بايَزيد، نام دو تن از پادشاهان دولت عثمانى.
بايزيد اول، معروف به ايلدرم، يا يلدرم (حك 791- 805ق/1389- 1403م)،
چهارمين پادشاه عثمانى، پسر مراد اول، معروف به خداوندگار. با توجه به سن
او هنگام فوت (43 سال)، بايد در 761ق زاده شده باشد (اوزتونا، ؛ II/353 فريد،
137؛ سامى، 2/1231؛ دربارة اختلاف در تاريخ تولد او، نك: سراج، 2/245؛
«دائرةالمعارف...1»، .(V/231
پس از جنگ كوسوو (كوزوو، قوصووه) در 791ق/1389م و قتل سلطانمراد
(هامرپورگشتال، 1/193-194؛ عاشقپاشازاده، 62 -64)، بايزيد بر تخت نشست و از
سوي خاندانهاي پرنفوذ ترك به رسميت شناخته شد (شاو، 1/66). نخستين اقدام
پادشاه جديد، صدور دستور قتل برادرش يعقوب بود و پس از آن، اين كار مرسوم
شد، چنانكه بعدها سلطان محمد دوم (فاتح) آن را به صورت قانون درآورد
(هامرپورگشتال، 1/199؛ كينراس، 60؛ شاو، فريد، همانجاها)؛ آنگاه به انتقام
خون پدرش مراد، به كشتار نجيبزادگان صرب دست زد (كينراس، 60 -61). بايزيد
كه بهسبب توانايىبىمانندش در جابهجايى سريع نيروهايش از نقطهاي به
نقطهاي ديگر، يا از آسيا به اروپا (صولاقزاده، 52؛ كينراس، 60) و دليري و
جنگاوريش (سامى، همانجا) به ايلدرم (صاعقه و رعد و برق) ملقب شده بود، پس
از پيروزي در كوسوو، برخى از فرماندهان را براي تأمين امنيت مرزهاي غرب در
صربستان، بدان سمت گسيل داشت (شاو، 1/67؛ اوزتونا، )، II/307 سپس خود نيز به
تصرف قره طووه (كاراتوو) و اسكوپيه در مقدونيه پرداخت و بسياري از مهاجران
ترك را در اين ناحيه مستقر كرد (شاو، سامى، همانجاها). آنگاه با استفان، پسر
لازار پادشاه صربستان صلح كرد و او را در ادارة صربستان آزاد گذاشت. استفان
نيز متعهد شد كه از معادن نقرة صربستان ماليات بپردازد و در موقع لزوم سپاهى
20 هزار نفري به ياري سلطان بفرستد (هامر پورگشتال، 1/200؛ شاو، همانجا؛
كينراس، 61؛ اوزتونا، .(II/306 همچنين بايزيد، با خواهر استفان ازدواج كرد
(همانجاها). آنگاه اختلاف خاندان سلطنتى پالئولوگ بر سر تاج و تخت بيزانس
را حل كرد و مانوئل و پدرش ژان را مشتركاً به ادارة كشور و پرداخت خراج
ملزم ساخت (براي تفصيل، نك: هامرپورگشتال، 1/201-202).
وي در پى اين پيروزيها، روند تركى كردن ناحية ادرنه را ادامه داد و در اين
شهر، مسجد، مدرسه و خانههايى بنا كرد و تركان را در حومة شهر سكنى داد (شاو،
1/68؛ رفيق، 6/363) و پس از تقويت موقعيت خود در بخش اروپايى (روم ايلى)
متوجه آناتولى شد و آلاشهر (ه م) را تصرف كرد (همانجا) و اميرنشينهاي آسياي
صغير شامل آيدين، صاروخان، منتشا، گرميان (اوزتونا، و همچنين اميرنشين
قرامان و قاضى برهانالدين را كه مهمترين قدرتهاي آناتولى بودند (همو، ؛
V/318-320 شاو، 1/69 -70، 75)، يكى پس از ديگري به اطاعت در آورد و به سواحل
مديترانه دست يافت. وي پس از تشكيل ناوگانى بزرگ در درياي اژه (اوزتونا،
و عبور از آبراه بُسفر به راههاي ارتباطى استانبول دست يافت (رفيق، 6/364؛
اوزتونا، و در واقع استانبول را به محاصره درآورد. اين محاصره 3 بار در
سالهاي 794 و 797 و 799ق تكرار شد (صولاقزاده، 61 -62) و بار سوم قلعة
آناتولى حصاري (ه م) را در ساحل شرقى بسفر براي تسلط بر راه بيزانس به
درياي سياه بنا كرد (شاو، 1/75). اين بار نيز با شنيدن خبر هجوم امير تيمور
به آسياي صغير، محاصره را متوقف كرد؛ ولى با امپراتور بيزانس پيمانى بست
كه در آن مقرر شده بود، محكمهاي اسلامى به رهبري يك قاضى مسلمان در
استانبول داير شود و محلهاي با 700 خانه و يك مسجد براي مسلمانان در اين
شهر اختصاص يابد (براي تفصيل، نك: هامر پورگشتال، 1/206؛ كين راس، 65؛ رفيق،
6/365؛ اوزون چارشيلى، ؛ I/145-146 نيز نك: ه د، 8/153-154).
با اينهمه، در اين روزگار برخى از سران كشورهاي اروپايى در صدد مقابله با
سلطان عثمانى برآمدند، چنانكه پاپ بونيفاكيوس نهم به انديشة تدارك جنگى
صليبى افتاد (شاو، 1/73) و سيگيسموند، پادشاه مجارستان كه از الحاق بلغارستان
به خاك عثمانى ناخشنود بود، از پاپ كمك خواست و سفيرانى نيز نزد فرانسويها
فرستاد. در پى اين همداستانى، نيروهاي مسيحيان با عبور از رودخانة دانوب،
شهرهاي ساحلى را تسخير، و مسلمانان آنجا را قتل عام كردند. بايزيد در نزديكى
شهر نيكوپولى با مسيحيان روبهرو شد و طى نبردي كه يكى از بزرگترين جنگهاي
تاريخ عثمانى به شمار مىآيد، پيروزي قطعى به دست آورد و قدرت مسلمانان را
در بالكان تثبيت كرد (براي تفصيل، نك: هامر پورگشتال، همانجا؛ كينراس، 65
-71؛ شاو، 1/73- 74؛ رفيق، 6/366-369). حضور بايزيد در روم ايلى سبب شد تا
علاءالدين على - امير قرامان - در صدد بازپسگيري اراضى از دست رفته برآيد و
آنكارا و بورسه را تصرف كند. بايزيد اين بار او را در آقچاي شكست داد و پس
از مدتى نيز وي را به قتل رساند (اوزتونا، .(II/318-319
در اين ميان، تهاجم امير تيمور دولت نوپاي عثمانى را به شدت به خطر
انداخت. تيمور پس از غلبه بر بخش بزرگى از آسياي ميانه و ايران درصدد
گسترش نفوذ خود بر مصر و قلمرو عثمانى برآمد (همو، .(II/338-340 در اين اثنا
برخى از اميران آناتولى كه قلمروشان ضميمة خاك عثمانى شده بود، به دولت
تيموري پناهنده شدند؛ از سوي ديگر سلطان احمد جلاير و قره يوسف قرا قويونلو
هم به بايزيد پيوستند. تيمور با فرستادن سفيرانى به دربار بايزيد، تسليم آنها
را خواستار شد (نظامالدين، 248؛ ابوبكر طهرانى، 1/50؛ روملو، چ تهران، 74)،
اما بايزيد از اين كار خودداري كرد و فرستادگان تيمور را با جوابهاي تحقيرآميز
باز پس فرستاد (رفيق، 6/371). آنگاه تيمور به پيشروي در آناتولى ادامه داد و
شهرهاي توقات و سيواس را تصرف كرد (ابوبكر طهرانى، 1/50 -51) و روي به
بايزيد نهاد كه در نزديكى آنكارا اردو زده بود. جنگ ميان آن دو با پيروزي
تيمور و اسارت بايزيد، در 19 ذيحجة 804ق/20 ژوئية 1402م به پايان رسيد (ابن
تغري بردي، 12/267- 269؛ شرفالدين، 307-316؛ صولاقزاده، 74؛ هامر پورگشتال،
1/287- 288؛ اوزتونا، .(II/338-349
شكست بايزيد در آنكارا دولت عثمانى را با خطري جدي مواجه ساخت و اين كشور
را به اختلافات داخلى بر سر جانشينى دچار كرد (رفيق، 6/371). اما بايزيد كه
نزد تيمور محترمانه در توقيف بود، 7 ماه بعد در 8 شعبان 805ق/ 3 مارس 1403م
در 43 سالگى و پس از 13 سال حكومت در آق شهر درگذشت (اوزتونا، و در بورسه
به خاك سپرده شد (رفيق، 6/376).
مورخان او را به جنگاوري، حسن تدبير و علم دوستى ستودهاند. وي قلمرو
عثمانى را از فرات تا دانوب گسترش داد («دائرةالمعارف»، ؛ V/234 اوزتونا،
.(II/352 از بايزيد آثار خيريهاي چون مسجد، زاويه و كاروانسرا، در بورسه و
شهرهاي مختلف به يادگار مانده است («دائرةالمعارف»، همانجا؛ صولاقزاده،
52).
بايزيد دوم (851 - 918ق/1447-1512م)، پسر سلطان محمد دوم (فاتح) و هشتمين
پادشاه عثمانى. دربارة سالزاد وي اختلاف است، ولى با توجه به سن او به
هنگام مرگ (67 سال)، مىتوان گفت كه در 851 ق زاده شده است (نك: ابن
عماد، 8/86؛ سراج، 2/275-276؛ صولاقزاده، 269؛ قرهچلبىزاده، 377؛ منجمباشى،
3/400-401؛ فريد، 187).
بايزيد در حيات پدر حكومت نواحى سيواس و توقات را برعهده داشت (شاو، 1/133؛
هامر پورگشتال، 1/693). درگذشت ناگهانى سلطان محمد دوم، بحران سياسى بزرگى
بر سر جانشينى وي به وجود آورد، چنانكه اشرافيت ترك به رهبري صدراعظم محمد
پاشا قرهمانى، طرفدار جم سلطان، پسر كهتر سلطان محمد بودند، و ينىچريان
(دوشيرمه) به عنوان بازوي نظامى دولت عثمانى، به رهبري اسحاقپاشا، وزير
اسبق از سلطنت بايزيد حمايت مىكردند و سرانجام نيز همين گروه اخير چيره
شدند و بايزيد بر تخت نشست (همو، 1/693 - 694؛ صولاقزاده، 269-271؛ قره
چلبىزاده، 388؛ كين راس، 169؛ عاشق پاشازاده، 220-221). وي نخستين كس از
پادشاهان عثمانى است كه در استانبول جلوس كرد (سامى، 2/1231).
پادشاهى بايزيد را به دو دوره مىتوان تقسيم كرد: دورة اول تقريباً 14 سال
يعنى تا پايان شورش جم؛ و دورة دوم تا پايان حكومت وي در 918ق/1512م. به
نظر مورخان هر دو دوره، دوران آرامش و سكون تاريخ عثمانى محسوب مىشود،
چه، وي در دوران حكومتش نتوانست سياست فعالانهاي در پيش بگيرد (اوزتونا،
.(III/137
نخستين مسألة دوران سلطنت بايزيد، شورش برادرش جم سلطان بود (هامر
پورگشتال، 1/695؛ فريد، 179). وي خود را براي سلطنت لايقتر از بايزيد
مىدانست و با حمايت قبايل ناحية قرهمان، قيام كرد و شهر بورسه - پايتخت
اولية دولت عثمانى - را تسخير، و سكه و خطبه به نام خود كرد (صولاقزاده،
273-274؛ قره چلبىزاده، همانجا؛ منجمباشى، 3/404)؛ آنگاه به بايزيد پيشنهاد
كرد كه قلمرو عثمانى را ميان خود قسمت كنند (هامر پورگشتال، 1/696)، ولى او
نپذيرفت و سپاهى به فرماندهى احمد پاشا گديك (ه م) به مقابله فرستاد و خود
نيز به بورسه آمد. پس از زد و خوردهايى جم سلطان در ينى شهر - نزديك بورسه
- شكست خورد (منجمباشى، همانجا؛ غالب، 1/47) و همراه خانوادهاش به سلطان
مملوك مصر - قايتباي - پناهنده شد (همو، 1/48؛ صولاقزاده، 275-276؛ قره
چلبىزاده، 389؛ هامر پورگشتال، 1/697؛ اوزتونا، .(III/139-140
بايزيد از جم سلطان خواست كه در برابر دريافت عايدات قونيه از ادعاي سلطنت
منصرف شود (غالب، همانجا)، اما او نپذيرفت و كوشش مجدد او براي سيطره بر
قلمرو عثمانى با شكست مواجه شد و اين بار به شهسواران رودس پناه برد
(اوزتونا، ؛ III/140-144 هامرپورگشتال، 1/702-703).
بايزيد در ادامة سياست پدرش در شبه جزيرة بالكان، به مجارستان لشكر كشيد و
فتح هرزگوين را تكميل كرد (شاو، 1/136؛ هامرپورگشتال، 1/708-709). وي سپس به
فيليپى (همو، 1/712) و آنگاه بغدان - مولداوي - لشكر كشيد، مناطقى را تسخير
كرد و درياي سياه و سواحل آن را به قلمرو عثمانى ملحق كرد، به گونهاي كه
اين دريا به صورت درياي داخلى قلمرو عثمانى درآمد (اوزتونا، ؛ III/145
صولاقزاده، 292-293؛ هامر پورگشتال، 1/713 بب).
بايزيد با تقويت ناوگان دريايى عثمانى با ونيزيان نيز وارد جنگ شد، ولى
سرانجام با آنان صلح كرد (كين راس، 171؛ شاو، 1/142؛ هامرپورگشتال، 1/747-
748).
از ديگر وقايع مهم دوران سلطنت بايزيد، جنگ با مماليك مصر بود كه جم سلطان
را پناه داده بودند. بهعلاوه، دولت عثمانى نمىتوانست حاكميت دولت مماليك
بر حرمين شريفين و نيز تصرف «امانات مقدسه» (اوزتونا، را بپذيرد. از سوي ديگر
مماليك نيز با بهرهگيري از ناآراميهاي داخلى دولت، بخشى از قلمرو عثمانى در
شرق آناتولى را به تصرف خود در آورده بودند. اگرچه در اين درگيريها، چندين
بار مماليك پيروز شدند، لكن قحط و اختلافات داخلى آنان را به صلح واداشت
(همو، ؛ III/146-152 شاو، 1/137- 138؛ هامرپورگشتال، 1/715- 725).
آخرين رويداد مهم دوران سلطنت بايزيد، ظهور سلسلة شيعى مذهب صفويه در ايران
بود. شاه اسماعيل براي گسترش نفوذ صفويان در سرزمين عثمانى، مبلغانى را به
آسياي صغير فرستاد و اين تبليغات تأثير بسياري برجاي گذاشت و دولت عثمانى
را به اقدام برضد ايران برانگيخت (شاو، 1/145). بايزيد كه سرشت صلحجويانه
داشت، از جنگ با شاه اسماعيل اجتناب مىكرد، اما براي تضعيف نفوذ صفويان
گروهى از طوايف تكلو را كه طرفدار شاه اسماعيل بودند، به روم ايلى انتقال
داد و با تقاضاي شاه اسماعيل مبنى بر صدور اجازة سفر طرفداران صفويه به
ايران مخالفت كرد (هامر پورگشتال، 1/726) و اين امر موجب بروز شورشهايى
خطرناك از سوي برخى از طوايف تكلو برضدعثمانيانشد (روملو، چ كلكته،
125-126). سياستصلحجويانه و مماشات بايزيد، سرانجام ينىچريان را از او
ناخشنود ساخت. بهويژه، انتخاب پسرش احمد به ولايت عهدي اين مخالفت را
تشديد كرد و به اختلاف ميان فرزندانش نيز منجر شد، تا آنكه ينىچريها سليم
فرزند ديگر بايزيد را در 918ق/1512م به پادشاهى برگزيدند و خواهان استعفاي
سلطان شدند. بايزيد ناگزير از سلطنت كنارهگيري كرد و به زادگاهش (ديمتوقه1)
بازگشت؛ اما در ميان راه درگذشت. گويند پزشكى يهودي كه سليم همراه پدر
فرستاده بود، او را مسموم كرد. جنازة بايزيد را به استانبول آورده، در مسجدي
كه خود بنا كرده بود، به خاك سپردند (قره چلبىزاده، 397؛ فرائضجىزاده،
536؛ غالب، 1/54؛ هامرپورگشتال، 1/780-781؛ كوچو، ؛ IV/2224 فريد، 187).
بايزيد مردي صلح دوست و طرفدار دانشمندان و ادبا بود. وي براي علما مقرري
تعيين كرد و سالانه 14 هزار دينار براي مخارج حرمين شريفين مىفرستاد (ابن
عماد، 8/86؛ صفا، 5(3)/1603-1604). آندره كرتى سفير ونيز او را به صلحطلبى،
آگاهى از حكمت الهى، اخترشناسى و كتاب دوستى ستوده است (هامر پورگشتال،
1/781- 782). با اينهمه، جهاد با كفار را دوست مىداشت و گفتهاند گرد و خاكى
را كه در جنگ با مسيحيان بر پاپوش و تن پوشش مىنشست، جمعآوري مىكرد تا
هنگام مرگ در آرامگاهش بريزند (همو، 1/785). وي خط را نيز نيكو مىنوشت و
مشوق خطاطان بود II/397) .(IA, از بايزيد آثار خيريه بسياري مانند مسجد،
مدرسه، دارالشفا، گرمابه و جز آنها در شهرهايمختلف ازجمله استانبول، ادرنه و
آماسيه برجاي مانده است (همانجا؛ «دائرةالمعارف»، ؛ V/237 هامر پورگشتال،
همانجا).
مآخذ: ابن تغري بردي، النجوم؛ ابن عماد، عبدالحى، شذرات الذهب، بيروت،
دارالكتب العلميه؛ ابوبكر طهرانى، ديار بكريه، به كوشش نجاتى لوغال و
فاروق سومر، آنكارا، 1962م؛ رفيق، احمد، بيوك تاريخ عمومى، استانبول،
1328ق؛ روملو، حسن، احسن التواريخ، به كوشش چ. ن. سدن، كلكته، 1931م؛
همو، همان، به كوشش عبدالحسين نوايى، تهران، 1349ش؛ سامى، شمسالدين،
قاموس الاعلام، استانبول، 1306ق؛ سراج اندلسى، محمد، الحلل السندسية، به
كوشش محمد حبيب هيله، تونس، 1970م؛ شاو، ا. ج. و ا. ك. شاو، تاريخ
امپراتوري عثمانى و تركية جديد، ترجمة محمود رمضانزاده، مشهد، 1370ش؛
شرفالدين على يزدي، ظفرنامه، به كوشش محمد عباسى، تهران، 1336ش؛ صفا،
ذبيحالله، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، 1370ش؛ صولاقزاده، محمد، تاريخ،
استانبول، 1297ق؛ عاشق پاشازاده، درويش احمد، تواريخ آل عثمان، استانبول،
1332ق؛ غالب، محمد، نتايج الوقوعات، استانبول، 1327ق؛ فرائضجىزاده،
محمدسعيد، تاريخ گلشن معارف، استانبول، 1202ق؛ فريد، محمد، تاريخ الدولة
العلية العثمانية، به كوشش احسان حقى، بيروت، 1403ق/1983م؛ قره چلبىزاده،
عبدالعزيز، روضة الابرار، قاهره، 1248ق؛ كين راس، پ. ب، قرون عثمانى، ترجمة
پروانه ستاري، تهران، 1373ش؛ منجمباشى، احمد، صحائف الاخبار، استانبول،
1285ق؛ نظامالدين شامى، ظفرنامه، بهكوشش محمد پناهىسمنانى، تهران،
1363ش؛ هامرپورگشتال، يوزف، تاريخ امپراتوري عثمانى، ترجمة ميرزا زكى
علىآبادي، به كوشش جمشيد كيانفر، تهران، 1367ش؛ نيز:
; Ko 5 u, R. E. Istanbul ansiklopedisi, Istanbul, 1960; Z ztuna, Y., B O y O k T
O rkiye tarihi, Istanbul, 1983; T O rkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi,
Istanbul, 1992; Uzun 5 ar s o l o , I. H., Osmanl o tarihi, Ankara, 1982.
علىاكبر ديانت