باتو، پسر جوجى (پسر ارشد چنگيز)، بنيادگذار شاخة غربى امپراتوري مغول، مشهور
به اردوي زرين (نك: ه د، آلتين اردو). واژة باتو در زبان مغولى به معناي
استوار، وفادار، معتبر و معتمد است (نك: لسينگ، ذيل باتو2). با توجه به
سالهاي عمر و تاريخ درگذشت باتو، مىتوان گفت كه وي در 602ق/1206م زاده
شده است (نك: رشيدالدين ، 1/736؛ غفاري، 203).
باتو با آنكه پسر دوم جوجى بود، اما پس از مرگ پدر جانشين او شد و گويا
مخالفتى از سوي برادر بزرگترش، اوردا ظاهر نگرديد (جوينى، 1/222؛ رشيدالدين،
1/734). باتو به رغم طعنى كه در نسب پدرش مىزدند، در قوريلتايى كه براي
تختنشينى اوگتاي تشكيل شد، شركت جست و در زمرة شاهزادگان بلند پايه جاي
گرفت. اوگتاي قاآن براي اعتبار بخشيدن به قوانين مالياتى كه برنهاده بود،
اعلان كرد كه اين قوانين به تأييد جغتاي و باتو رسيده است («تاريخ...3»،
.(190ff. پس از آن اوگتاي، سرداران خويش را به كشورگشايى در دشت قبچاق،
سرزمين بلغارهاي ولگا و اروپاي شرقى، و در واقع گسترش قلمرو باتوخان
گسيلكرد(جوينى،1/150).پساز632ق/1235م،باتو بهفرماندهىسپاه بزرگى از
مغولان و ترك و تاجيك و همراهى بلندپايهترين شاهزادگان مغول، رهسپار تكميل
فتوحات در قفقاز، قبچاق، روسيه، لهستان و مجارستان شد و طى آن اميربلغارها
اطاعت از مغولان را پذيرفت و با آنها بر ضد روسها همداستان f196 ؛جوينى،1/157؛
f شد(«تاريخ»،. رشيدالدين، 1/665- 666؛ رمزي، 1/366).
پس از آن باتو روي به روسيه نهاد كه در آن روزگار سرزمينى ملوك الطوايفى
بود و اميرنشينهاي متعدد همواره با يكديگر در جنگ بودند؛ و بدين سبب، در برابر
مغولان پايداري نتوانستند و بسياري از شهرهاي روسيه مانند مسكو، راستوف،
كيف، پرياسلاو ويران، و مردمشان كشته شدند و تنها چند تن از امراي روسى
توانستند به مجارستان بگريزند (رمزي، 1/366-337؛ پراودين، .(250ff. باتو سپس
روي به مجارستان نهاد كه پادشاه آنجا، قبچاقهاي فراري را در كشور خود پناه
داده بود. شاخهاي از لشكر مغول به لهستان تاخت و شهر كراكو به آتش كشيده
شد و شاخة ديگر در حدود لايپزيگ به جنگ پرداخت. سپاه آنجا نيزاز مغولان شكست
خورد و گروهى از صنعتگران اروپايى اسير، و به قراقروم فرستاده شدند
(باركهاوزن، 162-164؛ راكهويلتس، 128).
به هر حال، سپاه تحت فرمان باتو وارد مجارستان شد و با تصرف آن سرزمين و
سپس اسلاوونيا، دالماسى و بخشى از اتريش، به مرزهاي فرانسه نزديك شدند؛ اما
باتو بر اثر خبر مرگ اوگتاي قاآن اروپا را رها كرد و از راه بالكان روي به
شرق نهاد (باركهاوزن، 165-174؛ رمزي، 1/377؛ .(257ٹِ¢ّگ¤• بايد گفت كه در
خلال اين كشورگشاييها و لشكركشيها، ميان باتو با پسران اوگتاي كه سلطهجويى
باتو را برخود هموار نمىكردند، دشمنى پديد آمد. باتو شكايت به اوگتاي برد و
قاآن نيز آن سرداران و از جمله گيوكخان پسرخويش را سرزنش و تنبيه كرد
(«تاريخ»، همانجا؛ پراودين، 253 -251 )؛ اين خصومت بعدها آثار سويى برجاي
نهاد.
به هر حال، پس از مرگ اوگتاي در 639ق/1241م، همسرش رشتة امور را در دست
گرفت. برخى از امراي مخالف به كسانى چون باتو پناهنده شدند. بعداً در
قوريلتاي 643ق، گيوكخان به جانشينى برگزيده شد و باتو به بهانة بيماري در
اين مجلس شركت نكرد و برادر خويش، اوردا را بدانجا فرستاد (جوينى، 1/205؛
رشيدالدين، 1/734، 2/804). ابن فضل الله عمري از تصميم گيوكخان به
دستگيري مأموران باتو در اران خبر داده (3/48)، و آورده است كه به فرمان
باتو، فرستادگان گيوك را دستگير كردند (نيز نك : جوينى، 1/203). سپس گيوك خان
به بهانة ناسازگاري هواي ايميل قوچين، لشكر آراست و متوجه غرب شد. باتوخان
به تدارك سپاه برخاست، اما گيوك در حدود پنجيكنت (بشباليغ)درگذشتوكار
بهجنگنكشيد (جوينى،1/217؛رشيدالدين، 1/735، 2/809).
با مرگ گيوك، باتو به عنوان بزرگترين نوادة چنگيزخان در تعيين سرنوشت
امپراتوري مغول نقش اساسى بر عهده گرفت و به رغم مخالفت برخى شاهزادگان،
سرانجام منگو فرزند تولى، كوچكترين پسر چنگيز را در قوريلتايى كه در 648 يا
649ق در سرزمين اصلى چنگيز تشكيل داد، به قاآنى نشاند و در همان هنگام،
شاهزادگان متمرد را به ياري سپاه اردوي زرين سركوب كرد. البته تلاشهاي
مادر منگو نيز كه زنى مسيحى از قبيلة كرايت بود و با مسلمانان وخود باتو
رفتاري دوستانه و نزديك داشت، در قاآنى فرزندش بسيار مؤثر افتاد (جوينى،
3/598؛ رشيدالدين، 1/736، 2/824، 837).
باتو به روزگار منگو قاآن اعتبار و نفوذ بسيار يافت و فرمانش در سراسر قلمرو
قاآن بيش از خود او روان مىگرديد. پس از آن باتو در شهر سراي در ساحل رود
اتل (ولگا) كه پايتخت خود او بود، مقام گرفت. به گفتة مورخان، وي تنىچند
از شاهزادگان اردوي زرين را با سپاه به اردوي هولاكوخان فرستاد و آنها در
لشكركشى او به ايران مشاركت كردند (جوينى، 3/91؛ رشيدالدين، 1/736). باتو
همچنان در سراي بود تا وقتى كه پسر خويش سرتاق را به قوريلتاي دوممنگو
قاآن (653ق/1255م) فرستاد، و خود اندكى بعد درگذشت (همانجا؛ جوينى، 1/223).
دربارة سال وفات او اختلاف است. در حالى كه برخى از مورخان درگذشت او را
در 650ق آوردهاند (رشيدالدين، 1/736؛ بناكتى، 395؛ فصيح، 2/320)، ولى برخى
ديگر 654ق را سالمرگ او دانستهاند (نك: حمدالله، 576).
با آنكه برخى از نويسندگان، باتو را به سبب كشورگشاييهايش، خونخوار
خواندهاند (گروسه، 317 )، اما مورخى چون منهاج سراج كه همواره از چنگيزيان
با لعن و طعن ياد كرده، باتوخان را به خردمندي ستوده، و آورده كه وي
درنهان مسلمان بوده است (2/176؛ قس: جوينى، 1/222، كه او را «تنها يزدان
شناس» خوانده است). اما اگرچه نوادة مسلمان قوبيلاي قاآن نيزهمة اجداد خويش
را «موحد» دانسته (رشيدالدين، 2/952)، ولى مراد از اين توحيد، آيين شمنى
مغولان است كه در واقع نوعى يكتاپرستى ابتدايى است و اگر باتو همانند برادر
كوچكترش بركه خان مسلمان بود ، با توجه به آنكه مغولان دين او را سخت
محترم مىداشتند، نيازي به پنهان كردن آيين خود نداشت (نك: جوينى، 3/38؛
رشيدالدين، 2/830). با اينهمه، معلوم است كه باتو نسبت به مسلمانان گرايشى
داشت و از آنان حمايت مىكرد؛ چنانكه ابن فضل الله عمري (3/49) بر آن است
كه باتو به درخواست برادرش بركهخان كوشيد تا هولاكو را از تسخير بغداد باز
دارد و او نيز بهخاطر او دو سال درنگ كرد و پس از مرگ باتو به بغداد هجوم
برد.
مآخذ: ابن فضل الله عمري، احمد، مسالك الابصار، به كوشش فؤاد سزگين،
فرانكفورت، 1988م؛ باركهاوزن، يواخيم، امپراطوري زرد چنگيزخان و فرزندانش،
ترجمة اردشير نيكپور، تهران، 1346ش؛ بناكتى، داوود، تاريخ، به كوشش
جعفرشعار، تهران، 1348ش؛ جوينى، عطاملك، تاريخ جهانگشاي، به كوشش محمد
قزوينى، تهران، 1367ش؛ حمدالله مستوفى، تاريخ گزيده، بهكوشش عبدالحسين
نوايى، تهران، 1364ش؛ راكهويلتس، ا.، سفيران پاپ به دربار خانان مغول،
ترجمة مسعود رجبنيا، تهران، 1353ش؛ رشيدالدين فضل الله، جامع التواريخ، به
كوشش محمد روشن و مصطفى موسوي، تهران، 1373ش؛ رمزي، م.م.، تلفيق الاخبار
و تلقيح الا¸ثار، تهران، 1355ش؛ غفاري قزوينى، احمد، تاريخ جهان آرا،
تهران، 1343ش؛ فصيح خوافى، مجمل فصيحى، به كوشش محمود فرخ، مشهد، 1339ش؛
منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصري، به كوشش عبدالحى حبيبى، كابل، 1343ش؛
نيز:
, R., L'Empire des steppes, Paris, 1948; Lessing, F.D., Mongolian - English
Dictionary, Bloomington, 1982; Mogollar o n, gizli tarihi, tr. A. Temir, Ankara,
1948; Prawdin, M., The Mongol Empire, London, 1961.
مصطفى موسوي