بَثُّ الشَّكْوي، عنوانى براي اشعاري كه مضمون و محتواي آن شكوه و شكايت
از دردها و رنجهايى است كه شاعر متحمل شده است. بَثّ در لغت به معنى
آشكار كردن راز و اندوه و نيز پراكنده ساختن است (جرجانى، ذيل بث) و
بثالشكوي به معنى بيان شكايت، شكايت برداشتن و شكايت بردن است (نك:
لغتنامه... ).
منشأ قرآنى: بثالشكوي اصطلاحى است برگرفته از قرآن. مشتقات «شكو، شكا» (=
شكوه و شكايت كرد) دوبار و در دو آيه، و واژة «بثّ» (= برانگيختن) و مشتقات
آن 9 بار و در 9 آيه از قرآن كريم (نك: عبدالباقى، ذيل بثّ، اشكوا، تشتكى)
آمده است، اما تعبير «اَشكوا» (= شكوه و شكايت مىبرم) تنها در يك آيه، در
كنار «بَثّ» (= بَثّى) ذكر شده است و بث شكوي يا بثالشكوي را به ذهن
متبادر مىسازد: «قالَ اِنَّما اَشْكوا بَثّى وَ حُزْنى اِلَى اللّهِ وَ
اَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مالا تَعْلَمُونَ: [يعقوب(ع) خطاب به فرزندان خود]
گفت: من اندوه و درد دلِ خويش به خداوند باز مىگويم و از لطف بىكران خدا
چيزي مىدانم كه شما نمىدانيد» (يوسف /12/86). بىگمان تقارن تعبير «اشكوا»
با واژة «بث» در اين آيه، الهامبخش شاعران در بيان شكوه و شكايت گرديده،
و موجب ظهور و تعبير ادبى و شاعرانة بث الشكوي شده است.
بررسى: بث الشكوي را مىتوان براساس كتب بلاغى و بديعى از يكسو و نيز بر
بنياد نگرشهاي جديد كه از منظر محتوا به شعر و ادب نگريسته مىشود، از
سويديگر بررسى كرد:
الف - ديدگاه قديم: به گواهى كتب بلاغى، قدما بثالشكوي را به صورت
موضوعى غيرمستقل، ضمن صنعتِ بديعى كلام جامع مورد بحث قرار دادهاند. كلام
جامع بر طبق تعريف رادويانى (ص 130-131) و سپس رشيد وطواط (ص 81)، كلامى
است كه شاعر در آن، حكمت و موعظه و شكايت از روزگار و مسائلى از اين دست
را بيان كند. از روزگار رادويانى (سدة 6ق/13م) و رشيد وطواط (د 573 ق/1177م)
تا عصر رضاقلى خان هدايت (د 1288ق/1871م) صاحب مدارج البلاغة (ص 171)، و تا
روزگار نصرالله تقوي (د 1326ش) صاحب هنجار گفتار (ص 279) و در يك كلام نزد
ادباي سنتگرا تا عصر حاضر، تعريف رادويانى از كلام جامع، به عنوان سخنى
مشتمل بر حكمت و موعظه و شكايت (نك: صفىالدين حلى، 121؛ رامى، 123؛
تاجالحلاوي، 94؛ تهانوي، 1/237؛ هدايت، رضاقلى، همانجا) يا كلام مشتمل بر
حكمت و موعظه (نك: ابن حجه، 113؛ علىخان مدنى، 318؛ معزي، 202؛ تقوي،
همانجا؛ قريب، 30) تكرار شده است. شاهد سخنشان هم همواره ابياتى بوده است
حكمتآموز و حكمتآميز، مثل اين بيت سعدي (ص 266): خدا را بر آن بنده
بخشايش است {} كه خلق از وجودش در آسايش است در واقع مراد قدما از كلام
جامع، كلام جامعِ حكمت و موعظه و شكايت است (نك: رادويانى، 130؛ محجوب،
80) و حكمت و موعظه و شكايت مضافاليههاي كلام جامع به شمار مىآيند و
بثالشكوي به مثابة مضافِ اين مضافاليههاست و خود، صنعت يا موضوعى مستقل
محسوب نمىشود.
ب - ديدگاه جديد: در دورة جديد، يعنى از مشروطيت به اين سو كه شكوه و
شكايت به مثابة يكى از درونمايههاي شعر مورد توجه قرارگرفت (نك: دادبه،
«خطاي قلم...»، 58)، محققان تحتتأثير طبقه بنديهاي رايج در ادبيات اروپايى
كه براساس مضمون و محتوا صورت مىگيرد، به طبقهبندي محتوايى از شعر و ادب
پرداختند (نك: همايى، تاريخ...، 88 -89؛ يارشاطر، 196- 198؛ نشاط، 86؛ شميسا،
145-146) و رفته رفته بحث انواع ادبى در ادب فارسى شكل گرفت و توصيفهاي
هنرمندانه به مثابة موضوعى مستقل مورد توجه واقع شد و در نتيجه بث الشكوي،
هر چند نه به صورت يك نوع، اما به گونهاي به صورت درونمايهاي مستقل
درآمد. گاه وصفى درونى، و توصيف حالتى روانى محسوب گرديد (مؤتمن، 106)، و
گاه بر قصيدهاي اطلاق شد كه موضوع آن، شكوه و شكايت است (همايى،
فنون...، 116)، يعنى قصيده يا درنگاهى گستردهتر، شعري كه شاعر در آن از
مصائب روزگار، پيري و شكستگى و فقر، تأسف بر روزگاران گذشته و عمر از دست
رفته و مسائلى از اين دست ياد مىكند (يارشاطر، 198؛ نشاط، همانجا). همچنين
بثالشكوي از جمله مضامين اشعار غنايى به شمار آمده (ريپكا، 99 ؛ شميسا،
146)، و بر شعري اطلاق شده است كه در آن، شاعر شكوهها و شكايتهاي خود را از
روزگار باز مىگويد (نشاط، همانجا).
طبقهبندي بثالشكوي
با عنايت به نكاتى كه گفته شد و از آنجا كه مصائب و آلام گونهگون است،
شكوهها و شكايتها نيز گونهگون خواهد بود. در تلاش براي يافتن گونههاي
مصائب و آلام و جاي دادن آنها در يك طبقهبندي منظم و منطقى، برخى از
محققان، حبسيهها (= حبسيات) را در شمار بثالشكوي قرار دادهاند، با اين
توجيه كه سرايندة حبسيه نيز از درد و رنجها و ناكاميهاي خود در زندان شكوه
مىكند، مثل حبسيات مسعود سعد سلمان و خاقانى شروانى در روزگاران گذشته و
حبسيههاي ملكالشعرا بهار در روزگار ما (محجوب، 656 -657؛ نيز نك: ظفري، 17-20)
و برخى كوشيدهاند تا اشعاري را كه شاعران در مصائب و آلام خويش، اعم از
فردي و اجتماعى سرودهاند، به مرثيه ملحق سازند و بدينسان بثالشكوي را
گونهاي مرثيه به شمار آورند (زرينكوب، شعر بىدروغ...، 170). با عنايت
بدين معنا كه از يكسو دردها و رنجها و در نتيجه شكوهها و شكايتها گاه جنبة
شخصى دارند و گاه جنبة اجتماعى، و از سوي ديگر، زبان و بيان شكوه و شكايت
گاه همراه با طنز و هزل است و گاه داراي زبان و بيانى است جدّي و به دور
از طنز و هزل، مىتوان انواع بثالشكوي را بدين شرح طبقهبندي كرد:
الف - از نظر بيان و زبان:
1. شكوههاي طنزآميز: طنز كه عبارت است از كاستن از مقام كسى يا كيفيت
چيزي بهگونهاي كه موجبتحقير و استهزاشود (آبرامز، 153 )، به رغم اين پندار
كه مظهر شادي است، آكنده از اندوه است و برآمده از درد و رنج، با هدف
بيان شكوه و شكايت. شاعري كه به زبان طنز سخن مىگويد، مىكوشد تا از طريق
گله از روزگار و انتقاد از وضع نامطلوب جامعهاي كه در آن زندگى مىكند و
حتى از طريق گله و شكايت از نظام گيتى، غم و درد نهفتة خود را آشكار سازد و
از آنچه در نظر او نامطلوب است، شكوه كند. حاصل طنز، نه خنده و شادي از سر
بىدردي، كه نيشخند و زهرخندي است از سرِدرد و خندة تلخى كه از گريه
غمانگيزتر است و در وراي اين خندة تلخ، جهانى درد و رنج و شكوه و شكايت
نهان است. برخى از سرودهها و نوشتههاي عبيد زاكانى (د ح 772ق/ 1370م)،
مثل منظومة موش و گربه و رسالة اخلاق الاشراف و صد پند (نك: ص 37-39، 51 -60،
169-173)، حاكى از شكوههاي طنزآميز و دردآلود اين شاعر از نظام اجتماعىِ مورد
انتقاد اوست. همچنين بخش عظيمى از اشعار رندانة حافظ شكوههايى است كه به
قصد انتقاد از رياكاريها و سلطهجوييهاي ارباب زر و زور و تزوير، چون محتسب و
صوفى و زاهد، به زبان طنز بيان شده است (نك: دادبه، «شرحى...»، 310-314؛
مرتضوي، 107) و اين از آن روست كه طنز بيشتر متوجه تبهكاريها و نادانيهاي
انسان است (آبرامز، 154 ؛ نيز نك: شميسا، 271-274). در دوران متأخر بخشى از
سرودهها و نوشتههاي يغماي جندقى (د 1276ق/1859م) نيز در شمار شكوههاي
طنزآميز است (آرينپور، 1/115- 116).
از عصر مشروطه تا روزگار ما كه مسألة طنز و بيان طنزآميز مورد توجه خاص قرار
گرفته است، در آثار منظوم و به ويژه در آثار منثور مىتوان نمونههايى از
اينگونه شكوه و شكايتها را يافت؛ مثل سرودههاي نسيم شمال (د 1312ش) و
برخى از سرودهها و نوشتههاي دهخدا (د 1334ش). طنز همواره جنبة كلى و
اجتماعى دارد و اگر موضوع آن، فرد باشد، از آنجا كه فرد در حكم نمايندة جمع
است (مشت نمونة خروار)، نتيجة كار كليت مىيابد و رنگ اجتماعى مىگيرد و اين
از آن روست كه معمولاً در طنز، مقاصد اصلاح طلبانه و اهداف اجتماعى مورد نظر
است (شميسا، 271).
2. شكوههاي جدي: شكوههايى كه نه با زبان طنز و استهزا، بل به زبان جد
بيان مىشود، و برخلاف لحنِ غالباً غيرمستقيم طنز (آبرامز، 155 -154 )، داراي
بيان مستقيم و صريح است.
ب - از نظر محتوا:
1. شكوههاي شخصى: شكوههايى است كه از دردها و رنجهاي شخصى و فردي به بار
مىآيد. مىتوان اين دردها و رنجها، و در نتيجه شكوهها و شكايتها را به دو
دسته تقسيم كرد و قسمى را طبيعى و مادي، و قسمى را معنوي و روحى ناميد:
شكوههاي طبيعى و مادي، شكوههايى است كه از مصائب و آلام مادي و طبيعى
سرچشمه مىگيرد، مثل شكوه و شكايت از بيماري، ناتوانى و پيري. از نمونههاي
برجستة اينگونه بثالشكوي، قصيدة معروفرودكى (د 329ق/941م) باعنوان
«دندانيه» يا «پيري رودكى»، به مطلع «مرا بسود و فروريخت هر چه دندان بود»،
است (نك: حميدي، 1/8 -9). غزل معروف كليم كاشانى (د 1061ق/1651م) به مطلع
«پيري رسيد و موسم طبع جوان گذشت» (ص 123) نيز نمونهاي است از شكايتهاي
شاعرانه از پيري، گذشتن عمر و جوانى و افسانه بودن حيات و بىبنيادي
زندگى.
شكوههاي معنوي و روحى، شكوههايى است كه از دردها و رنجهاي درونى و روحى
به بار مىآيد. اين دردها و رنجها از عشق سرچشمه مىگيرد و از آنجا كه عشق
شامل عشق زمينى و انسانى و عشق آسمانى و عرفانى است، مىتوان بثالشكوي
را از اين ديدگاه به عاشقانه و عارفانه تقسيم كرد: شكوههاي عاشقانه از
عشق زمينى و غم عشق انسانى حاصل مىشود كه به تعبير سعدي (غزل 560، بيت
4) «غم عشق آمد و غمهاي دگر پاك ببُرد» و عاشق دردمند مسكين از «جور رقيب و
سرزنش اهل روزگار» (غزل 78، بيت 9)، از درازي شب فراق (غزلهاي 60 و 194) و
كوتاهى شب وصال (غزلهاي 318 و 384) مىنالد، و از جفا و ناز معشوق (غزل 194،
بيت 7) شكوه مىكند كه «من ندانستم از اول كه تو بىمهر و وفايى» (غزل
509).
اشعار عاشقانه، به طور عام، و غزلهاي عاشقانة سعدي، به طور خاص، جلوهگاه
لطيفترين بثالشكويهاي عاشقانه در شعر فارسى است. شكوهها و شكايتهاي
برآمده از عشق آسمانى و عرفانى نيز در شمار بثالشكويهاي فردي و شخصى است؛
چرا كه تجربة عرفانى، تجربهاي است شخصى و سير و سلوك باطنى، تلاشى است
كه فرد با هدف رهايى خويش در پيش مىگيرد، و به اميد آنكه گليم خويش از
امواج گناه به در برد (نك: سعدي، 93)، مىكوشد، و در جريان اين كوشش
عاشقانه، چون از حكايت شور و شوق عشق خود سخن گويد و از قصة فراق جانان با
سينة شرحه، شرحه، شرح درد اشتياق سر مىكند، شكوههاي عارفانه شكل مىگيرد و
بثالشكواي عرفانى پديد مىآيد. «نى نامة» مثنوي (مولوي، دفتر اول، بيتهاي
1- 35) نمونهاي است برجسته و گويا از بثالشكواي عرفانى كه در شكوه از
فراق و شرح درد اشتياق پرداخته شده است. بسياري از غزلهاي عارفانة مولانا و
ديگر شاعران عارف مشرب نيز در شمار بثالشكويهاي عرفانى است. برخى از
محققان «حبسيات» را گونهاي بثالشكواي شخصى دانستهاند و چنين استدلال
كردهاند كه حبسيات، حكايت شكايتهاي شاعر است از درد و رنجها و ناكاميهايى
كه در زندان متحملمىشود (محجوب، 656 -657). برخىاز حبسيات مسعود سعد سلمان
(د ح 515 ق/1121م) و براي نمونه مىتوان از قصيدة معروف «نالم به دل چو
ناي من اندر حصار ناي» (2/687) و نيز از قصيدة «چو مردمان شب ديرنده عزم
خواب كنند» (1/172) ياد كرد. رشيد وطواط (ص 82) تصريح مىكند: «بيشتر اشعار
مسعود سعد كلام جامع است، خاصه آنچه در حبس گفته است» (نيز نك: زرينكوب،
سيري...، 53).
2. شكوههاي اجتماعى: شكوه و شكايتهايى است از دردها و نابسامانيهاي حاكم بر
اجتماع، مثل شكوه از تبعيضها، تجاوزها و تعديهاي ارباب زر و زور و تزوير؛ در
يك كلام، شكوه و شكايت است از وضع نامطلوب موجود، به اميد دگرگون ساختن
آن و حركت به سوي آرمانها و كمال مطلوبها با دعوت مردم به «قدم زدن در
طريق عدالت» و «پا بر سر عوالم جور و ستم نهادن» به تعبير فرخى يزدي (نك:
ص 162). اين از آن روست كه شاعر، هنرمند است و هنرمند، كمال طلب و آرمان
خواه و از منظر كمالطلبى، وضع موجود را حتى اگر احياناً بالنسبه مطلوب هم
باشد، در قياس با وضع آرمانى، نامطلوب مىبيند و بدان اميد كه زمينة دگرگونى
فراهم آيد، شكوه سر مىدهد و بدينسان بثالشكواي اجتماعى شكل مىگيرد. از
اين قبيل است قصيدة «به سمرقند اگر بگذري اي باد سحر» (انوري، 1/201) كه
بثالشكوايى است اجتماعى، در پى حملة تركان غُز به خراسان و فجايع به
بارآمده از اين حملة خونين (نك: صفا، 2/660، 664). همچنين، قصيدة «ناورد محنت
است در اين تنگناي خاك» (خاقانى، 237)، شكوهاي است از ويرانى خراسان و
نابسامانى اوضاع جامعه و شهادت محمد يحيى به دست غُزان. نقد صوفيان مدعىِ
صفا كه به تعبير مولوي «شير پشمين از براي گَد كنند» (دفتر اول، بيت 322)
نيز در شمار نقد اجتماعى و نوعى بثالشكواي اجتماعى است كه هم در جاي جاي
مثنوي مىتوان يافت، هم در سراسر ديوان حافظ (براي نمونه، نك: غزلهاي 7،
48، 133، 196). شكوههاي حافظ در اين زمينه، چنانكه گفته شد، غالباً طنزآميز
است (دادبه، «شرحى»، 312-314).
3. شكوههاي سياسى: گونهاي از بثالشكواي اجتماعى است كه در آن، ضمن
بيان نابسامانيهاي اجتماعى، حاكمان بيدادگر نيز مورد اعتراض و انتقاد قرار
مىگيرند و شاعر از ستم و بيداد آنان نسبت به مردم شكايت مىكند. شماري از
اشعار سيف فرغانى (سدة 7ق/13م)، به ويژه قصيدة معروف او به مطلع «هم مرگ
بر جهان شما نيز بگذرد» (ص 217- 218)، شكوهاي اعتراضآميز از حاكمان ستمگر
مغول و نمونهاي از بثالشكواي سياسى، يا سياسى - اجتماعى است. چنين است
برخى از داستانهاي نظامى در مخزنالاسرار، مثل داستان «پيرزن و سلطان سنجر»
(نك: ص 91-93) كه در آن سنجر، در مقام حاكمى ستم پيشه و بىتوجه به مصالح
و مسائل مردم مورد انتقاد قرار مىگيرد و از زبان قهرمان داستان (پيرزن) از
بيدادگريهاي او شكايت مىشود. همينطور، در داستان «انوشيروان و وزيراو»، وزير
با تفسيري هوشمندانه از سخن «دو مرغ» (پرنده) كه يكى دختر به ديگري داده
است و از او شيربها مىطلبد، به نقد شيوة بيدادگرانة حاكمان مىپردازد و آنان
را به دادگري مىخواند (نك: همو، 80 -83). نقد محتسب كه كسى جز امير
مبارزالدين محمد نيست (نك: دادبه، همان، 311-313)، نيز نقدي سياسى - اجتماعى
و بثالشكوايى است سياسى كه در جاي جاي اثر سياسىترين شاعر روزگاران گذشتة
ايران، حافظ، مىتوان يافت (براي نمونه، نك: غزل 46، بيت 10، غزل 47 بيت
8، غزل 48، بيتهاي 2 و 4). پس از انقلاب مشروطه و ظهور ادبيات سياسى به
معناي اخص، بسياري از شاعران مثل لاهوتى (د 1335ش)، فرخى يزدي (د 1318ش)
و ميرزادة عشقى (د 1303ش) به سرودن شعر سياسى پرداختند و بثالشكواهاي سياسى
پديد آوردند (براي نمونه، نك: فرخى، 92-94، 97- 98، 100-101، جم).
4. شكوههاي فلسفى: شكوهاي است شاعرانه كه سراينده در آن به نظام هستى
اعتراض، و از چرخ فلك و روزگار شكايت مىكند. شكوة حكيمانة فردوسى در مقدمة
داستان رستم و سهراب (2/169-170) با تعبير «اگر مرگ دادست بيداد چيست؟» كه
اعتراضى است به مرگهاي نابهنگام، بثالشكوايى فلسفى به شمار مىآيد.
شكوههاي شاعرانة حافظ در مواضع مختلف ديوان، از جمله در اين بيت غوغا
برانگيز (غزل 105، بيت 3): پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت {} آفرين بر نظر
پاك خطا پوشش باد
كه در آن از «نظام احسن» انتقاد شده است و از «قلم صنع» شكوه مىشود (نك:
دادبه، «خطاي قلم»، 39-63)، نيز نمونهاي است برجسته از بثالشكواي فلسفى.
قهرمان اينگونه شكوهها خيام است. او متفكري است معترض كه بدبينى او جنبة
فلسفى دارد و به اعتراض نسبت به اساس آفرينش مىانجامد (هدايت، صادق، 37).
دنيا و مافيها را «هيچ» مىانگارد (همو، 101)، گردش فلك را كه به تعبير حافظ
(غزل 269) «به مردمِ نادان دهد زمام مراد»، به كام مردم آزاده و دانا
نمىبيند و بدينسان بر نظام احسن خرده مىگيرد و اعلام مىكند كه اگر چونان
يزدان بر فلك حكم مىراند، آن را از ميان بر مىداشت و از نوفلكى مىساخت
كه به كام مردم آزاده بگردد (هدايت، صادق، 75؛ دربارة برخى از شكوههاي
فلسفى خيام، نك: همو، 79، 80، 84، 85، جم).
فرشيد ورد (ص 47، مقدمه) شعر فلسفى، يا بثالشكواي شاعرانة فلسفى را شعر
نگرانى و دلهره مىخواند و از آن به شعري تعبير مىكند كه موضوع و مضمون
آن نگرانى انسان از مسائل زندگى است. وي فردوسى، خيام و حافظ را 3 نمايندة
برجستة اينگونه شعر معرفى مىكند (همانجا). از آنجا كه فيلسوف درپى تأملات
شخصى به درد و رنج گرفتار مىآيد و شكوه و شكايت سر مىكند، مىتوان
بثالشكواي فلسفى را گونهاي شكوايية شخصى نيز به شمار آورد.
بث الشكوي قالب ويژهاي ندارد و در سبكهاي مختلف شعر و ادب فارسى، يعنى
خراسانى، عراقى، هندي - اصفهانى، و بازگشت، مىتوان نمونههايى از آن را
يافت. بديهى است كه بثالشكوي در هر سبك خصوصيات خود را داراست؛ به عنوان
مثال در سبك خراسانى، بثالشكوي بيشتر جنبة شخصى دارد و توصيف درد و رنجهاي
برآمده از زندگى يا برآمده از عشق مجازي است، مثل قصيدة «دندانية» رودكى و
تغزلات عاشقانة شاعران خراسان (نك: حميدي، 1/18، 25، 30)، ولى در سبك عراقى،
از يكسو دامنة شكوههاي شخصى رنگ عرفانى مىگيرد و در برخى از آنها به
مسائل اجتماعى هم توجه مىشود.
در سرودن بثالشكوي از تمام يا اكثر قالبهاي شعر فارسى استفاده شده است،
منتهى در سبك خراسانى، بدان سبب كه قصيده رايجترين قالب است،
بثالشكويها نيز غالباً در قالب قصيده بيان شده، و در سبك عراقى به سبب
رواج غزل، شكوهها بيشتر به زبان غزل ابراز شده است.
بثالشكوي در هر قالب و به هر سبك كه سروده شود، بدان سبب كه بيانى است
صادقانه و بىتكلف، غالباً لطيف و دلنشين است و چون سخنى است برآمده از
دل، لاجرم بر دل مىنشيند (يارشاطر، 198، 203).
بثالشكوي و نفثةالمصدور: نفثة المصدور كه مجازاً به معنى اظهار شكوه و گله
از امري ناخوشايند به قصد تخفيف آلام درونى است، در ادب فارسى مترادف با
بثالشكوي به كار رفته، چنانكه در لغت نامة دهخدا (ذيل نفثةالمصدور)، يكى از
معانى آن، بثالشكوي آمده است. در ترجمة تاريخ يمينى نيز مىخوانيم: «چون
[منوچهر] به نزديك قابوس رسيد... اشك از ديده روان كرد و با يكديگر از حدوث
آن واقعه، بثالشكوي و نفثة المصدور آغاز كردند» (عتبى، 349).
مآخذ: آرينپور، يحيى، از صبا تا نيما، تهران، 1357ش؛ ابن حجة حموي، ابوبكر،
خزانة الادب، بيروت، 1304ق؛ انوري، محمد، ديوان، به كوشش محمدتقى مدرس
رضوي، تهران، 1372ش؛ تاجالحلاوي، على، دقايق الشعر، تهران، 1341ش؛ تقوي،
نصرالله، هنجار گفتار، اصفهان، 1363ش؛ تهانوي، محمداعلى، كشاف اصطلاحات
الفنون، به كوشش اشپرنگر، كلكته، 1862م؛ جرجانى، على، ترجمان القرآن، به
كوشش محمد دبيرسياقى، تهران، 1360ش؛ حافظ، ديوان، به كوشش محمد قزوينى و
قاسم غنى، تهران، 1320ش؛ حميدي، مهدي، بهشت سخن، تهران، 1341ش؛ خاقانى
شروانى، ديوان، به كوشش ضياءالدين سجادي، تهران، 1357ش؛ دادبه، اصغر،
«خطاي قلم صنع در منطق شعر»، پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت، به كوشش
سعيد نيازكرمانى، تهران، 1370ش؛ همو، «شرحى بر حافظ پيراسته از لطافتها»،
دربارة حافظ، تهران، 1365ش؛ رادويانى، محمد، ترجمان البلاغة، به كوشش احمد
آتش، استانبول، 1949م؛ رامى تبريزي، حسن، حقايق الحدائق، به كوشش
محمدكاظم امام، تهران، 1341ش؛ رشيد وطواط، حدايق السحر فى دقايق الشعر، به
كوشش عباس اقبال آشتيانى، تهران، 1362ش؛ زرينكوب، عبدالحسين، سيري در شعر
فارسى، تهران، 1363ش؛ همو، شعر بى دروغ شعر بىنقاب، تهران، 1355ش؛ سعدي،
كليات، به كوشش محمدعلى فروغى، تهران، 1362ش؛ سيف فرغانى، محمد، ديوان،
به كوشش ذبيحالله صفا، تهران، 1364ش؛ شميسا، سيروس، انواع ادبى، تهران،
1370ش؛ صفا، ذبيحالله، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، 1339ش؛ صفىالدين
حلى، شرح الكافية البديعية، به كوشش نسيب نشاوي، دمشق، 1402ق/1982م؛
ظفري، ولىالله، حبسيه در ادب فارسى، تهران، 1364ش؛ عبدالباقى، محمد فؤاد،
المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم، قاهره، 1364ق؛ عبيد زاكانى، كليات،
به كوشش پرويز اتابكى، تهران، 1343ش؛ عتبى، محمد، تاريخ يمينى، ترجمة ناصح
جرفادقانى، به كوشش جعفر شعار، تهران، 1345ش؛ على خان مدنى، انوار الربيع
فى انواع البديع، به كوشش هادي شكر، كربلا، 1388ق/1968م؛ فرخى يزدي،
محمد، ديوان، تهران، 1360ش؛ فردوسى، شاهنامه، به كوشش سعيد حميديان،
تهران، 1373ش؛ فرشيد ورد، خسرو، در گلستان خيال حافظ، تهران، 1357ش؛ قرآن
كريم؛ قريب، عبدالعظيم، البديع، تهران، 1308ش؛ كليم كاشانى، ابوطالب،
ديوان، به كوشش بيژن ترقى، تهران، 1369ش؛ لغتنامة دهخدا؛ محجوب، محمدجعفر،
سبك خراسانى در شعر فارسى، تهران، 1350ش؛ مرتضوي، منوچهر، مكتب حافظ،
تهران، 1344ش؛ مسعود سعد سلمان، ديوان، به كوشش مهدي نوريان، اصفهان،
1364ش؛ معزي، نجفقلى، درة نجفى، به كوشش حسين آهى، تهران، 1355ش؛ مؤتمن،
زينالعابدين، شعر و ادب فارسى، تهران، 1364ش؛ مولوي، مثنوي، به كوشش محمد
استعلامى، تهران، 1369ش؛ نشاط، محمود، زيب سخن، تهران، 1342ش؛ نظامى
گنجوي، مخزن الاسرار، به كوشش وحيد دستگردي، تهران، 1313ش؛ هدايت، رضاقلى،
مدارج البلاغه، شيراز، 1355ش؛ هدايت، صادق، ترانههاي خيام، تهران، 1353ش؛
همايى، جلالالدين، تاريخ ادبيات ايران، تهران، 1366ش؛ همو، فنون بلاغت و
صناعات ادبى، تهران، 1363ش؛ يارشاطر، احسان، شعر فارسى در عهد شاهرخ (نيمة
اول قرن نهم)، تهران، 1334ش؛ نيز:
, M. H., A Glossary of Literary Terms, New York, 1993; Rypka, J., Iranische
Literaturgeschichte, Leipzig, 1959.
اصغر دادبه