باويه، يكى از قبايل بزرگ عرب شيعى مذهب ساكن خوزستان.
خاستگاه و پراكندگى: مردم قبيلة باويه خود را از فرزندان «مُهلهل» قهرمان
نامى عرب (فيلد، 190 ؛ لاريمر، و از نسل اعراب ربيعه به شمار مىآورند
(عزاوي، 4/191؛ قزوينى، 36). اين قبيله با اعراب بنى كعب هم پيوند و
خويشاوندي ديرينه دارند، اما گاه ميان آنها رقابت و خصومت پديدآمدهاست
(فيلد، همانجا؛ سرداراسعد، 290). تاريخ كوچ اين قبيله به سرزمين ايران به
درستى روشن نيست، اما به نظر مىرسد كه همراه قبيلة بنى لام در اواخر سدة
12ق/18م به ايران آمدهاند (اپنهايم، .(III/356 اعراب باويه بجز اقامت در
وطن اصلى خود، يعنى در قسمتهايى از شبه جزيرة عربستان و عراق (بصره)، (
آبادان...،123 ؛ سيادت، 114)، در جنوب خوزستان، منطقهاي در مشرق و جنوب
اهواز، ميان رود كارون و جراحى تا جنوب بند قير و شمال مارِد نيز مستقر هستند
(فيلد، لاريمر، همانجاها).
جمعيت: شمار اين قبيله را در 1320ق حدود 20 هزار تن (لاريمر، همانجا)، و در
1310ش، 320 ،2خانوار تخمين زدهاند (فيلد، همانجا، اپنهايم، .(IV/90 بنابر
گزارش لاريمر در 1325ق/ 1907م، 500 ،1نفر از باويه يكجانشين شده بودند و 500
،18نفر ديگر هنوز كوچ مىكردند (نيز نك: آبادان، همانجا). مردم باويه بيشتر به
پرورش شتر، بز و الاغ مىپردازند و زراعت آنان گندم و جو، و به صورت سنتى و
ديمكاري است (فيلد، همانجا؛ سيادت، 115).
سازمان اجتماعى: قبيلة باويه به طوايفى چند تقسيم مىشود: آلحرب، زرگان يا
زرقان، سلامات، نواصر، حميّد، بوبالى، عمور، جبّارات، بوعَطْوي، معاويه و
جامع. آل حرب خود متشكل از دو بيت خزعل و مزعل است (عزاوي، 4/191-192؛
فيلد، همانجا؛ عزيزي، 33-34).
تاريخ سياسى اين قبيله نشان مىدهد كه مردم باويه همواره نسبت به حكام
محلى نافرمان و سركش بودهاند. اين سركشى باعث مىشد كه حكمرانان براي
سركوب آنها شيوخ و رؤساي هواخواه خود را به سرپرستى اين قبيله برگزينند
(كسروي، 236). باويهايها در اوايل سدة 19م، در زمان حكومت على پاشا كه قصد
تعرض به محمره (خرمشهر) را داشت، در كنار شيخ جابر آل بوكاسب سرسختانه
جنگيدند (عزيزي، 33) كه در تاريخ سياسى اين قبيله از افتخارات به شمار
مىرود.
در زمان ناصرالدين شاه، حاج جابر خان (از شيوخ قبيله مُحَيْسِن) كه طرفدار
حكومت وقت بود، براي تنبيه و تأديب قبيلة باويه، در 1274ق، با فرمان
حكومتى اختيار اين قبيله را بهدستگرفت (كسروي، همانجا). وي با يك اقدام
سياسى، يعنى ازدواج با «نوريه»، دختر شيخ طلال، از شيوخ بزرگ قبيلة باويه
- كه شيخ خزعل در 1281ق از اين پيوند تولد يافت - همبستگى قبايل محيسن و
باويه را برقرار ساخت (سيادت، 114- 115).
بعدها، قبيلة باويه سلطة شيخ خزعل را به عنوان امير خوزستان پذيرفتند، اما
پس از آشكار شدن خيانت او به عشاير در دست نشاندگى انگليس (عزيزي، 33)، در
1333ق/1915م شورشكردند و باآتشزدن چاهها و لولههاي نفت خسارت قابل
ملاحظهاي به بار آوردند (سفيري، 52)؛ در همان سال همگام با قبيلة بزرگ
بنىكعب، برضد شيخ خزعل و انگليسيها عصيان كرده، به صف مجاهدين پيوستند و
دلاورانه جنگيدند (سيادت، 67).
مآخذ: سردار اسعد، عليقلى و عبدالحسين سپهر، تاريخ بختياري، به كوشش جمشيد
كيانفر، تهران، 1376ش؛ سفيري، فلوريدا، پليس جنوب ايران، ترجمة منصوره
اتحاديه و منصوره جعفري فشاركى، تهران، 1364ش؛ سيادت، موسى، تاريخ
جغرافيايى عرب خوزستان، تهران، 1374ش؛ عزاوي، عباس، عشائر العراق، بغداد،
1375ق/ 1956م؛ عزيزي بنى طرف، يوسف، قبايل و عشائر عرب خوزستان، تهران،
1372ش؛ قزوينى، مهدي، انساب القبائل العراقية و غيرها، نجف، 1390ق/1970م؛
كسروي، احمد، تاريخ پانصدسالة خوزستان، تهران، 1330ش؛ نيز:
Abadan and South Western Iran, ed. L. W. Adamec, Graz, 1989; Field, H.,
Contributions to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939; Lorimer, J. G.,
Gazetteer of the Persian Gulf, p Om ? n and Central Arabia, Calcutta, 1908;
Oppenheim, Max von, Die Beduinen, Wiesbaden, 1952.
معصومه ابراهيمى