responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4361
باطل‌سحر
جلد: 11
     
شماره مقاله:4361


باطِل‌ِ سِحْر، يا باطل‌السّحر، هر آنچه‌ در بى‌ اثر كردن‌ سحر و جادو و رماندن‌ ديوان‌ زيانكار به‌ كار مى‌رود. باطل‌ سحرها از جمله‌ تَمائم‌ (جمع‌ تميمه‌، تعويذ و اشياء آويختنى‌، به‌ ويژه‌ اشياء سنگى‌) و نَفِرات‌ يا رماننده‌هايى‌ هستند كه‌ مردم‌ آنها را داراي‌ نيرويى‌ ماوراي‌ طبيعى‌ و خاصيت‌ جادويى‌ و شرزُدايى‌ مى‌پندارند و در گريزاندن‌ ديو و جن‌ و ارواح‌ پليد از انسان‌، دام‌ و حيوان‌ خانگى‌، خانه‌، مزرعه‌، باغ‌ و... مؤثر مى‌انگارند. در جامعه‌هاي‌ باستانى‌ و ابتدايى‌ براي‌ اين‌ رماننده‌ها نيرويى‌ به‌ نام‌ «مانا1» (واژه‌اي‌ پولينزيايى‌؛ احتمالاً شبيه‌ «فَرّ» يا «فَرّه‌» يا «خرّه‌» نزد ايرانيان‌، نك: بهار، 119-120) قائل‌ بودند كه‌ شخص‌ يا شيئى‌ با برخورداري‌ از آن‌ نيرويى‌ ايزدي‌ و جادويى‌ تأثيرگذار مى‌يافت‌. مانا مى‌توانست‌ در اشياء مختلفى‌ نهفته‌ باشد (الياده‌، .(19-20
كاربرد سحر و باطل‌ سحر از كهن‌ترين‌ زمان‌ در جامعه‌هاي‌ باستانى‌ آريايى‌ و سامى‌، و مردم‌ افريقا و استراليا و سرزمينهاي‌ ديگر رايج‌ بوده‌ است‌ (ابن‌ خلدون‌، 3/1148؛ استاتلى‌، و براي‌ باطل‌ كردن‌ سحر و جادو عموماً از دو روش‌ «جادوي‌ تقليدي‌2» (تأثيرگذاري‌ از طريق‌ چيزي‌ شبيه‌ چيزي‌ يا كسى‌، مانند تنديس‌ يا پيكرة آن‌ چيز يا كس‌) و روش‌ «جادوي‌ ساري‌3» (تأثيرگذاري‌ از طريق‌ اجزاء و اشيائى‌ كه‌ زمانى‌ در مجاورت‌ و تماس‌ نزديك‌ با چيزي‌ يا كسى‌ بوده‌اند، مانند مو و ناخن‌ و يا پاره‌هايى‌ از جامة كسى‌) استفاده‌ مى‌كردند (فريزر، 15 ؛ براي‌ توضيح‌ بيشتر دربارة اين‌ دو روش‌ و مثالهاي‌ آن‌، نك: بلوكباشى‌، «ديدگاهها...»، 120-121؛ نيز نك: ه د، جادو). ابن‌ خلدون‌ سحرهايى‌ را كه‌ بى‌واسطه‌ بر عالم‌ تأثير مى‌گذارند، «ساحري‌»، و آنهايى‌ را كه‌ با واسطه‌ اثر مى‌گذارند، «طلسمات‌» خوانده‌ است‌ (3/1147).
در طول‌ تاريخ‌ بشر، اعتقاد به‌ باطل‌ سحرها و شيوة كاربرد آنها دستخوش‌ تحولاتى‌ شده‌ است‌. بنابر نظر جيمز فريزر زمانى‌ كه‌ بشر به‌ تأثير طلسم‌ و سحر بر نيروهاي‌ طبيعى‌ و ديوان‌ و ارواح‌ زيانكار اعتقاد داشت‌، براي‌ مطيع‌ كردن‌ و رماندن‌ آنها، از باطل‌ سحرها و رماننده‌هاي‌ جادويى‌ با اعمال‌ و مناسك‌ خاص‌ استفاده‌ مى‌كرد؛ سپس‌ به‌ اعتقادات‌ دينى‌ و موجودات‌ روحانى‌ روي‌ آورد و براي‌ دفع‌ جن‌ و شياطين‌ و ارواح‌ آزار دهنده‌، رُقْيه‌ها و افسونهاي‌ حاوي‌ كلمات‌ مقدس‌ و ادعيه‌ و تعاويذ مذهبى‌ را به‌ طلسمات‌ و باطل‌ سحرهاي‌ جادويى‌ پيشين‌ افزود و به‌ اين‌ اعمال‌ جنبة مذهبى‌ داد (نك: بلوكباشى‌، همان‌، 118-119). افسونى‌ با اين‌ عبارات‌: «بسم‌الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. اسفندارمذ ماه‌، اسفندارمذ روز، بستم‌ دم‌ و رفت‌ و زير و زبر از همه‌، جز ستوران‌. به‌ نام‌ يزدان‌ و به‌ نام‌ جم‌ و افريدون‌. بسم‌ الله‌ بآدم‌ و حوّا حَسبى‌ِ الله‌ُ وحده‌ُ و كفى‌» كه‌ در زمان‌ حيات‌ ابوريحان‌ بيرونى‌ (سده‌هاي‌ 4 و 5 ق‌) براي‌ رماندن‌ گزندگان‌ به‌ كار مى‌رفت‌، آميختگى‌ باورهاي‌ جادويى‌ - مذهبى‌ را در دو فرهنگ‌ مزديسنايى‌ و اسلامى‌ در ايران‌ نشان‌ مى‌دهد. اين‌ افسون‌ يا رقيه‌ را در فاصلة ميان‌ دو طلوع‌فجر و شمس‌ روز 5 اسفند (روز اسفندارمذ) بر روي‌ 3 كاغذ چهارگوش‌ مى‌نوشتند و بر ديوارهاي‌ 3 سوي‌ خانه‌ مى‌چسباندند و ديوار صدرخانه‌ را خالى‌ مى‌گذاشتند تا گزندگان‌ و حشرات‌ بتوانند از آن‌ بيرون‌ روند (بيرونى‌، الا¸ثار...، 229، نيز التفهيم‌، 259-260، نيز حاشية 2).
سحر و جادو و اعمال‌ جادوزدايى‌ هنوز ميان‌ مردم‌ بسياري‌ از جامعه‌هاي‌ ابتدايى‌ و سنتى‌ و نيمه‌ متمدن‌ كاربرد دارد و در نظام‌ فرهنگى‌ - آرمانى‌ اين‌ مردم‌ نقش‌ مهمى‌ ايفا مى‌كند. در اين‌ جامعه‌ها كاربرد طلسمات‌ و باطل‌ سحرها به‌ مردم‌ كمك‌ مى‌كند تا به‌ هنگام‌ درماندگى‌ و پريشان‌ حالى‌ بيم‌ و اضطراب‌ ناشى‌ از نيروهاي‌ زيانكار را از خود دور سازند III/393) ؛ ERE, نيز يادداشت‌ مؤلف‌).
طبقه‌بندي‌ باطل‌ سحر: قدما باطل‌ سحرها را به‌ دو گونه‌ تقسيم‌ مى‌كردند: تعويذها و افسونهايى‌ كه‌ نام‌ خدا در آنها به‌ كار رفته‌، و تعويذها و افسونهايى‌ كه‌ نام‌ خدا در آنها به‌ كار نرفته‌ بود. طلسمات‌ گونة دوم‌ نيز به‌ دو دستة مفهوم‌ و نامفهوم‌ (اغلوطات‌) تقسيم‌ مى‌شدند (نك: يواقيت‌...، 201).
بازوبند نقره‌
به‌ رغم‌ برخى‌ تفاوتهاي‌ ناشى‌ از تنوع‌ محلى‌ مواد و هنرهاي‌ بومى‌ِ به‌كار رفته‌ در ساخت‌ طلسمات‌، آنها را بر حسب‌ شباهتهاي‌ كلى‌ و عام‌ در نوع‌ و كاربرد، به‌ چند طبقه‌ تقسيم‌ كرده‌اند:
نخست‌ طبقه‌بندي‌ عمومى‌ بر اساس‌ طبيعى‌ يا مصنوعى‌ بودن‌ طلسمات‌، شامل‌ برخى‌ از احجار كريمه‌ و سنگها؛ اجزائى‌ از رستنيها و گياهان‌؛ اندامهايى‌ از انسان‌ و حيوان‌؛ ابزار و اشياء و لوحهاي‌ فلزي‌؛ زيورها و گوهرها؛ تنديس‌ و پيكرة ساخته‌ شده‌ از موم‌ و خمير؛ رقيه‌ و افسون‌ به‌ صورت‌ حرز و تعويذ نوشته‌ شده‌ بر پوست‌ و كاغذ و پارچه‌ و يا كنده‌ شده‌ بر روي‌ فلز؛ دستواره‌ها و چشمواره‌هاي‌ فلزي‌ و سفالى‌ و شيشه‌اي‌؛ چيزهاي‌ ناپاك‌ و آلوده‌ و فضولات‌ برخى‌ حيوانات‌.
دوم‌ طبقه‌بندي‌ برحسب‌ مقاصدي‌ كه‌ طلسمات‌ را به‌ كار مى‌برند، مانند طلسمات‌ مخصوص‌ پيشگيري‌ و درمان‌ بيماريها؛ حفظ و امنيت‌ كلى‌ و عمومى‌ از خطرات‌ و آسيبها؛ به‌ دست‌ آوردن‌ قدرت‌ جسمانى‌؛ تحصيل‌ خوشبختى‌ و ثروت‌ و جز آن‌ (براي‌ طبقه‌بندي‌ طلسمات‌ و فهرست‌ طلسمات‌ هر رده‌، نك: ، ERE همانجا).
سنگ‌ و استخوان‌: اين‌ دو شى‌ء از طلسمات‌ باطل‌ سحر رايج‌ ميان‌ بيشتر اقوام‌ جهان‌ بوده‌ است‌. اعراب‌ دورة جاهلى‌ انواع‌ سنگها و استخوانهاي‌ جمع‌آوري‌ شده‌ در گورستان‌، و احجار كريمه‌ را كه‌ براي‌ هر يك‌ تأثير سحرزدايى‌ خاصى‌ قائل‌ بودند، همراه‌ افسونهاي‌ مخصوص‌ هر يك‌، به‌ خود مى‌آويختند. مثلاً، همراه‌ داشتن‌ «خصمه‌» - كه‌ به‌ عقيق‌ مى‌مانست‌ - و خواندن‌ رقية ويژة آن‌ را براي‌ تضعيف‌ دشمن‌ و پيروزي‌ بر او در نبرد مؤثر مى‌پنداشتند (نوري‌، 575 -576؛ براي‌ برخى‌ افسونهاي‌ اين‌ طلسمات‌، نيز نك: همو، 575).
از سنگهاي‌ ضد سحر انواع‌ سنگ‌ يشم‌ است‌. عربها براي‌ باطل‌ كردن‌ جادو و دور ساختن‌ چشم‌ بد از كودك‌ و زايمان‌ بى‌دردِ زن‌ آبستن‌، پاره‌اي‌ سنگ‌ يشم‌، «حجرالبَشَف‌» (سنگ‌ سخت‌)، را به‌ مچ‌ دست‌ راست‌ كودك‌ و ران‌ زن‌ مى‌بستند. براي‌ مصون‌ ماندن‌ مرد از زخم‌ و جراحت‌ جنگ‌ نيز طرح‌ مردي‌ را در فروغ‌ شب‌ قدر روي‌ حجرالبشف‌ مى‌كشيدند و آن‌ را بر سر مى‌گذاردند VIII/292) .(ERE, در كَردة 14 «بهرام‌ يشت‌» به‌ كاربرد استخوان‌ و پر مرغ‌ِ وارِغَن‌ (مرغى‌ شكاري‌ از گونة شاهين‌) همچون‌ طلسم‌ ايمنى‌ و باطل‌ كنندة سحر دشمن‌ اشاره‌ شده‌ است‌: زرتشت‌ از اهورامزدا به‌ هنگام‌ افسون‌زدگى‌ِ ناشى‌ از ساحري‌ مردان‌ بدخواه‌ چاره‌جويى‌ كرد. اهورامزدا براي‌ باطل‌ كردن‌ ساحري‌ دشمن‌، او را به‌ ماليدن‌ پر اين‌ مرغ‌ به‌ تن‌ سفارش‌ كرد ( يشتها، 2/127؛ نيز نك: III/448 .(ERE,
زنان‌ عرب‌ براي‌ سحرزدايى‌ و دور كردن‌ هر گونه‌ گزند، از استخوانهاي‌ سر مردگان‌ و حيوانات‌ همچون‌ طلسم‌ِ باطل‌ سحر استفاده‌ مى‌كردند و انواعى‌ از آن‌ را در سفر و حضر با خود همراه‌ داشتند (اسميث‌، «دين‌ ساميها1»، 382 -381 ؛ نيز نك: نوري‌، 574؛ براي‌ پاره‌اي‌ طلسمهاي‌ باطل‌ سحر سنگى‌ و استخوانى‌، نك: ماسه‌، .(II/325-327
گردن‌بند طلسم‌ از برنز
مُهره‌: كاربرد خرزات‌ يا مهره‌هاي‌ باطل‌ سحر از ديرباز در ميان‌ ايرانيان‌ و اعراب‌ رايج‌ بوده‌ است‌. در كتاب‌ روايات‌ پهلوي‌ دربارة خواص‌ جادويى‌ مهره‌ها برحسب‌ رنگ‌ آنها، در جذب‌ خير و مهر و محبت‌ يا دفع‌ نوعى‌ شر سخن‌ گفته‌ شده‌ است‌ (نك: تفضلى‌، 178). آقاجمال‌ خوانساري‌ (ص‌ 26) از مهره‌هاي‌ كبود خوش‌ رنگ‌، مهرة سفيد و مهرة باباغوري‌ (سنگى‌ مدور سياه‌ و سفيد) در شمار باطل‌ سحرها نام‌ برده‌ است‌ (براي‌ مهره‌هايى‌ كه‌ در دفع‌ چشم‌ زخم‌ به‌ كار مى‌رود، نك: همايونى‌، 377؛ براي‌ «مهرة خر» يا «خر مهره‌» و «مهرة مار»، نك: كتيرايى‌، 416- 418، 422-424).
مهر طلسم‌ از برنج‌
گوهر و زيور: در جامعه‌هاي‌ اوليه‌ گوهرها و زيورهاي‌ آرايشى‌ مانند گردن‌بند، گوشواره‌، دست‌بند، بينى‌آويز، حلقة لب‌ و خلخال‌ (پاي‌ برنجن‌) و آويزه‌هاي‌ آنها را داراي‌ خاصيت‌ جادويى‌ و سحرزدايى‌ مى‌دانستند و به‌ بدن‌ انسان‌ يا حيوان‌ يا ابزارهاي‌ كار و اسباب‌ خانه‌ و جز آنها مى‌آويختند، و يا پاي‌ درختان‌ ميوه‌ و كنار محصول‌ سبز و رويا مى‌نهادند (اسميث‌،«سخنرانيها...1»، 453 ؛ ؛ ERE,III/393 جودائيكا، .(II/906 بابليها حتى‌ مردگان‌ خود را در برابر حملة ديوان‌ و ارواح‌ خبيث‌ با چنين‌ زيورهايى‌ طلسم‌ پوش‌ مى‌كردند. گاهى‌ چهرة مردگان‌ را نقاشى‌ مى‌كردند كه‌ احتمالاً همچون‌ طلسمى‌ به‌ كار مى‌رفت‌ (مكنزي‌، 211 .(206, بعدها، انواع‌ طلسم‌ نقشدار فلزي‌، پوستى‌ و كاغذي‌ كه‌ با شكلها و نشانهاي‌ رمزي‌ و اعداد و اوراد آراسته‌ بود، جاي‌ زيورهاي‌ طلسم‌گونه‌ را گرفت‌ ( جودائيكا،همانجا).
مو و ناخن‌: برخى‌ از اقوام‌ جهان‌ مو و ناخن‌ را در شمار اندامهاي‌ زنده‌، و برخى‌ ديگر در شمار اندامهاي‌ مرده‌ مى‌پنداشتند و آنها را همچون‌ طلسم‌ در جادو كردن‌ اشخاص‌ و دستيابى‌ يا زيان‌ رساندن‌ به‌ آنها به‌ كار مى‌بردند ( اوستا، 2/841، نيز حاشية 2؛ اسميث‌، «دين‌ ساميها»، 325 -324 ، حاشية .(2
در بسياري‌ از فرهنگهاي‌ جوامع‌ امروزي‌، از جمله‌ فرهنگ‌ عامة ايران‌، مو و ناخن‌ را داراي‌ نيروي‌ جادويى‌ مى‌پندارند و آنها را همچون‌ طلسم‌ و رزم‌ افزاري‌ اهريمنى‌ مى‌شمارند. مردم‌ عامه‌ موي‌ و ناخن‌ گرفته‌ شده‌ را روي‌ زمين‌ نمى‌اندازند، بلكه‌ در جايهايى‌ مانند شكافهاي‌ ديوار پنهان‌ مى‌كنند تا از دسترس‌ جادوگران‌ و دشمنان‌ دور بمانند ( اوستا،همانجا؛ هدايت‌، 74؛ ماسه‌، ؛ II/314 براي‌ چگونگى‌ بهره‌گيري‌ جادوگران‌ از «دُنبه‌ گداز»، نك: برهان‌...، 2/883؛ براي‌ موي‌ و ناخن‌ و عمل‌ جادويى‌ «دنبه‌گداز»، نك: هدايت‌، همانجا، حاشية 3).
تنديس‌ و پيكره‌: ساختن‌ عروسك‌ و تنديس‌ مومى‌ و كاربرد آن‌ در اعمال‌ جادويى‌ و مقاصد تخاصمى‌ در بيشتر فرهنگهاي‌ قديم‌ و جديد، از جمله‌ ايران‌، بابل‌، هند، مصر، افريقا و اروپا عموميت‌ داشته‌ است‌. مثلاً جادو پزشكان‌ بابلى‌ براي‌ بيرون‌ راندن‌ ارواح‌ و ديوان‌ از تن‌ بيمار، تنديس‌ او را مى‌ساختند و با خواندن‌ و دميدن‌ افسونهاي‌ مخصوص‌ ديوان‌ زيانكار را از تن‌ بيمار به‌ تنديس‌ او مى‌راندند. كاهنان‌ عبرانى‌ نيز ديو ناخوشى‌ را با طلسم‌ و افسون‌ از تن‌ بيمار به‌ درون‌ تنديسهاي‌ مومى‌ يا بزغاله‌هاي‌ كشته‌ شده‌ مى‌كردند (استاتلى‌، .(98-99 در مصر باستان‌ و در عهد عتيق‌ و ميانه‌ براي‌ آسيب‌ رساندن‌ يا نابود كردن‌ دشمن‌، تمثال‌ و اشياء مربوط به‌ او را با خار و سنجاق‌ سوراخ‌ مى‌كردند. همچنين‌ تنديسى‌ شبيه‌ دشمن‌ از موم‌ مى‌ساختند و آن‌ را در آتش‌ مى‌انداختند (تايلر، .(389
طلسم‌ دفع‌ چشم‌ زخم‌: اعتقاد به‌ چشم‌ زخم‌ و نظر زدن‌، ميان‌ اقوام‌ جهان‌ رواج‌ داشته‌، و در بيشتر فرهنگها براي‌ دفع‌ آن‌ انواع‌ باطل‌ سحر به‌ كار مى‌رفته‌ است‌. در ادبيات‌ ودايى‌، زند اوستا، ادبيات‌ كهن‌ يونانى‌، رومانيايى‌ و اسكانديناويايى‌ دربارة باور عامه‌ به‌ چشم‌ بد سخن‌ رفته‌ است‌ (وسترمارك‌، .(56
از عمومى‌ترين‌ طلسمهاي‌ دفع‌ چشم‌ زخم‌ در ميان‌ مردم‌ مشرق‌ زمين‌ طلسم‌ فلزي‌ پنجة باز دست‌ بوده‌ است‌. اين‌ نوع‌ طلسم‌ و طلسمهايى‌ به‌ شكل‌ چشم‌ انسان‌، يا حتى‌ چشم‌ خشك‌ شدة هدهد، جغد و گربه‌ نيز براي‌ دور كردن‌ اثر چشم‌ بد از انسان‌ و حيوان‌ و مزرعه‌ در ميان‌ بيشتر اقوام‌ عموميت‌ داشته‌ است‌ ( جودائيكا،؛ VI/999 وسترمارك‌، .(39 در كاوشهاي‌ شوش‌ يك‌ طلسم‌ چشم‌ زخم‌ مصري‌ به‌ دست‌ آمده‌ كه‌ از چينى‌ و لعاب‌ آبى‌ ساخته‌ شده‌ است‌ (هدايت‌، 15، حاشية 1).
در جامعه‌هاي‌ اسلامى‌ آيات‌ قرآنى‌، دعاها و تعويذهايى‌ براي‌ حفظ سلامت‌ و دور كردن‌ بلا و آفت‌ و چشم‌ زخم‌ به‌ كار مى‌رود. سوره‌هاي‌ مُعَوَّذتان‌ (سورة فلق‌ و ناس‌)، حمد و توحيد، آية «وَ اِن‌ْ يَكادُ...» (قلم‌ / 68/51)؛ جملة «ماشاءالله‌ لاحول‌ و لا قوة الاّ بالله‌ العلى‌ العظيم‌»، تعويذ مخصوص‌ «اللهم‌ّ رب‌ّ مَطَر½ حابِس‌...» و تعويذهاي‌ ديگر (كلينى‌، 2/521؛ قمى‌، 319-320، حاشيه‌؛ براي‌ تعويذهاي‌ ديگر دفع‌ چشم‌ زخم‌ از انسان‌ و حيوانات‌ و جز آن‌، نك: همو، 321، حاشيه‌) از جمله‌ مشهورترين‌ آنها به‌ شمار مى‌روند. همچنين‌ در ايران‌ و سرزمينهاي‌ ديگر شرق‌، از جمله‌ هند، براي‌ دفع‌ چشم‌ بد از چشمواره‌هاي‌ كبود يا آبى‌، نقش‌ دست‌ و پنجه‌ و چشم‌ بر روي‌ كاغذ و فلز همراه‌ افسون‌ و ادعيه‌ و اوراد استفاده‌ مى‌كنند. مُدي‌1 به‌ يك‌ تعويذ ضد چشم‌ زخم‌ در ميان‌ زرتشتيان‌ كه‌ روي‌ آن‌ اورادي‌ به‌ زبان‌ اوستايى‌، پازند و پهلوي‌ نوشته‌ بودند و بر دست‌چپ‌مى‌بستند،و همچنين‌ از يك‌طلسم‌ سنگى‌ ضدچشم‌ زخم‌ كه‌ روي‌ آن‌ چيزي‌ شبيه‌ چشم‌ كنده‌ بودند، ياد مى‌كند (نك: III/449 ؛ ERE, براي‌ كاربرد انواع‌ طلسم‌ به‌ شكل‌ يا با نقش‌ دست‌ و پنجه‌در فرهنگهاي‌ گوناگون‌،نك: وسترمارك‌، در زمرة زيورهاي‌ طلسم‌گونه‌ به‌ نشانى‌، معروف‌ به‌ «دست‌ فاطمه‌» اشاره‌ مى‌كند كه‌ در ميان‌ شيعيان‌ به‌ صورت‌ پنجة دست‌ و نمادي‌ از پنج‌ تن‌ آل‌ عبا به‌ كار مى‌رود.
بلاغى‌ (ص‌ 289) از «چشمارو» (سبويى‌ سفالين‌ كه‌ روي‌ آن‌ چهرة آدمى‌ را با چشم‌ و رويى‌ زيبا نقش‌ مى‌كردند و در آن‌ سكه‌ مى‌انداختند و در شب‌ چهارشنبه‌ سوري‌ براي‌ دفع‌ بلا و چشم‌ زخم‌ آن‌ را از بام‌ خانه‌ به‌ زير مى‌افكندند و مى‌شكاندند؛ براي‌ شرح‌ و تفصيل‌ آن‌، نك: رجايى‌، 396-403)، «چشم‌ پَنام‌» (تعويذي‌ كه‌ براي‌ دفع‌ چشم‌ زخم‌ مى‌نويسند) و «چشم‌ زد» (مهره‌هايى‌ از شيشة سياه‌ و سفيد و كبود، نك: برهان‌، ذيل‌ همين‌ ماده‌ها) به‌ عنوان‌ باطل‌ سحرهاي‌ چشم‌ زخم‌ در ايران‌ نام‌ مى‌برد. اسپونر (ص‌ طلسمها و تعويذهاي‌ مخصوص‌ دفع‌ جن‌ و موجودات‌ زيانكار را از جمله‌ طلسمهاي‌ مشترك‌ دفع‌ چشم‌ زخم‌ ميان‌ مسلمانان‌ ايران‌ و جهان‌ مى‌داند.
پليدي‌: در فرهنگهاي‌ ابتدايى‌، از جمله‌ فرهنگهاي‌ سامى‌ و ايرانى‌، برخى‌ چيزهاي‌ نجس‌ و پليد داراي‌ نيروي‌ جادويى‌، و از اين‌ رو «تابو» (ممنوع‌ و حرام‌) شناخته‌ مى‌شده‌اند و همچون‌ باطل‌ سحرهايى‌ قوي‌ و مؤثر به‌ كار مى‌رفته‌اند. خون‌ حيض‌ در شمار اين‌ چيزهاي‌ پليد و نجس‌ بوده‌ است‌. اعراب‌ اين‌ نوع‌ طلسمها را «تَنْجيس‌» يا «مُنَجَّسه‌» مى‌ناميدند. مثلاً بت‌پرستان‌ دورة جاهلى‌ تنجيسهايى‌ مانند استخوان‌ مردگان‌ و كهنة قاعدگى‌ زنان‌ را همراه‌ كودكان‌ مى‌كردند، تا آنها را از گزند جن‌ و ارواح‌ شرير و چشم‌ بد دور و مصون‌ نگه‌ دارند (اسميث‌، «سخنرانيها...»، 448 ؛ نيز نك: نوري‌، 573).
گره‌ و گره‌گشايى‌: باور به‌ تأثير جادويى‌ گره‌، و جادو كردن‌ با «گره‌زنى‌» و راههاي‌ «گره‌گشايى‌» يا جادوزُدايى‌ با گشودن‌ گره‌ در حوزة عمل‌ ساحري‌، به‌ ويژه‌ به‌ هنگام‌ ازدواج‌ و زايش‌، در بيشتر فرهنگها جايگاه‌ ويژه‌اي‌ داشته‌ است‌. در روايات‌ پهلوي‌، طلسم‌ ضد تب‌ و بند آمدن‌ خون‌، ريسمانى‌ بود كه‌ آن‌ را مى‌ريسيدند و سه‌ لا مى‌كردند و بنا به‌ مورد گره‌هايى‌ بر آن‌ مى‌زدند و بر بازو مى‌بستند (نك: تفضلى‌، 178).
قرآن‌ كريم‌ در آية «وَ مِن‌ْ شَرَّ النَّفّاثات‌ِ فى‌ الْعُقَد» (فلق‌ /113/4) به‌ شر و زيان‌ِ زنان‌ِ دمندة افسون‌ در گرهها اشاره‌ دارد و پيامبر اكرم‌(ص‌) را به‌ حيله‌ و تزوير آنان‌ هشدار مى‌دهد. سوره‌هاي‌ مُعوّذتان‌ قرآن‌ كريم‌ همچون‌ تعويذي‌ براي‌ ابطال‌ عزايم‌ و اثرات‌ سحر بر پيامبر(ص‌) نازل‌ شد (بيضاوي‌، 2/582 -583؛ نيز نك: ابن‌ خلدون‌، 3/1151-1152، حاشيه‌؛ فريزر، .(318
با بستن‌ گره‌ و بند، مرد را بر زن‌ مى‌بستند (افسون‌ و سحر مى‌كردند) و از مردي‌ و توانايى‌ مى‌انداختند و تا گرهها و بندها را نمى‌گشودند، مرد از آن‌ افسون‌ نمى‌رست‌ و مردي‌ خود را باز نمى‌يافت‌. فخرالدين‌ اسعد گرگانى‌ در ويس‌ و رامين‌ به‌ افسون‌ كردن‌ و بستن‌ شاه‌ موبد بر ويس‌، با بستن‌ دو طلسم‌ با آهن‌ به‌ يكديگر و نهان‌ كردن‌ آن‌ در زير خاك‌ و چگونگى‌ رهايى‌ مرد با شكستن‌ بند طلسمها اشاره‌ كرده‌ است‌ (ص‌ 77- 78).
برخى‌ به‌ نقش‌ جادويى‌ گره‌ و گره‌ بستن‌ همراه‌ خواندن‌ دعا و افسون‌ نزد آسوريان‌ قديم‌ و بابليان‌، از دو افسون‌ عبرانى‌ متأخر در كتابى‌ كه‌ در موصل‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌، سخن‌ گفته‌اند (نك: III/409 .(ERE,
سوريان‌ بسته‌ بودن‌ بند و تكمه‌هاي‌ جامة دامادي‌ را موجب‌ بسته‌شدن‌ مرد و ناتوانى‌ او در شب‌ زفاف‌ مى‌پنداشتند، از اين‌رو، به‌ هنگام‌ جامه‌ پوشاندن‌ بر تن‌ داماد، بندها و تكمه‌هاي‌ جامة او را باز مى‌گذاشتند (فريزر، 317 ؛ براي‌ توضيح‌ بيشتر دربارة نقش‌ جادويى‌ و جادو زدايى‌ گره‌ (بستن‌ و گشودن‌ گره‌) و روشهاي‌ گوناگون‌ كاربرد آن‌ نزد اقوام‌ مختلف‌، نك: همو، .(314-321 مردم‌ خياو يا مشكين‌شهر در استان‌ اردبيل‌ ناتوانى‌ داماد را به‌ علت‌ بستن‌ كمر او با سحر و جادو مى‌دانند و براي‌ گشودن‌ بند طلسم‌ و باطل‌ كردن‌ سحر، براي‌ داماد دعا مى‌گرفتند، يا او را از زير بوته‌هاي‌ وحشى‌ «بوغورتيكانى‌» (تمشك‌ وحشى‌) رد مى‌كردند (ساعدي‌، 145؛ براي‌ آداب‌ گره‌ يا بندگشايى‌ مرد در خراسان‌، نيز نك: شكورزاده‌، 204؛ در ايلام‌ و لرستان‌، نك: اسديان‌، 176). تهرانيها بندها و گرههاي‌ جامة عروس‌ را به‌ هنگام‌ عقدكنان‌ باز مى‌گذاشتند تا بختش‌ بسته‌ نشود و گره‌ در كارش‌ نيفتد (هدايت‌، 28؛ براي‌ بستن‌ كار كسى‌ با گره‌ زدن‌ و بى‌اثر كردن‌ آن‌ با گشودن‌ گره‌، نك: ماسه‌، .(II/312
جام‌ باطل‌ سحر: جامى‌ است‌ كه‌ سوره‌هاي‌ قرآنى‌ كافرون‌، اخلاص‌، فلق‌ و ناس‌ (اصطلاحاً چهار قُل‌)، آيةالكرسى‌ (بقره‌ / 2/255) و آيات‌ ديگر تعويذ و باطل‌ سحر، مانند «...قال‌َ موسى‌ ما جِئْتُم‌ بِه‌ِ السَّحْرُ اِن‌َّ اللّه‌َ سَيُبْطِلُه‌ُ...» (يونس‌ / 10/81)، آية «اِن‌َّ رَبَّكُم‌ُ اللّه‌ُ الَّذي‌ خَلَق‌َ السَّموات‌ِ...» (اعراف‌ / 7/54) و «وَ قُل‌ْ جاءَ الْحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الْباطِل‌ُ» (اسراء / 17/81) و جز اينها بر روي‌ آن‌ كنده‌اند (نك: شهري‌، 1/535؛ نيز نك: قمى‌، 316، حاشيه‌).
در شاهرود بر آبى‌ كه‌ از آسياب‌ بيرون‌ مى‌آمد، دعاي‌ مخصوص‌ باطل‌ سحر مى‌خواندند و بر آن‌ مى‌دميدند (شريعت‌زاده‌، 517) و آن‌ را معمولاً با جام‌ باطل‌ سحر به‌ هنگام‌ سحرزدايى‌ از كسى‌ يا چيزي‌ بر سر شخص‌ مى‌ريختند، يا در خانه‌ مى‌پاشيدند (براي‌ متن‌ دعاي‌ باطل‌ سحر، نك: همو، 518 -521).
قلعة ياسين‌: يكى‌ از طلسمات‌ باطل‌ سحر رايج‌ در ميان‌ مردم‌ جامعه‌هاي‌ سنتى‌ ايران‌ «قلعة ياسين‌» بود. اين‌ طلسم‌، پرده‌اي‌ كتانى‌ بود با يك‌ شكاف‌ حلقه‌اي‌ در ميان‌ آن‌ كه‌ تمام‌ سورة «يس‌» را با مشك‌ و زعفران‌ روي‌ آن‌ نوشته‌ بودند. به‌ هنگام‌ جادوزدايى‌ و دور كردن‌ درد و بلا از كسى‌، قلعة ياسين‌ را از محل‌ حلقه‌ در سر او مى‌كردند و از پايش‌ در مى‌آوردند (اسديان‌، 173؛ نيز نك: لغت‌نامه‌...، ذيل‌ قلعة ياسين‌).
باطل‌ سحرهاي‌ ديگر: براي‌ باطل‌ كردن‌ اثر سحر و جادو در ميان‌ جامعة زنان‌ ايران‌، اين‌ آداب‌ نيز معمول‌ بوده‌ است‌: بخت‌گشايى‌ (ه م‌)، يا راههاي‌ گشودن‌ بخت‌ دختران‌ شوهر نرفتة در خانه‌ مانده‌، و زنان‌ «بخت‌ بسته‌» و «سياه‌ بخت‌» (مورد بى‌مهري‌ شوهر قرار گرفته‌ و از چشم‌ او افتاده‌) و مردان‌ «كار بسته‌» (بى‌كار و مشكل‌دار و ناموفق‌)؛ آل‌زدايى‌ و دفع‌ اثرات‌ آل‌ زدگى‌ (نك: ه د، آل‌)؛ «چلّه‌ بُري‌» (آداب‌ زدودن‌ اثرات‌ جادويى‌ و نازايى‌) از زائو و زنان‌ نازا و ريختن‌ آب‌ «جام‌ِ چهل‌ كليد» بر سر زائو و زنانى‌ كه‌ به‌ آنها «چله‌ افتاده‌» (افسون‌ شده‌) است‌ (براي‌ چله‌ بري‌ و جام‌ چهل‌ كليد، نك: ه د، آبستنى‌، 1/49-50؛ نيز براي‌ اعمال‌ چله‌زدايى‌ از زنان‌ نازا، نك: بلوكباشى‌، «درمان‌...»، 2/136-137)؛ پاشيدن‌ آبى‌ كه‌ 7 دختر نابالغ‌ در شب‌ چهارشنبه‌سوري‌ در آن‌ قليا سوده‌اند (نفيسى‌، 36)؛ ريختن‌ قلياب‌ سركه‌اي‌ كه‌ دختري‌ باكره‌ آن‌ را در زير ناودان‌ رو به‌ قبله‌ تهيه‌ كرده‌ است‌ (هدايت‌، 112)، و آب‌ كوزه‌ قليانى‌ كه‌ 7 روز آن‌ را عوض‌ نكرده‌اند (شهري‌، 4/140-141) در 4 گوشه‌ يا پيشگاه‌ خانه‌؛ سوزاندن‌ و دود كردن‌ گياهان‌ و دانه‌هاي‌ گياهى‌ گَندزدا، مانند اسپند و كُندر و وِشا (نك: ه د، اسفند؛ نيز براي‌ آگاهى‌ از خاصيتها و فوايد سحرزدايى‌ِ برگ‌ و شاخه‌ و ريشة اسفند و كندر، نك: قمى‌، 317، حاشيه‌)؛ آويختن‌دعا، رقيةمعوذتان‌، «و ان‌ْيكاد»، پوست‌ تخم‌مرغ‌ و پارچة كبود حاوي‌ حَرمل‌ (نوعى‌ اسپند) در خانه‌ و باغ‌ و مزرعه‌ (كرباسى‌، 1/147؛ بلاغى‌، 291) و گذاشتن‌ سينى‌ عاطل‌ باطل‌ در سفرة عقد (براي‌ شرح‌ سينى‌ عاطل‌ باطل‌ و موادي‌ كه‌ در 7خانة آن‌مى‌ريختند و خواص‌آنها، نك: شكورزاده‌،176، نيز حاشية5).
مآخذ: آقا جمال‌ خوانساري‌، محمد، عقايد النساء و مرآت‌ البلها، به‌ كوشش‌ محمود كتيرايى‌، تهران‌، 1349ش‌؛ ابن‌ خلدون‌، مقدمة، به‌ كوشش‌ على‌ عبدالواحد وافى‌، قاهره‌، 1384ق‌/1965م‌؛ اسديان‌ خرم‌آبادي‌، محمد و ديگران‌، باورها و دانسته‌ها در لرستان‌ و ايلام‌، تهران‌، 1358ش‌؛ اوستا، ترجمة جليل‌ دوستخواه‌، تهران‌، 1374ش‌؛ برهان‌ قاطع‌، محمدحسين‌ بن‌ خلف‌ تبريزي‌، به‌ كوشش‌ محمد معين‌، تهران‌، 1361ش‌؛ بلاغى‌، عبدالحجت‌، تاريخ‌ نائين‌، تهران‌، 1369ش‌؛ بلوكباشى‌، على‌، «درمان‌ بيماريها و ناخوشيها در پزشكى‌ عاميانه‌»، كتاب‌ هفته‌، 1342ش‌، شم 102؛ همو، «ديدگاهها و نگرشها در مردم‌شناسى‌»، كتاب‌ جمعه‌، 1359ش‌، س‌ 1، شم 34؛ بهار، مهرداد، پژوهشى‌ در اساطير ايران‌، تهران‌، 1362ش‌؛ بيرونى‌، ابوريحان‌، الا¸ثار الباقية، به‌ كوشش‌ زاخاو، لايپزيگ‌، 1923م‌؛ همو، التفهيم‌، به‌ كوشش‌ همايى‌، تهران‌، 1318ش‌؛ بيضاوي‌، عبدالله‌، انوار التنزيل‌، قاهره‌، 1388ق‌/1968م‌؛ تفضلى‌، احمد، تاريخ‌ ادبيات‌ ايران‌ پيش‌ از اسلام‌، به‌ كوشش‌ ژاله‌ آموزگار، تهران‌، 1376ش‌؛ رجايى‌، احمدعلى‌، «چشمارو چيست‌؟»، مجلة دانشكدة ادبيات‌ مشهد، 1344ش‌، س‌ 1، شم 4؛ ساعدي‌، غلامحسين‌، خياو يا مشكين‌شهر، تهران‌، 1354ش‌؛ شريعت‌زاده‌، على‌اصغر، فرهنگ‌ مردم‌ شاهرود، تهران‌، 1371ش‌؛ شكورزاده‌، ابراهيم‌، عقايد و رسوم‌ مردم‌ خراسان‌، تهران‌، 1363ش‌؛ شهري‌، جعفر، طهران‌ قديم‌، تهران‌، 1370ش‌؛ فخرالدين‌ اسعد گرگانى‌، ويس‌ و رامين‌، به‌ كوشش‌ محمد جعفر محجوب‌، تهران‌، 1337ش‌؛ قرآن‌ مجيد؛ قمى‌، عباس‌، مفاتيح‌ الجنان‌، تهران‌، 1391ق‌؛ كتيرايى‌، محمود، از خشت‌ تا خشت‌، تهران‌، 1348ش‌؛ كرباسى‌ راوري‌، على‌، فرهنگ‌ مردم‌ راور، تهران‌، 1365ش‌؛ كلينى‌، محمد، الاصول‌ من‌ الكافى‌، به‌ كوشش‌ على‌اكبر غفاري‌، تهران‌، 1365ش‌؛ لغت‌نامة دهخدا؛ نفيسى‌، سعيد، «چهارشنبه‌ سوري‌»، سالنامة كشور ايران‌، 1333ش‌، س‌ 9؛ نوري‌، يحيى‌، اسلام‌ و عقائد و آراء بشري‌، تهران‌، 1354ش‌؛ هدايت‌، صادق‌، نيرنگستان‌، تهران‌، 1311ش‌؛ همايونى‌، صادق‌، فرهنگ‌ مردم‌ سروستان‌، تهران‌، 1349ش‌؛ يشتها، ترجمة ابراهيم‌ پورداود، تهران‌، 1347ش‌؛ يواقيت‌العلوم‌ و دراري‌ النجوم‌، به‌ كوشش‌ محمدتقى‌ دانش‌پژوه‌، تهران‌، 1364ش‌؛ يادداشت‌ مؤلف‌؛ نيز:
de Vaux, B., Les Penseurs de l'Islam, Paris 1923; Eliade, M., Patterns in Comparative Religion, tr. R. Sheed, London, 1971; ERE; Frazer, J. G., The Golden Bough: a Study in Magic and Religion, London, 1932; Judaica; MacKenzie, D. A., Myths of Babylonia and Assyria, London; Mass E , H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Smith, W. R., Lectures on the Religion of the Semites, London, 1927; id, The Religion of the Semites, NewYork, 1956; Spooner, B., X The Evil Eye in the MiddleEast n , Witchcraft Confessions and Accusations, ed., M. Douglas, London, 1970; Stutley, M., Ancient Indian Magic and Folklore, Delhi, 1980; Tylor, E. B., X Exhibition of Charms and Amulets n , International Folklore Congress, London, 1892; Westermarck, E., Pagan Survivals in Mohammedan Civili- sation, London, 1973.
على‌ بلوكباشى‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4361
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست