بابان، نام يكى از خاندانهاي حكومتگر كُرد كه از اوايل سدة 11ق به مدت 200
سال زيرنظر والى عثمانى بغداد و يا دولت ايران، به صورت خودمختار و گاهى
نيمه مستقل، بر مناطقى از كردستان عراق حكمرانى مىكردند. اين خاندان در
كشمكشهاي ميان دولتهاي ايران و عثمانى شركت فعال داشتند (هدايت، 9/413؛
ابوالحسن مستوفى، 654؛ منشى بغدادي، 59).
نام اصلى اين خاندان بِبه يا بِبّه و بابون بود (محمدكاظم، 277؛
استرابادي، 20؛ ايرانيكا، ؛ III/307 ادمندز، 65، حاشيه). اين شهرت را بزرگان و
حكام كرد از عشيرة پرشمار و نيرومند بابان گرفته بودند (بدليسى، 34). بيشتر
محققان اين نام را به ببه سليمان رئيس و پايهگذار اين خاندان منسوب
مىدانند (نيكيتين، 353).
پيشينه: اصل و نسب بابانها به درستى معلوم نيست. برخى آنها را منسوب به
عشيرة بنى خالد و قبيلة نورالدينى دانستهاند كه در نسبت، با قبايل پيشدر
(پشدر، پژدر) و بلباس (ه م) مشتركند (عزاوي، عشائر...، 2/100؛ دفتر، 331)؛ برخى
ديگر براساس شرفنامة بدليسى آنها را جانشين عشيرة منقرض شدة سوران مىدانند
(نك: نيكيتين، نيز ايرانيكا، همانجاها). بدليسى در ذكر حكام بابان، آنها را از
حاكمان قدرتمند و پرشمار كردستان مىداند و مىنويسد: بابان به پيربوداق
ببئى، از بزرگان اين خاندان منسوب است كه حكمران شهر زور و نواحى مجاور
آن بود. پس از پيربوداق و برادرش، حكومت بابان از اين خاندان بيرون آمد و
چيزي جز نام از آنها باقى نماند (ص 362-363؛ نيز نك: عزاوي، همان، 2/98). از
اينرو، نمىتوان بابانهاي كنونى را به خاندان بابانهاي عصر عثمانى ارتباط
داد. بيشتر مورخان و محققان بر اين باورند كه فقيه احمد داريشمانه، جد اعلاي
حكام بابان در دورة عثمانى (همان، 2/98-99؛ جودت، 1/343؛ ادمندز، 239) و از
دودمان رؤساي قبيلة پيشدر بود كه در منطقة «شارباژير» (شهر بازار، سليمانية
كنونى) مىزيستند (درّه، 76؛ جودت، همانجا). فقيه احمد مردي شجاع و اهل فضل
بود. براساس افسانهاي، گفته مىشود كه او در جنگى تن به تن، توانست
كيغان، دختر امپراتور فرانكها را شكست دهد (نك: ادمندز، همانجا). پس از فقيه
احمد، فرزندش ماوند (ماودو) از نفوذ و موقعيت خوبى در شهربازار و مناطق مجاور
آن برخوردار بود (دره، 77؛ جودت، همانجا؛ عزاوي، همان، 2/99). فرزند ماوند،
سليمان بيگ و معروف به ببه سليمان (بابا سليمان) در نيمة دوم سدة 11ق در
شهربازار حكومت بابانها را پايهريزي كرد (دره، همانجا؛ زكى، 1/198).
حكمرانان بابانى: مناصب حكومتى در اين خاندان تقريباً موروثى بود، اما
اختصاص به خانوادهاي خاص نداشت. خانوادههايى مانند عزيزآغا، صاحبقران،
احمدآغا و شيخهاي برزنجى هر يك در اين خاندان صاحب منصب و نفوذ بودند.
دربارة ترتيب حكمرانى و سلسله نسب دقيق حكام بابانى اختلافنظر وجود دارد.
به سبب اختلافات خانوادگى و نفوذ عوامل خارجى در ميان آنها دوران حكومت
بيشتر حكمرانان بابان به طور منقطع و بيش از يك بار و گاهى حكومت در حكومت
بوده است (ادمندز، 65، 68 -69). از اينرو، قلمرو حكمرانى بابانها گاهى بزرگ و
گسترده، و گاهى كوچك و محدود بود (عزاوي، همانجا).
سليمان بيگ، پايهگذار حكومت بابان، در 1080ق/1669م قرهچَوالان [به
احتمال زياد همان قلاچوالان = قلعة چوالان] در شهرزور عراق را مركز حكمرانى
خود قرار داد (جودت، عزاوي، همانجاها؛ ادمندز، 66؛ هدايت، همانجا؛ رياحى، 239).
اين شهر تا تأسيس سليمانيه در 1195ق/1781م مركز بابانها بود (ادمندز، همانجا).
سليمان بيگ با حمايت و فرمان سلطان عثمانى قدرت و نفوذ خويش را گسترش داد
(نيكيتين، 352-353) و بر قلمرو حكمرانى بابانها در شهربازار، شهر زور و نواحى
مجاور آن افزود (مردوخ، 2/39) و جانشين حاكمان اردلان در منطقه گرديد (دره،
همانجا).
سليمان بيگ براي گسترش قلمرو بابانها با سپاهى عظيم به وزير عثمانى بغداد
حمله برد و او را مغلوب كرد. آنگاه در 1105ق/1694م و در آغاز سلطنت شاه
سلطان حسين صفوي به قصد تسخير اردلان (كردستان كنونى ايران)، سپاه خود را
به آن سو پيش برد و اورامان، مريوان و سقز را اشغال كرد (سنندجى، 59 -61).
سرانجام، سپاهيان ايران بر بابانها تاختند و آنها را شكست دادند و به سوي
روم و قسطنطنيه راندند. عثمانيها به سليمان بيگ و حكام ديگر بابان كه مورد
حمايت تركان عثمانى بودند، لقب پاشا، يا ميرايمان داده بودند. بابانها در
برابر معافيت از پرداخت خراج به دولت عثمانى، ناگزير از كمك و همراهى با
تركان در جنگ برضد ايرانيها و تأمين نيرو و خواربار براي سپاه عثمانى مستقر
در عراق بودند (نيكيتين، همانجا).
پس از مرگ سليمان بيگ، ميان پسران او براي تصاحب قدرت، اختلاف و درگيري
ايجاد شد و به دنبال آن امارت بابان به دست زنگيها و طوايف ديگر تجزيه شد.
چندي بعد بكر بيگ، يكى از فرزندان سليمان بيگ، توانست قدرت را در دست گيرد
و مثل پدر قلمرو حكمرانى خويش را گسترش دهد. در دورة حكمرانى بكربيگ مناطق
ميان نهر سيروان و زاب صغير و هضاب تا كوههاي هورامان (اورامان) - كه
حدفاصل با اردلانيها بود - در قلمرو بابانها قرار گرفت (دره، همانجا). با اين
حال، در اين دوره ادارة حكومت بابان نامنظم و متزلزل بود I/845) , 2 .(EI
مداخلة روبه افزون حاكمان عثمانى بغداد بر شمال عراق (كركوك و سليمانيه)
كه از اوايل سدة 12ق/18م آغاز شده بود، رفته رفته از نفوذ و قدرت قبايل
كرد كاست. در 1127ق/1715م تركهاي عثمانى پس از سركوب كردهاي ايل بلباس
كه در شرق اربيل سكنى داشتند، به بابانها كه درپى گسترش قلمرو خويش بودند،
حمله كردند. بكربيگ كه برضد حكومت عثمانى بغداد شورش كرده بود، در يكى از
اين جنگها كشته شد و قلمرو حكومت بابانها زير نفوذ خانه پاشا (خانك)، شاهزادة
بابانىِ حامى تركان عثمانى قرار گرفت. خانه پاشا كمكهاي بسياري به والى
بغداد در جنگ با ايرانيها كرد (دره، نيز 2 ، EIهمانجاها).
در زماناشغالايران توسط افاغنه (سالسوم جلوس اشرفافغان)، احمد پاشا والى
بغداد به سركردگى سپاهى بزرگ و به درخواست و به حمايت از سلطان حسين
صفوي، همراه خانك پاشا، حاكم بِبه (بابان)، عبدالرحمان پاشا، حاكم همدان،
و قرامصطفى پاشا، حاكم موصل با اشرف افغان جنگيدند (استرابادي، 20). پس از
خانه پاشا، والى عثمانى بغداد در همان سال خالد پاشا (خالد اول) را به جاي
او گماشت (ادمندز، همانجا). خالد از 1127 تا حدود سال 1158ق حكمران بابان بود.
پس از او، فرزندش سليمان پاشاي دوم حكومت بابان را به دست گرفت (زامباور،
398؛ نيز نك: نوار، 363). در همين ايام و در 1166ق/1753م سليم پاشاي بابان
با كمك آزادخان افغان بر كردستانِ سنهاستيلا يافت (سنندجى، 103).
سليمانپاشا در 1171ق بهحكومت بازگشت و تا 1177ق كه به قتل رسيد، بر
بابانها حكومت كرد (زامباور، همانجا، حاشية 6).
پس از مرگ ابى ليله، والى بغداد، سليمان پاشا با سپاهى عظيم به سوي بغداد
رفت و در حوالى كفري جنگى بىحاصل ميان او و مدافعان بغداد در گرفت؛ با
اينهمه، سليمان پاشا تا پايان عمر حاكم مستقل بابانها بود (زكى، 1/217). پس
از او و به دنبال كشمكشهاي بسيار و دست به دست شدن قدرت ميان حكمرانان
بابان - كه اغلب ملازم دولت عثمانى و برخى مثل سليم بيگ تابع دولت
ايران بودند (جودت، 1/343؛ عزاوي، تاريخ...، 5/279) - سرانجام، ابراهيمپاشا
پسر احمد پاشا در 1197ق/1783م به قدرت رسيد (جودت، 1/344؛ نيز زامباور،
همانجا، حاشية 7). وي در 1209ق مركز امارت بابان را از قلاچوالان (قلعة
چوالان) به دهكدة ملكندي واقع در آن سوي رشتهكوه ازمر انتقال داد و شهرك
جديدي در آن بنا كرد و نام سليمان پاشا وزير وقت بغداد (و به قولى نام
فرزند خود سليمان پاشا و يا جدش سليمان ببه) را بر آن نهاد و آن را سليمانيه
ناميد (ادمندز، نيز 2 ، EIهمانجاها؛ بابانى، 103؛ نيكيتين، 353).
قلمرو حكمرانى بابانها در پهناورترين شكل خود شامل كوي و بانه در شمال و
كفري و قره تپه در جنوب بود و از سمت جنوب حتى مندلى و بدره را نيز در بر
مىگرفته است (ادمندز، 67).
عبدالرحمان پاشا يكى ديگر از حكمرانان بابانى بود كه پس از دستيابى به
قدرت بيشتر، با على پاشا وزير عثمانى بغداد به جنگ پرداخت (هدايت، 9/413).
در دوران حكمرانى وي (1204-1227ق) كه همزمان با سلطنت فتحعلى شاه قاجار
(1211-1250ق) بود، بابانها از استقلال و قدرت بيشتري برخوردار شدند، به طوري
كه روزگار حكمرانى عبدالرحمان پاشا را دوران استقلال و خودمختاري كامل
بابانها و حتى كردها دانستهاند (ادمندز، همانجا). در اين دوره بابانها به
حكومت ايران گرايش داشتند (اعتضادالسلطنه، 112-113). پس از عبدالرحمان،
حكومت خودمختار بابان رفتهرفته ضعيف شد و تا پايان روزگار اين خاندان ميان
فرزندان عبدالرحمان پاشا (محمود و سليمان پاشاي سوم) و فرزندان سليمان پاشا
(احمد و عبدالله) دست به دست گشت (زامباور، 398؛ ادمندز، 66-67).
ادمندز به نقل از سياحى كه در 1830م و در دورة حكمرانى سليمان پاشاي سوم
(1248- 1255ق) به قلمرو حكمرانى بابانها سفر كرده بود، مىنويسد: حكمرانى
بابان تابع هيچيك از دولتهاي عثمانى و ايران نبود؛ همچنين به نقل از
سياحى ديگر، از نفوذ روبه افزون حكومت ايران در دربار و ميان بابانها خبر
مىدهد. ريچ نيز از وقايع دربار محمودپاشا، پسر عبدالرحمان پاشا و دسيسههاي
شخصيتهاي حكومتى و اختلافات خانوادگى و برخى مراسم و بازيها و ورزشهاي رزمى
رايج ميان بابانها گزارش داده است. سياحان ديگر اروپايى چون فريزر در
1250ق/ 1834م وضعيت حكومت كوچك سليمانيه را با شماري مشكلات و ناگواريها
وصف مىكند (همو، 67 - 68).
محمود پاشاي بابان در دورة اول حكمرانى، برخلاف پدرش پيمان خود را با دولت
ايران شكست و از عثمانيها حمايت كرد، ولى آنگاه كه بر موصل دست يافت، به
حكومت ايران نزديك شد (كركوكلى، 282- 283؛ اعتضادالسلطنه، 142-143، 383؛
مفتون، 372). سياستهاي مداخله جويانة بريتانياييها نيز در ميان بابانها
بىتأثير نبود. آنها سعى داشتند تا از طريق راولينسن، سركنسول بريتانيا در
بغداد، به گونهاي از نفوذ عثمانيها بر بابانها بكاهند. بريتانيا از يك سو به
دنبال تثبيت و تقويت حكومت مستقل و خودمختار بابان بود و از سوي ديگر تلاش
مىكرد تا با ايجاد فتنه و جنگ ميان دو دولت ايران و عثمانى، منافع خود را
تضمين نمايد (دره، 69). اين تحريكات و رقابتها ادامه يافت، تا اينكه
دولتهاي ايران و عثمانى براي حل نهايى اختلافات مرزي خود در 1239ق/ 1824م
به توافق رسيدند و دولت ايران از مداخله در فراسوي مرزهاي خود چشم پوشيد.
در جنگ ميان احمد پاشا و نجيب پاشا در نزديك كوي در 1847م، به رغم تلاش
بابانها و حمايت عشيرة همه وند از آنها، احمدپاشا شكست خورد و برادرش عبدالله
پاشا حاكم دست نشاندة عثمانى در سليمانيه شد. دولت عثمانى عبدالله پاشا،
آخرين حكمران بابان را در 1266ق/1850م از حكومت بر كنار كرد و به اين
ترتيب، حكومت 200 سالة حكام بابان همچون ديگر خاندانهاي حاكم كُرد مانند
بوتان، حكاري و بادينان به سر آمد (زامباور، 398؛ ادمندز، 13، 50، 68؛ نيز
براي اضمحلال امارت بابان، نك: بابانى، 169-171).
اكنون از نسل امراي بابان شمار بسياري در سليمانية عراق و سنندج باقى
ماندهاند كه برخى از آنها در عراق داراي مشاغل عالية دولتى هستند (ادمندز،
69؛ آزادپور، 60؛ نيكيتين، 353). بابانهاي سنه (سنندج) از 3 تيرةپاشايان،
بيگانوآقايان تشكيلمىشوند. كارگذاريها يكى از شاخههاي آقايان سنندج، و
شعبة حاج داوودخان نيز از شعبههاي بيگهاي سنندج هستند (مردوخ، 2/39-40).
مآخذ: آزادپور، ناصر، تعليقات بر تاريخ اردلان (نك: هم، سنندجى)؛ ابوالحسن
مستوفى، گلشنمراد، به كوشش غلامرضا طباطبايى مجد، تهران، 1369ش؛ ادمندز،
سيسيل ج.، كردها، تركها و عربها، ترجمة ابراهيم يونسى، تهران، 1367ش؛
استرابادي، محمد مهدي، جهانگشاي نادري، به كوشش عبدالله انوار، تهران،
1341ش؛ اعتضادالسلطنه، عليقلى ميرزا، اكسيرالتواريخ، به كوشش جمشيد كيانفر،
تهران، 1370ش؛ بابانى، عبدالقادر، سيرالاكراد، به كوشش محمد رئوف توكلى،
تهران، 1346ش؛ بدليسى، شرفالدين، شرفنامه، به كوشش محمد عباسى، تهران،
1343ش؛ جودت، احمد، تاريخ، استانبول، 1309ق؛ درّه، محمود، القضية الكردية،
بيروت، 1966م؛ دفتر، محمد هادي و عبدالله حسن، العراق الشمالى، بغداد،
1955م؛ رياحى، محمدامين، سفارتنامههاي ايران، تهران، 1368ش؛ زامباور،
معجمالانساب و الاسرات الحاكمة، ترجمة زكى محمدحسن و حسن احمد محمود، بيروت،
1400ق/ 1980م؛ زكى، امين، كورد و كوردستان، بغداد، 1350ق/1931م؛ سنندجى،
ماهشرف، تاريخ اردلان، به كوشش ناصر آزادپور، كرمانشاه، 1332ش؛ عزاوي،
عباس، تاريخ العراق، بغداد، 1372ق/1953م؛ همو، عشائر العراق، بغداد، 1366ق/
1947م؛ كركوكلى، رسول، دوحةالوزراء، ترجمةموسىكاظم نورس، بيروت، 1963م؛
محمدكاظم، عالم آراي نادري، بهكوشش محمدامين رياحى، تهران، 1364ش؛ مردوخ
كردستانى، محمد، تاريخ، سنندج، 1351ش؛ مفتون دنبلى، عبدالرزاق، مآثر
سلطانيه، به كوشش غلامحسين صدريافشار، تهران، 1351ش؛ منشى بغدادي، محمد،
رحلة، ترجمة عباس عزاوي، بغداد، 1948م؛ نوار، عبدالعزيز سليمان، داود باشا
والى بغداد، دارالكاتب العربى، 1967م؛ نيكيتين، و.، كرد و كردستان، ترجمة
محمد قاضى، تهران، 1366ش؛ هدايت، رضا قلى، روضة الصفا، تهران، 1339ش؛ نيز:
EI 2 ; Iranica.
جعفر اسحاقىتيموري