بابُ الْمَنْدَب، تنگهاي در جنوب غربى قارةآسيا بين گوشة جنوب غربى شبه جزيرة عربستان و شمال شرقى قارة افريقا كه درياي سرخ را به خليج عدن متصل مىسازد. در طرف آسيايى تنگه، يعنى منتهىاليه جنوب غربى شبه جزيرة عربستان كه جزو خاك جمهوري يمن محسوب مىشود، رأس بابالمندب قرار دارد كه دماغة گُوه مانندي از زمين است كه به سوي دريا پيش رفته است و بخش آسيايى تنگهرا تشكيل مىدهد. درطرف افريقايى تنگه، رأس سيان در جمهوري جيبوتى قرار دارد («فرهنگ...5»، .(I/387 پهناي اين تنگه حدود 32 كم است. جزيرة پِريم اين تنگه را به دوگذرگاه بزرگ و كوچك تقسيم مىكند. گذرگاه پهنتر (غربى) 26كم و گذرگاه باريكتر (شرقى) 3كم پهنا دارد ( فانك... 6، ذيل باب المندب). باريكترين قسمت تنگة بزرگ با عرض 4/12 كم مسير مطمئنى براي كشتيهاي بزرگ است، زيرا ژرفاي آب در سراسر آن ميان 180 تا 315 متر است و در مسير اين آبهاي عميق هيچ خطري وجود ندارد. تنگة كوچك چون داراي مسيري كوتاهتر و مستقيمتر است، بيشتر مورد استفادة كشتيهاي بخاري و بادبانى است («فرهنگ»، همانجا). باب المندب همواره در معرض بادهاي موسمى اقيانوس هند است و كشتيهاي مصري در عهد باستان به كمك همين بادها وارد آنجا مىشدند (گوبينو، .(63 كهنترين سند دربارة باب المندب دو كتيبة سبايى متعلق به نيمة نخست سدة 6م (احتمالاً 517 - 525م) است كه در آن به درگيريهاي يوسف ذونواس پادشاه سبايى باحبشيان اشاره شده است. در اين دو كتيبه از «سلت مدبن7» كه احتمالاً به معناي «سلسلة المندب» است، ياد شده است. اين سلسله شايد زنجيري بوده كه يوسف در بخشى از تنگه براي جلوگيري از عبور حبشيان كشيده بوده است (نك: ريكمانز، .(335-336 اغلب جغرافىدانان و مورخان اسلامى در آثار خود از مندب نام بردهاند (نك: يعقوبى، 319؛ ابنخردادبه، 141؛ طبري، 2/127؛ مقدسى، 123؛ ابناثير، 1/432). «المندب» بندري در غرب تنگة باب المندب بوده كه اين تنگه نام خود را از آن گرفته است. المندب همان «اُكليس1» دوران باستان است كه امروزه شيخ سعيد ناميده مىشود (ريكمانز، .(335 بنابر مآخذ حميري «المندب» شهري پر رونق بوده (نك: همدانى، 92، 95)، اما در سدههاي نخستين اسلامى رونق و آبادانى گذشتة خود را از دست داده، و به شهري كم اهميت بدل گشته بوده است (همو، 92). دمشقى در شرح درياي سرخ گفته كه آن دريا شاخهاي تنگ است، همچون زبانى از درياي يمن بيرون كشيده شده، و بُرونشو آن از مندب در ميان كوهى است و از خاور تا باختر 12 ميل طول دارد، فراخى دهانة آن رود در مندب به قدري است كه انسان، خشكى آن سوي رود را مىتواند ببيند (ص 277). ادريسى بابالمندب را انتهاي غربى درياي چين و هند و يمن (اقيانوس هند) دانسته است (1/9). در ميان جغرافىدانان اسلامى، ياقوت نخستين كسى است كه در باب وجه تسمية مندب اظهارنظر كرده است و ديگران از او نقل قول كردهاند. او مندب را با عبور حبشيان از اين منطقه مربوط مىداند. به عقيدة ياقوت اين محل قبلاً ذوالمندب بوده است و حبشيان هنگام عبور خود از آنجا اين كلمه را «دندمديند» مىگفتند. ساكنان يمن پس از عبور حبشيان از اين منطقه گفتند: اين محل ديگر «ذات المطرب» (گذرگاه تنگ) نيست، بلكه مندب (محل دعوت) است (نك: 4/659 -660). برخى از محققان، به علت پرخطر بودن اين گذرگاه، باب المندب را دروازة ندبه ترجمه كردهاند (نك: II/507 , 3 BSE؛ نك: فانك، همانجا). از زمان كشيده شدن كانال سوئز در شمال درياي سرخ كه آن را به مديترانه متصل، و عبور كشتيها را از اقيانوس هند به اروپا مقدور ساخته است، روز به روز بر اهميت جهانى بابالمندب، افزوده شده، و اكنون محل عبور تمام نفتكشهايى است كه از تنگة هرمز گذشته، راه مديترانه را در پيش مىگيرند. علاوه بر اين، بسياري از كشتيهاي بزرگ اقيانوس پيما با مسافران و كالا و مواد خام آسياي جنوبى و جنوب شرقى از آن عبور مىكنند. از اين رو، اكنون بابالمندب از اهميت اقتصادي، سوق الجيشى و ژئوپوليتيكى والايى برخوردار است و درآمدهاي ناشى از اين موقعيت طبيعى كه در گذشته عايد عربستان و حبشه مىشد، اكنون به جمهوريهاي يمن و جيبوتى كه مالك زمينهاي دوطرف تنگهاند، تعلق مىگيرد (يادداشتهاي مؤلف). مآخذ: ابناثير، الكامل؛ ابنخردادبه، عبيدالله، المسالك و الممالك، به كوشش دخويه، ليدن، 1306ق/1889م؛ ادريسى، محمد، نزهة المشتاق، بيروت، 1409ق/1989م؛ دمشقى، محمد، نخبةالدهر، ترجمة حميد طبيبيان، تهران، 1357ش؛ طبري، تاريخ؛ مقدسى، محمد، احسنالتقاسيم، ليدن، 1906م؛ همدانى، حسن، صفةجزيرةالعرب، به كوشش محمدبن على اكوع، بيروت، 1403ق/1983م؛ ياقوت، بلدان؛ يعقوبى، احمد، البلدان، به كوشش دخويه، ليدن، 1891م؛ يادداشتهاي مؤلف؛ نيز: BSE 3 ; Funk and Wagnals Encyclopedia, Online version, 2001; Gazetteer of Arabia, ed. Sh. A. Scoville, Graz. 1979; Gobineau, J.A., Trois ans en Asie, Paris, 1923; Ryckmans, J., X Inscriptions historiques sab E ennes de l'Arabie centrale n , Le Mus E on, Louvain, 1953, vol. LXVI. محمد حسن گنجى