اَنْجُمَنِ مَعارِف، انجمنى متشكل از برخى معارف دوستان ايرانى كه در
1315ق/1897م، به اهتمام شخصيتهايى مانند امينالدوله و احتشام السلطنه، با
هدف تأسيس مدارس جديد و توسعة معارف در تهران تشكيل شد.
به گفتة دولت آبادي، در ذيقعدة 1314، امينالدوله پس از دستيابى به صدارت،
بر آن شد تا مدرسة رشديه را كه پيشتر در تبريز به مديريت ميرزا حسن تبريزي
(رشديه) تأسيس شده بود، در تهران نيز راهاندازي كند (1/178-181). در اين
زمان حركتى همسو از طرف برخى تجدد طلبان مانند احتشامالسلطنه ظهور كرد و
ايشان نخستين بار در رجب 1315، به ابتكار كريمخان سوادكوهى، سردارمكرم و
البته با رخصت امينالدوله، به همراه عدهاي مانند جعفر قلى خان نيرالملك
و يحيى دولت آبادي، در منزل سردار مكرم فراهم آمدند تا مدرسهاي شبانهروزي
براي تعليم و نگهداري دانشآموزان يتيم تأسيس كنند (همو، 1/184-187). اين
جلسه منجر به تشكيل انجمن معارف شد كه هدف آن بسط و توسعة مدارس جديد بود.
امينالدوله با نفوذ خود، وزير علوم، يعنى نيرالملك را به رياست انجمن
برگماشت (همو، 1/186- 187) و براي نشان دادن همراهى خود با اهداف انجمن، در
باغ مسكونى خويش، مدرسة رشديه را برپا ساخت (همو، 1/186).
اعضاي انجمن در نخستين گام خود، دچار دو دستگى و اختلافنظر شدند. عدهاي
مانند مفتاحالملك و ممتحنالدوله، زيرنظر احتشام - السلطنه، به رقابت با
امينالدوله و همفكران او، يعنى ميرزا حسن تبريزي و نيرالملك پرداختند (همو،
1/187- 188).
همفكران احتشامالسلطنه خيلى زود توانستند بر رقيبان خود غلبه يابند و
نيرالملك به رغم آنكه رياست انجمن را داشت، عمدة فعاليتها به دست
احتشامالسلطنه و نفوذ او صورت مىگرفت. از جملة اقدامات احتشامالسلطنه،
جمعآوري اعانه از طبقات مختلف مردم و نيز محدود ساختن بودجة مدرسة رشديه
بود (همو، 1/187-191). وي با اين تمهيدات توانست در مدت 6 ماه، مدارسى مانند
افتتاحيه، ابتدائيه، علميه و مظفريه را برپا سازد و 3 هزار دانش آموز در اين
مدارس گردآورد (احتشام السلطنه، 326-327).
در محرم 1316، امينالدوله از صدارت معزول شد و دشمن ديرينة او، يعنى
امينالسلطان كه باطناً موافق اصلاحات نبود، صدارت يافت (دولتآبادي، 1/209،
211، 213-214). در اين زمان دو دستگيهايى در انجمن پديد آمد و كسانى مانند
مفتاحالملك، از احتشامالسلطنه جدا شده، خود را به گروه نيرالملك و رشديه
نزديك ساختند. مفتاحالملك براي كنار گذاشتن احتشامالسلطنه در نخستين گام،
خود را به امينالسلطان نزديك ساخت (همو، 1/216)، اما احتشامالسلطنه براي
خنثى ساختن اقدامات وي، امينالسلطان را به انجمن دعوت كرد. پذيرش اين
دعوت از سوي امينالسلطان و كمك مالى وي به انجمن (همو، 1/217-219)،
احتشامالسلطنه را به اين اشتباه انداخت كه وي با انجمن موافقت قلبى دارد
و مىتوان به حمايتهاي او پشتگرم بود؛ از اينرو، علاوه بر تأسيس كتابخانة
ملى، مدرسة اكابر، دارالتأليف و دارالترجمه (همو، 1/221-222؛ احتشامالسلطنه،
327)، در صدد برآمد تا مدرسة دارالفنون را از اختيار نيرالملك، وزير علوم به در
آورد (دولت آبادي، 1/224).
مفتاحالملك با تمسك به اين اقدام احتشامالسلطنه نامهاي به شاه نوشت و
اعمال او را مغاير با استقلال سلطنت عنوان نمود. با كمك و نفوذ امينالسلطان
و به بهانة اين نامه، شاه فرمان خلع احتشامالسلطنه و رياست نيرالملك بر
انجمن معارف را صادر كرد (همو، 1/225-226؛ احتشامالسلطنه، 344- 345).
مردم به علت خارج شدن احتشامالسلطنه از انجمن، ديگر حاضر به كمك مالى
به انجمن نشدند (دولت آبادي، 1/244). اين موضوع و همچنين افشاي سوء
استفادههاي مالى از بودجة انجمن سبب شد تا مفتاحالملك هم خود را از ادارة
انجمن دور سازد. نتيجة نهايى آن بود كه در شوال 1318، انجمن در عمل، به
حالت انحلال و تعطيل افتاد (همو، 1/241، 244، 282).
مآخذ: احتشامالسلطنه، محمود، خاطرات، به كوشش محمد مهدي موسوي، تهران،
1366ش؛ دولت آبادي، يحيى، حيات يحيى، تهران، 1362ش.
على ميرانصاري