responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 10  صفحه : 4162
اياد
جلد: 10
     
شماره مقاله:4162


اِياد
، يكى‌ از تيره‌هاي‌ بزرگ‌ عرب‌ عدنانى‌ كه‌ نسب‌ بيشتر شاخه‌هاي‌ عرب‌ حجاز، نجد، تهامه‌ و عراق‌ بدان‌ مى‌پيوندد. اين‌ تيره‌ منسوب‌ به‌ اياد بن‌ نزار بن‌ معد بن‌ عدنان‌ است‌ كه‌ طبق‌ روايات‌ به‌ چند واسطه‌ به‌ حضرت‌ اسماعيل‌ (ع‌) مى‌رسد (سمعانى‌، 1/397؛ عزاوي‌، 1/35، 68). برخى‌ نسب‌شناسان‌ اياد بن‌ نزار را با اياد بن‌ معد خلط كرده‌، و تيرة اياد را به‌ اياد بن‌ معد نسبت‌ داده‌اند. در حالى‌ كه‌ اياد بن‌ نزار بن‌ معد ابن‌ عدنان‌ معروف‌ به‌ اياد اصغر، و اياد بن‌ معد بن‌ عدنان‌ معروف‌ به‌ اياد اكبر كه‌ عموي‌ اياد اصغر است‌، هر دو از فرزندان‌ عدنانند (بُرّي‌، 1/419؛ ابن‌ حزم‌، 9-10؛ ابن‌ عبدالبر، 64؛ قس‌: مقري‌ 1/293، كه‌ اياد را تنها يك‌تن‌ و فرزند نزار بن‌معد مى‌داند).علاوه‌ بر آن‌، اعراب‌ قحطانى‌ يا يمانى‌، قبيلةاياد را منسوب‌ به‌اياد بن‌احاظة بن‌سعد از حمير، يعنى‌ عرب‌ قحطانى‌ مى‌دانند (عزاوي‌، 1/68 -69).
نزار 4 پسر به‌ نامهاي‌ اياد، مضر، ربيعه‌ و انمار داشت‌ كه‌ 3 تيرة بزرگ‌ عدنانيان‌ به‌ 3 پسر نخست‌ نسب‌ مى‌برند (يعقوبى‌، 1/223؛ ابن‌ فضل‌الله‌، 87؛ بري‌، همانجا). ظاهراً اياد فرزند بزرگ‌ نزار بوده‌ است‌ و بدين‌سبب‌ نزار را ابواياد مى‌گفته‌اند (طبري‌، 2/270). نزار كه‌ توليت‌ كعبه‌ را در دست‌ داشت‌ و بزرگ‌ مكه‌ به‌ شمار مى‌رفت‌، به‌ هنگام‌ مرگ‌، اياد را به‌ جانشينى‌ خود برگزيد و عصا و حُلّه‌اي‌ به‌ او بخشيد و از آن‌ پس‌ وي‌ را «ايادِ عصا» مى‌گفتند و اين‌ حله‌ و عصا را نزاريان‌ ميراث‌ قومى‌ و نشانة بزرگى‌ و سروري‌ مى‌شمردند و شاعران‌ نزاري‌ دربارة آن‌ شعر مى‌سرودند (فاكهى‌، 134- 138).
اياد و ديگر برادران‌، نخست‌ در مكه‌ و ناحية تهامه‌ و اطراف‌ آن‌ سكنى‌ گزيدند (همدانى‌، 83)، اما ديري‌ نپاييد كه‌ بر اثر ستم‌ و بيداد اياديان‌ بر ديگر بازماندگان‌ نزار در اوايل‌ قرن‌ 3م‌ ميان‌ آنان‌ كشمكش‌ افتاد و فرزندان‌ مضر و ربيعه‌ در محلى‌ به‌ نام‌ «خانق‌» اياد و خاندانش‌ را شكست‌ دادند و از مكه‌ بيرون‌ راندند (ابن‌ عنبه‌، 60؛ كحاله‌، معجم‌...، 2/53؛ 1 ؛ EIقس‌: ابوالفرج‌، 20/23- 25). با اينهمه‌، مضر و ربيعه‌، برادران‌ اياد، از اين‌ پيروزي‌ بهره‌اي‌ نبردند، زيرا طايفة خزاعه‌ با استفاده‌ از آن‌ كشمكشها حجابت‌ و توليت‌ خانة كعبه‌ و رياست‌ مكه‌ را به‌ دست‌ آورد (يعقوبى‌، 1/238؛ مسعودي‌، مروج‌...، 1/29) و چنانكه‌ مشهور است‌، بت‌پرستى‌ را در آن‌ ديار رواج‌ داد (همانجا). شايد به‌ دليل‌ همين‌ عواقب‌ ناپسند است‌ كه‌ بنى‌ معد اين‌ جنگ‌ را كه‌ به‌ جدايى‌ فرزندان‌ نزار انجاميد، «عام‌ التفرّق‌» خواندند و آن‌ را مبدأ تاريخ‌ خود قرار دادند (همو، التنبيه‌...، 273). به‌ دنبال‌ اين‌ واقعه‌ بنى‌ اياد نخست‌ به‌ نجد رفتند؛ اما بر اثر خشك‌سالى‌ از آنجا نيز كوچيدند و در قالب‌ 3 گروه‌ آهنگ‌ عراق‌ كردند (ابوعبيد، 1/68 -69). گروهى‌ به‌ «عين‌ اُباغ‌» و گروه‌ ديگري‌ به‌ «ذي‌ طوي‌»، و گروه‌ اصلى‌ و بزرگ‌ آنان‌ در ناحية «سَنداد» (يا سِنداد: ياقوت‌، 3/164) فرود آمدند و از آن‌ پس‌ سنداد مركز و پايگاه‌ اصلى‌ اياديان‌ گرديد (ابن‌ هشام‌، 1/91؛ ابوعبيد، 1/69) و چون‌ ثروت‌ و شمارشان‌ فزونى‌ يافت‌ (همو، 1/67- 68)، به‌ تدريج‌ در مناطق‌ كاظمه‌، بارق‌، خُوَرنَق‌، دير الجماجم‌، دير الاعور، دير قُره‌، شقيقه‌، انبار، تكريت‌، ذوشعب‌، بَيضان‌ و ديگر نواحى‌ و اطراف‌ و اكناف‌ِ فرات‌ پراكنده‌ شدند (نك: ابن‌ فقيه‌، 182-183؛ ابوالفرج‌، 20/23؛ كحاله‌، همان‌، 2/52؛ 1 .(EI
اياديان‌ در اوايل‌ قرن‌ 6م‌ با پادشاهان‌ آل‌ نصر (لحميان‌) در افتادند و در آن‌ سوي‌ فرات‌ به‌ غارت‌ ايرانيان‌ مشغول‌ شدند و دسته‌اي‌ از گشتيها و مأموران‌ نظامى‌ ايران‌ را گريزاندند و به‌ جزيره‌ رفتند و گروهى‌ از عمالقة آن‌ ديار را نيز نابوده‌ كرده‌، متوجه‌ نواحى‌ موصل‌ و تكريت‌ شدند (ابوالفرج‌، همانجا؛ ابوعبيد، 1/70-71). اين‌ وقايع‌ خشم‌ انوشيروان‌ را برانگيخت‌ و او سپاهى‌ را همراه‌ گروهى‌ از اعراب‌ قبيلة بكر بن‌ وائل‌ (همو، 1/71) به‌ فرماندهى‌ مالك‌ بن‌ حارثه‌ (ابوالفرج‌، 20/25) مأمور دفع‌ و سركوب‌ آنان‌ كرد (دربارة علل‌ و زمان‌ وقوع‌ اين‌ حادثه‌، نك: همو، 20/23- 25؛ ابن‌ اثير، 1/392-393؛ بلاذري‌، فتوح‌...، 398، انساب‌...، 1/26؛ ياقوت‌، 2/652؛ پيگولوسكايا، 83). در همين‌ زمان‌ لقيط بن‌ بكر يا لقيط بن‌ يَعْمُر، يكى‌ از شاعران‌ قبيلة اياد كه‌ در زندان‌ انوشيروان‌ به‌ سر مى‌برد، قصيدة عينية بلندي‌ سرود و در آن‌ بنى‌ اياد را از اين‌ خطر بزرگ‌ آگاه‌ كرد (ابوالفرج‌، 20/24؛ ابوعبيد، 1/72؛ قس‌: آمدي‌، 266). به‌ روايتى‌ چون‌ اياديان‌ از اين‌ موضوع‌ آگاه‌ شدند، وحشت‌زده‌ پاي‌ به‌ گريز نهادند؛ و به‌ روايت‌ ديگر بى‌ اعتنا، به‌ غارت‌ ادامه‌ دادند، تا سپاه‌ انوشيروان‌ در رسيد و بسياري‌ از آنان‌ را در محلى‌ به‌ نام‌ «مَرج‌ُ الاكم‌» (ابوعبيد، 1/75؛ قس‌: ابوالفرج‌، 20/25)، از دم‌ تيغ‌ گذراند و عدة بيشتري‌ از آنان‌ نيز در فرات‌ غرق‌ شدند و بقاياي‌ آنان‌ از عراق‌ بازپس‌ نشستند و در ناحية تكريت‌ و موصل‌ سكنى‌ گزيدند. با اينهمه‌، چون‌ در آنجا نيز از تعقيب‌ ايرانيان‌ در امان‌ نماندند، در محلى‌ به‌ نام‌ «حَرَجيه‌» به‌ مقابله‌ ايستادند و با آنكه‌ به‌ سختى‌ پاي‌ فشردند، دچار شكست‌ شدند وعدة بسياري‌ از آنها به‌ قتل‌ رسيدند و بقيه‌ به‌ شام‌، حمص‌، انقره‌ و ديگر سرزمينهاي‌ قلمرو امپراتوري‌ روم‌ شرقى‌ پناه‌ بردند (نك: ابوعبيد، همانجا؛ كحاله‌، همان‌، 2/53؛ على‌، 4/473؛ ابوالفرج‌، همانجا).
بنى‌ اياد كه‌ تا آن‌ روز مردمى‌ بت‌پرست‌ بودند و بتى‌ به‌ نام‌ «ذوالكعبين‌» (همو، 20/23)، يا ذوالكعبات‌ (نك: على‌، 4/471) را مى‌پرستيدند، در قلمرو روم‌ به‌ آيين‌ مسيح‌ گرويدند و يوغ‌ اطاعت‌ از دولت‌ غسانى‌ را گردن‌ نهادند (همو، 4/473).
اياديان‌ از آغاز ظهور اسلام‌ در تاريخ‌ منطقه‌، خاصه‌ در جنگهاي‌ ردّه‌ و فتوح‌ ظاهر شدند، اما نه‌ تنها مسلمانان‌ را همراهى‌ نكردند، بلكه‌ به‌ حمايت‌ از دشمنان‌ آنان‌ برخاستند، چنانكه‌ در 12ق‌/633م‌ گروهى‌ از آنان‌ به‌ سَجاح‌ دختر حارث‌ يكى‌ از پيامبران‌ دروغين‌ پيوستند. گروه‌ ديگري‌ از آنان‌ نيز تحت‌ فرماندهى‌ مهران‌ پسر بهرام‌ چوبين‌ در جنگ‌ عين‌ التمر به‌ مقابله‌ با اعراب‌ مسلمان‌ پرداختند ( 1 ، EIذيل‌ سجاح‌ و عين‌ التمر).
در 17ق‌/638م‌ هراكليوس‌ امپراتور روم‌ شرقى‌ در واپسين‌ كوشش‌ خود درصدد برآمد تا شام‌ را كه‌ چندي‌ پيش‌ به‌ تصرف‌ مسلمانان‌ درآمده‌ بود، از آنان‌ بازستاند. وي‌ گروهى‌ از اعراب‌ قبيلة اياد و ديگر قبايل‌ اطراف‌ را به‌ همراه‌ سپاه‌ بزرگى‌ از روم‌ به‌ جنگ‌ مسلمانان‌ فرستاد. آنان‌ حمص‌ را به‌ محاصره‌ گرفتند، اما چون‌ مسلمانان‌ در آن‌ ميان‌ بر منطقة جزيره‌ و تكريت‌ دست‌ يافتند، اعراب‌ِ سپاه‌ روم‌، جز بنى‌ اياد، براي‌ دفاع‌ از سرزمين‌ خود، روميان‌ را رها كردند كه‌ در نتيجه‌ شكست‌ در سپاه‌ امپراتور افتاد و گروه‌ بسياري‌ از آنان‌ و اياديان‌ در كيليكيه‌ نابود شدند. در 18ق‌/639م‌ به‌ روزگار حكومت‌ اياد بن‌ غنم‌ بر حمص‌ و مناطق‌ شمالى‌ شام‌ و جزيره‌، قبايل‌ آن‌ ديار به‌ اسلام‌ گرويدند، اما اياديان‌ تن‌ بدين‌ كار ندادند و از جزيره‌ گريختند و به‌ ايالت‌ كاپادوكيه‌ در آسياي‌ صغير رفتند ( 1 ؛ EIكحاله‌، معجم‌، 2/54). به‌ دنبال‌ اين‌ واقعه‌ عمر بن‌ خطاب‌ سفيرانى‌ نزد امپراتور گسيل‌ كرد و به‌ تهديد او پرداخت‌ و خواست‌ تا اجازه‌ دهد مسلمانان‌ آزادانه‌ به‌ تبليغ‌ اسلام‌ در ميان‌ اياديان‌ بپردازند. در نتيجة اين‌ اقدام‌ 4 هزار تن‌ از اياديان‌ به‌ اسلام‌ گرويدند و نزد مسلمانان‌ بازگشتند (ابوعبيد، 1/75-76؛ نويري‌، 19/176). بعدها شاخه‌ها و طوايفى‌ از اياد چون‌ زُهير، دُعْمى‌، قُثَم‌، نُماره‌، بنو يَقدُم‌، بنو حُذاقه‌، بنو طَمّاح‌ و جز آنها در مناطق‌ مختلف‌ بين‌النهرين‌ و سوريه‌ مقام‌ گزيدند (ابن‌ عديم‌، 558 - 559؛ اشرف‌ رسولى‌، 17؛ ابن‌ دريد، 169؛ نحاس‌، 2/826؛ كلبى‌، 605؛ كردعلى‌، 1/27- 28).
تاريخ‌ و سرگذشت‌ اياد يكسره‌ داستان‌ جنگ‌ و ستيز نيست‌، بلكه‌ برخى‌ شخصيتهاي‌ آنان‌ در گسترش‌ فرهنگ‌ و ادب‌ عربى‌ نيز سهم‌ بسزايى‌ داشته‌اند. هم‌ از اين‌ روست‌ كه‌ شاعران‌، آن‌ قبيله‌ را ستايش‌ كرده‌اند (ابن‌ خلكان‌، 1/86). گويند قريش‌ با واسطه‌ يا بى‌واسطه‌ خط عربى‌ را از اياد آموخته‌اند (ابن‌ خلدون‌، 2/830؛ ابن‌ عبدالمنعم‌، 5/36؛ قس‌: ابن‌ نديم‌، 8). افزون‌ بر آن‌ شاعران‌ و گويندگان‌ نامدار و بلندپايه‌اي‌ نيز از ميان‌ اياد برخاسته‌اند كه‌ از آن‌ جمله‌اند:
1. قُس‌ّ بن‌ ساعدة ايادي‌ كه‌ مردي‌ خطيب‌، شاعر و حكيم‌ (ابوالعلا، 2/535 -536) و در فصاحت‌ و بلاغت‌ ضرب‌المثل‌ بود (قلقشندي‌، 96). او نخستين‌ كسى‌ بود كه‌ عباراتى‌ خاص‌ براي‌ آغاز سخن‌ به‌ كار گرفت‌ و هنگام‌ ايراد خطبه‌ بر شمشير يا عصا تكيه‌ داد. وي‌ را از حنيفان‌ و معتقدان‌ به‌ رستاخيز دانسته‌اند (فروخ‌، تاريخ‌ الجاهلية، 96؛ ابوالعلا، قلقشندي‌، همانجاها) كه‌ مردم‌ را از پرستش‌ بتان‌ باز مى‌داشت‌؛ چنانكه‌ پيامبر اكرم‌(ص‌) او را پيش‌ از بعثت‌ در حال‌ ايراد خطبه‌اي‌ مشتمل‌ بر آن‌ نكات‌ در بازار عكاظ ديده‌ (نك: ابوالفرج‌، 14/41؛ ابن‌ سعد، 1/315)، و دربارة او فرموده‌ بود: «او به‌ تنهايى‌ به‌ صورت‌ يك‌ امت‌ محشور خواهد شد» (ابوالفرج‌، همانجا؛ ثعالبى‌، 122).
2. كعب‌ بن‌ مامة ايادي‌ (نك: قلقشندي‌، 97: كعب‌ بن‌ امامه‌) كه‌ در ميان‌ عرب‌ به‌ سخاوتش‌ مَثَل‌ مى‌زنند و داستانها در اين‌ باره‌ از او نقل‌ كرده‌اند (نك: مبرد، 1/300؛ ابن‌ حبيب‌، 18؛ قلقشندي‌، همانجا؛ بري‌، 1/454).
3. ابو دُؤاد جارية بن‌ حجاج‌ ايادي‌ كه‌ اشعار بسياري‌ در وصف‌ اسب‌ عربى‌ سروده‌، و در اين‌ مضامين‌ شهرتى‌ خاص‌ يافته‌ است‌ (كلبى‌، 606؛ ابوالفرج‌، 15/95؛ سزگين‌، 2/105؛ بستانى‌، 4/301).
4. لقيط بن‌ بكر (نك: بري‌، 1/453: لقيط بن‌ معبد) كه‌ در زندان‌ انوشيروان‌ به‌ سر مى‌برد و هم‌ مترجم‌ او به‌ زبان‌ عربى‌ بود و چون‌ با فرستادن‌ قصيدة مشهورش‌ قبيلة اياد را از حملة پادشاه‌ ايران‌ آگاه‌ كرد، به‌ فرمان‌ او به‌ قتل‌ رسيد (ابوعبيد، 1/72- 75؛ ابوالفرج‌، 20/23).
ديگر بزرگان‌ نامدار اياد اينانند: زيد بن‌ جندب‌ ايادي‌ (جاحظ، 6/218)؛ هند بنت‌ بياضة بن‌ رباح‌ ايادي‌ (كحاله‌، اعلام‌...، 5/227)؛ على‌ بن‌ محمد ايادي‌، شاعر (فروخ‌، تاريخ‌ الادب‌...، 4/279)؛ ابوالقاسم‌ على‌ بن‌ محمد بن‌ على‌ كه‌ شيخى‌ معروف‌ و فقيهى‌ صالح‌ و از مفتيان‌ مذهب‌ مالكى‌ بود و در 417ق‌/1026م‌ در بغداد وفات‌ يافت‌ (سمعانى‌، 1/397- 398).
مآخذ: آمدي‌، حسن‌، المؤتلف‌ و المختلف‌، به‌كوشش‌ عبدالستار احمد فرّاج‌، قاهره‌، 1961م‌؛ ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ حبيب‌، محمد، المحبر، به‌ كوشش‌ ايلزه‌ ليشتن‌ اشتتر، حيدرآباددكن‌، 1942م‌؛ ابن‌ حزم‌، على‌، جمهرة انساب‌ العرب‌، بيروت‌، 1983م‌؛ ابن‌ خلكان‌، وفيات‌؛ ابن‌ خلدون‌، مقدمه‌، ترجمة محمد پروين‌ گنابادي‌، تهران‌، 1353ش‌؛ ابن‌ دريد، محمد، الاشتقاق‌، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بيروت‌، 1958م‌؛ ابن‌ سعد، محمد، الطبقات‌ الكبري‌، بيروت‌، دارصادر؛ ابن‌ عبدالبر، يوسف‌، القصد و الامم‌، قاهره‌، 1350ق‌؛ ابن‌ عبدالمنعم‌ حميري‌، محمد، الروض‌ المعطار، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1980م‌؛ ابن‌ عديم‌، عمر، بغية الطلب‌، به‌ كوشش‌ سهيل‌ زكار، دمشق‌، 1408ق‌/1988م‌؛ ابن‌ عنبه‌، احمد، الفصول‌ الفخرية، به‌ كوشش‌ جلال‌الدين‌ محدث‌ ارموي‌، تهران‌، 1363ش‌؛ ابن‌ فضل‌الله‌ عمري‌، احمد، مسالك‌ الابصار، به‌ كوشش‌ د. كراوولسكى‌، بيروت‌، 1985-1986م‌؛ ابن‌ فقيه‌، احمد، البلدان‌، ليدن‌، 1302ق‌؛ ابن‌ نديم‌، الفهرست‌؛ ابن‌ هشام‌، عبدالملك‌، السيرة النبوية، به‌كوشش‌ مصطفى‌ سقا و ديگران‌، بيروت‌، داراحياء التراث‌ العربى‌؛ ابوعبيد بكري‌، عبدالله‌، معجم‌ ما استعجم‌، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ سقا، بيروت‌، 1403ق‌/1983م‌؛ ابوالعلاء معري‌، احمد، شروح‌ سقط الزند، قاهره‌، 1964م‌؛ ابوالفرج‌ اصفهانى‌، الاغانى‌، بيروت‌، 1970م‌؛ اشرف‌ رسولى‌، عمر، طرفة الاصحاب‌، به‌ كوشش‌ سترستن‌، بيروت‌، دارصادر؛ برّي‌ تلمسانى‌، محمد، الجوهرة فى‌ نسب‌ النبى‌ و اصحابه‌ العشرة، به‌ كوشش‌ محمد تونجى‌، رياض‌، 1983م‌؛ بستانى‌؛ بلاذري‌، احمد، انساب‌ الاشراف‌، به‌كوشش‌ محمد حميدالله‌، قاهره‌، 1959م‌؛ همو، فتوح‌ البلدان‌، به‌كوشش‌ عبدالله‌ انيس‌ طباع‌، بيروت‌، 1987م‌؛ پيگولوسكايا، ن‌. و.، اعراب‌ حدود مرزهاي‌ روم‌ شرقى‌ و ايران‌، ترجمة عنايت‌الله‌ رضا، تهران‌، 1372ش‌؛ ثعالبى‌، عبدالملك‌، ثمار القلوب‌، به‌ كوشش‌ محمدابوالفضل‌ ابراهيم‌، بيروت‌، 1965م‌؛ جاحظ، عمرو، الحيوان‌، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، بيروت‌، 1950م‌؛ سزگين‌، فؤاد، تاريخ‌ التراث‌ العربى‌، ترجمة محمود فهمى‌ حجازي‌، رياض‌، 1983م‌؛ سمعانى‌، عبدالكريم‌، الانساب‌، حيدرآباد دكن‌، 1962م‌؛ طبري‌، تاريخ‌؛ عزاوي‌، عباس‌، عشائر العراق‌، بغداد، 1937م‌؛ على‌، جواد، المفصل‌ فى‌ تاريخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، بيروت‌، دارالعلم‌ للملايين‌؛ فاكهى‌، محمد، المنتقى‌ فى‌ اخبار ام‌ القري‌، لايپزيگ‌، 1859م‌؛ فروخ‌، عمر، تاريخ‌ الادب‌ العربى‌، بيروت‌، 1984م‌؛ همو، تاريخ‌ الجاهلية، بيروت‌، دارالعلم‌ للملايين‌؛ قلقشندي‌، احمد، نهاية الارب‌، بيروت‌، دارالكتب‌ العلميه‌؛ كحاله‌، عمررضا، اعلام‌ النساء، بيروت‌، مؤسسة الرساله‌؛ همو، معجم‌ قبائل‌ العرب‌، دمشق‌، مطبعة الهاشميه‌؛ كردعلى‌، محمد، خطط الشام‌، بيروت‌، 1969م‌؛ كلبى‌، هشام‌، جمهرة النسب‌، به‌ كوشش‌ ناجى‌ حسن‌، بيروت‌، 1986م‌؛ مبرد، محمد، الكامل‌، به‌كوشش‌ محمد احمد دالى‌، بيروت‌، 1986م‌؛ مسعودي‌، على‌، التنبيه‌ و الاشراف‌، به‌ كوشش‌ عبدالله‌ اسماعيل‌ صاوي‌، قاهره‌، 1938م‌؛ همو، مروج‌ الذهب‌، به‌كوشش‌ يوسف‌ اسعد داغر، بيروت‌، 1965م‌؛ مقري‌ تلمسانى‌، احمد، نفح‌ الطيب‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1968م‌؛ نحاس‌، احمد، شرح‌ القصائد التسع‌ المشهورات‌، به‌ كوشش‌ احمد خطاب‌، بغداد، 1973م‌؛ نويري‌، احمد، نهاية الارب‌، به‌كوشش‌ محمدابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1975م‌؛ همدانى‌، حسن‌، صفة جزيرة العرب‌، به‌ كوشش‌ محمد بن‌ على‌ اكوع‌، بيروت‌، 1983م‌؛ ياقوت‌، بلدان‌؛ يعقوبى‌، احمد، تاريخ‌، بيروت‌، 1960م‌؛ نيز: . 1 EI
احمد رضا خضري‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 10  صفحه : 4162
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست