باباسَنْكو، يا باباسنگو (786ق/1384م)، از دراويش مجذوب در ماوراءالنهر. معناي سنكو دانسته نيست و براي تأييد اين احتمال كه گفتهاند ممكن است ميان اين كلمه و واژة «سونگو» (در تركى به معناي نيزه) ارتباطى وجود داشته باشد (نك: ايرانيكا،)، III/295 دليلى در دست نيست. دربارة زندگى باباسنكو، همانند ساير مجذوبان اطلاع زيادي موجود نيست، جز آنكه امير تيمورگوركان (حك 771- 807ق) در 782ق/1380م، در حمله به خراسان، بر سر راه خويش، در ولايتاند خود - شهري ميان بلخ و مرو (ياقوت، 1/372؛ حافظابرو، بيست و نه) - به ديدن باباسنكو «كه از زمرة اوليا واصحاب جذبه بود»، مىرود و بابا از سر جذبه پارهاي گوشت سينه به طرف تيمور مىاندازد؛ امير نيز آن را به فال نيك گرفته، مىگويد: خداي تعالى خراسان را كه سينة روي زمين است، به ما ارزانى خواهد داشت؛ و همچنان شد كه او گفت (شرفالدين، 1/228). آنچه مسلم است، اينكه باباسنكو بايد درويشى صاحب نام و داراي «كراماتوخوارق عادات» بودهباشد (خواندمير، 2/543؛ قس: براون، ، III/185 كه او را شوريده احوال خوانده است) كه امير تيمور شخصاً به ديدار او شتافته است. در ضمن «بابا» داراي چنان جذبه و استغناي طبعى بوده كه با امير تيمور حتى همكلام نيز نشده، بلكه احساس خود را با پرتاب قطعهاي گوشت به سوي او نشان داده است، حركتى كه اگراز ديگري سر مىزد، چهبسا جزايى جز تيغ جلاد نداشت. باباسنكو در 786ق در اندخود درگذشت و در همانجا دفن شد (خواندمير، همانجا؛ سلجوقى، 47). بعدها در كنار قبر وي «باباجان بابا» و «باباابراهيم» از مجذوبان و مريدان باباسنكو نيز دفن شدند و سپس خانقاهى بر اين مزارها ساختند كه سالها داير بوده است (عليشير، 392). از طريقه و زندگى بابا اطلاع ديگري در دست نيست، جز آنكه اخى محمد و اخى محمود جامى - كه از ابدال زمان خود بودهاند - نيز جزو مريدان باباسنكو شناخته شدهاند (اصيلالدين، 50). مآخذ: اصيلالدين عبدالله واعظ، رسالة مزارات هرات (حصة اول مقصد الاقبال سلطانيه)، به كوشش فكري سلجوقى، انجمن تاريخ افغانستان، 1344ش؛ حافظ ابرو، عبدالله، جغرافيا، به كوشش مايل هروي، تهران، 1349ش؛ خواندمير، غياثالدين، حبيبالسير، به كوشش محمد دبيرسياقى، تهران، 1353ش؛ سلجوقى، فكري، حواشى بر رسالة مزارات هرات (نك: هم ، اصيلالدين)؛ شرفالدين علىيزدي، ظفرنامه، به كوشش محمد عباسى، تهران، 1336ش؛ عليشير نوايى، نسائم المحبة، استانبول، 1979م؛ ياقوت، بلدان؛ نيز: , E.G., A Literary History of Persia, Cambridge, 1977; Iranica. مصطفى بادكوبهاي هزاوهاي