اينْجو، اصطلاحى مغولى، به معناي دارايى پادشاهاعم از باغ و كشتزار و سپاه و بنده و كنيز و ستور و دام و هر چيز تمليكپذير كه در روزگار ايلخانان به زبان فارسى راه يافته است (رشيدالدين، 1/88، 616، 2/1162؛ وصاف، 211؛ منتخب التواريخ...، 63، 171) و پيش از آن اصطلاح «خاص» و «خاصه» و گاه «خالصات» رايج بوده (نك: بلعمى، 1/397، 2/1014؛ بيهقى، 200، 678 -690 ؛ نظامالملك، 119- 133؛ راوندي، 171؛ وصاف، 126)، و از روزگار صفويان به بعد اصطلاح «خالصه» به كار رفته است (پتروشفسكى، 2/459). اصل واژه در زبان مغولى اينگجى1 يا اينجى است، و اينجو (درستتر: اينچو2) ضبط تركى آن است. گفتهاند كه اين واژه از چينى به مغولى راه يافته، و اصل چينى آن «يينگ3» است (دورفر، ؛ I/11 كلاوسن، .(173 واژة اينجو در زبان تركى كاربرد و ديرينگى چندانى ندارد و از دو مورد كاربرد كهن برجا ماندة آن در زبان تركى اويغوري يكى به يقين و ديگري به احتمال بسيار مربوط به روزگاري پس از سر برآوردن چنگيزخان مغول است (همانجا). اگرچه به نظر دورفر اينچو واژهاي تركى است و از اين زبان به فارسى راه يافته است )، II/220) اما بايد آن را از واژههاي دخيل مغولى (اما به روايت و تلفظ دبيران اويغوري مغولان) به شمار آورد. اينگجى يا اينجى در زبان مغولى كه در كهنترين نوشتة برجاي ماندة آن زبان، يعنى «تاريخ سري مغولان4» نيز به كار رفته (ص 189 ,31 )، به معناي بدرقه كنندة عروس از غلام و كنيز و هرگونه كالا و اثاث و دارايى همراه عروس، به عنوان جهيزيه است (كلاوسن، همانجا). اين واژه در نوشتهها و فرهنگهاي مغولى به معناي رايج در زبان فارسى به كار نرفته است (لسينگ، و گمان مىرود در برخورد مغولان با فرهنگ ايرانى بار معنايى آن گسترش يافته باشد. در زبان تركى دورة ميانه، اينچو به معناي اقطاع و تيول نيز به كار رفته است، اما دانسته نيست كه اين همان واژة دخيل است، يا آنكه از زبان ختن - سكايى به تركى درآمده است، زيرا در يك طومار ختن - سكايى، «ايجووا5» و «اينجو» به معناي قبيلهاي كه در اتحادية قبايل حاكميت را در دست دارد و نيز به معناي ثروت قبيله و ثروت شخص رئيس قبيله، آمده است (كلاوسن، دورفر، همانجاها). ميرزا محمدمهدي استرابادي در فرهنگ سنگلاخ اينچو را به 3 معنى آورده است: مرواريد، مملوك، و املاك و رقبات خاصة ديوانى (ص 70). در روزگار فرمانروايى اباقاخان سيدفخرالدين حسن از سادات شيراز و از نزديكان شاهزاده ارغون مدعى شد كه ربع املاك فارس از عهد عضدالدولة ديلمى از آن نياكان او بوده، و اتابك ابابكر (بن سعد) سَلغُري تمامى آن املاك را به تصرف ديوان خود درآورده است. ارغون به بازپس گرفتن آن املاك اقدام كرد و بنابراين، بخش بزرگى از زمينها و باغهاي فارس ، خاصة (اينجوي) ارغون شد و سيدقطبالدين بر سر آن اينجوها گمارده شد. فرزندان قطبالدين از آن پس سادات اينجو نام يافتند (وصاف، 230-231، ميرخواند، 5/355-356). اينجو همچنين نام خاندان حكومتگري است كه از 703ق/1304م در واپسين روزگار ايلخانان به نيابت از آنان، و از 740ق/1339م با استقلالىنااستوار بر سرزمينفارس و گاه بهگونهاي ناپايدار براصفهان و يزد و كرمان حكومت كردند (نك: ه د، اينجو، دودمان). مآخذ: استرابادي، محمدمهدي، سنگلاخ، بهكوشش روشن خياوي، تهران،1374ش؛ بلعمى، محمد، تاريخنامة طبري، به كوشش محمد روشن، تهران، 1366- 1374ش؛ بيهقى، ابوالفضل، تاريخ، به كوشش علىاكبر فياض، مشهد، 1356ش؛ پتروشفسكى، ا. پ.، كشاورزي و مناسبات ارضى در ايران عهد مغول، ترجمة كريم كشاورز، تهران، 1357ش؛ راوندي، محمد، راحة الصدور، به كوشش محمد اقبال، تهران، 1364ش؛ رشيدالدين فضلالله، جامع التواريخ، به كوشش محمدروشن و مصطفى موسوي، تهران، 1373ش؛ منتخب التواريخ معينى، منسوب به معينالدين نطنزي، به كوشش ژان اوبن، تهران، 1336ش؛ ميرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339ش؛ نظامالملك، حسن، سير الملوك ( سياستنامه )، به كوشش هيوبرت دارك، تهران، 1364ش؛ وصاف، تاريخ، به كوشش محمدمهدي اصفهانى، تهران، 1338ش؛ نيز: Clauson, G., An Etymological Dictionary of Pre-Thirteenth-Century Turkish, Oxford, 1972; Doerfer, G., T O rkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden,1963-1965; Lessing, F., Mongolian - English Dictionary , Bloomington , 1982 ; Mongqol - un niu c a Tob c a-an (Histoire secr I te des Mongols), ed. L. Ligeti, Budapest, 1971. مصطفى موسوي