باجه، شهر و ناحيهاي مشهور در غرب اندلس اسلامى كه امروزه شهر بِژا، مركز ايالت آلنتژوي سفلى، و ناحيهاي به همين نام (بژا) در جنوب شرقى ليسبُن، پايتخت پرتغال، در جاي آن قرار دارد. به گفتة برخى از جغرافىدانان مسلمان (مثلاً ابن عبدالمنعم، 75)، باجه در رومى (لاتين) به معناي صلح1 بوده است و اين احتمالاً به نام باستانى باجه، يعنى پاكس يوليا1 ( EI) اشاره دارد. باجه از شهرهاي كهن اندلس بود و گفتهاند كه بناي آن به دورة روميها باز مىگردد (اصطخري، 44؛ ابن عبدالمنعم، همانجا). ناحية باجه در دورة اسلامى محدودة وسيعى را در بر مىگرفت و با ناحية مارده مجاور بود (همانجا؛ مقري، 1/159؛ براي شهرها و دژهاي باجه، نك: ياقوت، 1/227، 2/757، 3/167، 204، 278، 562، 4/109، 714؛ ابن سعيد، 1/402، 406). در 94ق/713م اشبيليه به تحريك جمعى از اهالى و مداخلة مدافعان شهر كه به باجه عقب نشسته بودند، سر به شورش برداشت. موسى بن نصير با فرستادن پسرش عبدالعزيز اين دو شهر را بازگشود ( اخبار...، 25-26). پس از فتح اسلامى، باجه محل اقامت دستههايى از قبايل عرب گرديد (نك: يعقوبى، 354؛ ابن حزم، 132، 267، 333). هنگامى كه ابوالخطار در اندلس به حكومت رسيد (125-130ق)، سپاهيان مصري را در آنجا مستقر كرد و باجه به صورت ناحيهاي نظامى درآمد (ابن قوطيه، 43- 44؛ ابن عبدالمنعم، همانجا). در 146ق/763م علاء بن مُغيث يَحصُبى (جُذامى) فرمانده سپاه مصر به تحريك منصور و داعية عباسيان، در باجه قيام كرد و گروه بسياري از مردم اندلس را برضد امير اموي، عبدالرحمان الداخل، با خود همراه ساخت ( اخبار، 93-94؛ ابن عذاري، 2/51 -52). در 214ق/829م عبدالرحمان بن حَكَم به باجه لشكر كشيد و در اين ناحيه كه از زمان فتنة منصور آشوبزده بود، آرامش برقرار كرد (نك: ابن اثير، 6/202، 356، 415؛ ابن ابار، 1/246). در 230ق/845م نُرمانها (مجوس) به باجه حمله كردند (ابن دلايى، 98-100). در حملة مجدد نرمانها در 245ق/859م به آبهاي غربى اندلس، شماري از كشتيهاي آنان در ناحية باجه به دست مسلمانان افتاد (ابن حيان، چ بيروت، 307-309). باجه از 261ق/875م به بعد در جريان شورش «مُولّدان» آسيبها ديد و بارها به تصرف آنان درآمد (نك: همان، 343- 345، 380). سرانجام عبدالرحمان الناصر، خليفة اموي در نيمة جماديالا¸خر 317/ ژوئية 929 باجه را بر قلمرو خود افزود و دستور داد در آنجا قصبهاي براي اقامت والى و افراد او بسازند (همو، چ مادريد، 245، 247- 248). بعدها رؤساي محلى باجه از طاعت حكومت مركزي سرباز زدند (لويپرووانسال، «تاريخ...2»، و سپس خاندانى از اشراف محلى به نام بنوطيفور چندي بر آنجا حكومت كردند (ابن سعيد، 1/403-404). هنگامى كه در باجه اختلاف بر سر حكومت بالا گرفت، ابن افطس، حاكم بطليوس باجه را چندي به تصرف خود درآورد. اما سپاهيان ابن عباد، حاكم اشبيليه اين شهر را طى نبردي از دست او خارج ساختند (عنان، دول...، 35-36، 82 -83). پس از آن تا حدود سال 436ق/ 1044م كه باجه بار ديگر به استيلاي بنوعباد درآمد، تحت حكومت واليان شِلب (دومين اميرنشين غرب اندلس پس از اشبيليه) اداره مىشد (ابن عذاري، 3/192-193؛ عنان، همان، 43-44). در 475ق/ 1082م سپاهيان آلفونسوي ششم، پادشاه قشتاله باجه را به هنگام لشكركشى به اشبيليه غارت كردند (ابن عبدالمنعم، 288؛ عنان، همان، 73-74). بعدها در 539ق/1144م ابن قَسىّ (ه م) در غرب اندلس برضد مرابطون قيام كرد و شهرهايى را گرفت؛ اما ميان او و يارانش اختلاف پديد آمد و برادرش در باجه به مخالفت او برخاست (نك: ابن ابار، 2/202-207؛ ابن خطيب، اعمال...، 251). يك سال پس از استيلاي مسيحيان بر باجه و ديگر شهرهاي غرب (نك: ابن اثير، 11/106)، در 541ق/1146م موحدان به اندلس لشكر كشيدند و بر اين نواحى چيره شدند و سيدراي ابن وزير، حاكم باجه و بطليوس به اطاعت موحدان درآمد (عنان، عصر...، 1/327- 328). ابن وزير در 551ق/1156م باجه را به موحدان واگذاشت (همان، 1/348؛ قس: ابن ابى زرع، 200، كه 556ق آورده است). در زمان واليان موحدي، باجه اوضاعى آشوب زده داشت. از اينرو، مسيحيان شنترين در 22 ذيحجة 557ق/1 دسامبر 1162م بر اين شهر مستولى شدند و پس از 4 ماه و اندي اقامت در آنجا، شهر و باروهاي آن را ويران ساختند (ابن صاحبالصلاة، 289). به روايت ديگر، باجه 10 سال بعد، در اول محرم 568ق/23 اوت 1172م به دست سپاهيان آلفونسو، پادشاه پرتغال (در روايات اسلامى، اذفونش ابن الرنك يا ابن الرنق) سقوط كرد و ويران گرديد (همو، 436، حاشيههاي 4 و 5؛ عنان، همان، 1/340-341، 2/26، 86 -87). در 570ق/1174م يوسف بن عبدالمؤمن دستور داد باجه را براي اسكان مجدد اهالى بازسازي كنند. چندي بعد عمر بن تيمصلت، والى شلب بر باجه حكومت يافت و شهر رونق پيشين را باز يافت (ابن خطيب، الاحاطة، 4/355؛ عنان، همان، 2/91)؛ ليكن بار ديگر باجه بر اثر لشكركشى آلفونسو در 573ق/1177م آسيب ديد و درپى شكست ابن تيمصلت در محرم 574/ژوئية 1178، از سكنه خالى شد (همان، 2/97- 98). مسيحيان بار ديگر در 586ق بر باجه و شهرهاي مجاور تاختند و بر آنجا دست يافتند. در سال بعد لشكر يعقوب المنصور موحدي اين منطقه را باز پس گرفت (ابن ابى زرع، 219، 269). سرانجام به سبب هرج و مرج اوضاع در اندلس و ضعف بنى نصر، باجه به دست مسيحيان افتاد (ابن خطيب، اعمال، 293). باجه در زمان احمد بن محمد رازي (د 344ق) شهري آباد و پر محصول بود و خيابانهاي وسيع و حمامها و بازارها و مساجد فراوان داشت و گروهى از اعراب را در خود جاي داده بود (سالم، 1/199؛ لويپرووانسال، «وصف اسپانيا...3»، .(87 در آنجا عسل فراوان به دست مىآمد و صنعت دباغى و كتان بافى رونق داشت و از معادن آن ناحيه نقره استخراج مىشد (ابن سعيد، 1/403؛ مقري، 1/159). در باجه آثاري از طاق بناهاي كهن و باروي شهر باقى مانده است كه قدمت آنها به دورههاي اسلامى و رومى باز مىگردد. در سمت غرب شهر نيز قلعهاي در زمينى مرتفع واقع است كه در 701ق/1302م در محل يك قلعة كهن رومى بنا گرديده است. اين قلعه برجى بلند به ارتفاع 41 متر دارد. گفته مىشود بخشى از قلعه در دورة اسلامى ساخته شده است. بجز اينها، كليساهايى كهن در باجه برپاست (نك: عنان، الا¸ثار...، 406- 408). باجه خاستگاه علما و دانشمندانى صاحب نام بوده است. از آن جمله ايسيدور باجى است كه تاريخ لاتينى او شامل رويدادهاي فتح اسلامى تا 137ق/754م در دست است (عنان، همان، 406). ابراهيم بن محمد باجى (سدة 4ق) نيز كتابى در شرح حال رجال و فقهاي باجه داشته است (نك: ابن فرضى، 2/154، 203). ابووليد سليمان بن خلف باجى (د 474ق) و ابوعمر يوسف بن جعفر باجى (سمعانى، 2/15-16؛ ابن سعيد، 1/404- 405) نيز از فقهاي مشهور باجه بودند. مآخذ: ابن ابار، محمد، الحلة السيراء، به كوشش حسين مونس، قاهره، 1980- 1985م؛ ابن ابى زرع، على، الانيس المطرب، رباط، 1972م؛ ابن اثير، الكامل؛ ابن حزم، على، جمهرة انساب العرب، بيروت، 1403ق/1983م؛ ابن حيان، حيان، المقتبس، به كوشش چالمتا و ديگران، مادريد، 1979م؛ همان، به كوشش محمود على مكى، بيروت، 1973م؛ ابن خطيب، محمد، الاحاطة، قاهره، 1394ق/1974م؛ همو، اعمال الاعلام، به كوشش لوي پرووانسال، بيروت، 1956م؛ ابن دلايى، احمد، ترصيع الاخبار، به كوشش عبدالعزيز اهوانى، مادريد، 1965م؛ ابن سعيد، على، المُغرب فى حلى المَغرب، به كوشش شوقى ضيف، قاهره، 1953م؛ ابن صاحب الصلاة، عبدالملك، المن بالامامة، به كوشش عبدالهادي تازي، بيروت، 1987م؛ ابن عبدالمنعم حميري، محمد، الروض المعطار، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1984م؛ ابن عذاري، احمد، البيان المغرب، به كوشش كولن و لوي پرووانسال، بيروت، 1983م؛ ابن فرضى، عبدالله، تاريخ العلماء و الرواة للعلم بالاندلس، به كوشش عزت عطار حسينى، قاهره، 1408ق/ 1988م؛ ابن قوطيه، محمد، تاريخ افتتاح الاندلس، به كوشش ابراهيم ابياري، قاهره، 1402ق/1982م؛ اخبار مجموعة، به كوشش ابراهيم ابياري، قاهره، 1401ق/ 1981م؛ اصطخري، ابراهيم، مسالك و ممالك، ترجمة كهن فارسى، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1347ش؛ سالم، سحر عبدالعزيز، تاريخ بطليوس الاسلامية، اسكندريه، 1989م؛ سمعانى، عبدالكريم، الانساب، به كوشش عبدالرحمان معلمى، حيدرآباد دكن، 1383ق/1963م؛ عنان، محمد عبدالله، الا¸ثار الاندلسية الباقية، قاهره، 1381ق/ 1961م؛ همو، دول الطوائف، قاهره، 1380ق/1960م؛ همو، عصرالمرابطين و الموحدين فى المغرب و الاندلس، قاهره، 1383-1384ق؛ مقري، احمد، نفح الطيب، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1388ق؛ ياقوت، بلدان؛ يعقوبى، البلدان، به كوشش دخويه، ليدن، 1892م؛ نيز: 2 ; L E vi - Proven 5 al, E., X La Description de l'Espagne d'A h mad al - R ? z / n , Al - Andalus, Madrid, 1953, vol. XVIII; id, Histoire de l'Espagne musulmane, Paris / Leiden, 1950. محمدرضا ناجى