بابا، لقبى براي برخى از متصوفه كه دستكم از اوايل سدة 5ق/11م به كار مىرفته است. بابا واژهاي است فارسى به معنى پدر و نيا، و به همين معنى در زبانهاي اردو، تركى و جز آنها نيز به كار رفته است ( اردو لغت، 2/508؛ سامى، 257؛ دوزي، ؛ I/47 قس: دورفر، .(II/228 كلمة باب نيز كوتاه شدة باباست (نك: برهان...، 1/201) و در بعضى از مناطق عالم اسلام براي مشايخ بزرگ صوفيه مصطلح بوده است (خواجه عبدالله، 589؛ ابن كربلايى، 1/48). بابا افزون بر آنكه لقب بعضى از شيوخ بكتاشيه بوده، يكى از مراتب اين طريقه نيز به شمار مىرفته است (سامى، همانجا)؛ در طريقت بكتاشيه، 5 مرتبه وجود دارد كه سومين آنها، باباست. اگر بابا از نسل پيامبر(ص) باشد، بر روي كلاه خود شال سبز مىبندد و اگر چنين نباشد، شال سفيد. بابا به تربيت محب و درويش، يعنى مراتب پايينتر از خود مىپردازد. ورود افراد جديد به اين طريقت هم با مراسم مفصلى به وسيلة بابا صورت مىگيرد (نك: هاشمپور سبحانى، 527 -531). لقب بابا در روزگار صفويه نيز در ايران براي بزرگان اهل تصوف متداول بوده است (نك: نصرآبادي، 140-141، 211، 426). مدفن برخى از بابايان اصفهان كه بيشتر آنها در سدههاي 8 و 9ق مىزيستهاند، هنوز در اصفهان باقى است (همايى، 509 -510). مآخذ: ابن كربلايى، حافظ حسين، روضات الجنان و جناتالجنان، به كوشش جعفر سلطان القرايى، تهران، 1344ش؛ اردولغت، به كوشش مولوي عبدالحق و ابوليث صديقى، كراچى، 1979م؛ برهان قاطع، محمدحسين بن خلف تبريزي، به كوشش محمدمعين، تهران، 1357ش؛ خواجه عبدالله انصاري، طبقات الصوفيه، به كوشش محمد سرور مولايى، تهران، 1363ش؛ سامى، شمسالدين، قاموس تركى، استانبول، 1317ق؛ نصرآبادي، محمدطاهر، تذكره، به كوشش وحيد دستگردي، تهران، 1317ش؛ هاشم پور سبحانى، توفيق و قاسم انصاري، «حاجى بكتاش ولى و طريقت بكتاشيه»، نشرية دانشكدة ادبيات و علوم انسانى، تبريز، 1355ش، س 28، شم 120؛ همايى، جلالالدين، «بابا ركنالدين شيرازي»، نامة مينوي، به كوشش حبيب يغمايى و ديگران، تهران، 1350ش؛ نيز: , G., T O rkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, 1966; Dozy, R., Suppl E ment aux dictionnaires arabes, Beirut, 1968. روزبه زرينكوب