responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 10  صفحه : 4143
اويغور
جلد: 10
     
شماره مقاله:4143


اويْغور، يا اُيْغُر قوم‌ يا اتحاديه‌اي‌ از قبيله‌هاي‌ ترك‌زبان‌ آسياي‌ ميانه‌. آنان‌ رنگ‌ پوست‌ و منظري‌ متفاوت‌ با ديگر تركان‌ داشتند، چنانكه‌ گروهى‌ از آنان‌ ساري‌ (زرد) اويغور خوانده‌ شده‌اند. آسياي‌ ميانه‌ در روزگار پيش‌ از نام‌ يافتن‌ تركان‌ و اويغوران‌، زيستگاه‌ قومهاي‌ گوناگون‌ آريايى‌ چون‌ تخاري‌، سكايى‌ و ختنى‌ بود. دسته‌هايى‌ از اينان‌ به‌ غرب‌ كوچ‌ كردند و بازماندگانشان‌ در ميان‌ ترك‌ زبانان‌ كه‌ غلبة جمعيتى‌ يافته‌ بودند، مستحيل‌ شدند. از اين‌رو، اويغوران‌ و ديگر ترك‌زبانان‌ آسياي‌ ميانه‌ را نمى‌توان‌ به‌ نژاد واحدي‌ منسوب‌ داشت‌ (نك: كلاوسن‌، «مطالعات‌...2»، .(15-16
واژة اويغور معناي‌ تثبيت‌شده‌ و قطعى‌ندارد،امارشيدالدين‌فضل‌الله‌ چنين‌ نوشته‌ است‌: «به‌ پارسى‌ آن‌ است‌ كه‌ به‌ ما پيوست‌ و مدد و موافقت‌ كرد» (1/52) و در جاي‌ ديگر معنى‌ آن‌ را «به‌ هم‌ پيوستن‌ و مدد كردن‌» آورده‌ است‌ (1/138). بنابر همين‌ نظر كه‌ درستى‌ آن‌ محتمل‌ و نزديك‌ به‌ يقين‌ است‌، نيز با آنكه‌ هيچ‌گاه‌ اين‌ نام‌ در منابع‌ به‌ صورت‌ اوذغور يا اودغور ضبط نشده‌ است‌ (اركون‌، 223 )، بايد پذيرفت‌ كه‌ مادة اصلى‌ و كهن‌ آن‌ اوذ اود بوده‌، و اوذ - اود در زبان‌ تركى‌ كهن‌ به‌ معناي‌ پيروي‌ كردن‌، تعقيب‌ كردن‌، تطبيق‌ كردن‌ و هم‌ اندازه‌ بودن‌ است‌ (كلاوسن‌، «فرهنگ‌...3»، .(38 دو حرف‌ «د» و «ذ» در زبان‌ تركى‌ كهن‌ همانند زبانهاي‌ هندوآريايى‌ (نك: ترنر، 70-71 و زبانهاي‌ ايرانى‌ (نك: بويس‌، 68 -66 )، با بسامدي‌ انبوه‌ در زبانهاي‌ جديد، به‌ «ي‌» تبديل‌ شده‌ است‌.
پيشينة تاريخى‌ اويغورها را تنها در منابع‌ چينى‌ مى‌توان‌ يافت‌ و به‌ روايت‌ آنها اويغوران‌ از بازماندگان‌ هونها بوده‌اند ( ميدان‌ لاروس‌، ؛ XII/453 اركون‌، .(223-224
در منابع‌ چينى‌ از اتحاديه‌اي‌ از قبيله‌ها به‌ نام‌ تى‌ - اِ - له‌ ياد شده‌ (در منابع‌ تركى‌: توليس‌) كه‌ اويغورها در زمرة آنان‌ بودند. اين‌ اتحاديه‌ در 552م‌ به‌ سركردگى‌ بومين‌ قاغان‌ تشكيل‌ گرديد. توليسها در 605م‌ به‌ دست‌ چو - لو فرمانرواي‌ شاخة غربى‌ تركها (توركوها) به‌ سختى‌ تنبيه‌ و سركوب‌ گرديدند. در همان‌ سال‌ چيكين‌ اويغور به‌ رياست‌ بازماندگان‌ برگزيده‌ شد و رياست‌ او تا 627م‌ پاييد و پس‌ از مرگ‌ او پسرش‌ پوسا برجاي‌ او نشست‌. برخى‌ نام‌ او را برگرفته‌ از پوسار (= پسر فارسى‌) انگاشته‌اند و برخى‌ ديگر آن‌ را چينى‌ شدة اصطلاح‌ سنسكريت‌ بوذي‌ستوا1 دانسته‌، و اين‌ نام‌ را نشانة نفوذ آيين‌ بودايى‌ ميان‌ تركان‌ و اويغوران‌ آن‌ روزگار تلقى‌ كرده‌اند. پوسا در سال‌ نخست‌ جانشينى‌ با تاردوشها كه‌ قبيلة بزرگى‌ بودند، هم‌ پيمان‌ شد و به‌ سوي‌ جنوب‌ لشكر كشيد. از آن‌ پس‌ بسياري‌ از قبيله‌هاي‌ دشت‌ به‌ وي‌ پيوستند و او از پرداخت‌ خراج‌ به‌ چينيان‌ امتناع‌ كرد (تكين‌، 9 -7 ؛ اركون‌، .(223-225
در سدة 7م‌ تاي‌ تسونگ‌ دومين‌ فرمانرواي‌ خاندان‌ تانگ‌ در چين‌، دشت‌ گُبى‌ را به‌ باگاتور سركردة تركها (توركوها) كه‌ اينك‌ دست‌ نشاندة چينيان‌ به‌ شمار مى‌آمدند، واگذار كرد. قوم‌ مستقل‌ تاردوش‌ زير بار فرمانروايى‌ آنان‌ نرفت‌ و تركها تنها با ياري‌ اويغورها و چينيها توانستند تاردوشها را سركوب‌ كنند. پس‌ از آن‌ اويغورها بى‌درنگ‌ قلمرو آنان‌ را گرفتند. اويغورها بار ديگر در حمله‌ به‌ جلگة تاريم‌ در سالهاي‌ 647 - 648م‌ با چينيان‌ همراه‌ شدند. در اين‌ هنگام‌ قتلغ‌ كه‌ رياست‌ آنان‌ را برعهده‌ داشت‌، به‌ فتنة همسرش‌ كشته‌ شد و پسرش‌ پويون‌ و اندكى‌ بعد خواهر پويون‌ به‌ نام‌ پى‌سوتو بر اويغورها رياست‌ كردند. در اين‌ دوره‌ به‌ سبب‌ سركشى‌ اويغورها سپاه‌ بزرگى‌ از چين‌ به‌ سرزمين‌ آنها درآمد، اما بيشتر آن‌ سپاه‌ در جنگ‌ و گريز كشته‌ شدند و طرفى‌ نبستند. اين‌ زن‌ در 680م‌ مُرد و پسرش‌ توكيه‌چى‌ بر جاي‌ او نشست‌.
در دورة فرمانروايى‌ ملكه‌ ووهو در چين‌، از اقتدار اين‌ دولت‌ كاسته‌ شد. تبتيها تركستان‌ را تصرف‌ كردند، و تركهايى‌ كه‌ در شمال‌ چين‌ اسكان‌ يافته‌ بودند، سر برآوردند و در 681م‌ قتلغ‌ قاغان‌ كه‌ فرمانروايى‌ تركها را داشت‌، همراه‌ وزير كارآمدش‌ به‌ سرزمين‌ پيشين‌ خود بازگشتند، اما كوهستان‌ اُتوكن‌ همچنان‌ در دست‌ اويغورها باقى‌ ماند. در 692م‌ كاپاكان‌ قاغان‌ برجاي‌ برادرش‌ قتلغ‌ نشست‌. او در 697م‌ اويغورها را از سرزمينشان‌ بيرون‌ راند. اويغورها و قبيله‌هاي‌ هم‌پيمان‌ آنان‌ از دشت‌ گذشتند و در حوالى‌ كان‌سو ساكن‌ شدند. در 715م‌ فوتى‌پو پسر و جانشين‌ توكيه‌چى‌ رئيس‌ اويغورها، كاپاكان‌ قاغان‌ را با ياري‌ چينيها كشت‌ و سپاه‌ او را تار و مار كرد. اويغورها پس‌ از آن‌ اندكى‌ اقتدار و استقلال‌ يافتند؛ سپس‌ به‌ رياست‌ هوشو، مسير كاروانهاي‌ بازرگانى‌ غرب‌ به‌ چين‌ را مختل‌ كردند. چينيها آنها را از كان‌سو به‌ اتوكن‌ راندند، اما قاغان‌ ترك‌ آنها را در شمال‌ و در ساحل‌ رود اورخون‌ اسكان‌ داد. پس‌ از مرگ‌ هوشو، قتلغ‌ بويلا برجاي‌ او نشست‌ (تكين‌، 11 -10 ؛ اركون‌، .(225 در اين‌ روزگار اويغورها مركب‌ از 9 قبيله‌ بودند و تنها ضبط چينى‌ نام‌ آن‌ قبيله‌ها باز مانده‌ است‌. مؤلفان‌ منابع‌ اسلامى‌ اين‌ 9 قبيلة اويغور (= دوقوز اويغور) را در حالى‌ كه‌ وصف‌ درستى‌ از آنان‌ به‌ دست‌ داده‌اند، به‌ سبب‌ نامعلومى‌ دوقوز اغوز (تغزغز) خوانده‌اند ( حدود العالم‌، 76؛ گرديزي‌، 569؛ ابن‌ خردادبه‌، 30-31؛ ابن‌ فقيه‌، 329؛ اصطخري‌، 9) و اين‌ تغزغز را از غزيّه‌ (= اغوزان‌) جدا مى‌دانسته‌اند.
در 734م‌ اوزميش‌، شادِ (= نايب‌ السلطنه‌، تركى‌ شدة شااوي‌ سكايى‌ يا ايخشيد سُغدي‌ و شاه‌ فارسى‌) قبيلة تاردوش‌، پسر شادِ شاخة غربى‌، و تَنگري‌ پسر بيلگه‌ قاغان‌ ترك‌ (توركو) را كشت‌ و خود بر تخت‌ نشست‌. بدين‌سبب‌، قبيله‌هاي‌ گوناگون‌ بر تركها (توركوها) و آن‌ شاد (اوزميش‌) شوريدند و در 742م‌ با سميلها كه‌ در غرب‌ و ميان‌ درياچة بالخاش‌ و شهر بِش‌ باليغ‌ (پنجيكنت‌) مى‌زيستند، بيگ‌ خود، ايلتريش‌ را قاغان‌ خواندند. اويغورها و قارلوقها هم‌پيمان‌ شدند و در آغاز سال‌ 743م‌ به‌ اوزميش‌ حمله‌ بردند و او را كشتند. در 744م‌ قتلغ‌ بويلا رئيس‌ اويغورها به‌ ياري‌ قارلوقها، باسميلها را سركوب‌ كرد و ايلتريش‌ را نيز كشت‌؛ سپس‌ قارلوقها را نيز منزوي‌ ساخت‌ و خود را قتلغ‌ بيلگه‌ كول‌ قاغان‌ ناميد و قدرت‌ را در دست‌ گرفت‌. او در 745م‌ واپسين‌ فرمانرواي‌ تركها را از ميان‌ برداشت‌ و براتوكن‌ نيز استيلا يافت‌. بدين‌سان‌ اويغوران‌ بر تمامى‌ دشت‌ حاكم‌ شدند (تكين‌، 12 -11 ؛ اركون‌، 226 ؛ ميدان‌ لاروس‌، ؛ XII/453 اوگل‌، 348 ؛ اسين‌، 118 ؛ كلاوسن‌، «مطالعات‌»، و فرمانروايى‌ 95 سالة اويغوران‌ كه‌ تا 840م‌ پاييد، آغاز گشت‌.
قتلغ‌ بيلگه‌ در سال‌ بعد درگذشت‌. پسر وي‌ بايان‌ چور كه‌ مانند ديگر قاغانهاي‌ اويغور لقب‌ دور و درازي‌ داشت‌ (تنگريدا بولميش‌ ايل‌ اتميش‌ بيلگه‌ كول‌ قاغان‌)، بر جاي‌ او نشست‌. بايان‌ چور در ساحل‌ رود اورخون‌ سنگ‌نبشته‌اي‌ دارد كه‌ در آن‌ از جنگهاي‌ خود سخن‌ گفته‌، و چنين‌ يادآور شده‌ است‌ كه‌ در 26 سالگى‌ به‌ ايدي‌ قوت‌ (= ايدوق‌ قوت‌ = روح‌ مقدس‌) ملقب‌ گرديدم‌. پس‌ از وي‌، حتى‌ پس‌ از سقوط فرمانروايى‌ اويغوران‌ (840م‌) قاغانها و سركردگان‌ آنان‌ خود را به‌ اين‌ لقب‌ (برگرفته‌ از باسميلها) مى‌ناميدند. او در 759م‌ درگذشت‌ و پسر دوم‌ وي‌ ايتيكن‌ بر تخت‌ نشست‌. او نيز القاب‌ پرشكوهى‌ بر خود بست‌ و از جمله‌ خود را بوگو (= فرمانروا) قاغان‌ خواند. از 755م‌ اوضاع‌ چين‌ روي‌ به‌ آشفتگى‌ نهاد و امپراتور تاي‌ تسونك‌ در 762م‌ از بوگو قاغان‌ ياري‌ خواست‌. او نيز به‌ چين‌ لشكر كشيد و شورشيان‌ را سركوب‌ كرد و پايتخت‌ آن‌ چانگ‌آن‌ و شهر مهم‌ لويانگ‌ را رها ساخت‌ و به‌ سبب‌ اين‌ خدمت‌ بزرگ‌ از دولت‌ چين‌ امتياز و پيشكشيهاي‌ شايسته‌ و فراوان‌ گرفت‌. بوگو براثر تبليغ‌ 4راهب‌ مانوي‌ و پس‌ از دو شبانه‌روز گفت‌وگو، آيين‌ مانى‌ را پذيرفت‌ و به‌ تبليغ‌ آن‌ در ميان‌ اويغوران‌ و بيرون‌ از قلمرو خويش‌ همت‌ گماشت‌ و به‌ خواستة او در سالهاي‌ 768 تا 771م‌ در بيشتر شهرهاي‌ مهم‌ چين‌ معبد مانوي‌ ساخته‌ شد و مانويان‌ِ جلگة تاريم‌ در غرب‌ نيز تحت‌ حمايت‌ او قرار گرفتند (تكين‌، 16 -15 ؛ اوگل‌، 349 -348 ؛ اسين‌، نيز ميدان‌ لاروس‌، همانجاها).
در منابع‌ اسلامى‌ نيز به‌ رواج‌ مانوي‌ و ديگر آيينها در ميان‌ اويغورها اشاره‌ شده‌ است‌. گرديزي‌ مذهب‌ خاقان‌ تغزغز را ديناروي‌ (درست‌: ديناوري‌ = مانوي‌) خوانده‌ (ص‌ 569)، و نوشته‌ است‌ كه‌ در شهر او ثنوي‌ (زردشتى‌)، ترسا و شمنى‌ (بودايى‌) هست‌ و در جاي‌ ديگر از ديناوريان‌ و صحف‌ مانى‌ خواندن‌ آنان‌ (ص‌ 571) ياد كرده‌ است‌. ابن‌ خردادبه‌ از مجوس‌ آتش‌پرست‌ و زنديقان‌ (مانويان‌) در ميان‌ آنان‌ ياد كرده‌ (ص‌ 30-31)، و ابن‌ فقيه‌ نيز نوشته‌ است‌ كه‌ زندقه‌ مذهب‌ غالب‌ تركان‌ (تغزغزها) است‌ (ص‌ 329).
به‌ هر حال‌ تُن‌ تونگ‌ باغا وزير (ترغان‌ = ترخان‌) بوگوقاغان‌ كه‌ آيين‌ مانى‌ را نپذيرفته‌ بود و به‌ احتمالى‌ آيين‌ مسيحى‌ داشت‌، در 780م‌ قاغان‌ را كشت‌ و به‌ فرمانروايى‌ خاندان‌ يا قبيلة ياغلاغار پايان‌ داد و بر جاي‌ او نشست‌ و خود را آلپ‌ قتلغ‌ بيلگه‌ قاغان‌ ناميد. او به‌ ترويج‌ آيين‌ ترسا برخاست‌. تاراس‌ پسر و نخستين‌ جانشين‌ تن‌ تونگ‌ باغا كه‌ لقب‌ آي‌تنگريدا قوت‌ بولميش‌ قتلغ‌ بيلگه‌ بر خود نهاده‌ بود، در سركوب‌ تبتيها به‌ ياري‌ چين‌ شتافت‌، اما فرمانروايى‌ او چندان‌ نپاييد و به‌ دست‌ برادر خويش‌ كشته‌ شد. اويغورها به‌ قاتل‌ برادر چندان‌ فرصتى‌ ندادند و وي‌ را از ميان‌ برداشتند و اوچور پسر تاراس‌ را بر تخت‌ نشاندند و او لقب‌ قتلغ‌بيلگه‌ قاغان‌ يافت‌ و با تبتيان‌ جنگيد. اوچور در 795م‌ درگذشت‌ و چون‌ فرزندي‌ نداشت‌، وزير او قتلغ‌ از سوي‌ قوم‌ بر جايش‌ نشست‌. در 805م‌ پس‌ از مرگ‌ او پسرش‌ با لقب‌ تنگريدا قوت‌ بولميش‌ آلپ‌ بيلگه‌ فرمانروا شد. او نيز در سركوب‌ تبتيها به‌ ياري‌ چين‌ برخاست‌ و در 821م‌ درگذشت‌. جانشين‌ او تنگريدا اولوگ‌ بولميش‌ كوچلُگ‌ بيلگه‌ بود كه‌ با شاهزاده‌ خانمى‌ چينى‌ ازدواج‌ كرد. پس‌ از اين‌ است‌ كه‌ دورة ضعف‌ و انحطاط فرمانروايى‌ اويغورها به‌ شمار مى‌آيد. چند تن‌ ديگر با القاب‌ مفصل‌ حكومت‌ كردند، تا آنكه‌ در 840م‌ قرقيزها اويغوران‌ را شكست‌ دادند و فرمانروايى‌آنان‌را برانداختند(تكين‌،17 -14 ؛اركون‌،228 -226 ؛ اوگل‌، 350 -348 ؛ ميدان‌ لاروس‌، همانجا).
چينيها براي‌ كاهش‌ صدمة حمله‌هاي‌ پياپى‌ همسايگان‌ بيابان‌گرد تدبيرهاي‌ گوناگونى‌ انديشيده‌ بودند: بناي‌ ديوارهاي‌ بلند در مرزها، حمله‌ به‌ دشت‌ و سركوب‌ مردم‌ آن‌ و جنگ‌ افكندن‌ ميان‌ قبيله‌هاي‌ آنجا، ايجاد خويشاوندي‌ با سران‌ و يكجانشين‌ كردن‌ آنان‌ از آن‌ جمله‌ است‌ (نك: «نخستين‌ كنگره‌...1»، .(201 اويغورها در حمله‌هاي‌ گوناگون‌ به‌ چين‌ و پناه‌ جستن‌ در آن‌ سرزمين‌ در پى‌ شكستها، همراهى‌ با امپراتوران‌ چين‌ براي‌ سركوب‌ سركشان‌ و نيز به‌ عنوان‌ اعضاي‌ كاروانهاي‌ بازرگانى‌ و راهبان‌ دين‌ مانوي‌ با شهرنشينى‌ آشنا شدند و بدان‌ دلبستگى‌ نشان‌ دادند و در دوران‌ قدرت‌، چندين‌ شهر مهم‌ تركستان‌ و جلگة تاريم‌ را تصرف‌ كردند و در آنجا ساكن‌ شدند و خود در ساحل‌ رود سلنگه‌ شهرهايى‌ بنا كردند. در عين‌ حال‌ با سغديان‌ و ايرانيان‌ ارتباط يافتند و به‌ واسطة آنان‌ با تمدن‌ ايرانى‌ آشنا شدند و از همان‌ راه‌ آيينهاي‌ زردشتى‌، مانوي‌ و مسيحى‌، و از طريق‌ چينيان‌، سغديان‌ و تبتيان‌ آيين‌ بودايى‌ را شناختند و بدان‌ اديان‌ گرويدند. آنان‌ با اين‌ گرايشها و تحت‌ تأثير آنها، خوي‌ دشتى‌ را وانهادند و اندك‌ اندك‌ نرم‌خوي‌ تر شدند. از سويى‌ توان‌ تاخت‌ و تاز و غارتگري‌ و لشكركشى‌ خويش‌ را از دست‌ دادند و دولتشان‌ كه‌ بدين‌ ترفندها استوار بود، از هم‌ فروپاشيد، و از سوي‌ ديگر به‌ نخستين‌ قوم‌ متمدن‌ ترك‌ زبان‌ تبديل‌ شدند.
به‌ گزارش‌ منابع‌، واپسين‌ قاغانهاي‌ اويغور بر تخت‌ زرين‌ مى‌نشستند و ديديم‌ (= ديهيم‌) بر سر مى‌نهادند. در اين‌ دوره‌ بود كه‌ هنر نقاشى‌، استخراج‌ فلزات‌، فلزكاري‌ و كشاورزي‌ در ميان‌ اويغورها رواج‌ يافت‌ و شايد شيوه‌هاي‌ بازرگانى‌ را، بيشتر از سغديان‌ آموختند و با ترجمة متون‌ بودايى‌، مانوي‌ و مسيحى‌ از چينى‌ و سغدي‌ و تخاري‌ ادبياتى‌ خلق‌ كردند (تكين‌، 17-25 ,15 -7 ؛ اركون‌، 223-228 ,181 ؛ اوگل‌، .(349-362
آنان‌ پارچه‌هايى‌ از كرباس‌ داشتند، به‌ نام‌ «قَمدو» كه‌ با آن‌ به‌ جاي‌ نقدينه‌ معامله‌ مى‌كردند (نك: كاشغري‌، .(418 پس‌ از شكست‌ اويغورها از قرقيزها، آنان‌ به‌ جاي‌ بازگشت‌ به‌ كوهستان‌ و دشتستان‌ كه‌ ديگر با طبيعت‌ آنان‌ سازگار نبود، به‌ چند گروه‌ تقسيم‌ شدند: گروهى‌ به‌ قارلوقها، گروهى‌ به‌ تبتيها، و گروهى‌ به‌ سركردگى‌ اورمزدتكين‌، بوغوتكين‌ و ناهيد تكين‌ به‌ چينيان‌ پناه‌ بردند و گروهى‌ ديگر به‌ كان‌ سو و جمعى‌ به‌ جلگة تاريم‌ كه‌ مركز آن‌ خُچو بود، روي‌ آوردند و اين‌ گروه‌ در دامنه‌هاي‌ كوه‌ تيان‌شان‌ (در منابع‌ اسلامى‌: طفقان‌) در شرق‌ تركستان‌ چين‌ و در شهرهاي‌ قمول‌، خُچو، بش‌ باليغ‌، قراشهر، قورلا و كوچا در كنار قومهاي‌ ايرانى‌، چينى‌، تخاري‌ و هندي‌تبار ساكن‌ شدند. اينان‌ اندكى‌ بعد دولتى‌ نيمه‌ مستقل‌ و تابع‌ چين‌ در خچو تشكيل‌ دادند. وقتى‌ در 932م‌ دولت‌ ختاي‌ در شمال‌ چين‌ پديد آمد، تابعيت‌ آنان‌ و سپس‌ تابعيت‌ قراختاييان‌ حاكم‌ بر تركستان‌ شرقى‌ را پذيرفتند. اويغورها در دربار قراختاييان‌ مشاغل‌ مهمى‌ داشتند، چنانكه‌ تربيت‌ فرزندان‌ فرمانروا - گورخان‌ - برعهدة آنان‌ بود.
در اين‌ دوره‌ خط سغدي‌ كه‌ نگارش‌ آن‌ بر روي‌ كاغذ آسان‌تر از خط رونيك‌ تركها (توركوها) بود، در ميان‌ اويغوران‌ رواج‌ يافت‌ و از چينيان‌ تهية كاغذ و صنعت‌ چاپ‌ را آموختند و خود حروف‌ متحرك‌ ساختند و به‌ چاپ‌ و نشر متون‌ دينى‌ به‌ زبان‌ خود پرداختند. اويغورها افزون‌ بر استخراج‌ معادن‌ در سرزمين‌ خود، استخراج‌ معادن‌ سرزمينهاي‌ ختاييان‌ را نيز به‌ دست‌ گرفتند ( ميدان‌ لاروس‌، ؛ XII/453 اوگل‌، .(362-364
پس‌ از آنكه‌ چنگيزخان‌ سر بر آورد و نامى‌ يافت‌، اويغوران‌ در 605ق‌/1208م‌ سران‌ قراختاي‌ (نك: همو، و به‌ روايت‌ رشيدالدين‌ فضل‌الله‌ (1/140، 423) شحنة قراختايى‌ نزد خود را كشتند و تابعيت‌ خويش‌ از خان‌ مغول‌ را اعلان‌ كردند و اندكى‌ بعد ايديقوت‌ اويغور افتخار دامادي‌ چنگيزخان‌ را يافت‌ (نيز نك: «تاريخ‌...2»، .(203
اويغوران‌ در دورة فرمانروايى‌ مغولان‌ حضوري‌ نمايان‌ داشتند و به‌ آموزگاري‌ شاهزادگان‌ مغول‌، دبيري‌ ديوانهاي‌ دولتى‌ و نيز بخشيگري‌ (راهبى‌) معابد بودايى‌ در سرتاسر سرزمينهاي‌ اشغالى‌ آنان‌، از جمله‌ ايران‌مشغول‌ بودند(جوينى‌، 1/17؛رشيدالدين‌، 2/1101،1124،1253؛ اسين‌، 117 )، اما به‌ زودي‌ دولت‌ وابستة اويغوران‌ از ميان‌ برخاست‌. به‌ روايت‌ رشيدالدين‌ فضل‌الله‌ (1/140) يكى‌ از سفيران‌ بارچوق‌ ايديقوت‌ اويغور به‌ سوي‌ چنگيزخان‌، عُمر اُغول‌، نام‌ داشت‌ و اين‌ نام‌ نشانة گرايش‌ اويغوران‌ در آغاز قرن‌ 13م‌/7ق‌ به‌ دين‌ اسلام‌ است‌. گيوم‌ روبروك‌ كشيش‌ فرانسوي‌ نيز در نيمة دوم‌ همان‌ سده‌ (1253- 1255م‌) اسلام‌ آوردن‌ گروهى‌ از اويغوران‌ را تأييد كرده‌ است‌ (اوگل‌، همانجا). در سده‌هاي‌ 14 و 15م‌ به‌ تدريج‌ اكثر اويغوران‌ مسلمان‌ شدند و مانند بيشتر تركان‌ مسلمان‌ مذهب‌ سنى‌ حنفى‌ را پذيرفتند.
امروزه‌ جمعيت‌ آنان‌ بيش‌ از 5 ميليون‌ نفر است‌ كه‌ بيشتر در ايالت‌ سين‌ كيانگ‌ چين‌، يعنى‌ تركستان‌ شرقى‌ يا تركستان‌ چين‌ زندگى‌ مى‌كنند، اما گروههايى‌ در مجموع‌ بيش‌ از 200 هزار نفر از آنان‌ در جمهوريهاي‌ قزاقستان‌، قرقيزستان‌ و ازبكستان‌ ساكنند. گروه‌ كوچكى‌ نيز از آنان‌ با نام‌ خوتون‌ ساكن‌ جمهوري‌ مغولستان‌ هستند (آكينر، 420-427؛ بديعى‌، 16).
مآخذ: آكينر، شيرين‌، اقوام‌ مسلمان‌ اتحاد شوروي‌، ترجمة على‌ خزاعى‌فر، مشهد، 1366ش‌؛ ابن‌ خردادبه‌، عبيدالله‌، المسالك‌ و الممالك‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1889م‌؛ ابن‌ فقيه‌، احمد، مختصر كتاب‌ البلدان‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1885م‌؛ اصطخري‌، ابراهيم‌، مسالك‌ الممالك‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1927م‌؛ بديعى‌، نادره‌، فرهنگ‌ واژه‌هاي‌ فارسى‌ در زبان‌ اويغوري‌ چين‌، تهران‌، 1377ش‌؛ جوينى‌، عطاملك‌، تاريخ‌ جهانگشاي‌، به‌ كوشش‌ محمد قزوينى‌، تهران‌، 1367ش‌؛ حدود العالم‌، به‌ كوشش‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌، 1362ش‌؛ رشيدالدين‌ فضل‌الله‌، جامع‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ محمد روشن‌ و مصطفى‌ موسوي‌، تهران‌، 1373ش‌؛ گرديزي‌، عبدالحى‌، زين‌ الاخبار، به‌ كوشش‌ عبدالحى‌ حبيبى‌، تهران‌، 1363ش‌؛ نيز:
Birinci mill Q t O rkoloji kongresi, Istanbul,1980;Boyce,M., A Wordlist of Manichaean Middle Persian and Parthian, Leiden, 1977; Clauson, G., An Etymological Dictionary of Pre-Thirteenth-Century Turkish, Oxford, 1972; id, Turkish and Mongolian Studies, London, 1962; Esin, E., Isl @ miyetten N nceki T O rk k O lt O r t @ r Q hi ve Isl @ ma giris, Istanbul, 1978; Kashghari, M., Divan O l C gat-it-t O rk, tr. B. Atalay, Ankara, 1986; Meydan-Larousse, Istanbul, 1987; Mongqol-un n o u c a Tob c a'an (Histoire secr I te des Mongols), ed. L. Ligeti, Budapest, 1971; Z gel , B., T O rk k O lt O r tarihi , Ankara , 1988 ; Orkun , H. N., Eski t O rk yaz o tlar o , Ankara, 1986; Tekin, S., Maytr o simit, Erzurum, 1960; Turner, R.L., A Comparative Dictionary of the Indo-Aryan Languages, Oxford, 1973.
مصطفى‌ موسوي‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 10  صفحه : 4143
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست