بابايى، عنوان جنبشى دينى - اجتماعى كه در نيمة نخست سدة 7ق/13م همزمان
با يورش مغولان، در آناتولى و قلمرو سلاجقة روم ايجاد شد. بنيانگذار اين
طريقت مردي علوي به نام بابا الياس است كه در اوايل سدة 7ق از خراسان
به آناتولى مهاجرت كرد. ابنبىبى - مورخ هم عصر باباييان - از بابا اسحاق
كفرسودي به عنوان رهبر اين جنبش نام برده است (ص 498). به نظر مىرسد كه
او به عنوان رئيس ديوان انشا براي تأليف كتاب خود از گزارشهاي رسمى و
دولتى استفاده كرده است كه در آنها بابا اسحاق را به علت نقش فعالى كه
در جنبش داشت، رهبر شورشيان خواندهاند. ابن عبري بابا اسحاق را فقط خليفة
رهبر اصلى اين جنبش كه نامش را «بابا» ذكر كرده، دانسته است (ص 439؛ نيز
نك: سبط ابنجوزي، 8(2)/733). علوان چلبى (زنده در 760ق) - نوادة بابا الياس
- در اثر منحصر بهفرد خود موسوم به مناقب القدسيه، نياي خود را رهبر اين
جنبش و نيز خليفة شيخ ديگري به نام «دده غرقين» خوانده است كه براي
دعوت و ارشاد مردم، در رأس 4 خليفة ديگر از طرف دده غرقين از خراسان به
آناتولى فرستاده شد (ص .(13-20
اوضاع آناتولى در اوايل سدة 7ق بر اثر مهاجرت تركمانان كه از پيشِ روي
مغولان مىگريختند و به آناتولى مىآمدند، به سبب كشمكشها و بحرانهاي
اقتصادي ناشى از آن، روي به نابسامانى داشت و بخشى از آن، معلول
تفاوتهاي شيوة زندگى اجتماعى و اقتصادي شهري و كوچنشينى ميان سلاجقة ساكن
در آناتولى و تركمانان بود كه از شرق مىآمدند (ارونسال، 49 ؛ متيكا، 12؛
رئيسنيا، 15). اين اختلاف به بروز تعارضهاي سياسى ميان سلجوقيانِ طرفدار
تمركز قدرت و تقويت آن، و تركمانانى منجر گرديد كه بهطور طبيعى از نظارت
يك قدرت مركزي مىگريختند. در چنين اوضاع و احوالى بابا الياس از خراسان
به آناتولى آمد و در روستاي چات در حوالى آماسيه زاويهاي اختيار كرد و به
تبليغ در ميان مردم پرداخت. پس از گذشت اندك زمانى مريدان وي فزونى
يافت و به تدريج بر آوازة او افزوده شد (ارونسال، همانجا)، تا جايى كه به
گفتة علوان چلبى (ص 31 -30 )، سلطان علاءالدين كيقباد اول سلجوقى (حك
616-634ق/ 1219-1237م) براي ديدار وي به چات آمد.
شرح حال بابا الياس پس از اقامتش در حوالى آماسيه در كتاب ابنبىبى
منعكس است؛ هرچند اين مورخ از بابااسحاق نام برده، ولى در واقع موضوع
سخن او باباالياس است (ارونسال، .(47-48 اين خلط ابنبىبى باعث گمراهى
مورخان بعدي شده، و تميز باباالياس و بابا اسحاق از يكديگر درجريان وقايع و
جنبش باباييان را مشكل ساخته است؛ تاجايى كه برخى ازمحققان معاصر بر اين
باورند كه نام رهبر اين جنبش نخست بابا الياس بوده، و سپس به بابا اسحاق
تبديل شده است (نك: شيبى، 2/333، حاشيه)، يا مانند كائن به نقش بابا الياس
در جنبش بابايى به ديدة شك و ترديد مىنگرند (نك: I/843-844 , 2 . شايد علت
ترديد كائن، عدم دسترسى او به كتاب مناقب القدسيه بوده است.
به گفتة علوان چلبى (ص (47 بابا اسحاق، خليفة رهبر اصلى اين جنبش، يعنى
بابا الياس در حوالى شام بوده است. اين گفته را ابنبىبى نيز تأييد مىكند
كه رهبر اين جنبش داعيانى را نزد تركان خوارزمى كه در آن زمان بر مناطقى
از شام استيلا يافته بودند، فرستاد (ص 499). همچنين به گفتة ابن عبري
(همانجا) بابا اسحاق به عنوان مريد و داعى «بابا» براي دعوت تركمانان به
شام فرستاده شده بود. برخى پيروان افراطى بابا، يا بابارسول وي را صريحاً
رسول خدا مىدانستند (شيبى، همانجا). به گفتة سبط ابنجوزي شعار اتباع وي
اين بود: «لااله الاالله، البابا ولى الله» (همانجا). مؤسس اين جنبش با
رفتار تؤم با زهد و ورع خود به جذب قلوب تركمانان پرداخته بود و كردار او در
پارسايى و پرهيزگاري به جايى رسيد كه اهالى از زن و مرد «بستة بندكمند
اعتقاد و بندة مقصود و مرام او شدند» (ابن بىبى، 498-499). با بالا گرفتن كار
رهبر جنبش در اطراف آماسيه، اومريد و خليفة خود بابا اسحاق را به اطراف بلاد
روم گسيل داشت تا تركمانان را تبليغ كند و به سوي او بكشاند. بابا اسحاق
به شهر سميساط رفت و به تبليغ در ميان تركمانان پرداخت و جمعيتزيادي از او
استقبالكردند (ابنعبري، همانجا). بيشتر گردآمدگان در اطراف بابا اسحاق،
علويان تهىدست بودند (رئيسنيا، 16).
بابا اسحاق در 638ق (ابنعبري، همانجا) در زمان سلطنت سلطان غياث الدين
كيخسرو دوم سلجوقى از ضعف دولت سلجوقى استفاده كرد و برضد سلجوقيان علم
طغيان بر افراشت (كوپرولو، .(177 او دو تن از مريدان خود را به كفرسود و مرعش
فرستاد، تا ديگر پيروان را به عصيان تشويق كند. تركمانان نيز كه از پيش
منتظر چنين اشارت و اجازتى بودند، به حركت درآمدند و به موجب حكم
بابااسحاق هر كه دعوت ايشان را مىپذيرفت، او را امان مىدادند و هر كه
درصدد مخالفت برمىآمد، او را هلاك مىكردند (ابنبىبى، 500). با بالا گرفتن
آتش اين فتنه، سلجوقيان به مقابله برخاستند، ولى هردو بار لشكركشى ايشان
با شكست روبهرو شد (همو، 500 -501). شورشيان بابايى پس از اين دو پيروزي به
سيواس تاختند و اين شهر را غارت كردند و دولتمردان عالى مقام و توانگران را
از دم تيغ گذراندند و غنايم فراوانى به دست آوردند (همو، 501).
به گفتة علوان چلبى، بابا الياس كه از تندرويهاي بابا اسحاق ناخرسند بود، دو
تن از مريدان خود را نزد او روانه كرد و پيغام داد كه بازگردد و آتش اين
فتنه را بيش از آن دامن نزند (ص .(48-51 باباييان پس از غارت سيواس از
آنجا روي به توقات و آماسيه نهادند (ابنبىبى، همانجا). سلطان غياثالدين
كيخسرو سلجوقى هم حاجى ارمغانشاه سرلشكر آماسيه را به مقابله فرستاد و او
بابا اسحاق را با چند تن از مريدانش دستگير كرد و به دار آويخت (همو، 501
-502) و سپس به مقابلة سپاهيان بابايى شتافت و در اين گيرودار كشته شد (همو،
502). آنگاه سلطان غياثالدين به مدد فرنگيان به باباييان تاخت و آنها را
به سختى شكست داد و بسياري از آنان كشته شدند (ابن عبري، 439-440).
از سرنوشت بابا الياس خراسانى پس از سركوب خونين قيام باباييان آگاهى
روشنى نداريم. به تصريح ابن عبري (ص 440)، باباالياس و خليفهاش بابا
اسحاق هر دو دستگير و كشته شدند؛ اما كوپرولو بر آن است كه سلطان
غياثالدين، بابا الياس را مورد عفو قرار داد (نك: 178 ، حاشية .(35
دربارة عناصر فكري نهضت بابايى، مؤلفان همگى اشاره مىكنند كه اين جنبش
رنگى از تشيع داشت كه باباالياس از زادگاهش خراسان با خود آورده بود و
البته ظاهر صوفيانه هم به خودگرفته بود. اولين و آخرين مقصد اين جنبش
تحقق بخشيدن به يك هدف سياسى مشخص بود، يعنى بالابردن موقعيت تركمانان و
استقرارشان در وطن جديد و تأسيس دولتى براي آنان به رهبري پيشوايان معنوي
نوين (شيبى، 2/335). بعد از سركوب جنبش بابايى، ياران بابا الياس از
ولايتهاي سيواس و توقات و آماسيه به ولايت قيرشهر - واقع در آناتولى مركزي
- كه حاجى بكتاش ولى در آن اقامت داشت، مهاجرت كردند و در اطراف خانقاه
وي گرد آمدند و طريقت بابايى به تدريج در طريقت بكتاشيه مستحيل گرديد
(رئيسنيا، 21). در واقع پس از سركوب شورش باباييان، تنها برخى عناصر
ميانهرو آن همچون نورة صوفى از مرگ نجات يافتند. نورة صوفى سپس به سلطان
سلجوقى تقرب جست و با او رابطة خويشاوندي به هم رساند و حتى به امارت هم
منصوب شد. ميراث نورة صوفى به پسرش قرامان رسيد كه با تأسيس دولت مستقل
قرامانيان در آسياي صغير آرزوي ديرين تركمانان را تحقق بخشيد (شيبى، 2/336).
مآخذ: ابن بىبى، حسين، الاوامرالعلائية، آنكارا، 1956م؛ ابن عبري،
غريغوريوس، تاريخ مختصر الدول، به كوشش انطون صالحانى، بيروت،
1403ق/1983م؛ رئيسنيا، رحيم، بدرالدين مزدكى ديگر، تهران، 1361ش؛ سبط ابن
جوزي، يوسف، مرآةالزمان، حيدرآباد دكن، 1952م؛ شيبى، كامل مصطفى، الصلة
بين التصوف و التشيع، بيروت، 1982م؛ متيكا، رائول، «جنبش باباييان در
آناتولى»، ترجمة عباس زارعى مهرورز، كيهان فرهنگى، شهريور، 1368ش؛ نيز:
EI 2 ; Elvan 4 elebi, Men @ k o bu'l - Kudsiyye, eds. I. E. Er O nsal and A. Y.
Ocak, Istanbul, 1984; Elvan Er O nsal, I. E. and A. Y. Ocak, introd. Men @ k o
b... (vide: 4 elebi) ; K N pr O l O , F., T O rk edebiyat o 'nda ilk Mutasavv o
flar, Ankara, 1966.
على كرمهمدانى