اوسْ وَ خَزْرَج، دو تيرة مهم از اعراب يمانى كه از مدتها پيش از اسلام در شهر يثرب (مدينه) ساكن شدند و پس از هجرت آنها را «انصار» (ه م) خواندند. نسب اوس و خزرج به قبيلة بزرگ يمانى ازد (ه م) مىرسيد و بيشتر نسب نگاران و مورخان سدههاي نخستين هجري به سلسله نسب اين دو تيره از طريق بنومازن بن ازد اشاره كردهاند (مثلاً نك: كلبى، جمهرة...، 621؛ خليفه، 1/175؛ يعقوبى، 1/202). نياي بزرگ دو تيره، عمروبن عامر مشهور به مُزَيقياست و اوس و خزرج دو پسر حارثة بن ثعلبة بن عمروبن عامر بودهاند. نسب اين دو، از طريق مادر كه قيله بنت كاهل نام داشت، به قبيلة بنى قضاعه مىرسيد (نك: كلبى، همانجا، نسب...، 1/363-364؛ ابن قتيبه، 109؛ ابن حزم، 331) و بدين سبب، اوس و خزرج خود را بنى قيله نيز مىخواندهاند (على، 4/133). عنوان اوس مختصر شدة «اوس مناة» است كه وابستگى و نسبت ايشان را به يكى از بُتان مشهور دورة جاهلى نشان مىدهد (همو، 4/135؛ دربارة اعتقاد خاص اوس و خزرج به اين بُت، نك: كلبى، الاصنام، 13-14، 27). در دورة جاهلى، عربها به دو تيرة اوس و خزرج بهطوركلى، خزرج مىگفتند (كلبى، همان، 14؛ نيز نك: ابن دريد، 437)؛ خزرج را به معناي باد تند يا نسيم جنوب آوردهاند (همانجا؛ ابن منظور، ذيل خزرج). تاريخ اقامت اوس و خزرج در شهر يثرب، با پراكندگى قوم ازد - كه در نواحى يمن سكنى داشتند - در مناطق گوناگون شبه جزيره و پارهاي سرزمينهاي اطراف آن پيوندي نزديك دارد. شايعترين روايات در مآخذ كهن حاكى از آن است كه مهاجرت گروهىِ ازديان از يمن، به سبب ويرانى سدّ مأرب بر اثر سيل بوده است (ابن رسته، 7/62 -63؛ يعقوبى، 1/203)، اما دربارة سبب اصلى مهاجرت ايشان و تاريخ وقوع آن ميان محققان معاصر، اتفاق نظري وجود ندارد (مثلاً نك: مهران، 455- 458؛ شريف، 313-316؛ ولفنسون، 63). از پارهاي روايتهاي ديگر چنين برمىآيد كه اوس و خزرج، پيش از ويرانى سد به يثرب مهاجرت كردند (همو، 52؛ نيز نك: دنبالة مقاله). در اينكه هنگام مهاجرت، اوس و خزرج به عنوان دو تيرة مستقل، از نواحى يمن خارج شدهاند، ترديد جدي است؛ چنانكه در رواياتى، مهاجرت به حارثة بن ثعلبه پدر اوس و خزرج، پس از ويرانى سد نسبت داده شده است (ابن سعيد، 1/188)؛ يا آنكه چون عمروبن عامر - جد بزرگ اوس و خزرج - ويرانى سد را پيشبينى كرده بود، زمينها و بوستانهاي خود را فروخت و با فرزندانش مهاجرت كرد و پس از طى مراحلى، اوس و خزرج سرانجام در يثرب ساكن شدند (ابن رسته، يعقوبى، همانجاها؛ نيز نك: ابن اثير، 1/655 -656). طبق روايتى كه مهاجرت را به حارثة بن ثعلبه منسوب مىكند، وي نخست با قوم خود به نواحى شام رفت، اما بروز پارهاي مشكلات ميان ايشان و روميان، موجب هجرت و سپس اقامت اين قوم در يثرب شد (ابن سعيد، همانجا؛ قس: ابن هشام، 283، 286). به هر حال چنانكه محققان گفتهاند، هجرتِ ازديان از يمن يكباره اتفاق نيفتاد (شريف، 315). بعدها، دستههايى از اين مهاجران در شمال جزيرةالعرب و در جوار سرزمين شام دولت كوچك غسانى، و دستههايى ديگر در بخشهايى از عراق فعلى (حيره) دولت آل منذر يا لخميان را تشكيل دادند و هر يك، دست نشاندة يكى از دو دولت بزرگ وقت، يعنى ايران و روم بودند. به احتمال بسيار، پس از برپايى اين دولتها، هجرت اقوام ازد، از آن جمله اوس و خزرج يا اجداد ايشان، به جاهايى از جزيرةالعرب فزونى گرفت. به گفتة برخى محققان، شايد هجرت اوس و خزرج ديرتر از ديگر اقوام ازدي و احتمالاً در اواخر سدة 4م انجام شده باشد (همو، 314-316). اين قوم، يثرب را براي اقامت برگزيد كه از حيث شرايط اقليمى براي كشاورزي مناسب به نظر مىرسيد. چون اين دسته از ازديان به يثرب رسيدند و در آنجا سكنى گزيدند، گروهى از يهوديان در شهر به سر مىبردند و ادارة آنجا از حيث سياسى و اقتصادي يكسره به دست ايشان بود (ابن رسته، 7/62؛ نيز نك: بلاذري، فتوح...، 17). روابط ميان يهوديان و اوس و خزرج، نخست بر مبناي همكاري، به ويژه در كشاورزي شكل گرفت، اما اندك اندك با فزونى يافتن شمار مهاجران، تسلط يهوديان رو به كاهش نهاد. بعيد نيست از همين دوران، با تشكيل بطون و شاخههاي گوناگون، روند جدايى دو تيره از يكديگر آغاز شده باشد (نك: دنبالة مقاله). تسلط اوس و خزرج بر يثرب، موجد پديدة ديگري شد كه در تعلق اين شهر به حوزة دو حكومت دست نشاندة غسانى و لخمى ارتباط دارد. طبق يك روايت، يهوديان به عامل دولت ساسانى خراج و ماليات مىپرداختند و از سوي ايشان، حكمرانى يثرب به يهوديان سپرده شده بود (ابن رسته، 7/64). بنابر روايت ديگري، اوس و خزرج پس از آنكه از ستم فرماندار يهودي شهر به ستوه آمدند، از غسانيان ياري طلبيدند. مالك بن عجلان از بنى غسان به ياري ايشان آمد و از آن پس دورة سيادت اوس و خزرج بر يثرب آغاز شد (نك: سمهودي، 1/178 بب؛ قس: مهران، 462-464). به هر حال، براساس پارهاي نشانهها، اوس و خزرج خود را به غسانيان - كه مانند آنها به ازد نسب مىبردند - نزديكتر احساس مىكردند (براي تفصيل، نك: على، 3/391)، و اگر هم تا اواسط سدة 6م - چنانكه برخى محققان حدس زدهاند (نك: كستر، 11-14؛ على، 4/129-130) - كارگزاران دولت ساسانى توسط يهوديان بر يثرب تسلط داشتند، از همين زمان، با ورود اوس و خزرج به يثرب، اوضاع به نفع غسانيان مىبايست دگرگون شده باشد و در اين زمينه روايتهايى نيز در دست است (نك: ابن حبيب، «اسماء...»، 136- 137؛ نيز نك: على، 2/578، 4/134؛ ولفنسون، 59 -61). در مدتى كه اوس و خزرج بر يثرب تسلط داشتند، از چگونگى ادارة شهر اطلاع دقيقى در دست نيست، به ويژه آنكه ميان دو تيره چنان رقابتى درگرفت كه به جنگها و نزاعهاي خونين و دراز مدت منتهى شد و يهوديان بىگمان در افروختن آتش فتنه ميان دو تيره نقش فعال داشتند (مهران، 481؛ وكيل، 75). از آنجا كه قدرت دو تيره تقريباً برابر بود، هر يك مىكوشيدند با انعقاد پيمان با گروهى از قبايل مشهور يهودي در يثرب، بر ديگري تفوق يابند، چنانكه اوسيان با بنى قريظه هم پيمان شدند و خزرجيان با بنى نضير (همانجا). حاصل اين رقابتها، بروز جنگهاي خونين ميان طوايف اين دو تيره بود كه در «ايام العرب» (ه م) دورة جاهلى، براي هر يك نامى خاص هست، ولى روايات مربوط به آن، آميخته با افسانه است (نك: ه د، ايامالعرب؛ نيز مهران، 480). در نخستين جنگ به نام «حرب سُمير»، پيروزي از آن اوس شد، اما در بيشتر جنگهاي بعدي، خزرجيان تسلط يافتند (ابن اثير، 1/658 - 659، نيز براي جنگهاي ديگر، نك: 1/660 بب). در واپسين جنگ اين هر دو تيره به نام «حرب بُعاث» كه اندكى پيش از هجرت حضرت رسول(ص) به يثرب اتفاق افتاد، اوسيان براي كسب پيروزي بر رقيب، به مكه آمدند و خواهان انعقاد پيمان با قريش شدند، اما اعتنايى نديدند. در همين اوقات بود كه ميان برخى از ايشان و پيامبر(ص) ارتباط حاصل شد (ابن حبيب، المنمق، 268؛ بلاذري، انساب...، 1/238؛ ابن اثير، 1/680 -681؛ نيز نك: ولفنسون، 68). ظاهراً خزرجيان برآن بودند تا عبدالله بن اُبَىّ ابن سلول را - كه بعدها از منافقان مشهور شد (بلاذري، همان، 1/274) - تاج بر سر نهند و فرمانروايى شهر بدو بسپرند (ابن سعيد، 1/190؛ نيز نك: ولفنسون، 70). با هجرت پيامبر(ص) به يثرب، اوس و خزرج اسلام آوردند و «انصار» عنوان يافتند و خود بدان افتخار مىكردند (على، 4/140-141؛ براي تفصيل، نك: ه د، انصار). با اينهمه، در برخى مواقع، رقابتهاي ديرين ميان دو تيره سر بر مىآورد، چنانكه بر سر اينكه كدام يك در پيمان عقبه زودتر با آن حضرت دست بيعت دادند، اختلاف و تفاخر داشتند. اين اختلاف دربارة حضور ايشان در ديگر مواقع دورة اسلامى نيز وجود داشت (نك: ابن سعد، 4(1)/4؛ ابن قدامه، 499). البته به نظر مىرسد كه در دورة اسلامى نيز اكثريت با خزرجيان بود، چنانكه در ميان نقيبان 12 گانه - در آغاز ارتباط با پيامبر(ص) - 3 تن از اوسيان بودند و بقيه از خزرج (بلاذري، همان، 1/252؛ طبري، تاريخ، 2/363) و در جنگ بدر نيز شمار افراد خزرج بيشتر از اوس بود (ابن اسحاق، 288؛ بلاذري، همان، 1/290). در جنگهاي مريسيع و بنى قريظه و قضية افك نيز اختلاف ميان اوس و خزرج ظاهر شد، ولى پيامبر(ص) آتش فتنه را خاموش كرد (واقدي، 2/415، 431، 515؛ نيز نك: ابن سعد، 1(2)/46؛ طبري، همان، 2/614؛ احمد بن حنبل، 6/59، 196). پس از وفات آن حضرت نيز، در ماجراي سقيفه، ابوبكر و يارانش از رقابت اوس و خزرج بر سر جانشينى پيامبر(ص) سود بردند (طبري، همان، 3/221-222؛ مسعودي، 2/304). اوس و خزرج هر يك داراي 5 بطن بودند (نك: شريف، 310- 311 بب). اين بطون خود به عشاير و شاخههاي ديگري كه شمار آنها بالغ بر 40 شاخه مىشد، به جز عشاير ديگري از اعراب كه با دو تيره رابطة ولاء داشتند، تقسيم مىشدند (شريف، 309). اوس و خزرج علاوه بر آنكه به جنگاوري و دليري شهره بودند (ابن عبدربه، 2/192-193؛ بلاذري، فتوح، 17)، هر يك شاعرانى داشتند. از ميان اوسيان، قيس بن خَطيم كه به «زبان اوس» شهره بود، و ابوقيس ابن اسلت، نامبردارند (على، 1/475؛ ابوالفرج، 2/159 بب، 15/160 بب)؛ و از خزرجيان نيز بايد به حسان بن ثابت - كه مدايح او در حق حضرت رسول(ص) شهره است - و كعب بن مالك اشاره كرد (ذهبى، 2/512 بب، 2/523 بب؛ نيز نك: على، 9/654). برخى از وجوه اصحاب پيامبر(ص) نيز به دو تيرة اوس و خزرج تعلق داشتند و بعدها اعضاي دو تيره، هر يك به سببى به ايشان افتخار مىكردند. در اوس كسانى مانند حنظلة غسيل الملائكه، عاصم بن ثابت، سعد بن معاذ، و در خزرج، زيد بن ثابت، معاذ بن جبل، اُبَىّ بن كعب (ابن عبدربه، 3/331؛ نيز نك: على، 4/137) را بايد نام برد. گفتهاند برخى از آيات قرآن كريم، به ويژه آية 103 از سورة آل عمران كه مؤمنان را به وحدت و پرهيز از تفرقه دعوت مىكند، در شأن اوس و خزرج نازل شده است (شيخ طوسى، 2/545 -546؛ قرطبى، 4/155؛ نيز نك: طبري، تفسير، 4/17). از ميان مؤلفان و مورخان قديم، كسانى چون ابوعبيده معمر بن مثنى (ه م)، واقدي (د 207ق) و علاّن شعوبى (د اواخر قرن 2ق)، آثاري دربارة اوس و خزرج و انساب و جنگها و مثالب ايشان داشتهاند (نك: ابن نديم، 60، 111، 118). مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ ابن اسحاق، محمد، سيرة، به كوشش محمد حميدالله، قونيه، 1401ق/1981م؛ ابن حبيب، محمد، «اسماء المغتالين»، ضمن نوادر المخطوطات، به كوشش محمد عبدالسلام هارون، قاهره، 1373ق/1954م؛ همو، المنمق، به كوشش خورشيد احمد فارق، بيروت، 1405ق/1985م؛ ابن حزم، على، جمهرة انساب العرب، بيروت، 1403ق/1983م؛ ابن دريد، محمد، الاشتقاق، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1378ق/1958م؛ ابن رسته، احمد، الاعلاق النفيسة، به كوشش دخويه، ليدن، 1891م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري، ليدن، 1322ق؛ ابن سعيد مغربى، على، نشوة الطرب، به كوشش نصرت عبدالرحمان، عمان، 1982م؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفريد، به كوشش احمد امين و ديگران، بيروت، 1402ق/1983م؛ ابن قتيبه، عبدالله، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1960م؛ ابن قدامه، عبدالله، التبيين فى انساب القرشيين، به كوشش محمد نايف دليمى، بيروت، 1408ق/1988م؛ ابن منظور، لسان؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابن هشام، عبدالملك، التيجان فى ملوك حمير، حيدرآباد دكن، 1347ق؛ ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، بيروت، 1390ق/1970م؛ احمد بن حنبل، مسند، قاهره، 1313ق؛ بلاذري، احمد، انساب الاشراف، به كوشش محمد حميدالله، قاهره، 1959م؛ همو، فتوح البلدان، به كوشش دخويه، ليدن، 1865م؛ خليفة بن خياط، الطبقات، به كوشش سهيل زكار، دمشق، 1966م؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و ديگران، بيروت، 1406ق/1986م؛ سمهودي، على، وفاء الوفاء، به كوشش محمد محيىالدين عبدالحميد، قاهره، 1374ق/ 1955م؛ شريف، احمد ابراهيم، مكة و المدينة فى الجاهلية و عهد الرسول، قاهره، دارالفكر العربى؛ شيخ طوسى، حسن، التبيان، به كوشش احمد حبيب قصير عاملى، بيروت، دارالتراث العربى؛ طبري، تاريخ؛ همو، تفسير؛ على، جواد، المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، بيروت، 1976م؛ قرطبى، محمد، الجامع لاحكام القرآن، قاهره، دارالكتب المصريه؛ كستر، م. ج.، الحيرة و مكة، ترجمة يحيى جبوري، بغداد، 1976م؛ كلبى، محمد، الاصنام، به كوشش احمد زكى پاشا، قاهره، 1924م؛ همو، جمهرة النسب، به كوشش ناجى حسن، بيروت، 1407ق/1987م؛ همو، نسب معدواليمن الكبير، به كوشش ناجى حسن، بيروت، 1408ق/1988م؛ مسعودي، على، مروج الذهب، به كوشش يوسف اسعد داغر، بيروت، 1385ق/1965م؛ مهران، محمد بيومى، تاريخ العرب القديم، اسكندريه، 1989م؛ واقدي، محمد، المغازي، به كوشش مارسدن جونز، لندن، 1966م؛ وكيل، محمد سيد، يثرب قبلالاسلام، حجاز، 1409ق/1989م؛ ولفنسون، اسرائيل، تاريخ اليهود فى بلاد العرب، قاهره، 1345ق/ 1927م؛ يعقوبى، تاريخ، بيروت، دارصادر. على بهراميان