بَجه، قومى كه از روزگاران كهن در حوزة نيل عليا سكنى داشته است. نام
اين قوم در كتيبههاي كهن حبشى به صورت بِگا (توخ، و در منابع قديم عربى
به شكل بَجه و بُجه ضبط شده است. بجه قومى است بدوي و متشكل از قبايل
گوناگون كه مسكن آن عموماً از شمال به مصر عليا، از جنوب به حبشه، از شرق
به درياي سرخ و از غرب به صحراي نوبه، رود نيل و رود اَتْبَره محدود
مىشده است. از نظر دينى، در منطقة بجه در طول سدههاي 2-4ق مسيحيت يعقوبى
(مونوفيزيت) و تا حدي اديان جانگرا از اكثريت برخوردار بودند (نك: ابن فقيه،
78؛ ادريسى، 1/47؛ ابن سعيد، 50)، اما با گسترش تدريجى اسلام در منطقه، اين
قوم عموماً به دين اسلام گرويدهاند.
ويژگيهايقومشناختى: حضور تاريخىبجه در شمالشرقىافريقا، دست كم حدود 4 هزار
سال گمانه زده مىشود. ياد كرد بجه در متون باستانى، از جمله يونانى و
حبشى، به عنوان قومى شناخته شده در منطقه نشان مىدهد كه اين قوم از
روزگاران دور، از همگنى قومى برخوردار بوده است. با اين حال، آميزش آن با
اقوام مجاور و مهاجر، همچون قبايل حبشى و عربى در يك و نيم هزارة اخير،
موجب پديد آمدن تغييراتى در ويژگيهاي قومشناختى آن گشته است.
دربارة منشأ قوم بجه، برخى از محققان سعى داشتهاند با تمسك به شواهدي،
اين قوم را خويشاوندان نزديك مصريانِ پيش از عصر سلسلهها بدانند (نك:
سليگمن، 83 ؛ نيز ويتسيخل، f373 ؛ f. تريمينگام، «اسلام در سودان1»، 10 ؛
جنكينز ، .(npn. اين نكته كه بجه منشأي متفاوت از اقوام كوشى مجاور داشته،
نكتهاي است كه از روزگاري كهن مطرح بوده، و از آن ميان، به خصوص بايد
به ديدگاهى از سدههاي ميانه توجه كرد كه بنابر آن اصل بجه از بربر بوده
است (نك: مقريزي، 3/267). كاوالى اسفورتسا2 در 1994م با استفاده از روشهاي
ژنتيك مدعى وجود خويشاوندي باستانى ميان بجه و بربرهاي طوارق شد و پس از
او مك ايچرن، با ترديد از ارتباط قومى ميان بجه با جمعيت غالب الجزاير سخن
به ميان آورد (نك: مك ايچرن، .(357ff.
دربارة شعبههايبجه، بايد يادآور شد كه برخىمحققان، قبيلة بلميه3، نامبردار
در متون باستانى را با اطمينان شعبهاي از آن دانستهاند (كوئن، 168 ؛ قس:
II/687 , 1 .(EIدر سدة 3ق/9م، يعقوبى اطلاعاتى مهم دربارة تشكيلات قومى بجه
به دست داده است و در فهرست او شعبههاي حَداربه (حدرات) و زَنافجه
پراهميتتر به نظر مىرسند. از شعب ياد شده توسط يعقوبى برخى نامها چون حباب
و عماعر (امَّراَر) با نام شعب كنونى تطبيق دارند (نك: «البلدان»، 336-337،
تاريخ، 1/192).
مهاجرت برخى قبايل عرب، به خصوص بنى عامر، ربيعه و جهينه به منطقة بجه،
و آميزش آنان با اين قوم، تركيب قومى بجه را دچار تغيير ساخت (نك:
تريمينگام،«اسلام در اتيوپى4»،156 ،«اسلام در سودان»، 12 ؛ عابدين، 120 ، 123
بب ) . چنانكه از سويى شكلگيري بنىعامر، به عنوان يك شعبة بجايى، و از
سوي ديگر، مستعرب شدن برخى از قبايل بجايى مانند شعبة حداربه را مىتوان
مورد توجه قرار داد (نك: قلقشندي، 5/274). پس از طى سدههاي متمادي، اكنون
فرهنگ مشترك بجه بيش از هر عامل ديگر مىتواند در تمييز اين قوم از ديگر
اقوام مجاور سودمند واقع شود.
اكنون در ميان شعب بجه، سه شعبة هَدِنْدُوه، امّرار و بِشارين، اصيلترين
قبايل بجه به شمار مىآيند. در كنار آنها، بنى عامر و حلانقه قبايلى بجهاي
با آميزة عربى، عبابده به عنوان قبيلهاي از بجه كه از قرن 13ق/19م عرب
زبان شده، و رشائده به عنوان گروهى كوچيده از عربستان كه به بجه ملحق
شده، و هنوز هويت عربى خود را حفظ كردهاند، حضور دارند (نك: كوئن، همانجا؛
سيداحمد، .(npn.
دربارة عامل زبان، بايد گفت كه در حال حاضر گروهى از كسانى كه خود را از
بجه مىشمارند، به زبانهايى ديگر چون عربى و تيگره سخن مىگويند، چنانكه
بخشى از بنى عامر به زبان بجه، و بخشى ديگر به زبان تيگره، و شعبة حلانقه
كه پيشتر تيگره زبان بودهاند، اكنون به زبان بجه سخن مىگويند. براساس
آمارهاي غيررسمى و تخمينى مردمشناسان، از ميان 000 ،300،2نفر متكلم به
زبان بجه كه خود را از اين قوم مىدانند، 000 ،107در اريتره، 000 ،60در مصر و
000 ،133،2نفر در سودان زندگى مىكنند و شمار كل بجهها با هر زبانى، 315
،540،2نفر برآورد شده است. بجههاي مصر بيشتر از عبابده و بشارين، و بجههاي
اريتره از بنى عامر هستند (نك: جنكينز، .(npn.
ويژگيهايسياسى و اجتماعى: سرزمينبجهمنطقهايدشوارزي، و براي فعاليتهاي
منظم نظامى بسيار نامساعد است. به همين سبب، قوم بجه در طول تاريخ، با
وجود همسايگى با كشورهايى چون مصر و حبشه، اگر گاه به طور رسمى تابعيت
دولتى خارجى را پذيرفته، عموماً از استقلال واقعى برخوردار بوده است (مثلاً
نك: ابن جبير، 71-72). شرايط اقليمى منطقه و زيست بدوي مردم بجه، زمينه را
براي ايجاد قدرتهاي كوچك سياسى چون رياستهاي قبيلهاي و در حدي گستردهتر،
پادشاهيهاي بدوي فراهم آورده است. در تاريخ قوم بجه، چنين گونههايى از
حاكميت سابقه داشته (مثلاً نك: يعقوبى، «البلدان»، تاريخ، همانجاها)، و تنها
گهگاه حكومتى مركزي بر اين قدرتهاي محلى تسلطى نسبى داشته است (مقريزي،
3/267- 268؛ نيز حدود العالم، 197).
مهمترين اشتغال مردم بجه در طول تاريخ، پرورش دام، به خصوص شتر بوده، و
در منطقة محدودي نيز كشت غله، به خصوص ذرت رواج داشته است. اين قوم، با
آنكه تمدنهاي ديگري در همسايگى خود داشته، بدون علاقه به تغيير جامعة خود
زندگى سنتى بدوي را ترجيح مىداده، و تا سدة پيش تغيير مهمى در زندگى
اقتصادي خود ايجاد نكرده بودهاند؛ در حالى كه سرزمين بجه به سبب داشتن
معادن غنى طلا و زمرد، از عصر مصريان باستان مورد توجه قدرتهاي همسايه بوده
است (نك: بيرونى، 264- 265، 394؛ مقريزي، 3/270-271).
در دورة اسلامى، به دنبال فتح مصر، از انعقاد صلحى ميان مسلمانان با
پادشاهى بجه، تقريباً مقارن صلح با نوبه سخن به ميان آمده است (ابن
عبدالحكم، 189؛ نيز طبري، 9/203). اين صلح، زمينهاي مساعد براي بهرهبرداري
از معادن بجه فراهم آورد كه با گسترش اسلام در منطقه همراه بوده است (نك:
تريمينگام، «اسلام در اتيوپى»، همانجا؛ ه د، 8/538 - 539). بايد دانست كه در
ميان مهاجران مسلمان در اطراف معادن، عالمانى نيز حضور داشتند (نك: مسعودي،
1/438؛ صبى، .(95ff. لشكركشى محمد بن عبدالله قمى به دستور متوكل عباسى به
پايتخت بجه در 241ق، تنها به قصد مهار حملات غارتگران بجه به مصر عليا و
حفظ امنيت مسلمانان در مهاجرنشينهاي معادن طلاي بجه صورت گرفته است (نك:
بلاذري، 239-240؛ طبري، همانجا؛ نيز براي درگيريهاي ديگر، نك: شقير، 2/62 -66).
تأسيس بندر عيذاب در ساحل بجه و رونق راه دريايى عيذاب - جده، زمينهاي
براي گسترش روابط اين قوم با جهان اسلام بود و از آنجا كه مسلمانان، مردم
بجه را بىآزار و قابل اعتماد مىشناختند (ناصرخسرو، 114)، خدمات كاروانى و
راهداري نيز در برههاي از زمان به زندگى اقتصادي بجه راه يافت (نك:
ادريسى، 1/134؛ ابوالفدا، 2/96؛ ابن سعيد، 50). ابن اياس (1(1)/20) اين برهه
را از 450 تا 660ق دانسته است. اما از سدة 8ق چهرة اين روابط دگرگون شده
است. معادن بجه كه اهميت اقتصادي خود را از دست داده بود، متروك گرديد و
رابطة حكومت مصر و به طور كلى سرزمينهاي اسلامى با بجه نيز روي به كاستى
نهاد (نك: همو، 1(1)/447) و اين امر كه انحطاط حداربه و حاكميت سياسى بجه را
به دنبال داشت، زمينة چندين سده از هم پاشيدگى سياسى و فقر اقتصادي را
فراهم ساخت.
زبان بجه: بيشتر قبايل منطقة نيل عليا كه خود را بجه مىشناسند، به زبانى
سخن مىگويند كه در تلفظ محلى «تو بداويه1» يا به اختصار «بداويه»، و در
اصطلاح زبانشناسان «بجه» خوانده مىشود. اين زبان، در طبقهبنديهاي مشهور
به عنوان يكى از زبانهاي شاخة كوشى از زير خانوادة حامى به شمار آمده است
(نك: پامر2، 571 ؛ كريستال، .(89 برخى ناهمگونيها ميان زبان بجه با ديگر
زبانهاي كوشى، موجب شده تا زبانشناسانى چون مورِنو آن را به عنوان زبانى
جدا در درون شاخة كوشى مطرح سازند(پامر، .(572 اما اين نظر
پلازيكوفسكى3(1958م) كه بجه يك زبان غيركوشى است (همانجا)، در دهة 1980م
طرفدارانى چون نيومن4 (1980م) و بِندِر5 (1989م) يافت (نك: نيكولز، f359 ؛ f.
براي تأييد اين جدايى از ديدگاه مردمشناسى، نك: بخش پيشين مقاله).
دربارة گويشهاي زبان بجه بايد گفت: ارتباط مستقيمى ميان گويشها و قبايل وجود
دارد و مهمترين گويشها، بشارين، هدندوه، حَلِنْقا و بنى عامر است (نك: كوئن،
168 ؛ جنكينز، .(npn.
ابن نديم در سخن از خطوط نوشتاري افريقا، با ترديد نقل قولى آورده، مبنى بر
اينكه قوم بجه داراي گونهاي خط بوده است (ص 21)؛ اما ممكن است اين خبر
ناشى از خلط گزارشگر ميان بجه و مروئه بوده باشد كه قومى باستانى در نيل
عليا و داراي خطى ويژه براي كتابت بودهاند (نك: فريدريش، 372 .(148, به هر
حال زبان بجه، زبانى گفتاري بوده، و براي مكتوبات در منطقه به خصوص از
زبان عربى استفاده مىشده است (نك: شربونو، .(391ff.
در سدههاي پيشين، از معدود اطلاعات داده شده دربارة زبان بجه، گفتههاي
كوتاه لئون افريقى (د 956ق) است؛ نمىتوان به سادگى گفت چرا او احساس
كرده كه زبان بجه ممزوجى از كلدانى است، اما اين گفتة او كه زبان بجه
به زبان اهل سواكن و حبشة عليا بسيار نزديك است (1/180)، بايد عملاً ناشى از
مقايسه ميان لهجههاي داخلى بجه با لهجة بجاويان سواكن و احتمالاً بجاويان
حبشه (منطقة اريتره) بوده باشد.
بررسيهاي زبانشناختى دربارة بجه، از اواخر سدة19م آغاز گشت. مجموعة راينيش1
دربارة ويژگيهاي زبان بجه (1893- 1895م) در دو مجلد از نخستين گامها در اين
زمينه است. در اوايل سدة 20م، روپر2 به بررسى عمومى زبان بجه پرداخت
(1928م). روسلر در 1951م، مقالهاي در بررسى تطبيقى ساخت افعال در 4 زبان
ويژة حامى - سامى نوشت كه بجه يكى از آنها بود (نك: ص .(496ff. از گامهاي
بعدي بايد به مقالة كوئن3 دربارة افعال زبان بجه (1970م)، كتاب
آندرزيوسكى4 دربارة وضع حاضر و دورنماي زبان بجه (1968م)، رسالة هادسن5 در
دستور زبان (1984م) و بررسى مقايسهاي زابورسكى6 در واژگان (1989م) اشاره
كرد.
براي اطلاعات بيشتر، افزون بر آثار معرفى شده در مقالة هُلت ( 2 كه از
1954م پيشتر نيامده، و بيشتر منابع تاريخى را در برگرفته است، به اين مآخذ
نيز مىتوان مراجعه كرد:
براي مردمشناسى فرهنگى:
اوهاج، محمد ادروب، من تراث البجا الشعبى، خرطوم، 1971م؛ شقير، تاريخ
السودان، 1/199 بب ، بخش «اخلاق البجة و عاداتهم و خرافاتهم»؛ نيز:
Jacobson, F.F., Theories of Sickness and Misfortune Amongst the Hadandowa Beja
of the Sudan: Narratives as Points of Entry into Beja Cultural Knowledge,
London/ New York, 1998; Shaaban, S., X Bedscha- Hadendowa. Eine
wissenschaftliche Forschungsreise in das Gebiet der Bedscha n , African Studies
Review, 1972.
براي قومشناسى:
Gamst, F.C., X Beja n , Muslim Peoples, Greenwood Press, 1984; Gilbert, J.,
Integrated Strategic Planning Database (ISPD), Richmond, People Information
Network, 1995-1996; Palmisano, A.L., Ethnicity: the Beja as Representation,
Berlin; Papers in African Prehistory,1991; ed. J.D. Fage & R.A. Oliver,
Cambridge, 1970; Seligman, C.G., Races of Africa, Oxford, 1978.
براي ويژگيهاي اجتماعى و معيشتى:
Dahl, G., X The Beja of Sudan and the Famine of 1984-1986 n , AMBIO: A Journal
of the Human Environment, 1991, vol.XX; Hjort, A., Responsible Man: the Atmaan
Beja of North-eastern Sudan, [Stockholm], 1991; Morton, J., Aspects of Labour in
an Agro-pastoral Economy: the Northern Beja of Sudan, 1990; Van Dijk, J.A.,
Taking the Waters: Soil and Water Conservation Among Beja Nomads in Eastern
Sudan, Leiden, 1997; Wallmark, P., Hos Bega- folket vide Ble Nilen, Stockholm,
1978; id, I h N glandets skugga: ekonomi, social organisation ock etnisk
identitet hos Begafolket i norra Wollegas lagland, Etiopien, Uppsala, 1986.
Imam, Y.B., Die Einwirkungen der mamlukischen Beziehungen zu Nubien und Begaland
auf die historische Entwicklung dieser Gebiete, Hamburg, [1971]; Kheir, H.M., X
A Contribution to a Textual Problem: Ibn Sulaym al-Aswani's Kitab Akhbar al-Nuba
wa-l-Maqurra wa-l-Beja wa-l-Nil n , Arabica, 1989; Paul, A., A History of The
Beja Tribes of the Sudan, with author's revision, London, 1971; Zaborski, A., X
Notes on the Medieval History of the Beja Tribes n , Folia Orientalia, 1965; id,
X Sir Douglas Newbold's File: an Unexplored Source to the Newest History of the
Beja Tribes of the Sudan n , ibid, 1966.
مآخذ: ابن اياس، محمد، بدائع الزهور، بهكوشش محمد مصطفى، قاهره، 1402ق/
1982م؛ ابن جبير، محمد، رحلة، به كوشش دخويه، ليدن، 1907م؛ ابن سعيد
مغربى، على، بسط الارض، به كوشش خوان ورنت خينس، تطوان، 1958م؛ ابن
عبدالحكم، عبدالرحمان، فتوح مصر و اخبارها، به كوشش توري، ليدن، 1920م؛
ابن فقيه، احمد، البلدان، به كوشش دخويه، ليدن، 1885م؛ ابن نديم،
الفهرست؛ ابوالفدا، المختصر فى اخبار البشر، بيروت، دارالمعرفه؛ ادريسى، محمد،
نزهة المشتاق، قاهره، مكتبة الثقافه؛ بلاذري، احمد، فتوح البلدان، به كوشش
رضوان محمد رضوان، قاهره، 1398ق/1978م؛ بيرونى، ابوريحان، الجماهر فى
الجواهر، به كوشش يوسف هادي، تهران، 1374ش؛ حدودالعالم، به كوشش منوچهر
ستوده، تهران، 1340ش؛ شقير، نعوم بك، تاريخ السودان، قاهره، 1903م؛ طبري،
تاريخ؛ عابدين، عبدالمجيد، يادداشتهايى بر البيان و الاعراب مقريزي، قاهره،
1961م؛ قلقشندي، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1383ق/1963م؛ لئون افريقى، حسن
بن محمد بن وزان، وصف افريقيا، ترجمة محمد حجى و محمد اخضر، بيروت، 1983م؛
مسعودي، على، مروج الذهب، به كوشش يوسف اسعد داغر، بيروت، 1385ق/1966م؛
مقريزي، احمد، الخطط، به كوشش گاستون ويت، قاهره، 1922م؛ ناصرخسرو،
سفرنامه، به كوشش محمد دبيرسياقى، تهران، 1354ش؛ يعقوبى، احمد، «البلدان»،
همراه الاعلاق النفيسة ابن رسته، به كوشش دخويه، ليدن، 1892م؛ همو،
تاريخ، بيروت، 1397ق/1960م؛ نيز:
Cherbonneau, A., X Histoire de la litt E rature arabe au Soudan n , JA, 1855,
vol. VI; Cohen, M., X Langues chamito-s E mitiques n , Les Langues du monde,
Paris, 1952, vol. I; Crystal, D., An Encyclopedic Dictionary of Language and
Languages, Massachusetts, 1992; EI 1 ; Friedrich, J., Istoriya pis'ma , ed . I.
M. Diakonov , Moscow , 1979 ; Jenkins , O . V . , X The Beja of Sudan, Eritrea
and Egypt n , 1996, url Mar 2001: www.grmi.org/ jhanna/obj04.htm; MacEachern,
S., X Genes, Tribes, and African History n , Current Anthropology, Chicago,
2000, vol. XLI(3); Nichols, J., X Modelling Ancient Population Structures and
Movement in Linguistics n , Annual Review of Anthropology, Palo Alto, 1997, vol.
XXVI; Palmer, F.R., X Cushitic n , Current Trends in Linguistics, 1970, vol. VI;
R N ssler, O., X Verbalbau und Verbalflexion in den semitohamitischen Sprachen n
, ZDMG. 1951, vol. C; Sabby, O.S., The History of Eritrea, tr. M.F. Al-Azem,
Beirut, Dar al-Masirah; Seligman, C.G.& Z. Brenda, X Notes on the History and
Present Condition of the Beni-Amer (Southern Beja) n , Sudan Notes and Records,
1930, vol. XIII(I); Sidahmed, A.S., X The Beja n , Sudan: Minorities in
Conflict, the Minority Rights Group 1995 Report, ed. P. Verney , 1995 ;
Trimingham , J. S., Islam in Ethiopia , London/ NewYork , 1952 ; id , Islam in
the Sudan , London , 1965 ; Tuch , F. , X Erl L uterungen und Berichtungen zu
orientalischen Schriftstellern n , ZDMG, 1847, vol. I; Vycichl, W., X Der
bestimmte Artilkel in der Bedja-Sprache,... n , Le Mus E on, 1953, vol. LXVI.
احمد پاكتچى