بابا اِلْياسِ خُراسانى، ابوالبقا الياسبن على، از مشهورترين مشايخ صوفية
تركمن در نيمة سدة 7ق/13م كه جنبش و طريقة بابايى منسوب بهاوست. او را
باباالياس عجم وباباالياس ديوانه نيز مىخواندند (عاشق پاشازاده، 46، 191،
حاشية 1؛ نشري، 6/47؛ نيز نك: علوان، 13 ؛ اجاق، 4 ,2 ؛ سبط ابن جوزي، 2/733).
از احوال او پيش از ورود به آسياي صغير اطلاعى نداريم. گفتهاند كه بر اثر
هجوم «چنگيزخان و استيلاي او بر قلمرو خوارزمشاهيان، از خراسان به روم
(آناتولى) رفت و در قصبة «چات» در ناحية آماسيه توطن گزيد (ابن كمال، 2/64؛
مجدي، 22؛ اجاق و ارونسال، 77 و زاويهاي در آنجا ساخت. احتمال دادهاند كه
او همراه تركان خوارزمى به آناتولى كوچ كرده باشد (همانجا)؛ نيز گفتهاند در
اين سفر، ارطغرل، پدر عثمان غازي، او را همراهى مىكرد (عاشق پاشازاده، 199؛
طوغان، .(I/380
علوان چلبى (د761ق/1360م) نوادة باباالياس در كتاب مناقب القدسيه كه
مشتمل بر احوالات نيايش و نوادگان اوست، آورده كه باباالياس بنا به خواست
ددهغرقين از شيوخ تركمن آناتولى براي دعوت خلق، عازم آن ديار شد؛ سپس در
آنجا شهرتى يافت و جمع كثيري در اطراف او گرد آمدند (مجدي، 23؛ رفعت، 6؛ سبط
ابنجوزي، همانجا؛ اجاق و ارونسال، 49 )، به طوري كه سلطان علاءالدين
كيقباد سلجوقى هم به ديدارش شتافت (علوان، و بين اين دو صميميتى برقرار شد
كه تا پايان عمر سلطان دوام يافت (ابن كمال، 2/64 - 65؛ اجاق و ارونسال،
همانجا). عاشق پاشازاده كه خود از خاندان باباالياس است، يادآور شده (ص 1،
46) كه وي خليفة شيخ ابوالوفاء بغدادي و منسوب به طريقة وفائيه بوده است
(نيز نك: نشري، همانجا؛ طاش كوپريزاده، 12؛ گولپينارلى، 373).
دليل اقامت باباالياس در آماسيه و ايجاد زاويه در آنجا، وجود تركمانانى بود
كه در آن منطقه سكنى داشتند و به سهولت مشيخت او را مىپذيرفتند (اجاق
وارونسال، .(48 ازسخنان علوانچلبى (ص چنين برمىآيد كه بابا الياس به
عنوان يك شيخ تركمن داراي باورهاي شمنى، و اهل سحر و جادو بوده، و اين
باورها را به مريدان و به ويژه خليفة اول خود بابا اسحاق نيز انتقال
مىداده است (اجاق، 97- 125 ,100 ؛ نيز نك: علوان، .(22-23 به هر حال، او به
سرعت توانست اعتماد مطلق قبايل و مردم تركمن را جلب كند، به گونهاي كه
وي را شيخى صاحب كرامت و داراي قدرت مافوق بشري مىدانستند (ابنبىبى،
499؛ شيبى، 352؛ اجاق و ارونسال، همانجا؛ ابنعبري، 439).
اين اقبال عمومى و نيز كوششهايى كه بابا الياس براي بهبود وضع ناهنجار
تركمانان، به رغم سلاجقة آسياي صغير نشان مىداد، سلطان غياث الدين كيخسرو
دوم را سخت نگران ساخت و در اين ميان، فتنهجويان و بدخواهانباباالياس
نيزسلطانرانسبتبهاو بدبين ساختند. باباالياس ظاهراً پيشوايى فعاليتهاي عملى
براي تحقق اهدافش را به عهدة بابا اسحاق نهاد و او نيز در مقابله با سلاجقه
پيروزيهايى به دست آورد، تا اينكه سلطان لشكر فرستاد و آنها عدة زيادي از
مريدان بابا الياس را مقتول ساختند (ابنكمال، 2/65 - 66؛ علوان، 31 ؛ اجاق و
ارونسال، .(50 علوان چلپى، قاضى قصبة چات را برانگيزانندة خشم سلطان
دانسته، و آورده است كه بابا الياس به سبب تعرض سپاه سلطان، با شماري از
مريدان خود به قلعة خرشنه در آماسيه پناه برد و طرفداران خود را از هر
اقدامى منع كرد و به خليفة خود بابا اسحاق شامى كه درصدد حمله به آماسيه
بود، پيغام داد كه باز گردد و «اين فتنه را زياد نكند»؛ ولى بابا اسحاق به
جنگ و عصيان ادامه داد. در اين ميان قلعة خرشنه نيز محاصره شد و از اين پس
بابا الياس ناپديد گرديد و مريدانش معتقد شدند كه وي به آسمان صعود كرده
است (ص 58 -50 ؛ اجاق، 196 ؛ همو و ارونسال، .(51-52 عصيان بابا اسحاق گرچه
مدتى كار را بر فرمانروايان آماسيه و قونيه تنگ كرد، ولى سرانجام او را
گرفتند و كشتند (كوپريلى، 304، 305؛ همو، 207 ، نيز حاشية 35 ؛ قس: علوان، .(54
مطابق برخى گزارشها بابا الياس و بابا اسحاق هر دو به دست لشكريان سلطان
دستگير و كشته شدند (ابن عبري، 439-440؛ سبطابن جوزي، 2/733). برخى نوشتهاند
كه باباالياس را از آماسيه طرد كردند (رفعت، 2/6) و برخى معتقدند سلطان غياث
الدين او را مورد عفو قرار داد (كوپريلى، .(234
تاريخ مرگ باباالياس را 637ق/1240م ثبت كردهاند (اجاق، 1 ؛ همو و ارونسال،
، ولى به نظر مىرسد بعد از سركوبى قيام بابايى برخى از عناصر وابسته به
جناح معتدل از مرگ نجات يافتهاند كه نوره صوفى و احتمالاً باباالياس از
آن جملهاند (شيبى، 355، نيز حاشيه). مؤلف «تاريخ آماسيه» به استناد وقف
نامهاي كه خود رؤيت كرده، تاريخ وفات باباالياس را 657ق/1259م آورده
است (حسامالدين، .(395-396 امروزه بر سر راه آماسيه - ترحال، روستايى
موسوم به الياس كوي وجود دارد كه مزار بابا الياس را آنجا نشان مىدهند و
ظاهراً بقاياي زاوية او نيز همانجا ديده مىشود (اجاقوارونسال، 49 ، حاشية
جنبش بابايى را با نشانههاي آشكار تصوف، پيش درآمد نهضتهاي صوفيانهاي
دانستهاند كه پس از آن در آناتولى و ايران پديد آمد (شيبى، 352) و به
تشكيل فرقة ابدالان در آسياي صغير، و طريقة بكتاشيه در قلمرو عثمانى و نيز
نهضت مشعشعيان در خوزستان انجاميد IV/817) , 2 ؛ EIكسروي، جم). در مورد عناصر
فكري و دينى نهضت بابايى، بيشتر محققان برآنند كه اين جنبش از تشيع باطنى
سرچشمه مىگرفت (كوپريلى، و با شيعىگري غاليانه ارتباط داشت (شيبى، 354).
نهضت بابايى از جانب مردم آناتولى با وجود اختلافات قومى و اعتقادي
پذيرفته شد و سلجوقيان آناتولى براي سركوب آن با مشكلات فراوانى مواجه
شدند (ابن عبري، 439). آنچه مسلم است، اينكه قيام بابايى براي تحقق
بخشيدن به يك هدف سياسى مشخص، يعنى استقرار تركمانان در وطن جديدشان و
تأسيس دولتى براي آنها، به وجود آمد (شيبى، همانجا). جنبش بابايى تا اوايل
سدة 14م، يعنى نيم قرن، ادامه يافت و سرانجام توسط بكتاش ولى از
خليفههاي باباالياس به طريقت بكتاشى تبديل گرديد (اجاق، .(1,2
مآخذ: ابنبىبى، حسين، الاوامر العلائية، آنكارا، 1956م؛ ابن تغري بردي،
النجوم؛ ابن عبري، غريغوريوس، تاريخ مختصر الدول، به كوشش انطون صالحانى،
بيروت، 1403ق/1983م؛ ابن كمال، احمد، تواريخ آل عثمان، آنكارا، 1983م؛
رفعت، احمد، لغات تاريخيه و جغرافيه، استانبول، 1299ق؛ سبط ابن جوزي ،
يوسف، مرآة الزمان، حيدرآباد دكن، 1371ق/1952م؛ شيبى، كامل مصطفى، تشيع و
تصوف، ترجمة عليرضا ذكاوتى قراگزلو، تهران، 1359ش؛ طاش كوپريزاده، احمد،
الشقائق النعمانية، به كوشش احمد صبحى فرات، استانبول، 1405ق؛ عاشق
پاشازاده، درويش احمد، تاريخ، استانبول، 1332ق؛ كسروي، احمد، مشعشعيان،
تهران، 1356ش؛ كوپريلى، محمد فؤاد، «آناطولى و اسلاميت»، ادبيات فاكولتهسى
مجموعهسى، استانبول، 1338ق، شم4؛ گولپينارلى، عبدالباقى، مولويه بعد از
مولانا، ترجمة توفيق هاشمپور سبحانى، تهران، 1366ش؛ مجدي، محمد افندي،
حدائق الشقائق (ذيل الشقائق النعمانية )، به كوشش عبدالقادر اوزجان،
استانبول، 1989م؛ نشري، محمد، جهاننما، لايپزيگ، 1951م؛ نيز:
EI 2 ; Elvan 4 elebi, Men @ k o bu'l Kudsiyye, eds I. E. Er O nsal and A. Y.
Ocak , Istanbul , 1984 ; H O sameddin , A. H., Amasya tarihi , eds . A . Y o
lmaz and M. Akkus, Ankara, 1986; K N pr O l O , F., T O rk edebiyat- o 'nda ilk
Mutasavv o flar, Ankara,1976;Ocak,A.Y., Bektas Q Men @ k o b- n @ melerinde f
slam N mcesi inan 5 motifleri, Istanbul, 1983; id and e . E. Er O nsal, introd.
Men @ k o b... (vide: Elvan 4 elebi); Togan, A. Z. V., Umum Q T O rk tarihine
giris, Istanbul, 1981.
جلال خسروشاهى