responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4308
باد
جلد: 11
     
شماره مقاله:4308


باد، جريان‌ هوا كه‌ بيشتر طبيعى‌ دانان‌ قديم‌، از يونانيان‌ گرفته‌ تا مسلمانان‌ در مبحث‌ آثار علوي‌ از آن‌ بحث‌ كرده‌اند. آراء دانشمندان‌ دورة اسلامى‌ دربارة آثار علوي‌ سخت‌ تحت‌ تأثير عقايد فلاسفة يونان‌، به‌ ويژه‌ ارسطو و تئوفراستوس‌ بوده‌ است‌.
چيستى‌ و چگونگى‌ پيدايش‌ باد: طبيعى‌ دانان‌ يونانى‌ پيش‌ از ارسطو، همچون‌ آناكسيماندرس‌، ديوجانس‌ و مترودُرُس‌، باد را به‌ درستى‌ هواي‌ متحرك‌ مى‌دانستند، ولى‌ مى‌پنداشتند كه‌ ابر و آب‌ نيز هواي‌ فشرده‌اند. اما اسكندر افروديسى‌ و المپيدُروس‌ (شارحان‌ آثار علوي‌ ارسطو) اين‌ نظريه‌ را تنها به‌ بقراط نسبت‌ داده‌اند. در اين‌ ميان‌ آناكسيماندرس‌ به‌ تأثير خورشيد در به‌ حركت‌ درآوردن‌ هوا نيز توجه‌ داشته‌ است‌ (ارسطو، 167 165, ,89 ؛ قس‌: ترجمة نادرست‌ ابن‌ بطريق‌، 43، 64؛ نيز اصلاحات‌ ابن‌ رشد، 72، 98؛ المپيدُروس‌، 116؛ «الا¸راء...»، 148؛ نك: كرامتى‌، 182، 189، 191).
هراكليدس‌ نيز در مبحث‌ جزر و مد، به‌ تأثير خورشيد در وزش‌ باد اشاره‌ كرده‌ است‌ (نك: «الا¸راء»، 153)؛ اما ارسطو نظر كسانى‌ را كه‌ باد را هواي‌ در حركت‌ دانسته‌اند، حتى‌ فروتر از باورهاي‌ عاميانه‌ شمرده‌ است‌ (ص‌ 89 ؛ قس‌: ابن‌ بطريق‌، 43؛ ابن‌ رشد، 72-73). وي‌ سپس‌ در فصل‌ چهارم‌ از مقالة دوم‌ كتاب‌ خود افزوده‌ است‌: «خورشيد، با حركت‌ ساليانة خود فصول‌ مختلف‌ را پديد مى‌آورد. گرماي‌ خورشيد موجب‌ برخاستن‌ بخار مرطوب‌ و بخار خشك‌ از سطح‌ زمين‌ مى‌شود. بخار مرطوب‌ باران‌ را پديد مى‌آورد و بخار خشك‌ موجب‌ پيدايش‌ باد مى‌شود. از اين‌ رو، باد و باران‌ از نظر جنس‌ با يكديگر تفاوت‌ دارند و نمى‌توان‌ باد را هواي‌ در حركت‌ دانست‌». ارسطو در ادامه‌ افزوده‌ است‌: پس‌ از بارش‌ باران‌ معمولاً باد مى‌وزد و هنگامى‌ كه‌ باران‌ مى‌بارد، باد فرو مى‌نشيند، زيرا پس‌ از باران‌ زمين‌ بر اثر گرماي‌ درونى‌ خود و گرمايى‌ كه‌ از بالا مى‌رسد، خشك‌ مى‌شود و مادة مورد نياز باد (يعنى‌ بخار خشك‌) را فراهم‌ مى‌سازد و هنگام‌ اين‌ فرايند، باد به‌ وزش‌ در مى‌آيد. بارش‌ باران‌ نيز بخار خشك‌ را (كه‌ عامل‌ وزش‌ باد است‌) سرد مى‌كند و از اين‌ رو، با شروع‌ باران‌ وزش‌ باد به‌ پايان‌ مى‌ رسد (ص‌ 167 -163 ؛ ابن‌ بطريق‌، 63 -66؛ ابن‌ رشد، 97-99؛ المپيدروس‌، 116- 117؛ كرامتى‌، 210).
به‌ نظر ارسطو اگر چه‌ گرماي‌ خورشيد موجب‌ برخاستن‌ بخار خشك‌ و در نتيجه‌ وزش‌ باد مى‌شود، اما از سوي‌ ديگر [در صورت‌ شدت‌ يافتن‌] مى‌تواند با سوزاندن‌ اين‌ بخار خشك‌ از وزش‌ باد جلوگيري‌ كند (ص‌ 175 ؛ ابن‌ بطريق‌، 68 -70؛ ابن‌ رشد، 106-107؛ المپيدروس‌، 122؛ در مورد تفاوتهاي‌ دو روايت‌ عربى‌ با نظر ارسطو، نك: كرامتى‌، 211).
تئوفراستوس‌ نيز بر آن‌ بود كه‌ مخلوط بخار لطيف‌ و بخار غليظ كه‌ جزء لطيف‌ آن‌ بيشتر است‌، باد را پديد مى‌آورد. در بخش‌ پايينى‌ سپهر هنگامى‌ كه‌ بخار قصد صعود دارد، باد خواهد وزيد. گاهى‌ اوقات‌ نيز ممكن‌ است‌ كه‌ هوا در جايى‌ فشرده‌ و انباشته‌ گردد، در اين‌ حالت‌ هوا از اين‌ ناحية پرفشار به‌ سوي‌ نواحى‌ اطراف‌ كه‌ در آن‌ خلا´ پديد آمده‌ است‌ (به‌ تعبير امروزي‌: به‌ نواحى‌ كم‌ فشار مجاور)، حركت‌ مى‌كند و همراه‌ آن‌ بخارات‌ برخاسته‌ از آب‌ و خاك‌ بدان‌ سوي‌ مى‌رود و در آنجا گرد مى‌آيد، تا آنگاه‌ كه‌ در آنجا نيز جايى‌ خالى‌ نماند (ص‌ 142- 145؛ حسن‌، 317-319). چنانكه‌ مى‌بينيم‌ ظاهراً تئوفراستوس‌ نخستين‌ كسى‌ است‌ كه‌ علت‌ وزش‌ باد را به‌ درستى‌ بيان‌ كرده‌.
طبيعى‌ دانان‌ مسلمان‌ دربارة باد، برخلاف‌ ساير مباحث‌ آثار علوي‌ بيشتر به‌ آراء تئوفراستوس‌ توجه‌ داشته‌اند، تا نظرات‌ ارسطو. مقدسى‌ كه‌ اغلب‌ مطالب‌ خود را از الا¸راء الطبيعيه‌ و جوامع‌ حنين‌ بن‌ اسحاق‌ برگرفته‌، و گه‌گاه‌ كوشيده‌ است‌ اين‌ نظرات‌ را تا حدودي‌ با باورهاي‌ مذهبى‌ عاميانه‌ تلفيق‌ كند، بر خلاف‌ ارسطو بر آن‌ بود كه‌ «باد همان‌ هواست‌ و چون‌ خدا در آن‌ جنبشى‌ ايجاد كند، مى‌وزد و به‌ حركت‌ در مى‌آيد و اكثر پيشينيان‌ نيز بر اين‌ عقيده‌ بوده‌اند كه‌ باد سيلان‌ هواست‌» (2/30؛ قس‌: «الا¸راء»، 148). وي‌ تابش‌ خورشيد بر زمين‌ و برخاستن‌ بخارات‌ خشك‌ را موجب‌ وزش‌ باد مى‌داند (همانجا؛ قس‌: حنين‌، 43).
اخوان‌ الصفا كه‌ رسائل‌ آنان‌ مهم‌ترين‌ عامل‌ رواج‌ نظرات‌ تئوفراستوس‌ در زمينة آثار علوي‌ بود، مى‌پنداشتند كه‌ باد چيزي‌ جز «تموج‌ هوا» و حركت‌ آن‌ به‌ سوي‌ جهات‌ ششگانه‌ نيست‌. به‌ نظر آنان‌ اگر بخار خشك‌ برخاسته‌ از سطح‌ زمين‌ بيش‌ از بخار مرطوب‌ باشد، از كرة نسيم‌ بالاتر مى‌رود، اما سرماي‌ زمهرير مانع‌ بالاتر رفتن‌ اين‌ بخار خواهد شد. پس‌ اين‌ بخارها به‌ سوي‌ پايين‌ باز مى‌گردند و هواي‌ زيرين‌ را به‌ سوي‌ جهات‌ چهارگانه‌ مى‌رانند و موجب‌ وزش‌ باد مى‌شوند ( رسائل‌...، 2/71).
ابن‌ سينا در مورد چيستى‌ باد همچون‌ اغلب‌ موارد از ارسطو پيروي‌ كرده‌، اما در مورد علل‌ وزش‌ آن‌ علاوه‌ بر نظر ارسطو، ديدگاه‌ تئوفراستوس‌ را نيز (به‌ احتمال‌ قوي‌ با مراجعة مستقيم‌ به‌ ترجمة عربى‌ رسالة او) با تغييراتى‌ ياد كرده‌ است‌. به‌ نظر وي‌ باد از «دود خشك‌» (بخار كاملاً خشك‌) پديد مى‌آيد و نمى‌تواند از جنس‌ هوا باشد، زيرا در اين‌ صورت‌ وزش‌ باد در يك‌ جهت‌ براي‌ مدتى‌ طولانى‌ ادامه‌ نخواهد
داشت‌ ( الشفاء،59). استدلال‌ ابن‌ سينا در اين‌ باره‌ چندان‌ روشن‌ نيست‌، اما ظاهراً وي‌ بر آن‌ بوده‌ است‌ كه‌ اگر باد همان‌ جريان‌ هوا باشد، پس‌ از مدتى‌ هواي‌ محلى‌ كه‌ باد از آنجا وزيده‌ است‌، متخلخل‌ (به‌ تعبير امروزي‌ كم‌ فشار) خواهد شد و در نتيجه‌، بايد جهت‌ وزش‌ باد تغيير كند. وي‌ دو راه‌ براي‌ پيدايش‌ باد بر مى‌شمرد، علت‌ اصلى‌ وزش‌ باد آن‌ است‌ كه‌ دود بسيار از زمين‌ برخيزد و به‌ سوي‌ بالا برود، تا آنگاه‌ كه‌ بر اثر سرما سنگين‌ شود و بخواهد به‌ سوي‌ پايين‌ باز گردد. در اين‌ هنگام‌ بر اثر مقاومت‌ هوايى‌ كه‌ در زير آن‌ قرار دارد، به‌ سمت‌ كناره‌ها ميل‌ مى‌كند و باد مى‌گردد. همچنين‌ ممكن‌ است‌ پيش‌ از آنكه‌ دود به‌ نقاط بالاي‌ سپهر يا به‌ نقاط سرد برسد، باد توليد شود و اين‌ حالت‌ هنگامى‌ روي‌ مى‌دهد كه‌ اين‌ دود به‌ علتى‌ نتواند به‌ آن‌ بالاها برسد (همان‌، 58 -59، دانشنامه‌ ...، 70).
اسفزاري‌ بر آن‌ بود كه‌ هر گاه‌ خشكى‌ بخار دودي‌ بر بخار تر غالب‌ شود، جوهر آن‌ بخارتر را مادة باد مى‌گرداند (ص‌ 17). ابن‌ سهلان‌ نيز مى‌پنداشت‌ كه‌ باد خود جنبانندة هواست‌ و نه‌ جنبش‌ هوا. وي‌ سپس‌ دربارة چيستى‌ِ باد ترجمة سخنان‌ ابن‌ سينا در شفا را با افزودن‌ برخى‌ توضيحات‌ آورده‌ است‌ (ص‌ 36- 38). اما مسعودي‌ مروزي‌ ضمن‌ پيروي‌ از نظرية درست‌ تئوفراستوس‌ توضيحاتى‌ جالب‌ را از خود افزوده‌ است‌: «ببايد دانست‌ كه‌ فعل‌ حرارت‌ تفريق‌ و تبسيط كردن‌ و پراكنده‌ كردن‌ است‌ و فعل‌ برودت‌ جمع‌ كردن‌ و فراهم‌ كشيدن‌. پس‌ هرگاه‌ كه‌ جايى‌ از جوانب‌ هوا در تابستان‌ به‌ سبب‌ تابش‌ آفتاب‌ نيك‌ گرم‌ گردد و انبساطى‌ در او پديد آيد و متخلخل‌ شود و بدين‌ سبب‌ حجم‌ او بيشتر گردد، پس‌ هوايى‌ را كه‌ مماس‌ و مجاور است‌، دفع‌ كند تا او جاي‌ بگيرد، پس‌ بدان‌ سبب‌ حركتى‌ در هوا پديد آيد و آن‌ هواي‌ متحرك‌ باد باشد... اما سبب‌ دوم‌ و آن‌ حادث‌ گشتن‌ برودت‌ است‌ در هوا... چون‌ جايى‌ از جوانب‌ هوا نيك‌ سرد شود، آن‌ سرما او را منقبض‌ گرداند و خويشتن‌ به‌ هم‌ دركشد. حجم‌ او بدين‌ سبب‌ اندك‌ تر شود، پس‌ هوايى‌ كه‌ مجاور او باشد در جهت‌ او حركت‌ كند، تا آن‌ موضع‌ را كه‌ از او خالى‌ مى‌ گردد، بگيرد. پس‌ معلوم‌ شد كه‌ حرارت‌ و برودت‌ هوا سبب‌ حدوث‌ حركت‌ مى‌گردند در او» (ص‌ 114- 116). البته‌ وي‌ از اين‌ مقدمات‌ درست‌ به‌ نتيجه‌اي‌ نادرست‌ رسيده‌ است‌؛ زيرا بر اساس‌ استدلال‌ وي‌ باد هميشه‌ بايد از ناحية گرم‌ (كم‌ فشار) به‌ سوي‌ ناحية سرد (پرفشار) بوزد. او «وجه‌» ديگري‌ (با احتمال‌ كمتر) نيز براي‌ پيدايش‌ باد در نظر گرفته‌ (ص‌ 117) كه‌ كم‌ و بيش‌ برگرفته‌ از سخنان‌ ابن‌ سينا در شفاست‌ . محمدبن‌ محمود طوسى‌ نيز در كتاب‌ فارسى‌ عجايب‌ المخلوقات‌ افزون‌ بر آنكه‌ باد را هواي‌ متحرك‌ شمرده‌، به‌ صراحت‌ علت‌ پايان‌ وزش‌ باد را هم‌ فشار شدن‌ دو ناحية مجاور دانسته‌ است‌ (ص‌ 83 -84). زكرياي‌ قزوينى‌ نيز همان‌ سخنان‌ اخوان‌ الصفا را تكرار كرده‌، و نكتة قابل‌ توجهى‌ بدان‌ نيفزده‌ است‌ (ص‌ 87).
دسته‌ بندي‌ بادها: همة طبيعى‌ دانان‌ بادها را بر اساس‌ جهت‌ وزش‌ آنها دسته‌ بندي‌ مى‌كرده‌اند. ارسطو نخست‌ 12نوع‌ باد برشمرده‌، و جهت‌ وزش‌ آنها را روي‌ نموداري‌ دايره‌اي‌ شكل‌ مشخص‌ كرده‌ است‌ (4باد در امتداد 4 جهت‌ اصلى‌ و از هر يك‌ از جهات‌ فرعى‌ نيز دو باد) (نك: ص‌ .(187-193 بر اساس‌ نمودار از ناحية جنوب‌ غربى‌ بايد دو باد بوزد: يكى‌ با تمايل‌ بيشتر به‌ جنوب‌ و يكى‌ با تمايل‌ بيشتر به‌ غرب‌. اما همو تأكيد كرده‌ است‌ كه‌ ازجنوب‌ غربى‌ (با تمايل‌ بيشتر به‌ جنوب‌) بادي‌ نمى‌وزد (ص‌ .(191 از اين‌ رو، بايد 11نوع‌ باد وجود داشته‌ باشد، نه‌ 12 نوع‌ كه‌ ارسطو به‌ صراحت‌ در آغاز مبحث‌ بدان‌ اشاره‌ كرده‌ است‌. تقريباً همة دانشمندان‌ پس‌ از ارسطو، بدون‌ توجه‌ به‌ اين‌ نكته‌ بادها را 12 نوع‌ دانسته‌اند. اما اسكندر افروديسى‌، به‌ نقل‌ از ارسطو 11 نوع‌ باد برشمرده‌، و معلوم‌ است‌ كه‌ در اين‌ موضوع‌ به‌ نكتة ياد شده‌ توجه‌ داشته‌ است‌. ابن‌ رشد نيز هم‌ به‌ روايت‌ نخست‌ و هم‌ به‌ روايت‌ اسكندر افروديسى‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ (ص‌ 118-120؛ قس‌: ابن‌ بطريق‌، 72-73، كه‌ در آن‌ متن‌ يونانى‌ بسيار تلخيص‌ شده‌ است‌؛ نيز قس‌: المپيدروس‌، 125-127).
تئوفراستوس‌ از تقسيم‌بندي‌ بادها سخنى‌ به‌ ميان‌ نياورده‌ (قاعدتاً در اين‌ باره‌ با ارسطو هم‌ عقيده‌ بوده‌)، و تنها ويژگيهاي‌ برخى‌ از انواع‌ بادها را برشمرده‌ است‌ (ص‌ 144- 145). اما اخوان‌ الصفا افزون‌ بر 12نوع‌ بادي‌ كه‌ ارسطو از آنها ياد كرده‌ است‌، دو نوع‌ باد ديگر نيز برشمرده‌اند: يكى‌ بادهايى‌ كه‌ از پايين‌ به‌ بالا مى‌وزند كه‌ گردباد از جملة آنهاست‌ و ديگر بادهايى‌ كه‌ از بالا به‌ پايين‌ مى‌وزند كه‌ از جملة آنها «باد صرصر است‌ كه‌ قوم‌ عاد را به‌ هلاكت‌ رساند» ( رسائل‌، 2/71-72). در ميان‌ دانشمندان‌ مسلمان‌ بعدي‌ تنها اسفزاري‌ سخنان‌ آنان‌ را تكرار كرده‌ است‌ (ص‌ 18-19) و كسانى‌ چون‌ مسعودي‌ (1/17- 18)، ابن‌ سينا ( الشفاء،61)، و ابن‌ سهلان‌ (ص‌ 39-41) همگى‌ به‌ بادهاي‌ 12گانه‌ اشاره‌ كرده‌اند.
تندباد (توفان‌) و گردباد و ارتباط آن‌ با رعد و برق‌ و صاعقه‌: اغلب‌ طبيعى‌ دانان‌ ميان‌ گردباد و توفان‌ از يك‌ سو، و رعد و برق‌ و صاعقه‌ از سوي‌ ديگر ارتباطى‌ نزديك‌ در نظر مى‌گرفته‌اند و اصولاً باد را عامل‌ اصلى‌ پيدايش‌ 3 پديدة اخير مى‌دانسته‌اند. آناكساگوراس‌ صاعقه‌، توفان‌ و گردباد را نوع‌ شديدتر رعد و برق‌ مى‌دانست‌ و مى‌پنداشت‌ توفان‌ هنگامى‌ پديد مى‌آيد كه‌ مادة پديد آورندة رعد و برق‌ بسيار زياد باشد. او گردباد (يا گردباد دريايى‌) را آتش‌ مخلوط با ابر مى‌دانست‌. مترودرس‌ نيز بر آن‌ بود كه‌ اگر صاعقه‌ شديد شود، گردباد پديد خواهد آمد («الا¸راء»، 145؛ نيز نك: المپيدروس‌، 143- 145).
ارسطو مى‌پنداشت‌ كه‌ هرگاه‌ بخار بادي‌ (بخار خشك‌)، فراوان‌ و فشرده‌ و غليظ باشد، توفان‌ يا تندباد پديد مى‌آيد كه‌ شدت‌ آن‌ بستگى‌ به‌ نيرويى‌ دارد كه‌ از فراهم‌ آمدن‌ سريع‌ بخارات‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌؛ اما اگر همين‌ بخار رقيق‌ و پراكنده‌ باشد، رعد و برق‌ پديد خواهد آمد (ص‌ 235 ,233 ؛ قس‌: ابن‌ بطريق‌، 85، كه‌ مطلب‌ را وارونه‌ ترجمه‌ كرده‌ است‌؛ نك: ابن‌ رشد، 137، كه‌ نه‌ به‌ اصل‌ شبيه‌ است‌ و نه‌ به‌ ترجمة عربى‌). ارسطو بر آن‌ بود كه‌ هر گاه‌ بادي‌ در خلاف‌ جهت‌ بادي‌ ديگر حركت‌ كند، گردباد پديد خواهد آمد. وي‌ به‌ تفصيل‌ دربارة علت‌ پديد آمدن‌ حركت‌ چرخشى‌ سخن‌ گفته‌ است‌ (ص‌ 237 ,235 ؛ ابن‌ بطريق‌، 85 - 86؛ ابن‌ رشد، همانجا).
تئوفراستوس‌ تنها به‌ وصف‌ گردباد (در دريا و در خشكى‌) پرداخته‌، و علت‌ پديد آمدن‌ تندباد را فراوانى‌ بخارات‌ خشك‌ دانسته‌ است‌ (ص‌ 145-147؛ حسن‌، 319). ابن‌ ربن‌ (ص‌ 25) و مقدسى‌ (2/36) هر دو به‌ پيروي‌ از ارسطو گردباد را حاصل‌ برخورد دو باد مخالف‌ دانسته‌اند و مقدسى‌ در ادامه‌ قول‌ كسانى‌ را نقل‌ كرده‌ است‌ كه‌ گردباد را همان‌ شيطان‌ دانسته‌اند. به‌ نظر ابن‌ سينا دو نوع‌ گردباد، بالا رونده‌ و پايين‌ رونده‌ وجود دارد. گردباد غالباً از بادهاي‌ ابري‌ سنگين‌ مرطوبى‌ پديد مى‌آيد كه‌ به‌ طرف‌ بالا رانده‌ مى‌شوند و به‌ ابرها برخورد مى‌كنند و رنگ‌ آنها را تغيير مى‌دهند و بر آنها تأثير مى‌گذارند، سپس‌ به‌ سوي‌ پايين‌ باز مى‌گردند. اين‌ بدترين‌ نوع‌ گردباد است‌ و چه‌ بسا پيچ‌ و خم‌دار بودن‌ منافذ [ي‌ كه‌ بخارات‌ از آن‌ بالا مى‌روند] در تشديد حركت‌ دورانى‌ گردباد مؤثر باشد. نيز ممكن‌ است‌ كه‌ ماده‌اي‌ بادي‌ پايين‌ آيد و پس‌ از برخورد به‌ زمين‌ درخود بپيچد و به‌ باد ديگري‌ از جنس‌ خود برخورد كند و آنگاه‌ به‌ چرخش‌ درآيد. برخورد دو باد [مخالف‌] نيز مى‌تواند موجب‌ پديد آمدن‌ گردباد شود ( الشفاء،60 -61). ابن‌ سهلان‌ گردباد را «ديوباد» ناميده‌، و سپس‌ در تشريح‌ اين‌ پديده‌ كم‌ و بيش‌ از نظرات‌ ابن‌ سينا پيروي‌ كرده‌ است‌ (ص‌ 38-39). سخنان‌ قزوينى‌ نيز تقريباً تكرار مطالب‌ ابن‌ سيناست‌ (ص‌ 87 - 88).
گفتنى‌ است‌ كه‌ تقريباً تمامى‌ طبيعى‌ دانان‌ قديم‌، وزش‌ باد در منافذ زمين‌ را مهم‌ترين‌ عامل‌ زمين‌لرزه‌ مى‌پنداشته‌اند (ارسطو، 207 -203 ؛ المپيدروس‌، 133- 138؛ ابن‌ بطريق‌، 75- 76؛ ابن‌رشد، 123-124؛ تئوفراستوس‌، 150-152؛ حسن‌، 321-322؛ ابن‌ربن‌، 23-24؛ مقدسى‌، 2/36-37؛ ابن‌ سينا، همان‌، 15- 16؛ اسفزاري‌، 40-42؛ ابن‌ سهلان‌، 43-44؛ مسعودي‌ مروزي‌، 118). همچنين‌ برخى‌ طبيعى‌ دانان‌ يونانى‌ همچون‌ هراكليدس‌ بر آن‌ بوده‌اند كه‌ وزش‌ باد جزر و مد را پديد مى‌آورد. در «الا¸راء الطبيعية» اين‌ نظريه‌ به‌ ارسطو نيز نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌ (ص‌ 153-154؛ نيزنك: مقدسى‌، 2/46). از ميان‌ دانشمندان‌ دورة اسلامى‌ نيز زكريا قزوينى‌ برهمين‌ باور بوده‌ است‌ (ص‌ 94).
مآخذ: «الا¸راء الطبيعية»، منسوب‌ به‌ پلوتارك‌، ترجمة قسطابن‌ لوقا، همراه‌ فى‌ النفس‌ ارسطو، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ بدوي‌، بيروت‌/كويت‌، 1954م‌؛ ابن‌ بطريق‌، يحيى‌، الا¸ثار العلوية، ترجمه‌ و تحرير متئورولوگيكا ي‌ارسطو، به‌ كوشش‌ كازيميرپترايتس‌، بيروت‌، 1956م‌؛ ابن‌ ربن‌، على‌، فردوس‌ الحكمة، به‌ كوشش‌ محمد زبير صديقى‌، برلين‌، 1928م‌؛ ابن‌ رشد، محمد، تلخيص‌ الا¸ثار العلوية، به‌ كوشش‌ جمال‌ الدين‌ علوي‌، بيروت‌، 1994م‌؛ ابن‌ سهلان‌، عمر، «الرسالة السنجرية فى‌ الكائنات‌ العنصرية»، دو رساله‌ دربارة آثار علوي‌، به‌ كوشش‌ محمد تقى‌ دانش‌ پژوه‌، تهران‌، 1337ش‌؛ ابن‌ سينا، دانشنامة علايى‌، طبيعيات‌، به‌ كوشش‌ محمد مشكوة، تهران‌، 1331ش‌؛ همو، الشفاء، طبيعيات‌، المعادن‌ و الا¸ثار العلوية، به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ مدكور و ديگران‌، قاهره‌، 1385ق‌/ 1965م‌؛ اسفزاري‌، مظفر، آثار علوي‌، به‌ كوشش‌ محمد تقى‌ مدرس‌ رضوي‌، تهران‌، 1356ش‌؛ المپيدروس‌، «تفسير... لكتاب‌ ارسطاطاليس‌ فى‌ الا¸ثار العلوية»، ترجمة حنين‌ ابن‌ اسحاق‌، شروح‌ على‌ ارسطو مفقودة فى‌ اليونانية، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ بدوي‌، بيروت‌، 1971م‌؛ تئوفراستوس‌، «الا¸ثار العلوية»، ترجمة كهن‌ عربى‌، چ‌ تصويري‌، به‌ كوشش‌ فؤاد سزگين‌، مجلة تاريخ‌ العلوم‌ العربية والاسلامية، فرانكفورت‌، 1405ق‌/ 1984م‌، ج‌ 1؛ حسن‌ بن‌ بهلول‌، الدلائل‌، چ‌ تصويري‌، به‌ كوشش‌ فؤاد سزگين‌، فرانكفورت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ حنين‌ بن‌ اسحاق‌، جوامع‌... لكتاب‌ ارسطوطاليس‌ فى‌ الا¸ثار العلوية، به‌ كوشش‌ هانس‌ دايبر، آمستردام‌/آكسفرد، 1975م‌؛ رسائل‌ اخوان‌ الصفا، بيروت‌، 1957م‌؛ طوسى‌، محمد، عجايب‌ المخلوقات‌، به‌ كوشش‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌، 1345ش‌؛ قزوينى‌، زكريا، عجائب‌ المخلوقات‌، بيروت‌، دارالتحريرللطبع‌والنشر؛ كرامتى‌، يونس‌، «آثار دانشمندان‌ ايرانى‌ دربارة آثار علوي‌ و تأثير نظريات‌ طبيعى‌ دانان‌ يونانى‌ برآنها»، تاريخ‌ علم‌ در اسلام‌ و نقش‌ دانشمندان‌ ايرانى‌، به‌ كوشش‌ محمد على‌ شعاعى‌ و محسن‌ حيدرنيا، تهران‌، 1378ش‌؛ مسعودي‌، على‌، التنبيه‌ و الاشراف‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1893م‌؛ مسعودي‌ مروزي‌، محمد، «آثار علوي‌»، دو رساله‌ دربارة آثار علوي‌، به‌ كوشش‌ محمد تقى‌ دانش‌ پژوه‌، تهران‌، 1337ش‌؛ مقدسى‌، مطهر، البدء و التاريخ‌، به‌ كوشش‌ كلمان‌ هوار، پاريس‌، 1901م‌؛ نيز:
Aristotle, Meteorologica, tr. H. D. P. Lee, London, 1952.
يونس‌ كرامتى‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4308
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست