responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4430
بانياس‌
جلد: 11
     
شماره مقاله:4430


بانياس‌، نام‌ دو شهر و رودي‌ در كشور سوريه‌.
1. بانياس‌، شهركى‌ در منطقة جولان‌، تابع‌ ناحية مسعده‌ از شهرستان‌ قُنَيطره‌، با ارتفاع‌ 350 متر از سطح‌ دريا. اين‌ شهر در شمال‌ شرقى‌ دشت‌ حوله‌ و در فاصلة 25 كيلومتري‌ شمال‌ غربى‌ قنيطره‌، و 60 كيلومتري‌ جنوب‌ غربى‌ دمشق‌ در درة سرسبز كوه‌ حرمون‌ (جبل‌ الشيخ‌) قرار دارد. سفره‌هاي‌ بازالت‌ فرود آمده‌ از تل‌ احمر در اين‌ ناحيه‌ صخره‌هاي‌ بازالتى‌ فراوانى‌ را تشكيل‌ داده‌ است‌. در نزديكى‌ روستا بر روي‌ تپه‌اي‌ مخروطى‌ شكل‌ و با ارتفاعى‌ حدود 330 متر قلعة معروف‌ صُبَيبه‌ (يا بانياس‌) قرار داشته‌، و به‌ همين‌ مناسبت‌، در برخى‌ از منابع‌ از اين‌ روستا با نام‌ صبيبه‌ نيز ياد شده‌ است‌ (نك: دباغ‌، بلادنا...، 1(1)/633، حاشيه‌). مرز ميان‌ سوريه‌، لبنان‌ و فلسطين‌ در همين‌ منطقه‌ قرار دارد (نك: المعجم‌...، 2/227؛ بستانى‌، 5/159؛ براي‌ عوارض‌ جغرافيايى‌ منطقه‌، نك: «دائرة المعارف‌...1» .(I/136-137 نويسندگان‌ قديم‌ معمولاً در وصف‌ بانياس‌، مناظر طبيعى‌ آن‌ و كوه‌ حرمون‌ مطالبى‌ نوشته‌اند (نك: مقدسى‌، 160؛ ابوالفدا، 270-271؛ دمشقى‌، 267).
نام‌ اين‌ شهرك‌ را برگرفته‌ از معبدپان‌2 (خداي‌ شبانان‌ و گله‌ها، نك: گريمال‌، 2/674 -676 ؛ لاروس‌ بزرگ‌ ) واقع‌ در ارتفاعات‌ منطقه‌ در غاري‌ مشرف‌ بر سرچشمة اصلى‌ رود اردن‌ مى‌دانند. در دوران‌ باستان‌ نام‌ آن‌ پانه‌آس‌ بوده‌ كه‌ در عربى‌ به‌ بانياس‌ تبديل‌ شده‌ است‌ (قس‌: بستانى‌، همانجا، كه‌ نام‌ غار را بانيوم‌ مى‌داند). براساس‌ دو روايت‌ غيرمستند نيز شهر توسط بلنياس‌ حكيم‌ و ابنانواس‌ يونانى‌ ساخته‌ شده‌ است‌ (نك: دمشقى‌، همانجا).
پيشينه‌: اين‌ شهرك‌ كه‌ زمانى‌ يكى‌ از مهم‌ترين‌ شهرهاي‌ شام‌ محسوب‌ مى‌شد، به‌ علت‌ قدمت‌ تاريخى‌ و نيز موقعيت‌ جغرافيايى‌ (نزديكى‌ به‌ دمشق‌)، همچنين‌ وجود قلعة مستحكم‌ صبيبه‌، پيوسته‌ موردتوجه‌ قدرتهاي‌ مختلف‌ سوريايى‌، يونانى‌، فنيقى‌ و در دورة اسلامى‌ به‌ ويژه‌ عصر جنگهاي‌ صليبى‌ عربها، فرانكها و روميان‌ بود.
دورة پيش‌ از اسلام‌: اگرچه‌ قديم‌ترين‌ اشاره‌اي‌ كه‌ به‌ اين‌ شهر در منابع‌ شده‌، مربوط به‌ شكست‌ مصريان‌ در بانيون‌ (بانياس‌) به‌ دست‌ آنتيوخوس‌ سوم‌ از پادشاهان‌ سلوكى‌ است‌ (در 202-200 ق‌م‌)، اما با توجه‌ به‌ شرح‌ واقعه‌ و نيز از آنجا كه‌ سلسلة بطلميوسيان‌ ديونوسى‌ مصر پان‌ را مى‌پرستيده‌اند، احتمال‌ مى‌رود كه‌ معبد به‌ دست‌ يكى‌ از آنان‌ (احتمالاً بطلميوس‌ دوم‌، فيلادلفوس‌) و در فاصلة سده‌هاي‌ 3 تا 4ق‌م‌ بنا شده‌ باشد (نك: زياده‌، «فلسطين‌...»، 145؛ حتى‌، 1/265-266؛ «راهنما...3»، 89 ؛ «دائرة المعارف‌»، .(I/137 بانياس‌ در دوران‌ يكى‌ از بطالسه‌ (سل 80 - 45ق‌ م‌) توسعه‌ يافت‌ و در 20ق‌م‌ زمينهاي‌ پيرامون‌ معبد به‌ اقطاع‌ هردوس‌ كبير درآمد. با مرگ‌ هردوس‌، فرزندش‌ فيليپ‌ (سل 4ق‌م‌34م‌) بانيون‌ را بازسازي‌ كرد و آن‌ را قيصرية فيليپ‌ (قيصرية پانه‌آس‌) ناميد. بر روي‌ سكه‌هاي‌ ضرب‌ شده‌ در اين‌ دوره‌ نام‌ فيليپ‌ - به‌ عنوان‌ بانى‌ شهر - و تصويري‌ از معبد آوگوستينوس‌ (معبد هرودي‌ در نزديكى‌ غارپان‌) حك‌ شده‌ است‌ (همان‌، ؛ I/138 دباغ‌، بلادنا، 1(1)/633؛ نيز نك: اسميث‌، .(306
اين‌ شهر در دوران‌ آگريپاي‌ دوم‌ (د 93م‌) آخرين‌ پادشاه‌ هرودي‌ در 61م‌ مجدداً توسعه‌ يافت‌ و به‌ احترام‌ امپراتور نرون‌، نرونياس‌ نام‌ گرفت‌ («دائرة المعارف‌»، همانجا؛ دباغ‌، همان‌، 1(1)/634). با مرگ‌ آگريپا، بانياس‌ زير سلطة روميها درآمد و در سدة اول‌ ميلادي‌ مركز اسقف‌نشين‌ شرقى‌ شد و در سدة 4م‌ به‌ عنوان‌ جزئى‌ از فلسطين‌ شمالى‌ و اسقف‌نشين‌ فنيقيه‌ درآمد (نك: «دائرة المعارف‌»، بستانى‌، همانجاها؛ زياده‌، همان‌، 210-211).
از بانياس‌ در عهد جديد دو بار به‌ صورت‌ قيصرية فيلپوس‌ (متى‌، 16:13؛ مرقس‌، 8:27) ياد شده‌، اما در عهد عتيق‌ هيچ‌ اشاره‌اي‌ به‌ اين‌ شهر نشده‌ است‌ (نك: جودائيكا، ؛ IV/162 «راهنما»، .(28
دورة اسلامى‌: بانياس‌ در 15ق‌/636م‌ همراه‌ با ديگر بخشهاي‌ شام‌ و به‌ دست‌ ابوعبيدة جراح‌ فتح‌ شد و به‌ سبب‌ برخورداري‌ از آب‌ و هواي‌ خوب‌ و زمينهاي‌ حاصل‌خيز موردتوجه‌ مسلمانان‌ قرار گرفت‌ و به‌ روزگار هشام‌ بن‌ عبدالملك‌ گروههاي‌ بسياري‌ از عربها به‌ خصوص‌ از قبيلة قيس‌ عيلان‌ به‌ آنجا مهاجرت‌ كردند. بافت‌ عمومى‌ شهر را مردمى‌ از قيس‌، بنى‌ مُرّه‌ و نيز جماعتى‌ از يمنيان‌ تشكيل‌ مى‌داد (نك: يعقوبى‌، 325-326؛ دباغ‌، القبائل‌...، 189، 191؛ بستانى‌، همانجا).
در اواخر سدة 3ق‌/9م‌ بانياس‌ اصلى‌ترين‌ شهر منطقة جولان‌ بود (نك: يعقوبى‌، 326). مهم‌ترين‌ ويژگى‌ بانياس‌ وجود قلعة مستحكم‌ صبيبه‌ در نزديكى‌ آن‌ است‌. اين‌ قلعه‌ كه‌ به‌ دست‌ فاطميان‌ ساخته‌ شد، بزرگ‌ترين‌ قلعة فلسطين‌ شمالى‌ است‌ (ابوالفدا، 249؛ ابن‌ فضل‌الله‌، 228؛ بستانى‌، همانجا؛ براي‌ ساختمان‌ و نقشة قلعه‌، نك: سميل‌، 322-323، 353). در 468ق‌/1076م‌ قلعة بانياس‌ و يافا وجه‌ المصالحه‌ با اتسز سلجوقى‌ - كه‌ دمشق‌ را فتح‌ كرده‌ بود - قرار گرفت‌ و در مقابل‌ِ ترك‌ِ دمشق‌ به‌ او واگذار شد. اتسز پس‌ از ورود به‌ بانياس‌، به‌ نام‌ خليفة عباسى‌ خطبه‌ خواند و به‌ اين‌ ترتيب‌، به‌ حكومت‌ فاطميان‌ مصر بر قلعه‌ پايان‌ داد (نك: ابن‌ اثير، 10/99-100؛ ابن‌ خلدون‌، 5/6).
براساس‌ منابع‌ تاريخى‌ طى‌ سالهاي‌ 505، 506 و 518ق‌ بارها از بانياس‌ به‌ عنوان‌ پايگاه‌ مسلمانان‌ براي‌ ياري‌ رساندن‌ به‌ اهالى‌ صور - كه‌ در دورة جنگهاي‌ صليبى‌ موردتعدي‌ صليبيان‌ قرار داشتند - استفاده‌ شد (ابن‌ قلانسى‌، 178، 182، 211؛ ابن‌ اثير، 10/489، 621). در 520ق‌/1126م‌ طغتكين‌، اتابك‌ دمشق‌ بانياس‌ را به‌ بهرام‌ رهبر اسماعيليان‌ واگذار كرد؛ از آن‌ پس‌ بانياس‌ تبديل‌ به‌ پايگاهى‌ براي‌ ايجاد وحشت‌ در بين‌ مخالفان‌ شد (نك: ابن‌ قلانسى‌، 215، 221-224؛ ابن‌ اثير، 10/632 -633، 656 -657؛ هاجسن‌، 212- 215؛ رانسيمان‌، ؛ II/179-180 اليسيف‌، .(I/272
در نيمة نخست‌ سدة 6ق‌/12م‌ بانياس‌ به‌ اقطاع‌ رينرِبروسى‌ درآمد و تا سالها از آن‌ به‌ عنوان‌ پايگاه‌ فرانكها براي‌ حمله‌ به‌ مسلمانان‌ استفاده‌ مى‌شد، تا آنكه‌ در 527ق‌/1133م‌ اسماعيل‌ بن‌ بوري‌ با استفاده‌ از غيبت‌ رينر آن‌ را از تصرف‌ فرانكها خارج‌ كرد (بستانى‌، 5/160؛ ابن‌ قلانسى‌، 224- 225؛ ابن‌ عديم‌، بغية...، 4/1630؛ رانسيمان‌، )؛ II/192 اما در 534ق‌/1140م‌ انر وزير مجيرالدين‌ ابق‌ در مقابل‌ زنگى‌ بن‌ آق‌سنقر با فرانكها مصالحه‌ كرد و با كمك‌ ريموند بانياس‌ را به‌ محاصره‌ درآورد و پس‌ از تسخير به‌ رينر بازگرداند. از آن‌ پس‌ بانياس‌ مركز اسقف‌نشين‌ لاتين‌ شد و تحت‌ سرپرستى‌ رئيس‌ اساقفة صور درآمد (نك: ابن‌ قلانسى‌، 272-273؛ ابن‌ اثير، 11/73-74؛ ابن‌ عديم‌، زبدة...، 2/273-274؛ رانسيمان‌، ؛ II/227-228 قس‌: ابن‌ خلدون‌، 5/183، كه‌ از بانياس‌ با نام‌ قاشاش‌ ياد كرده‌ است‌). از آن‌ زمان‌ تا هنگام‌ فتح‌ بانياس‌ توسط نورالدين‌ زنگى‌ در 559ق‌ جز شبيخونهاي‌ پراكندة دو طرف‌ِ مخاصمه‌ عمليات‌ مهمى‌ رخ‌ نداد و از تلاشهايى‌ نيز كه‌ براي‌ آزادي‌ شهر به‌ عمل‌ مى‌آمد، نتيجه‌اي‌ حاصل‌ نشد (نك: ابن‌ قلانسى‌، 317، 320، 337؛ رانسيمان‌، .(II/336-340
در 559ق‌/1164م‌ نورالدين‌ با استفاده‌ از غيبت‌ همفري‌ِ تورونى‌ شهر و قلعة آن‌ را فتح‌ كرد (نك: ابن‌ عديم‌، همان‌، 2/321-322؛ ابن‌ قاضى‌ شهبه‌، 150؛ ابن‌ خلدون‌، 5/289؛ رانسيمان‌، ودر 575ق‌/1179م‌ صلاح‌الدين‌ ايوبى‌ براي‌ مقابله‌ با عمليات‌ فرانكها كه‌ اقدام‌ به‌ ساخت‌ قلعه‌ بيت‌ يعقوب‌ در نزديكى‌ بانياس‌ كرده‌ بودند، بانياس‌ را قرارگاه‌ عمليات‌ خود ساخت‌ و از اين‌ پايگاه‌ ضربات‌ سختى‌ به‌ آنان‌ وارد آورد (نك: ابن‌ اثير، 11/455؛ ذهبى‌، 4/221-222؛ ابن‌ خلدون‌، 5/343؛ رانسيمان‌، ؛ II/419-420 سميل‌، 273-274). از اين‌ تاريخ‌ بانياس‌ به‌ عنوان‌ مرز ميان‌ مسلمانان‌ و مسيحيان‌ در اختيار ايوبيان‌ قرار گرفت‌. با اين‌ حال‌، پيوسته‌ مورد طمع‌ و دست‌اندازي‌ مسيحيان‌ بود (نك: ابن‌اثير، 12/312؛ مصطفى‌، 419؛ رانسيمان‌، )،از III/193 اين‌رو، در 616ق‌/1219م‌ ملك‌ معظم‌ براي‌ اينكه‌ راه‌ تجاوز و بهره‌بري‌ مسيحيان‌ را سد كند، دستور به‌ ويرانى‌ دژهاي‌ منطقه‌ از جمله‌ قلعة بانياس‌ داد (مصطفى‌، 420؛ دباغ‌، بلادنا، 6(2)/80؛ نيز نك: رانسيمان‌، .(III/158 در دوران‌ امارت‌ عزيز عثمان‌ (د 631ق‌/1234م‌) برادر ملك‌ معظم‌ و فرزندش‌ ملك‌ سعيد، همچنين‌ در دوران‌ حكومت‌ بيبرس‌ (658 - 676ق‌/1260-1277م‌) بانياس‌ بازسازي‌ شد و به‌ سرعت‌ توسعه‌ يافت‌ ( 1 .(EI
در دورة عثمانى‌ بانياس‌ به‌ همراه‌ ديگر بخشهاي‌ شام‌ براي‌ مدت‌ كوتاهى‌ (در دورة امير فخرالدين‌ معنى‌ از اميران‌ دروزي‌ آل‌ معن‌) مستقل‌ از حكومت‌ مركزي‌ اداره‌ مى‌شد (نك: هشى‌، 130) و عاقبت‌ در 1175ق‌/1761م‌ قلعة آن‌ توسط عثمان‌ پاشا ويران‌ گرديد (بريك‌، 82).
بانياس‌ پس‌ از تجزية دولت‌ عثمانى‌ به‌ صورت‌ شهركى‌ مرزي‌ ميان‌ سوريه‌، فلسطين‌ و لبنان‌ (جزو كشور سوريه‌) درآمد. با شروع‌ تجاوز اسرائيل‌ به‌ سرزمينهاي‌ عربى‌ مجاور خود، بانياس‌ به‌ محور استراتژيك‌ مبارزات‌عربها برضداسرائيل‌ تبديل‌شد (نك: عارف‌، 2/342-343،جم) و سرانجام‌، در 18 تير 1346ش‌/9 ژوئية 1967م‌ طى‌ جنگهاي‌ شش‌ روزه‌ به‌ همراه‌ بخشهاي‌ ديگر بلنديهاي‌ جولان‌ به‌ اشغال‌ اسرائيل‌ درآمد (هيكل‌، 262؛ نيز نك: الكتاب‌ السنوي‌...، 628؛ كارمن‌، .(124 براساس‌ آخرين‌ آمار قبل‌ از اشغال‌، بانياس‌ 125 ،1نفر جمعيت‌ داشت‌ كه‌ عموماً به‌ كشاورزي‌ اشتغال‌ داشتند؛ افزون‌ بر آن‌، دام‌پروري‌ (پرورش‌ گاو و ميش‌) و صنايع‌ جانبى‌ (روغن‌گيري‌ و تهية آرد و حبوبات‌) از ديگر مشاغل‌ رايج‌ در ميان‌ اهالى‌ بود ( المعجم‌، 2/227- 228).
در ميان‌ منابع‌، گاه‌ از بانياس‌ به‌ صورت‌ بُلُنياس‌ نيز ياد شده‌ است‌، اما بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ بلنياس‌ غير از اين‌ بانياس‌، و در حقيقت‌ نام‌ اصلى‌ بندر بانياس‌ در شهرستان‌ طرطوس‌ است‌ (نك: بخش‌ 2 همين‌ مقاله‌).
رود بانياس‌ شرقى‌ترين‌ سرچشمه‌، و يكى‌ از 3 سرچشمة مهم‌ رود اردن‌ است‌ (دباغ‌، همان‌، 1(1)/63). چشمة بانياس‌ از زير غاري‌ آهكى‌ در ميان‌ صخره‌هاي‌ بازالتى‌ در نزديكى‌ شهر بانياس‌ مى‌جوشد و پس‌ از طى‌ يك‌ كيلومتر در خاك‌ سوريه‌ به‌ نهر حاصبانى‌ مى‌پيوندد (خمار، 13-14؛ نحال‌، 42؛ دباغ‌، همان‌ 1(1)/63 -64). در 1953م‌ اسرائيل‌ با انتقال‌ آب‌ رود بانياس‌ و خشكاندن‌ درياچة حوله‌ از اين‌ آب‌ براي‌ آبياري‌ مناطق‌ شرقى‌ درياچه‌ استفاده‌ كرد و مازاد آب‌ را براي‌ ذخيره‌سازي‌ به‌ درياچة طبريه‌ انتقال‌ داد (نك: نحال‌، 70) و در 1954م‌ با احداث‌ كانال‌، آب‌ِ بانياس‌ را به‌ همراه‌ چند نهر ديگر براي‌ آبياري‌ نقب‌ ذخيره‌ كرد (الكسان‌، 119-120). با اشغال‌ بلنديهاي‌ جولان‌ در 1967م‌ سرچشمه‌هاي‌ رود اردن‌ از جمله‌ بانياس‌ به‌ اشغال‌ اسرائيل‌ درآمد (نك: برغوثى‌، 83؛ سمان‌، 24، 57؛ الكسان‌، 120).
مشرف‌ بر سرچشمة رود بانياس‌ معبد كهن‌ پان‌ توسط يونانيان‌ براي‌ حفاظت‌ از چشمه‌ ساخته‌ شده‌ است‌ كه‌ محرابهاي‌ حفر شده‌ در دل‌ صخره‌ها، با تاج‌ و سر ستون‌ و نقوش‌ باستانى‌ و كتيبة قديمى‌ آن‌ از آثار باستانى‌ كشور سوريه‌ محسوب‌ مى‌شود. تمثالى‌ از پان‌ بر دهانة غار وجود دارد. همچنين‌ تمثال‌ مرمرين‌ آوگوستينوس‌ و نيز نيمه‌ تنة برنزي‌ هردوس‌ بر روي‌ چرخ‌ دندانه‌دار (كه‌ هم‌اكنون‌ در موزة ملى‌ دمشق‌ نگهداري‌ مى‌شود) و بقاياي‌ دژهاي‌ صليبى‌ و قنات‌ آب‌ شهر از جملة آثار باستانى‌ و ديدنى‌ شهر بانياس‌ است‌ (نك: بستانى‌، 5/159؛ دباغ‌، همان‌، 1(1)/64؛ المعجم‌، 2/228؛ نيز «دائرة المعارف‌»، .(I/140-143
2. بانياس‌ (بُلُنياس‌)، شهر و بندري‌ كوچك‌ بر ساحل‌ درياي‌ مديترانه‌ در شهرستان‌ طرطوس‌ سوريه‌ با ارتفاع‌ 10 متر از سطح‌ دريا كه‌ در فاصلة 38 كيلومتري‌ شمال‌ طرطوس‌، و 52 كيلومتري‌ جنوب‌ لاذقيه‌ قرار گرفته‌ است‌ و براساس‌ سرشماري‌ 1360ش‌/1981م‌ داراي‌ 506 ،19 نفر جمعيت‌ بوده‌ است‌ (نك: المعجم‌، 2/226). بانياس‌ بر روي‌ خليجى‌ كوچك‌ كه‌ از جابه‌جايى‌ لايه‌هاي‌ گسلى‌ به‌ وجود آمده‌، واقع‌ شده‌ است‌، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ قسمتهاي‌ جنوبى‌ شهر بر روي‌ لايه‌هاي‌ آتشفشانى‌ قديمى‌ و قسمتهاي‌ شمالى‌ بر روي‌ رسوبات‌ دورانهاي‌ متأخر بنا شده‌اند (همانجا). نام‌ اصلى‌ شهر ابتدا بالانيا، و پس‌ از آن‌ بلنياس‌ (به‌ معناي‌ حمامات‌) بوده‌ كه‌ با گذشت‌ ايام‌ به‌ صورت‌ بانياس‌ درآمده‌ (نك: همانجا)، و همين‌ امر باعث‌ بروز پاره‌اي‌ اشتباهات‌ در ضبط حوادث‌ تاريخى‌ مربوط به‌ اين‌ دو شهر شده‌ است‌. ياقوت‌ اين‌ شهر را منسوب‌ به‌ بلنياس‌ حكيم‌ مى‌داند (1/729). از اين‌ شهر در منابع‌ با عنوانهاي‌ ديگري‌ همچون‌ فالينى‌ (در دورة صليبى‌، نك: المعجم‌، همانجا)، بلانيه‌ و بلانه‌ (ابن‌ عديم‌، زبدة، 2/130) نيز ياد شده‌ است‌. شهر بانياس‌ داراي‌ اصلى‌ كنعانى‌ است‌ و تابع‌ كشور ارواد (ارادوس‌) بوده‌ كه‌ در دوران‌ تسلط يونانيها و روميها توسعه‌ يافته‌، و مرز شمالى‌ فنيقية ساحلى‌ را تشكيل‌ مى‌داده‌ است‌ (نك: دمشقى‌، 277؛ زياده‌، «المراكز...»، 303؛ المعجم‌، همانجا).
در دورة فتوحات‌ اسلامى‌، بانياس‌ به‌ دست‌ عبادة بن‌ صامت‌ از جانب‌ ابوعبيدة جراح‌ فتح‌ شد و همو موظف‌ به‌ پاسداري‌ از مرزهاي‌ آبى‌ گرديد (بلاذري‌، 182؛ ابن‌ اثير، 2/493). در دوران‌ حكومت‌ معاويه‌ بر شام‌ - از زمان‌ خلافت‌ عمر - اهتمام‌ خاصى‌ به‌ شهرهاي‌ ساحلى‌ از جمله‌ بانياس‌ شد و علاوه‌ بر ساخت‌ قلعه‌هاي‌ متعدد و مهاجرت‌ اجباري‌ ساكنان‌ آن‌، عثمان‌ نيز براي‌ تشويق‌ سكناي‌ مهاجران‌ عرب‌ امر به‌ اقطاع‌ بخشيدن‌ زمينهاي‌ بانياس‌ كرد (همانجاها؛ خماش‌، «الادارة...»، 416) و به‌ دنبال‌ سياست‌ الحاق‌ هر بخش‌ داخلى‌ به‌ يك‌ بخش‌ ساحلى‌ به‌ منظور بالا بردن‌ توان‌ اقتصادي‌ - نظامى‌ بخشهاي‌ داخلى‌ و حمايت‌ از شهرهاي‌ ساحلى‌ در مقابل‌ حملة بيزانطيها (نك: همان‌، 415؛ همو، «الاجناد...»، 286) بانياس‌ تابع‌ اردوگاه‌ حمص‌ شد (نك: ابن‌ خردادبه‌، 76؛ مقدسى‌، 154). با اين‌ حال‌، بانياس‌ پيوسته‌ موردتوجه‌ روميان‌ بود و عاقبت‌ در 375ق‌/985م‌ به‌ اشغال‌ باسيليوس‌ دوم‌ امپراتور روم‌ و جانشين‌ يوحنا درآمد (نك: انطاكى‌، 204- 205). در 391ق‌/1001م‌ باسيليوس‌ كه‌ اميد دستيابى‌ به‌ سرزمينهاي‌ بيشتر را از دست‌ داد، با عقد پيمان‌ آتش‌بس‌ با فاطميان‌، مرز ميان‌ دو امپراتوري‌ را از ميان‌ بانياس‌ و تُرتُسا (طرطوس‌) تا ارنتس‌ در جنوب‌ قيصريه‌ و شيزر پذيرفت‌ (رانسيمان‌، .(I/33
در طول‌ جنگهاي‌ صليبى‌، تاريخ‌ بانياس‌ با قلعه‌ و دژ مشهور مرقب‌ - كه‌ بر روي‌ تپه‌اي‌ صخره‌اي‌ به‌ ارتفاع‌ 500 متر در جنوب‌ شرقى‌ و مشرف‌ بر شهر واقع‌ شده‌ بود - پيوند خورده‌ است‌. در 492ق‌/1099م‌ سواران‌ معبد به‌ فرماندهى‌ بوهموند و ديمبرت‌ (اسقف‌ اعظم‌ پيزا) در انتظار پيوستن‌ بُدوئن‌ و سپاهيانش‌ در بانياس‌ (بولونياس‌) اقامت‌ كردند، اما ساكنان‌ بانياس‌ كه‌ در اين‌ هنگام‌ از عيسويان‌ يونانى‌ بودند و خود را از رعاياي‌ امپراتوري‌ مى‌شمردند، از كمك‌ و مساعدت‌ به‌ ايشان‌ خودداري‌ كردند و آنها ناچار به‌ خروج‌ از بانياس‌ شدند و در همين‌ هنگام‌ موردهجوم‌ مسلمانان‌ كه‌ به‌ تازگى‌ ترتسا را به‌ تصرف‌ خويش‌ درآورده‌ بودند، قرار گرفتند (رانسيمان‌، .(I/302-303 به‌ نظر مى‌رسد كه‌ به‌ دنبال‌ اين‌ ماجرا بانياس‌ نيز به‌ تصرف‌ مسلمانان‌ در آمد، زيرا در 503ق‌/1109م‌ تانكرد نايب‌ الحكومة انطاكيه‌ هنگامى‌ كه‌ پس‌ از اشغال‌ طرابلس‌ به‌ بانياس‌ هجوم‌ مى‌برد، شهر را پس‌ از محاصره‌، از دست‌ فخرالملك‌ ابن‌ عمار خارج‌ ساخت‌ و قلمرو فرانكها را گسترش‌ داد (ابن‌ اثير، 10/476؛ رانسيمان‌، .(II/54
در 584ق‌/1188م‌ صلاح‌الدين‌ ايوبى‌ به‌ كمك‌ نيروهاي‌ تازه‌ نفسى‌ كه‌ از سنجار گرد آورده‌ بود، بسياري‌ از دژهاي‌ منطقه‌ را فتح‌ كرد، اما احتمالاً به‌ واسطة استواري‌ قلعة مرقب‌ و يا به‌ سبب‌ خستگى‌ سپاه‌ به‌ دنبال‌ فتوحات‌ و اصرار حاكم‌ سنجار براي‌ بازگشت‌ (نك: ابن‌ واصل‌، 2/268؛ ابن‌ عديم‌، زبدة، 3/106-107؛ رانسيمان‌، )، II/470 از تصرف‌ بانياس‌ منصرف‌ شد. در 604ق‌/1207م‌ ريموند امير انطاكيه‌ بانياس‌ را به‌ سواران‌ مهمان‌نواز (اسبتاريه‌) بخشيد. اين‌ سواران‌ با در اختيارداشتن‌ اين‌ دژ و تسلط بربانياس‌، به‌ شهرهاي‌ مختلف‌ يورش‌ مى‌بردند (همو، )؛ III/344 از اين‌رو، در 628ق‌/1231م‌ سپاهيان‌ حلب‌ به‌ مرقب‌ حمله‌ور شدند و حصن‌ بانياس‌ را خراب‌، و شهر را غارت‌ كردند (ابن‌ عديم‌، همان‌، 3/209-210). سرانجام‌، سلطان‌ قلاوون‌ در 684ق‌/1285م‌ قلعة مرقب‌ را فتح‌ كرد (نك: رانسيمان‌، 395-396 391-392, و از اين‌ زمان‌ بانياس‌ به‌ تصرف‌ مماليك‌ درآمد (نك: قلقشندي‌، 14/443).
بريك‌ دمشقى‌در سدة12ق‌/18م‌بانياس‌ را از مطرانهاي‌دوازدهگانة كرسى‌ انطاكى‌ مى‌شمرد (ص‌ 42). در دورة عثمانى‌ تا قبل‌ از عهد حميدي‌ بانياس‌ به‌ عنوان‌ يكى‌ از شهرهاي‌ لاذقيه‌ تابع‌ طرابلس‌ بود؛ در زمان‌ مدحت‌ پاشا در 1296ق‌/1879م‌ به‌ ولايت‌ سوريه‌ ملحق‌ شد و در 1305ق‌/1888م‌ به‌ دنبال‌ تغييرات‌ اداري‌ تا پايان‌ جنگ‌ جهانى‌ اول‌ به‌ ولايت‌ بيروت‌ پيوست‌ (حكيم‌، 66 -67).
اگرچه‌ بيشتر ساكنان‌ بانياس‌ از اهل‌ سنت‌ هستند (نك: همو، 68)، اما در قدموس‌ در منطقة اداري‌ بانياس‌ (نك: المعجم‌، 2/226) جمعى‌ از اسماعيليان‌ سكنى‌ دارند (حكيم‌، همانجا). محله‌هاي‌ قديمى‌ بانياس‌ بر روي‌ دامنة تپه‌اي‌ قرار گرفته‌، و به‌ سمت‌ ساحل‌ در امتداد راه‌ طرطوس‌ - لاذقيه‌ گسترش‌ يافته‌ است‌. ساختمانهاي‌ اين‌ مسير بيشتر تجاري‌ است‌ و بخش‌ قابل‌ توجهى‌ از ساكنان‌ در بازار آن‌ اشتغال‌ دارند؛ جمع‌ ديگري‌ از ساكنان‌ نيز در دشتهاي‌ مجاور به‌ كشاورزي‌ مشغولند. آب‌ كشاورزي‌ از طريق‌ رود و چاههاي‌ منطقه‌ تأمين‌ مى‌شود و محصولات‌ عمدة آن‌ سبزيجات‌، ميوه‌هاي‌ پاييزه‌، مركبات‌ و بادام‌ است‌. ماهى‌گيري‌ از ديگر پيشه‌هاي‌ رايج‌ منطقه‌ است‌ و شهر داراي‌ بندر صيادي‌ و تفريحى‌، همچنين‌ باشگاههاي‌ فرهنگى‌ و ورزشى‌ است‌ (نك: المعجم‌، 2/226- 227). در 1331ش‌/1952م‌ احداث‌ خط لوله‌اي‌ از كركوك‌ به‌ بانياس‌ با ظرفيت‌ 12 ميليون‌ تن‌ در سال‌ براي‌ صدور نفت‌ عراق‌ پايان‌ پذيرفت‌ (شوادران‌، 230) و بانياس‌ به‌ عنوان‌ تنها بندر صادر كنندة نفت‌ ساحل‌ مديترانه‌ اهميت‌ ويژه‌اي‌ يافت‌ (نك: حميده‌، 282). با اين‌ حال‌، اين‌ وضع‌ چندان‌ دوام‌ نيافت‌ و با گسترش‌ جنگ‌ عراق‌ و ايران‌ صدور نفت‌ عراق‌ از طريق‌ بانياس‌ قطع‌ شد و تأسيسات‌ شهر به‌ صورت‌ متروكه‌ درآمد، ليكن‌ اكنون‌ بازسازي‌ آن‌ آغاز شده‌ است‌.
مآخذ: ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ خردادبه‌، عبيدالله‌، المسالك‌ و الممالك‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1306ق‌؛ ابن‌ خلدون‌، العبر، به‌ كوشش‌ خليل‌ شحاده‌ و سهيل‌ زكار، بيروت‌، 1417ق‌/1996م‌؛ ابن‌ عديم‌، عمر، بغية الطلب‌، به‌ كوشش‌ سهيل‌ زكار، دمشق‌، 1409ق‌/1988م‌؛ همو، زبدة الحلب‌ من‌ تاريخ‌ حلب‌، به‌ كوشش‌ سامى‌ دهان‌، دمشق‌، 1370ق‌/1951م‌؛ ابن‌ فضل‌الله‌ عمري‌، احمد، التعريف‌ بالمصطلح‌ الشريف‌، به‌ كوشش‌ محمدحسين‌ شمس‌الدين‌، بيروت‌، 1408ق‌/1988م‌؛ ابن‌ قاضى‌ شهبه‌، محمد، الكواكب‌ الدرية، به‌ كوشش‌ محمود زايد، بيروت‌، 1971م‌؛ ابن‌ قلانسى‌، حمزه‌، ذيل‌ تاريخ‌ دمشق‌، به‌ كوشش‌ آمدرز، بيروت‌، 1908م‌؛ ابن‌ واصل‌، محمد، مفرج‌ الكروب‌، به‌ كوشش‌ جمال‌الدين‌ شيال‌، قاهره‌، 1377ق‌/1957م‌؛ ابوالفدا، تقويم‌ البلدان‌، به‌ كوشش‌ رنو و دوسلان‌، پاريس‌، 1840م‌؛ الكسان‌، جان‌، «الثروة المائية»، الوحدة، 1411ق‌/ 1991م‌، شم 76؛ انطاكى‌، يحيى‌، تاريخ‌، به‌ كوشش‌ عمر عبدالسلام‌ تدمري‌، طرابلس‌، 1990م‌؛ برغوثى‌، بشيرشريف‌، المطامع‌ الاسرائيلية فى‌ مياه‌ فلسطين‌ و الدول‌ العربية المجاورة، عمان‌، دارالجليل‌ للنشر؛ بريك‌ دمشقى‌، ميخائيل‌، تاريخ‌ الشام‌، به‌ كوشش‌ احمد غسان‌ سبانو، دمشق‌، 1402ق‌/1982م‌؛ بستانى‌، بطرس‌، دائرة المعارف‌، بيروت‌، دارالمعرفه‌؛ بلاذري‌، احمد، فتوح‌ البلدان‌، به‌ كوشش‌ عبدالله‌ انيس‌ طباع‌ و عمر انيس‌ طباع‌، بيروت‌، 1407ق‌/1987م‌؛ حتى‌، فيليپ‌، تاريخ‌ سورية و لبنان‌ و فلسطين‌، ترجمة جورج‌ حداد و عبدالكريم‌ رافق‌، بيروت‌، دارالثقافه‌؛ حكيم‌، يوسف‌، سورية و العهد العثمانى‌، بيروت‌، 1980م‌؛ حميده‌، عبدالرحمان‌، جغرافية الوطن‌العربى‌، بيروت‌/دمشق‌، 1410ق‌/1990م‌؛ خمار، قسطنطين‌، موسوعة فلسطين‌ الجغرافية، بيروت‌، 1969م‌؛ خماش‌، نجده‌، «الاجناد و ادارتها»، المؤتمر الدولى‌ الرابع‌ لتاريخ‌ بلاد الشام‌، عمان‌، 1989م‌، ج‌ 1؛ همو، «الادارة و نظام‌ الضرائب‌ فى‌ الشام‌ فى‌ عصر الراشدين‌»، همان‌، 1987م‌، ج‌ 2؛ دباغ‌، مصطفى‌ مراد، بلادنا فلسطين‌، عمان‌/زرقا، 1394ق‌/1974م‌؛ همو، القبائل‌ العربية وسلائلها فى‌ بلادنا فلسطين‌، بيروت‌، 1986م‌؛ دمشقى‌، محمد، نخبةالدهر، بيروت‌، داراحياء التراث‌ العربى‌؛ ذهبى‌، محمد، العبر، به‌ كوشش‌ صلاح‌الدين‌ منجد، كويت‌، 1984م‌؛ زياده‌، نقولا، «فلسطين‌ من‌ الاسكندر الى‌ الفتح‌ العربى‌ الاسلامى‌»، موسوعة خاص‌، ج‌ 2؛ همو، «المراكز الادارية و العسكرية فى‌ بلاد الشام‌ فى‌ العصر الاموي‌»، المؤتمر الدولى‌ الرابع‌ لتاريخ‌ بلاد الشام‌، عمان‌، 1989م‌، ج‌ 1؛ سمان‌، نبيل‌، المياه‌ و سلام‌ الشرق‌ الاوسط ؛ سميل‌، ر.س‌.، فن‌الحرب‌ عند الصليبيين‌، ترجمة محمد وليد جلاد، دمشق‌، 1985م‌؛ شوادران‌، بنجامين‌، خاورميانه‌، نفت‌ و قدرتهاي‌ بزرگ‌، ترجمة عبدالحسين‌ شريفيان‌، تهران‌، 1352ش‌؛ عارف‌، عارف‌، النكبة، صيدا/بيروت‌، المكتبة العصريه‌؛ عهد جديد؛ قلقشندي‌، احمد، صبح‌ الاعشى‌، به‌ كوشش‌ محمدحسين‌ شمس‌الدين‌، قاهره‌، 1383ق‌/1963م‌؛ الكتاب‌السنوي‌ للقضية الفلسطينية لعام‌ 1967، بيروت‌، 1969م‌؛ گريمال‌، پير، فرهنگ‌ اساطير يونان‌ و رم‌، ترجمة احمد بهمنش‌، تهران‌، انتشارات‌ دانشگاه‌ تهران‌؛ مصطفى‌، شاكر، «فلسطين‌ مابين‌ العهدين‌ الفاطمى‌ و الايوبى‌»، موسوعة خاص‌، ج‌ 2؛ المعجم‌ الجغرافى‌، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ طلاس‌، دمشق‌، 1992م‌؛ مقدسى‌، محمد، احسن‌ التقاسيم‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1906م‌؛ نحال‌، محمدسلامه‌، جغرافية فلسطين‌، بيروت‌، دارالعلم‌ للملايين‌؛ هاجسن‌، گ‌. س‌.، فرقة اسماعيليه‌، ترجمة فريدون‌ بدره‌اي‌، تبريز، كتاب‌فروشى‌ تهران‌؛ هشى‌، سليم‌ حسن‌، فى‌ الاسماعيليين‌ و الدروز، بيروت‌، 1985م‌؛ هيكل‌، يوسف‌، فلسطين‌ قبل‌ و بعد، بيروت‌، 1971م‌؛ ياقوت‌، «البلدان‌»، همراه‌ الاعلاق‌ النفيسة ابن‌ رسته‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1891م‌؛ نيز:
EI 1 ; Eliss E eff, N., N = r ad-din, Damascus, 1967; Grand Larousse; Judaica; Karmon, Y., Israel a Regional Geography, London etc.; The Middle East Intelligence Hand Book 1943-1946, Palestine and Transjordan, London, 1987; The New Encyclopedia of Archaeo- logical Excavations in the Holy Land, New York, 1993; Runciman, S., A History of the Crusades, London, 1965; Smith, G.A., The Historical Geography of the Holy Land, London, 1974.
مريم‌ صادقى‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4430
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست