بازْداري، فن شكار با باز و ديگر پرندگان شكاري مانند شاهين، چرغ، باشه و
قوش و جز آنها و نيز ضوابط گزينش و شيوة پرورش و آموزش، نگهداشت، بهداشت و
شناخت بيماريهاي اين پرندگان و چگونگى درمان آنها (كشاجم، 48، 56، 115-116؛
حسن بن حسين، 49-50، 62 - 65، 79-94). اين فن، گرچه نه با همة تفاصيل ياد
شده، بلكه به شكل ساده و ابتدايى از دورانهاي باستان، پيش از پيدايش خط
شناخته شده، و در بينالنهرين، ايران، هندوستان، چين، ژاپن و مصر متداول،و
از راههاي عمدةتأمينخوراك بودهاست(«پاولى كوچك1»، ؛ II/899-901 بريتانيكا،؛
VII/152-153Šø¤î‘õبروكهاوس،.(VI/32-33 اين فن بعدها در يونان نيز متداول شد.
شواهدي از بهرهگيري از مرغان شكاري در كلده و آشور در سدههاي 8 و 7قم به
دست آمده است. كتسياس1 پزشك اردشير دوم (سدة 5 قم) كه مدتى نيز در
هندوستان به سربرده بود، دربارة شكار خرگوش كوهى به ياري مرغان شكاري
گزارشهايى از خود بر جاي گذاشته است ( بريتانيكا، بروكهاوس، همانجاها).
بهرهگيري از مرغان شكاري در چين و ژاپن از اين نيز سابقة كهنتري دارد و
احتمالاً به دو هزار سال پيش از ميلاد بازمىگردد (همانجاها).
اشعار فردوسى دربارة اينكه تهمورث پادشاه افسانهاي ايران، باز و شاهين را
براي شكار پرورش داده است، و نيز سخنان او در وصف شكار بهرام گور و همراه
داشتن 160 باز و 200 چرغ و شاهين، و به نخجير رفتن خسرو پرويز با 700 بازدار
(نك: ص 58، 1666، 2207)، نشانة آشنايى بسيار كهن ايرانيان با فن بازداري
است. برپاية شواهد قطعى شكار با باز يكى از سرگرميهاي دلپسند فرمانروايان
هخامنشى بوده است (اُپنهايم، .(580
بدينسان، روشن است كه افسانههاي مكرر دربارة بطلميوس و كنستانتين و حارث
بن معاوية بن ثور كندي، به عنوان نخستين كسانى كه با باز يا شاهين يا چرغ
به شكار پرداختهاند (مسعودي، 1/225-226، 2/24- 25؛ قلقشندي، 2/57، 59؛ انطاكى،
1/61)، هيچگونه اعتباري ندارند.
واژة باز و نيز باشه، از يك مصدر اوستايى به معناي پريدن برگرفته شده است.
نامهاي اينگونه پرندگان شكاري و برخى اصطلاحات مربوط به آن در زبان عربى
نيز به طور عمده برگرفته از فارسى است: الباز و البازي، البازدار، البزدره
(= بازداري)، البيزره (= بازياري)، باشق (= باشه)، شاهين، الصقر (كه به
روشنى معادل چغر يا چرغ است، اما در زبان عربى همة پرندگان شكاري جز كركس
و عقاب را شامل مىشود) و الزُرّق (كه معرب جرّة فارسى، و به معنى بازنر
است و در زبان فارسى جرّه باز نيز گفته مىشود) (ابن سيده، 8/148-149؛
دميري، 1/100؛ قلقشندي، 2/58؛ معلوف، 102).
كردعلى بر آن است كه كاربرد واژة فارسى بازدار در زبان عربى، نشانة آن
نيست كه عربها اين فن را از ايرانيان آموختهاند (ص 3-4)؛ اما واقعيت اين
است كه بازداري در ميان عربها، پس از آشنايى آنان با اقوام ديگر و به
ويژه ايرانيان به گستردگى رواج يافت و در عرصة دستگاههاي خلافت و امارت
نيز نهاد ويژهاي با هزينة هنگفت بدان اختصاص داده شد. فرمانروايان عرب، به
ويژه خلفاي عباسى در اين زمينه بيش از همه مقلد فرمانروايان ايران
بودهاند (كشاجم، 3- 8؛ حسن بن حسين، 41- 48؛ مقريزي، 1(2)/494؛ I/1152 , 2
.(EIدر زبانهاي آرامى و ارمنى نيز برخى اصطلاحات مربوط به بازداري، از
فارسى گرفته شده است (آيلرس، .(497
كاربرد نامهاي مرغان شكاري مانند بيغو، تيمور، طغرل، سنقر، سنجر و طوغان براي
انسان در ميان تركان ماوراءالنهر، نشانة اهميت اين پرندگان در ميان ايشان
است. اين نوع شكار در ماوراءالنهر از دورانهاي باستان به احتمال بسيار بيش
از مناطق ديگر متداول بوده، و همچنان ادامه يافته است. گفته مىشود كه
يكى از فرمانروايان مغول 12 هزار بازيار داشته است (قلقشندي، 4/486). اگر
اين گزارش نيز كه در سپاه تيمور لنگ، 20 هزار بازيار حضور داشتهاند (كردعلى،
4)، درست باشد، معلوم مىشود كه شكار با مرغان شكاري در ميان ايشان اهميت
بزرگ اقتصادي داشته، و از راههاي عمدة تأمين خوراك براي سپاهيان بوده
است. در امپراتوري عثمانى بيشتر اصطلاح تركى دوغانچى را براي بازدار به كار
مىبردند (دوغان يا طوغان = باز، قوش). همچنين واژة قوشچى يا چاقرچى (=
چغرچى يا چرغدار) به دارندگان همين منصب اطلاق مىشده است. برخى از اين
اصطلاحات مانند قوشچى، در ايران نيز، به ويژه از سدة 7ق به بعد به كار
مىرفته است (رشيدالدين، 2/1518-1523؛ II/614-615 , 2 .(EI
در مراكز تمدن دوران باستان برخى پرندگان شكاري از حرمت ويژه برخوردار
بودهاند. در مصر، از 000 ،3 سال پيش از ميلاد، باز و شاهين پرندة آسمانى و
مقدس شمرده مىشدند. هُروس2، خداي نور يا خداي خدايان، نخست در مصر سفلى و
سپس در سراسر اين سرزمين، به صورت باز نشان داده مىشد. باز يكى از
نشانههاي سلطنت و قدرت دينى در مصر باستان بوده است و از مقدس شمرده شدن
آن تا دوران بطالسه آگاهى داريم ( بروكهاوس، VIII/691 .(VI/33, اين پرنده
در اساطير يونانى نيز جايگاهى بلند دارد؛ ارسطو، قدرت شگرف پرواز آن را موجب
اين امر مىشمرد. در تصاوير اساطيري، زئوس (ژوپيتر) غالباً با اين پرنده
همراه است؛ يا مثلاً زئوس بر بالهاي باز سوار است و در برخى منابع به
عنوان پرندة محبوب و قاصد سريعالسير زئوس، اسلحهدار خداي تندر و حامل آذرخش
به شمار آمده است ( پاولى، .(I/373-374 هُمر نيز در اديسه، از سرعت و چابكى
باز شكاري با ستايش بسيار ياد كرده است («پاولى كوچك»، .(II/900
در ايران باستان نيز، باز و شاهين و پرندگان همانند آنها مقدس و داراي فرو
شكوه ايزدي شمرده مىشدند. در بندهش از مار بالداري سخن گفته مىشود كه
هرگاه جلو تابش خورشيد را بگيرد و سايه بر سر مردمان افكند، جملة آن مردمان
هلاك شوند و اهورامزدا، باز سفيد را براي كشتن آن مار آفريده است (ص 99).
شگفت اينكه مسعودي داستانى از دوران هارونالرشيد نقل مىكند كه در آن، باز
سفيد خليفه در موصل، ناگهان ناآرامى نشان مىدهد و پرواز مىكند و پس از
مدتى دراز، با جانور بالداري به شكل مار بازمىگردد. هارون در بازگشت از
شكار، موضوع را با اهل دانش در ميان مىگذارد و يكى از محدثان از عبدالله
بن عباس نقل مىكند كه در فضا، جانورانى همانند مار وجود دارند كه «باز سفيد
ارمنستان» آنها را شكار مىكند (1/223؛ نيز نك: قزوينى، 428). در گفتارهاي
مينوي خرد، باز بزرگِ پرندگان خوانده شده است (ص 79؛ نيز نك: تفضلى،
138-139). همچنين در ريگ ودا، سرودهاي كهن آريايى هندوستان باز و قوش و
شاهين، پرندگان مقدس به شمار مىروند ( گزيده...، 125، 254: در اين ترجمه،
برگردان نام اين پرندگان در زبان سنسكريت، دقيق نيست؛ نيز نك: بروكهاوس،
همانجا). نشان سلطنت هخامنشى نيز شاهين است (نك: پورداود، 1/296 بب).
بدينسان، شگفت نيست كه اين پرنده در دربار شاهان و اميران همواره از
حرمتى شگرف برخوردار بوده است. در حقيقت تأثيرات همان اساطير و باورهاي
كهن، تا دورانهاي ديرتر بر جا مانده بوده است. در برخى از منابع از حرمت
اين پرنده تا بدانجا سخن رفته است كه گويند پادشاهى، هنگامى كه بازدار خود
را باز به دست در حال نوشيدن آب مشاهده كرد، فرمان به كيفر او داد و
مؤدَّب فرزند پادشاهى ديگر پادشاه زاده را كه باز بر دست آب دهان افكنده
بود، سرزنش كرد (خيام، 69 - 70). از همين گزارشها روشن مىشود كه عامة مردم،
حرمت چندانى براي اين پرنده نمىشناختهاند.
اهل فن پرندگان شكاري را در درجة نخست بر حسب رنگ چشمان و در درجات بعد بر
پاية رنگ پرها و شكل چنگال و منقار آنها طبقهبندي مىكردند و براي هر يك
ويژگيهايى مىشناختند. از نشانههاي چابكى و قدرت باز، سر كوچك، نوك كوتاه،
گردن ستبر، گلوي فراخ، بزرگى دايرة گوش ودهان و فراخى سينه است. باز سفيد
از ديگر انواع آن بهتر است و باز سياه اگر عضلات محكم و دم دراز و بال
كوتاه داشته باشد، دلير است و به كار شكار مىآيد. باز بايد بانگ بلند و قوي
داشته باشد و بانگ ضعيف نشانة ا¸فتى در ششهاي اوست. ران پرنده بايد نيرومند
و محكم، و ساق او كوتاه باشد، اما خراسانيان بر آن بودهاند كه باز بلند پا
در گرفتن شكار تواناتر است. اين ويژگيها تقريباً در همة مرغان شكاري دلالتهاي
همانند دارد، جز اينكه درمورد شاهين و چرغ، برعكسِ باز، سر بزرگ و نوك بلند
مطلوبتر است. دليري اين پرندگان همچنين از جايگاه لانههاي آنها معلوم
مىشود؛ پرندگانى كه در كوههاي بلند و درختان بلند آشيان دارند، چندان دلير
نيستند و به كار شكار نمىآيند (كشاجم، 54 -56، 79، 85، 96؛ حسن بن حسين، 49،
65؛ نسوي، 88 - 90؛ ابن منقذ، 179-180؛ قلقشندي، 2/57، 61؛ انطاكى، 1/62).
در نگهداري و تغذية مرغان شكاري بايد بسيار دقت كرد: جايگاه پرنده بايد گرم
باشد تا شب هنگام دچار سرما نشود. در زمستان جاي او با كاه بدون غبار فرش
شده باشد و كاه نيز مرتباً عوض شود. گوشت چارپايان، مانند گاو، گوسفند، بز و
آهو خوراك مناسب مرغان شكاري نيست، مگر بسيار اندك و گهگاه. همچنين به
هنگام بيماري و پر ريختن گوشت گوسفند زيان كمتري دارد و از آن نيز اگر بسيار
خورد، «كرم انگيزد اندر شكم»؛ گوشت كبوتر نيز «اگر بر دوام دهند»، زيان دارد.
برعكس، گوشت خفاش براي اين پرندگان سودمند و موجب تندرستى آنهاست. خوراك
مناسب براي باز به هنگام پر ريختن، موش، شيرگنجشك (= شقراق) و خارپشت است
(جاحظ، 3/539؛ حسن بن حسين، 284؛ نسوي، 95؛ محمد منگلى، 138؛ انطاكى، 1/63).
موضوع بهداشت و انواع بيماريهاي اين پرندگان و شيوة درمان آنها نيز بخش
مهمى از كتابهاي بازداري را تشكيل مىدهد (كشاجم، 115-130؛ حسن بن حسين،
73-94، جم ؛ انطاكى، 1/63 -67). مؤلفان كتابهاي بازداري در فضيلت شكار و لذت
و خواص و آثاري كه در آن است، بسيار سخن گفتهاند: شكار منافع آشكار و نهان
دارد، انسان را از پرداختن به سرگرميهاي بىارزش بازمىدارد، موجب نشاط روان
و شادي و سر زندگى انسان مىگردد. پادشاهان و اشراف و مردمان ثروتمند بيشتر
براي لذت و تفريح و برخورداري از انبساط خاطر ناشى از تلاش و تحركى كه با
شكار همراه است؛ و نيازمندان بلند همت براي دوري گزيدن از اشتغال به
پيشههايى كه آنها را پست مىشمردند، و به ويژه درخواست مزدِ كار كه آن را
به معنى پذيرش فضل ديگران بر خويش مىدانستند و بر خود دشوار مىيافتند، به
شكار روي مىآوردند. در ميان اين گروه اخير، برخى از حاصل شكار به قدر نياز
خويش برمىگرفتند و بقيه را انفاق مىكردند و برخى ديگر، مقادير افزون بر
مصرف خود را با ديگر مواد موردنيازشان مبادله مىكردند. از اشعار بر جا مانده
از دوران جاهليت و صدر اسلام به روشنى پيداست كه مردمان آن دورانها،
تأمين خوراك موردنياز خويش از راه شكار را فضيلتى مىشمردهاند. حمزة بن
عبدالمطلب، عموي پيامبر اكرم(ص)، با علو مقام و شرافت حسب و نسب، با صقر
به شكار مىپرداخته، و خليل بن احمد فراهيدي، نحوي و اديب و عروضى مشهور،
خوراك خود را از راه شكار با باز فراهم مىساخته است (كشاجم، 9، 15-16؛ حسن
بن حسين، 18-21، 30-31، 40).
اهداي باز و ديگر مرغان شكاري به پادشاهان و خلفا و اميران و بزرگان در همة
سرزمينهاي اسلامى مرسوم و متداول بوده است. اينگونه پيشكشها اهميت بسيار
داشته، و غالباً با نامة مفصل و اشعار بلندي در ستايش اين پرندگان همراه
بوده است. پاسخهاي اينگونه نامهها نيز معمولاً آميزهاي از شعر و نثر است.
بازيارِ عزيز بالله فاطمى گزارش مىكند كه در يك روز، 100 باز از خاور و باختر
براي آن خليفه به ارمغان آوردهاند (كشاجم، 240-241؛ حسن بن حسين، 69،
101؛ قلقشندي، 2/54، 8/355، 9/107-112؛ مرعشى، 154، 191). گوشت شكار نيز در
سرزمينهاي اسلامى بسيار ارجمند شمرده مىشده است و به ويژه طعم خوش و
سهولت هضم و نيروبخشى آن را ستودهاند. اهداي قطعههاي كوچكى از گوشت شكار
به يكديگر، حتى در ميان بزرگان و ثروتمندان مرسوم و متداول و ماية خشنودي و
شادي بوده است (كشاجم، 9-13؛ حسن بن حسين، 22).
شيفتگى خلفا و اميران در سرزمينهاي اسلامى موجب شد كه منصب بازداري رفته
رفته اهميت بسيار يابد و بازياران و كاركنان دستگاه گستردة ايشان از نفوذ و
قدرت فراوان برخوردار شوند و گاه نيز به پشتگرمى مقام و با تكيه بر پيوند
نزديكشان با فرمانروايان به سوءاستفاده از قدرت و ستم بر مردمان و زورستانى
از ايشان پردازند (رشيدالدين، 2/1518-1523). برخى از بازداران به مناصب
لشكري و ولايت و امارت نيز دست يافتند؛ از اين جمله، ميرنقش بازدار است كه
«سپهسالار عراق» شد و «غازي و ملحدكش و قلعه گشاي» بود و ولايت قزوين را نيز
در تيول داشت (قزوينى رازي، 125، 193، 382؛ ابن اثير، 10/677، 11/24- 25؛
حمدالله، 800؛ مقريزي، 1(1)/36).
در كتابهاي بازداري شيوة صيد پرندگان شكاري و تربيت آنها و ويژگيهاي هر يك،
گاه به تفصيل، و گاه به اختصار بيان شده است. گاه باز را در خردي و پيش
از آنكه قادر به پرواز باشد، يا هنگامى كه تنها در مسافتهاي كوتاه پرواز
مىتوانست، از آشيانهاش برمىداشتند و در خانه پرورش مىدادند؛ اما تجربه
نشان داده بود كه بازي كه در خردي شكار شده باشد، به ويژه آن نوع نخست
(باز آشيانى، و به زبان عربى غطريف) در صيد چندان دلير نيست، اما بازي كه
در بزرگى به دست افتد، نيرومندتر و تيزپرتر، و در شكار دليرتر است. پس
بازداران همواره آن را ترجيح مىدادند. براي شكار باز بالغ از تور يا دام
بهره مىگرفتند و به عنوان طعمه، كبوتر يا پرندة ديگري به كار مىبردند.
بازي كه آن را در خردي از آشيان برمىگرفتند، به آسانى با بازدار و گروه
مردمان خو مىگرفت، اما باز بالغ مىبايست روند دشوار رام شدن را از سر
بگذراند. نخست پلك چشمانش را مىدوختند تا كسى را نبيند، بند بر پايش
مىنهادند و مدتى آن را گرسنه نگاه مىداشتند. سپس اندكى گوشت به او
مىخوراندند. پس از مدتى (6 روز، و در مورد باشه 7 روز و گاه كمتر يا بيشتر)
پلكهايش را اندكى مىگشودند. در اين مرحله، باز رفتهرفته مىآموخت كه با
صداي بازدار براي خوردن گوشت تا روي دست او پيش آيد. آنگاه نخست شب
هنگام و سپس سحرگاهان او را به بازار مىبردند و مدتى درنگ مىكردند تا باز
با صداي پاي مردمان خو گيرد. پس از آن چشمانش را كاملاً مىگشودند و بار ديگر
در تاريكى سحرگاهان آن را به بازار مىبردند، به طوري كه چهرة مردمان را
نبيند، زيرا به تجربه دريافته بودند كه در اين حالت - كه هنوز كاملاً اهلى
نشده است - با مشاهدة مردمان ناآرامى نشان مىدهد. طى روزهاي بعد، به
تدريج در روشنايى بيشتري آن را به ميان مردمان مىبردند. سپس مرحلة تربيت
باز براي شكار آغاز مىشد؛ پرندهاي را كه مىخواستند باز را به شكار آن
آموخته سازند، در برابرش، و هر بار در فاصلة دورتري رها مىساختند و اجازه
مىدادند با گوشت آن سير شود (كشاجم، 57، 110-111؛ حسن بن حسين، 50 -52، 66
-67؛ نسوي، 84 - 85، 91).
شيوة رام ساختن باز در جهان اسلام در چنان مقياس گستردهاي معروف بوده كه
در منابع عرفانى ما، از بند نهادن بر پاي باز و دوختن چشمان او و باز گشودن
تدريجى آنها، براي بيان معانى رمزي، فراوان بهره گرفته شده است: «مَثَل
نفس همچون باز است و تأديب وي بدان كنند كه مر او را اندرخانه كنند و چشم
او بدوزند تا از هر چه در او بوده است، خو باز كند». قهرمان داستان تمثيلى
«عقل سرخ» اثر شيخ اشراق شهابالدين سهروردي نيز باز است (ص 226-227؛ نيز
نك: غزالى، 441؛ مولوي، 2/476؛ احمدجام، 77- 78).
شكار با مرغان شكاري در مناطق گوناگون با آداب و رسوم متفاوتى همراه بوده
است. جاحظ گزارش مىدهد كه اشراف عرب به دست خود با صقر و شاهين به شكار
مىپرداختهاند، اما از گرفتن باز بر دست خويش پرهيز داشتند (6/478). در مقابل،
گزارشهاي ديگري حكايت از اين دارد كه خلفاي عباسى، منصور و هارون، و نيز
عزيزبالله خليفة فاطمى - كه او را «خليفة صياد» مىناميدند - به دست خويش باز
مىپراندهاند (مسعودي، 1/223؛ حسن بن حسين، 42، 69؛ كردعلى، 7). در
قابوسنامه آمده است: «ملوك خراسان به دست خود باز نپرانند و ملوك عراق را
رسمى است كه به دست خود پرانند و هر دو گونه رواست... اما پادشاه را نشايد
كه باز دوبار پراند» (عنصرالمعالى، 95).
رواج گستردة شكار با پرندگان، چه به عنوان سرگرمى و چه به عنوان شيوهاي
براي تأمين خوراك موردنياز موجب شد كه مسلمانان در كتابهاي بازداري و نيز
جانورشناسى، حكم شرعى آن را نيز به تفصيل موردبحث قرار دهند. در بيشتر
كتابهاي بازداري، فصل يا فصولى به شرايط جواز شكار، و نيز شرايط حليت خوردن
گوشت حيوانى كه به كمك اينگونه مرغان شكار شده باشد، اختصاص يافته است.
در بسياري منابع به آية 4 سورة مائده (5) كه در آن از جواز خوردن گوشت
حيوانات شكار شده به وسيلة «جوارح» بيان شده، استناد گرديده است و به
تصريح، عنوان «جوارح» را شامل باز و شاهين و نظاير آنها نيز شمردهاند (جاحظ،
2/187- 188؛ نسوي، 77). كشاجم بخشى از كتاب خود را با استناد به كتاب و سنت
به مسائل فقهى مربوط به شكار و از جمله چگونگى نماز در سفر به عزم شكار
اختصاص داده است و رواياتى از رسول اكرم (ص) و حضرت على(ع) نقل مىكند و
آراء پيشوايان برخى مذاهب را نيز مىآورد (ص 14-47). نسوي از اتفاق علما و
فقها بر حليت خوردن گوشت اينگونه شكار سخن مىگويد و به تفصيل نمىپردازد
(ص 77-79). نكتة جالب اين است كه در اكثر اين منابع، حليت مشروط به تذكيه
شمرده شده است و اين حكم موافق رأي بيشتر فقهاي اماميه نيز هست (كشاجم،
18-21؛ راوندي، 432-434؛ شيخ طوسى، النهاية، 579، المبسوط، 6/256- 257).
در اروپا، به رغم آشنايى كهن يونانيان و روميان باستان با فن بازداري،
اينگونه شكار تا سدة 6ق/12م گسترش چندانى نيافت، ولى پس از آن،
بازرگانان، جهانگردان و جنگجويان صليبى كه در سرزمينهاي اسلامى با مرغان
شكاري و پرورش آنها آشنايى يافته بودند، در بازگشت به سرزمينهاي خويش،
رفته رفته مردمان اروپا را با اين فن آشنا ساختند. در مناطق شمال افريقا،
شكار به ياري مرغان در ميان عامة مردم نيز مرسوم بوده، و به هيچ روي به
اشراف اختصاص نداشته است. همچنين در آسياي ميانه، دست كم تا اواخر سدة
13ق/19م، بهرهگيري از پرندگان براي شكار در ميان بسياري از اقوام، چنان
متداول بوده كه داشتن يك مرغ شكاري براي هر خانواده از واجباتشمرده
مىشدهاست (موزر، 36).در نقطة مقابل اينگزارشها، سخنى كه مسعود ميرزا ظل
السلطان از كريمخان زند نقل مىكند، جالب توجه است: يكى از قوشچيان
نادرشاه، شرايط نگهداري قوش و چگونگى پرورش آن را براي كريمخان شرح
مىدهد. خان زند كه ظاهراً هزينه و زحمت اين كار را با منافع حاصل از آن
بىتناسب مىيابد، قوش را رها كرده، مىگويد: اين پرنده به كار من نمىآيد.
در پايان اين گزارش، ظلالسلطان كه خود نيز در اين زمينه تجربههايى داشته
است، داوري كريمخان را تأييد مىكند (ص 39).
بازداري هنوز در شمال افريقا، عربستان سعودي و اميرنشينهاي خليج فارس به
گستردگى، البته بيشتر در ميان مردمان مرفه، رواج دارد. در 1355ش/1976م يك
همايش بينالمللى بازداري در ابوظبى برگذار شد كه بيش از 50 تن از متخصصان
بازداري و پرندهشناسان از كشورهاي اروپايى، آمريكا، ژاپن، هندوستان و
پاكستان در آن شركت جستند. در اين همايش، گفتارهايى دربارة بازياري در
كشورهاي انگلستان، آلمان و ايتاليا، و نيز آيينها و آداب شكار در عربستان
جنوبى در دورانهاي پيش از اسلام عرضه شد (اذكايى، 2- 5). همچنين در 1978م
يك هيأت اروپايى از سوي دولت عمان به بررسى وضع مرغان شكاري در
اميرنشينهاي خليج فارس و مراكز تجمع آنها پرداخت. نتيجة اين بررسى در 1984م
به صورت كتابى با عنوان الصقر الاسود فى عمان انتشار يافت (والتر، 3- 5).
مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ ابن سيده، على، المخصص، قاهره، 1318ق؛ ابن منقذ،
اسامه، الاعتبار، به كوشش حسين زين، بيروت، 1408ق؛ احمد جام، انس
التائبين، به كوشش على فاضل، تهران، 1368ش؛ اذكايى، پرويز، «باز و
بازنامههاي فارسى»، هنر و مردم، تهران، 1356ش، س 15، شم 176؛ انطاكى،
داوود، تذكرة اولى الالباب، بيروت، المكتبة الثقافيه؛ بندهش، ترجمة مهرداد
بهار، تهران، 1369ش؛ پورداود، ابراهيم، فرهنگ ايران باستان، تهران، 1356ش؛
تفضلى، احمد، تعليقات بر مينوي خرد (هم )؛ جاحظ، عمرو، الحيوان، به كوشش
عبدالسلام محمد هارون، بيروت، 1388ق/ 1969م؛ حسن بن حسين، البيزرة، به
كوشش محمد كردعلى، دمشق، 1953م؛ حمدالله مستوفى، تاريخ گزيده، به كوشش
عبدالحسين نوايى، تهران، 1347ش؛ خيام، نوروزنامه، به كوشش على حصوري،
تهران، 1343ش؛ دميري، محمد، حياة الحيوان الكبري، قاهره، 1947م؛ راوندي،
محمد، راحة الصدور، به كوشش محمداقبال، تهران، 1333ش؛ رشيدالدين فضلالله،
جامع التواريخ، به كوشش محمدروشن و مصطفى موسوي، تهران، 1373ش؛ سهروردي،
يحيى، مجموعة مصنفات، به كوشش سيدحسين نصر، تهران، 1372ش، ج 3؛ شيخ طوسى،
محمد، المبسوط، به كوشش محمدباقر بهبودي، بيروت، 1412ق/1992م؛ همو، النهاية،
بيروت، 1390ق/ 1970م؛ ظل السلطان، مسعود ميرزا، تاريخ مسعودي، تهران،
1362ش؛ عنصر المعالى، كيكاووس، قابوسنامه، به كوشش غلامحسين يوسفى،
تهران، 1364ش؛ غزالى، محمد، كيمياي سعادت، تهران، 1319ش؛ فردوسى، شاهنامه،
به كوشش ژولمل، تهران، 1369ش؛ قرآن كريم؛ قزوينى، زكريا، عجايب
المخلوقات، ترجمة فارسى، تهران، 1369ش؛ قزوينى رازي، عبدالجليل، نقض، به
كوشش جلالالدين محدث ارموي، تهران، 1358ش؛ قلقشندي، احمد، صبح الاعشى،
قاهره، 1383ق؛ كردعلى، محمد، مقدمه بر البيزرة (نك: هم ، حسن بن حسين)؛
كشاجم، محمود، المصايد و المطارد، به كوشش محمد اسعد طلس، بغداد، 1954م؛ گزيدة
ريگ ودا، ترجمة محمدرضا جلالى نائينى، تهران، 1367ش؛ محمد منگلى، انس
الملابوحش الفلا، به كوشش صادق آيينهوند، بيروت، 1987م؛ مرعشى، ظهيرالدين،
تاريخ گيلان و ديلمستان، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، 1364ش؛ مسعودي،
على، مروج الذهب، به كوشش شارل پلا، بيروت، 1965م؛ معلوف، امين، معجم
الحيوان، بيروت، دارالرائد العربى؛ مقريزي، احمد، السلوك، به كوشش محمد
مصطفى زياده، قاهره، 1970م؛ موزر، هنري، سفرنامة تركستان و ايران، ترجمة
على مترجم، به كوشش محمد گلبن، تهران، 1356ش؛ مولوي، مثنوي معنوي، به
كوشش نيكلسن، تهران، 1363ش؛ مينوي خرد، ترجمة احمد تفضلى، تهران، 1354ش؛
نسوي، على، بازنامه، به كوشش على غروي، تهران، 1354ش؛ والتر، هارتموت،
الصقر الاسود فى عمان، عمان، 1405ق/1984م؛ نيز:
Britannica, 1978; Brockhaus; EI 2 ; Eilers,W., X Iran and Mesopotamia n , The
Cambridge History of Iran, vol. III(1), ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983; Der
kleine Pauly, Stuttgart, 1967; Oppenheim, A.L., X The Babylonian Evidence of
Achaemenian Rule in Mesopotomia n , The Cambridge History of Iran, vol. II, ed.
I. Gershevitch, Cambridge, 1985; Pauly.
محمدعلى مولوي