اَمينُ الْحُسِيْنى، محمدامين بن محمد طاهر(1311-1394ق/ 1893- 1974م)،
مفتى فلسطين و از نخستين رهبران جنبش فلسطينيان بر ضد سلطة انگليس و
صهيونيسم. زندگى پر فراز و نشيب امين را مىتوان به چند بخش تقسيم كرد:
الف - از آغاز تا احراز مقام افتاي فلسطين: امين در قدس زاده شد و زير نظر
پدرش كه مفتى فلسطين بود، به يادگيري اصول دين، قرائت قرآن و ادبيات
عرب پرداخت و آنگاه به آموزش برخى از علوم نوين مبادرت كرد. پس از
تحصيلات دبيرستانى، در دانشكدة فرر قدس مدت دو سال را به فراگيري زبان
فرانسه گذراند (ماردينى، 27؛ جرار، 49). سپس به قصد ادامة تحصيل به مصر رفت
و در قاهره از 3 مركز الازهر، دانشكدة ادبيات و دارالدعوه بهره برد و ضمن
مراوده با محمد رشيد رضا (د 1354ق/1935م) با انديشههاي سيد جمالالدين
اسدآبادي(د 1314ق/1896م) وشيخمحمد عبده (د 1323ق/1904م) آشنا شد و تحت
تأثير افكار آنان قرار گرفت. اما به سبب وقوع جنگ جهانى اول، تحصيلات خود
را ناتمام گذاشت و پس از دو سال به قدس بازگشت. زمانى كه در قاهره به سر
مىبرد، نسبت به مسائل فلسطين توجه خاص پيدا كرد و از پديدة صهيونيسم و
مطامع آن نسبت به اين سرزمين آگاه شد. از اين رو، زمانى كه در
1332ق/1914م گروهى از هموطنان او به تأسيس جمعيتى در برابر صهيونيسم اقدام
كردند، امين نيز به آنان پيوست (همو، 49، 50).
در 1333ق/1915م پدرش او را براي ادامة تحصيل به استانبول فرستاد، ولى وي
ظاهراً به عنوان خدمت اجباري، وارد دانشكدة افسري شد و پس از رسيدن به درجة
افسري به ارتش عثمانى در ازمير پيوست. پس از آنكه در 1335ق/1917م،
انگليسيها فلسطين را اشغال كردند، امين از ازمير گريخت تا براي پيكار با
اشغالگران به صف مبارزان بپيوندد. او به عنوان مأمور جمع آوري داوطلب
براي نيروهاي فيصل بن حسين، حاكم سوريه - كه در آن تاريخ در شرق اردن
فعاليت داشتند - آغاز به كار كرد. در واقع، مقارن همين ايام بود كه حاج
امين الحسينى نخستين بار در ميان رهبران فلسطينى سر بر آورد (پراث، 184 ؛
عطيه، 434). امين از اين پس افزون براينكه در مدرسةرشيديه و روضةالمعارف،
واقع در قدس، به تدريس همت گمارد، در روزنامة محلى سوريا الجنوبيه نيز به
نوشتن مقاله آغاز كرد و به مخالفت خود با سياست بريتانيا و صهيونيسم در
فلسطين ادامه داد (جرار، 50، 51؛ ماردينى،29؛حاساسيان،66 -67؛عطيه،همانجا؛
موسوعه...،4/138).
نخستين اقدام سياسى امين در فلسطين، تأسيس الجمعية الاسلامية المسيحيه بود
كه پس از اعلامية بالفور صورت گرفت. هدف او ايجاد هماهنگى در ميان همة
اعراب مسلمان و مسيحى بر ضد صهيونيسم (عطيه، 435؛ كيالى، 98) و خنثى كردن
تفرقه افكنيهاي انگليسيها ميان پيروان اين دو آيين بود (جرار، 315- 319). در
كنگرة اول اين جمعيت كه در نوامبر 1918 در قدس برگذار شد، امين نقش مهمى
ايفا كرد (عطيه، همانجا). در اين سال، انجمنى به نام النادي العربى، به
رياست امين در قدس تأسيس شد كه هدف آن، افزون بر مبارزه با صهيونيسم،
وحدت با سوريه بود (« فرهنگ...1»، 163 ؛ كيالى، همانجا؛ جرار، 39). متعاقب
تأسيس النادي العربى، جمعيتهاي ديگري نيز با پشتيبانى يا رهبري وي به
منظور مبارزه با صهيونيسم و انگليسيها تأسيس شد كه از آن ميان مىتوان
الجمعية العربية الفلسطينيه را نام برد (عطيه، 436). يكى ديگر از سازمانهاي
انقلابى زير نفوذ حاج امين، الكفّ السوداء بود كه در 1337ق/1919م به
الفدائيه، تغيير نام داد. اعضاي اين سازمان مخفى، سوگند ياد كرده بودند كه
جان خود را در راه حاج امين فدا كنند (پراث، .(129
در قيام 1338ق/1920م كه به انقلاب اول فلسطين شهرت دارد، امين نقش
برجستهاي در رهبري اين جنبش ايفا كرد. پس از سركوب اين قيام، امين دستگير
شد، ولى با همت گروهى از جوانان فلسطينى به دمشق و شرق اردن گريخت و مورد
استقبال امير عبدالله حاكم شرق اردن قرار گرفت. دادگاه انگليسيها او و
همكارش عارف العارف را غياباً به زندان با اعمال شاقه محكوم كرد. چندي بعد
كه هربرت سموئل، كارگزار عالى انگليس در فلسطين فرمان عفو عمومى داد، امين
و عارف العارف مشمول اين عفو نشدند؛ با اينهمه، اينان نيز پس از مدت
كوتاهى از فرمان عفو برخوردار شدند و به قدس بازگشتند (همو، 106 ؛ جرار، 57؛
ماردينى، 36- 38؛ حاساسيان، 67).
ب - از آزادي تا دستگيري مجدد در 1937م: به دنبال بازگشت امين به قدس،
برادرش (از مادري ديگر) كامل الحسينى كه پس از پدر مفتى فلسطين شده بود،
درگذشت. بر اثر اعمال نفوذ خاندان قدرتمند حاج امين و هواداران وي، هربرت
سموئل او را كه در آن زمان نه از رجال دين و نه حتى در لباس روحانى بود
(مة 1921) به عنوان مفتى فلسطين برگزيد (پراث، 192 )، هر چند كه انگليسيان و
يهوديان در باطن با اين انتخاب موافق نبودند ( جودائيكا، ؛ VIII/1132 جرار، 58
-61؛ ماردينى، 43-44؛ دروزه، 1/51). علت آنكه انگليسيان به انتخاب حاج
امين تن در دادند، يكى به گفته هربرت سموئل بيم از مردم بود و ديگر آنكه
اين كارگزار انگليسى مىخواست آتش رقابت و اختلاف را ميان دو خاندان رقيب،
نشاشيبى و حسينى، در قدس، بيشتر دامن بزند و اعراب را دچار تفرقة درونى كند؛
شايد هم نيت چنين بود كه با دادن مقامى رسمى به اين انقلابى افراطى، او
را وادار به اتخاذ موضع ملايمتري كنند (پراث، همانجا). يكى از موانع موجود
بر سر راه انتصاب حاج امين به مقام افتاي فلسطين اين بود كه او يك عالم
دين نبود. هر چند او مدتى را در قاهره به تحصيل علوم دينى گذرانده بود، اما
هيچگاه از يك مدرسة عالى دينى فارغ التحصيل نشده، و عنوان شيخ را احراز
نكرده بود و از اينرو، هرگز رسماً و كتباً به اين مقام منصوب نشد و حتى
انتصابش در روزنامه هاي رسمى اعلام نگرديد (همو، 193 .(191,
عنوان مفتى قدس فرصت بسيار مناسبى به امين داد تا هدفهاي سياسى خود را بر
ضد يهوديان و انگليسيان دنبال كند و عملاً مقام رهبري دينى، اجتماعى و
سياسى فلسطينيان را به دست گيرد(جرار، 58؛ حاساسيان، همانجا). وي پولهايى را
كه براي مصارف غير سياسى مانند عمران مساجد و بازسازي قبة الصخره و
مسجدالاقصى در اختيارش قرار مىگرفت، صرف اهداف سياسى از قبيل راه اندازي
تظاهرات، اهداي كمك به انجمن اسلامى - مسيحى و جز آنها مىكرد (پراث، .(203
در جمادي الاول 1340/ژانوية 1922 كه مجلس اعلاي اسلامى فلسطين تأسيس شد،
حاج امين رياست آن را بر عهده گرفت (عطيه، 438؛ ماردينى، 42؛ پراث، و تا
پايان كار مجلس در 1937م همچنان آن را رهبري كرد. مجلس اعلاي اسلامى در
اين مدت، نقش مهمى در تحولات سياسى و اجتماعى ايفا كرد و در واقع به مثابة
يك دولت اسلامى عمل مىكرد (دروزه، 1/52؛ موريس، .(18
امين الحسينى با احراز مقام افتا و رياست مجلس اعلاي اسلامى، همة امور دينى
فلسطين، از جمله امور مساجد، اوقاف، ادارة مبلغان دينى، مفتيان و كار قضا را
در اختيار گرفت. اينهمه اختيارات بر قدرت اجتماعى او افزود و در نتيجه وي را
در ميان ديگر رهبران فلسطينى بى رقيب ساخت. اوقاف يكى از مسائل پيچيدهاي
بود كه پس از اشغال فلسطين و تشكيل حكومت قيمومت به دست انگليسيها، باعث
كشمكش و درگيريهاي بسياري بين امين و مجلس اعلاي اسلامى از يك سو و دولت
قيمومت از سوي ديگر شد و هر يك از دو طرف تلاش مىكرد كه اين منبع درآمد را
در اختيار خود بگيرد (نك: دمپر، 42-47). به هر حال، حاج امين به اقتضاي
پايگاه دينى بلند كه يافته بود، موفق شد كه رشتة امور اوقاف را به دست
گيرد و از آن به عنوان نوعى اهرم قدرت استفاده كند (پراث، 204 .(203,
از 1921م/1300ش به بعد، امين موضع ضد صهيونيستى خود را قاطعانه حفظ كرد،
ولى نسبت به حكومت قيمومت و انگليسيها راه مدارا در پيش گرفت. علل اتخاذ
اين سياست را چنين برشمردهاند: 1. مقام افتا كه مقامى رسمى بود، امين را
به محافظهكاري سوق داده بود؛ 2. مبارزات چندين سالة فلسطينيان بر ضد حكومت
انگليس در فلسطين ضربات سختى خورده بود و ديگر امكان رويارويى خشونت آميز
براي آنان وجود نداشت؛ 3. حكومت انگليس در آن زمان خود را در امور داخلى
فلسطين و منازعة اعراب و يهوديان بى طرف نشان مىداد؛ 4. امين مىپنداشت
كه دشمن اصلى صهيونيسم است، در صورتى كه بسياري از رهبران فلسطينى اين
تفكر و موضع سياسى را نمىپسنديدند و از وي انتقاد مىكردند (عطيه، 438-446؛
زعيتر، 208- 209؛ پراث، .(129 هر چند كه برخى از پژوهشگران ادعا كردهاند كه
امين از همان آغاز معتقد به مبارزة مسلحانه با انگليس و صهيونيسم بود، اما
فلسطينيان تا سالهاي 1929-1930م كلاً مىپنداشتند كه مىتوانند از طريق
مذاكره و مدارا با انگلستان، از حقوق خود دفاع كنند و امين هم به ناچار از
همين سياست پيروي مىكرد (جرار، 132-133). مكداول بر اين عقيده است كه حاج
امين آن اندازه هم كه به نظر مىآمد، سازش ناپذير نبود. در اواخر سال
1935م، پيش از شورش اعراب هم او و هم موسى عالمى آماده بودند كه بر سر
مهاجرت يهوديان به فلسطين سازش كنند و با بنگورين به توافقى دست يابند
كه طبق آن جمعيت يهودي فلسطين به 44% كل جمعيت اين سرزمين برسد (ص
.(190 وقتى در 1343ق/1925م، بالفور، وزير امور خارجة وقت انگلستان، از فلسطين
ديدار كرد، تظاهرات عظيمى بر ضد او صورت گرفت كه رهبري آن با مجلس اعلاي
اسلامى و امين الحسينى بود (جرار، 77- 79). در همان سال، مردم سوريه بر
فرانسويان شوريدند و امين به حمايت از سوريان برخاست (همو، 80 -81).
سياست محافظه كارانة امين تا 1930م/1309ش ادامه پيدا كرد. انگلستان نيز
كوشيد تا از اين سياست عالىترين مقام دينى و اجتماعى فلسطين، به نفع خود
بهره گيرد. چنانكه واكهوب، يكى از مقامات انگليسى مىگويد، امين آدمى
معتدل و واقع بين است و اين اعتدال او براي ما بسيار مغتنم است و نبايد
بگذاريم كهاو به افراطيون گرايش پيدا كند وگرنه آشفتگى بسيار و اجتناب
ناپذير خواهد بود (كيالى، 245). زمانى سياست اصلى امين اين شد كه مسألة
فلسطين از محدودة منازعات يهوديان و فلسطينيان بيرون رود و در سطح كل ملل
عرب و حتى، از آن فراتر، در سطح جهان اسلام به عنوان مسألهاي اسلامى
مطرح شود ( جودائيكا، .(XVI/1084 از كارهاي مهم وي در راه حصول اين هدف آن
بود كه در 1924م/1303ش تصميم گرفت مسجد الاقصى را بازسازي كند و براي
تأمين هزينة آن از تمام مسلمانان جهان ياري خواست؛ هيأتهايى را براي
گردآوري اعانه به چند كشور اسلامى فرستاد و خود به مصر رفت؛ تا 1928م/1307ش
توانست 95 هزار ليرة فلسطينى جمع آوري كند. تعمير مسجد 5 سال طول كشيد (جرار،
70-72؛ حاساسيان، 138).
از جمله تلاشهاي وي براي اسلامى كردن قضية فلسطين، پيشنهاد دفن مولانا محمد
على پيشواي مسلمانان هند، در قدس بود. تشييع و تدفين مولانا - كه به مسألة
فلسطين توجهى خاص داشت - طى مراسمى با شركت بسياري از شخصيتهاي مهم جهان
برگذار شد (جرار، 111-112). به علاوه، حاج امين گه گاه هيأتهايى را براي
طرح مسألة فلسطين به كشورهاي اسلامى گسيل مىداشت، يا خود براي اين مقصود
به سفر مىرفت (همو، 75-76). او در 1926م در كنفرانس اسلامى مكه شركت كرد
(همو، 81). در تمام اين احوال، سياست بريتانيا اين بود كه مسألة فلسطين در
حد منازعة داخلى ميان اعراب و يهوديان فلسطين باقى بماند (همو، 109). در
سالهاي 1924 و 1928م گردهماييهايى به قصد ترويج مسيحيت و مبارزه با اسلام
در قدس صورت مىگرفت. مسلمانان فلسطينى از اين موضع گيري آشكار مسيحيان بر
ضد اسلام سخت به خشم آمدند و درگيريهايى ميان دو طرف روي داد. حاج امين
با متوقف ساختن آن گرد هماييها به درگيريها پايان داد (همو، 82 -84).
حوادثى كه از 1929م به بعد رخ داد، امين و ديگر فلسطينيان را به مبارزات
حادتري بر ضد صهيونيستها و انگليسيان سوق داد. طليعة اين دوره از مبارزات،
قيام بُراق بود؛ براق، مكانى است كوچك، نزديك ديوار غربى بيت المقدس و
چون روايت شده كه عروج پيامبر (ص) با مركبى موسوم به براق از آنجا آغاز
شده، به اين نام مشهور شده است. يهوديان آنجا را ديوار ندبه مىگويند و
بدين لحاظ محل مذكور براي آنان نيز مقدس است. وقتى فلسطينيان احساس كردند
كه يهوديان تدريجاً درصدد دست يافتن به مسجد الاقصى و تخصيص ديوار ندبه به
خود هستند، برآشفتند و كشمكشهايى پديد آمد كه در آن شماري يهودي و فلسطينى
كشته شدند. در اين ناآراميها، امين و مجلس اعلاي اسلامى نقش مهمى در حمايت
از مسلمانان ايفا كردند (دروزه، 1/61 -63؛ سخنينى، 102). در 1930م امين به
منظور دفاع از حقوق مسلمانان همراه هيأتى به عنوان سخنگو به لندن رفت،
ولى بدون كسب نتيجه بازگشت (جرار، 104-106، 110). بعد از حادثة براق و خريد
بيش از پيش اراضى فلسطين توسط يهوديان، امين و همفكران وي به اين نتيجه
رسيدند كه پشتيبان اصلى يهوديان دولت بريتانياست و بايد لبة تيز مبارزه را
متوجه اين دشمن اصلى كنند (عطيه، 448-449).
در 1931م امين براي جلب توجه بيشتر مسلمانان به قضية فلسطين، بر آن شد تا
كنفرانس جهانى اسلامى را در قدس برگذار كند. وي از اين طريق مىخواست ضمن
تحقق بخشيدن به آرزوهاي سياسى خود، به وحدت ملل اسلامى هم كمك كند (
جودائيكا، )، IX/919 اما موانع بسياري بر سر راه تشكيل اين كنفرانس وجود
داشت: از يك سو، دولت بريتانيا با برگذاري آن سخت مخالف بود و از سوي ديگر
خاندان نشاشيبى كارشكنى مىكردند. بعضى از رهبران كشورهاي اسلامى نيز همچون
عربستان، مىپنداشتند كه در اين كنفرانس موضوع خلافت مطرح خواهد شد و
احتمالاً امين الحسينى خود را به عنوان خليفة مسلمانان نامزد خواهد كرد؛
بنابراين، در آغاز با تشكيل آن مخالفت ورزيدند، اما به رغم همة مخالفتها،
كنفرانس به رياست امين برگذار، و تصميماتى نيز گرفته شد. اگرچه كنفرانس كار
چندانى از پيش نبرد، در شرايط خاص آن زمان، گامى مثبت در راه بيداري و
اتحاد مسلمانان در برابر انگليس و صهيونيسم بود (جرار، 114-119؛ دروزه،
1/79-86، 90؛ حاساسيان، 138-143؛ پراث، .(272
مهمترين مسألة آن سالها كوچ روز افزون يهوديان به فلسطين بود. امين تلاش
فراوانى كرد تا از اين كوچ و فروش اراضى فلسطينيان به يهوديان جلوگيري
شود. در 1934م مردم فلسطين در يافا به رهبري امين در اعتراض به ورود
يهوديان به خاك فلسطين سر به شورش برداشتند كه سركوب شد (جرار، 128-130).
او خود، فروش اراضى را شرعاً تحريم كرد و شماري از فقيهان غير فلسطينى مانند
محمد رشيد رضا و محمد حسين آل كاشف الغطا را تشويق كرد كه فتاواي مشابه صادر
كنند (همو، 124؛ كيالى، 249). به دنبال درگيريهاي خشونت آميز، در 1935م قيام
عزالدين قسام روي داد. شواهد فراوان نشان مىدهد كه اين قيام با اطلاع و
همكاري امين صورت پذيرفت. عزالدين كه پس از آمدن به فلسطين از سوي امين
به عنوان خطيب رسمى و مدرس مسجد حيفا منصوب شد، با او ارتباط مستقيم داشت
(ماردينى، 82؛ موسوعه، 3/231). در همان سال با ابتكار امين «سازمان جهاد
مقدس» با عضويت گروههاي مخفى كوچكى تشكيل شد تا مبارزة مسلحانهاي را آغاز
كند. امين، عبدالقادر حسينى را به فرماندهى اين سازمان برگزيد (جرار، 138).
در همين اوان، عبدالرحمان البنّا (برادر شيخ حسن البنّا) ضمن ديدار با حاج
امين، حمايت اخوان المسلمين را از جنبش فلسطين اعلام كرد (براند، 46).
در 1936م، مفتى فلسطين همة رهبران احزاب سياسى را به نشستى فراخواند كه
نتيجة آن تشكيل «كميتة عالى عرب» بود. امين به رياست اين كميته برگزيده
شد. اين رياست، رهبري بلامنازع او را در جنبش فلسطينيان استوار ساخت (جرار،
147-150). او در اين مقام، سازمان دهندة اصلى شورشهاي 1936م و ناآراميهاي
داخلى سال بعد شد («فرهنگ»، .(164 در اين دوران، امين با استفاده از
امكانات مادي مجلس اعلاي اسلامى، اوقاف، صندوق الامه، كميتة عالى عرب و
كمكهاي مردمى، به خريد سلاح مبادرت كرد. افزون بر تجهيز نيروهاي داخلى
فلسطين، امين كوشيد تا نيروهايى نيز از جاهاي ديگر فراهم آورد (عطيه، 642
-643؛ ابوغربيه، 31). در 1936م «كميتة مركزي براي جهاد» تشكيل شد كه دفتر
اصلى آن در لبنان بود. گرچه ادارة اين كميته با عزت دروزه بود، اما رياست
عالى آن را امين الحسينى داشت (كيالى، 289؛ دروزه، 1/209).
سال 1936م، سال قيام عمومى مردم فلسطين بود كه به صورتهاي گوناگون از
جمله اعتصابات طولانى و تظاهرات گسترده، آشكار مىشد. بريتانيا كه از خاموش
كردن آتش اين قيام ناتوان بود، از برخى رهبران عرب مانند ملك عبدالعزيز
پادشاه سعودي ياري خواست و آنان كتباً از امين تقاضا كردند تا به اعتصابات
پايان داده شود كه پذيرفته شد (جرار، 151-154)، گرچه به نظر بعضى (عطيه،
470-480)، مفتى خود به دليل فلج شدن زندگى مردم، از رهبران عرب خواستار
ميانجيگري شد. به منظور رسيدگى به حوادث اين سال، كميتة تحقيق سلطنتى
بريتانيا تشكيل شد. امين در آن كميته حضور يافت و از حقوق مردم فلسطين
دفاع كرد و خواهان الغاي حكومت قيمومت و استقرار حكومت مشتركى از يهود و
فلسطينى شد ( موسوعه، 4/140). در اين ايام مقامات و مطبوعات غربى بر ضد
امين تبليغات فراوانى كردند و او را مسئول ناآراميهاي فلسطين دانستند. وزير
مستعمرات انگليس، مفتى فلسطين را «قهرمان شرور» خواند (عطيه، 447؛ نجيب
الريس، 48، 204). با اينهمه، قدرت و محبوبيت امين در ميان فلسطينيان همچنان
فزونى مىگرفت (دروزه، 1/238). در پى اين رويدادهاي خشونت بار بود كه طرح
تقسيم فلسطين از سوي بريتانيا مطرح شد. مقامات اين كشور، امين را مانع
عمده در تحقق طرح تقسيم مىدانستند و بنابراين، مطبوعات انگليسى مقالات
تندي بر ضد وي نوشتند و آشكارا اعلام داشتند كه او سد راه است و مصلحت در
عزل اوست (همو، 1/180، 181)؛ اما امين به مبارزة خود ادامه داد. او با كنسول
آلمان ملاقات كرد و از اين كشور خواست تا اعراب را در مبارزة خود بر ضد
صهيونيسم ياري دهند (محافظه، 329-331).
امين در تعقيب هدف خود در موسم حج به مكه رفت و با شاه عربستان و برخى
ديگر از رهبران مسلمان ديدار و مشورت كرد و از آنجا به سوريه و سپس به عراق
رفت. پس از بازگشت به قدس، حكومت انگليسى فلسطين آهنگ دستگيري او كرد.
امين به مسجد الاقصى پناهنده شد. حكومت كه نمىتوانست او را دستگير كند، وي
را از رياست مجلس اعلاي اسلامى و كميتة عالى عرب و مسئوليتهاي دينى بركنار،
و اين دو نهاد را غير قانونى اعلام كرد. امين پس از دو ماه محاصره، سرانجام
موفق شد به سوريه بگريزد (ابوغربيه، 98، 99؛ سخنينى، 128- 129؛ دروزه،
1/181-182، 189، 192؛ «فرهنگ»، .(217
ج - از دستگيري تا پايان عمر: امين وقتى از سوريه به بيروت رفت، به چنگ
فرانسويان افتاد. دولت بريتانيا از فرانسه تقاضاي تحويل وي را كرد، ليكن
فرانسه به سبب تظاهرات گستردهاي كه در حمايت از امين برپا شد و نيز
احتمالاً به علل ديگر، از تسليم او امتناع كرد ( موسوعه، همانجا). در بيروت
به رغم دشواريها و مراقبت شديد پليس، امين به سازماندهى نيروهاي فلسطينى
ادامه داد (جرار، 171) و در نوامبر 1937، سعيد عبدالفتاح الامام، رئيس النادي
العربى دمشق را به آلمان فرستاد تا همكاري آن كشور را با جنبش فلسطين جلب
كند (محافظه، 331). «كنفرانس جهان اسلام» كه پديد آمد، حاج امين به رياست
آن برگزيده شد. در اين كنفرانس كه مركز اصلى آن در بيروت بود، كشورهاي
مختلفى شركت داشتند. امين تا زنده بود، رياست اين كنفرانس را بر عهده داشت
(جرار، 273-274). در همين سال اجلاس كنفرانس با هدف مقابله با تقسيم
فلسطين، در سوريه برگذار شد. چون محل اقامت امين در محاصره بود، او نتوانست
در كنفرانس شركت كند، ولى شركت كنندگان او را به رياست افتخاري خود
برگزيدند (همو، 158).
در فورية 1939/اسفند 1317، كنفرانسى به دعوت انگليسيان در لندن تشكيل شد كه
هدف آن تأمين حقوق مساوي براي اعراب و يهوديان بود. وقتى دولت بريتانيا
از سران كشورهاي عرب خواست تا نمايندگانشان را به اين كنفرانس بفرستند،
كميتة عالى عرب اعلام كرد كه اين كميته نمايندة واقعى فلسطينيان، و رهبر
مورد اعتماد آن نيز حاج امين است؛ اما بريتانيا با حضور او در كنفرانس سخت
مخالف بود. با اينهمه، وي مجبور شد نمايندگى كميتة عالى را بپذيرد. جمال
الحسينى به عنوان نايب رئيس كميته در رأس هيأت نمايندگى به لندن رفت و
قرار شد هر تصميمى كه در لندن گرفته شود، به تأييد امين الحسينى نيز برسد
(ابوغربيه، 129؛ جرار، 177-180؛ نجيب الريس، 274). به دنبال شكست كنفرانس،
طرح مكدانلد مبتنى بر تشكيل دو دولت مستقل عربى و يهودي نيز از جانب كميتة
عالى عرب رد شد ( موسوعه، 4/140؛ سخنينى، 147-152).
در پى آغاز جنگ جهانى دوم، بنا به عللى (از جمله اعمال فشار فرانسه و
انگليس بر مجاهدان فلسطينى در سوريه، لبنان و فلسطين) قيام فلسطينيان به
سستى گراييد. امين الحسينى بيش از گذشته تحت مراقبت قرار گرفت. بارها دشمن
قصد جانش كرد. حتى گفته مىشد كه دولت فرانسه قصد دارد او را به انگليسيها
تحويل دهد. امين پس از دو سال اقامت در لبنان، ناچار شد مخفيانه به عراق
بگريزد (جرار، 180-186؛ ماردينى، 117-120). حضور او در بغداد خشم متفقين و
مخصوصاً انگليسيان را برانگيخت، ولى دولت و ملت عراق از او به گرمى
استقبال كردند. نوري سعيد نخست وزير عراق و رشيد عالى گيلانى با وي ديدار
كردند (زعيتر، 406؛ ماردينى، 124؛ جرار، 187، 188؛ «فرهنگ»، همانجا). چون وجود
امين در عراق احساسات ضد انگليسى مردم را برانگيخته بود، دولت بريتانيا از
حكومت عراق تقاضاي تسليم او را كرد كه مقبول نيفتاد (جرار، همانجا). در اين
دوران، ميان سياستمداران عراق دو گرايش وجود داشت: گروهى به رهبري نوري
سعيد به متفقين، و گروهى ديگر به سركردگى رشيد عالى به متحدين تمايل
داشتند. با توجه به حسن رابطة امين با متحدين، گروه نوري سعيد از حضور او در
عراق چندان خرسند نبودند. از اين رو، امين مىكوشيد در منازعات داخلى عراق
وارد نشود، از پذيرفتن دعوت مردم خودداري كند و تنها در محافل رسمى شركت
جويد. با اينهمه، پس از آنكه رشيد عالى بر ضد انگليسيان قيام كرد، حاج امين
جانب او را گرفت و با وي صميمانه همكاري كرد (همو، 189-191، 196-200؛
ماردينى، 125) و حتى از همة اعراب خواست تا از رشيد عالى حمايت كنند
(محافظه، 401)، اما كوشش عمدة امين در عراق معطوف به مسألة فلسطين بود. در
آن ايام، بغداد مركز رهبري جنبش فلسطين شمرده مىشد. دولت بريتانيا كلنل
نيوكمب را به بغداد فرستاد تا امين را به پذيرش طرح مكدانلد راضى كند، اما
توفيقى نيافت ( موسوعه، 4/141).
از اقدامات مهم امين در عراق آموزش مجاهدان فلسطينى زير نظر نظاميان عراقى
بود. شماري از اين مجاهدان به دانشكدة افسري وارد، و موفق به دريافت
دانشنامه شدند (ماردينى، 127؛ جرار، 190). از اقدامات ديگر او تشكيل حزب الامة
العربيه در فورية 1941/اسفند 1319 بود كه هدف آن تحقق وحدت اعراب و تأمين
استقلال كشورهاي عربى بود. رياست اين حزب كه اعضاي آن را شماري سياستمدار
فلسطينى و عراقى تشكيل مىدادند، با امين بود. اين حزب زمينه ساز قيام رشيد
عالى گرديد (محافظه، 245؛ جرار، 189). در همين اوقات بود كه صهيونيستها قصد
ربودن امين را كردند، ولى توفيقى نيافتند (همو، 194). چون امين، به هنگام
اقامت در عراق، در حل مسائل جهان اسلام و احقاق حقوق مردم فلسطين از
بريتانيا به كلى نااميد شده بود، به فكر نزديكى بيشتر با آلمان و متحدان آن
افتاد. در همين سال، او منشى مخصوص خود عثمان حداد را به منظور مذاكره با
مقامات آلمانى پنهانى بدان كشور گسيل داشت. نتيجة اين سفر، تنظيم قراردادي
در 6 مقوله بود. از جمله مقرر گرديد كه آلمان و ايتاليا چشم طمع به مصر و
سودان ندوزند (محافظه، 341-342؛ جرار، 192-193).
پس از شكست قيام رشيد عالى و در خطر افتادن هواداران نازيها، دولت انگليس
براي دستگيري امين به تكاپو افتاد و او ناچار با گروهى از يارانش، از جمله
رشيد عالى، به ايران گريختند. چون تهران در آستانة سقوط قرار گرفت و گروهى
از همراهان امين اسير شدند، او مخفيانه از تهران به تركيه رفت. گويا ايتاليا
او را در خروج از تهران ياري كرد (محافظه، 386، 462-662؛ جرار، 201-204؛
ماردينى، 157). امين پس از ورود به آنكارا آهنگ اروپا كرد. ظاهراً چون جهان
عرب در آن زمان در اشغال يا در حوزة نفوذ متفقين بود، امين اروپا را امنتر
يافت و بنابراين، خود را از طريق بلغارستان، رومانى به ايتاليا و سرانجام
به آلمان رسانيد (همانجا). به هنگام توقف در رم، امين با موسولينى و تنى
چند از مقامات ديگر ايتاليا ديدار و گفت و گو كرد. در آلمان، امين به عنوان
مهمان دولت مورد استقبال قرار گرفت (جرار، 218) و با بعضى از مقامات سياسى و
نظامى آن كشور و سرانجام با هيتلر ديدار كرد ( جودائيكا، .(VIII/1132 موضوع
اصلى گفت و گوهاي او با رهبر آلمان، سرنوشت كشورهاي اسلامى، به ويژه
استقلال فلسطين بود. امين نسبت به ديگر كشورهاي عربى نيز بىتوجه نبود،
چنانكه كوشيد تا نظر مساعد آلمان را به كشورهاي مغرب عربى جلب كند
(ماردينى، 187- 189) و حساسيت متحدين را نسبت به سلطة آمريكا بر آن سامان
برانگيزد كه البته در اين راه به توفيقهايى نيز دست يافت (جرار، 237).
در جنگ داخلى بالكان (1941-1942م) ميان صربها، كرواتها و مسلمانان بوسنى
هرزوگوين، مسلمانان بوسنيايى از امين ياري خواستند. امين به رم رفت و بار
ديگر با موسولينى ديدار كرد و از وي قول مساعد گرفت و به بوسنى بازگشت. به
همت وي قرار شد جوانان مسلمان بوسنيايى زير نظر ارتش آلمان آموزش ببينند و
مسلح شوند (ماردينى، 204-211). ظاهراً يكى از اهداف حاج امين در نفوذ ميان
بوسنياييها جلب حمايت مقامات محلى در بيرون راندن يهوديان از بوسنى بوده
است ( جودائيكا، .(XVI/871 از كارهاي ديگر امين در آلمان اين بود كه كوشيد تا
شماري از زندانيان تونسى كه بر ضد اسپانيا و فرانسه جنگيده، و در فرانسه
محبوس بودند، آزاد شوند (جرار، 226). به طور كلى امين در آن اوان براي
استقلال تونس تلاش بسيار كرد (محافظه، 416- 419). تشكيل ارتش عربى يكى از
كارهاي مهم امين بود كه در 1943م/1322ش به كمك ارتش آلمان صورت گرفت.
هدف، آماده سازي رزمندگان فلسطينى براي جنگ بر ضد صهيونيستها بود. زمانى
كه امين در آلمان به سر مىبرد، رشيد عالى گيلانى نيز به آنجا رفت و بار
ديگر همكاري مبارزاتى خود را بر ضد متفقين از سر گرفتند و پيمانهايى نيز ميان
آنان و متحدين دربارة حقوق اعراب فلسطين بسته شد (ماردينى، 185-186؛
محافظه، 463).
تلاشهاي گستردة مفتى فلسطين در اروپا بر 4 محور دور مىزد: سخنرانيهاي
راديويى، هدايت عمليات جانبازانه در خاورميانه، بسيج مسلحانة مسلمانان اروپا
و جنوب روسيه در صفى واحد و تشكيل گروهى عرب مسلح (جرار، 213). وي به
منظور سازماندهى فعاليتهايش، مركزي با عنوان «مكتب المفتى» تأسيس كرد
(همانجا). «المعهد الاسلامى المركزي» در برلين، سخنرانيهاي امين را كه به
مناسبتهاي مختلف ايراد مىشد، به آلمانى ترجمه و منتشر مىكرد (محافظه، 432).
به علاوه، امين با بسياري از رجال سياسى، دينى و اجتماعى مسلمان كه در
شرق اروپا زندگى مىكردند و نيز با بعضى از خاورشناسان آشنا شد و با آنان
دربارة مسائل مسلمانان به رايزنى پرداخت. همچنين با برخى از رهبران
جمعيتهاي يهودي ديدار كرد (ماردينى، 233-241).
در 1945م كه برلين اشغال شد، امين به ناچار از آنجا به سويس و سپس به
فرانسه رفت. او در مرز فرانسه دستگير، و در آن كشور زندانى شد (همو، 247-257)،
اما پس از چندي آزادي خود را بازيافت و در خانهاش تحت نظر قرار گرفت. در
اين مدت، از يك طرف سياستمداران مسلمان در فرانسه به ديدارش مىرفتند و
براي آزاديش تلاش مىكردند و از طرف ديگر، دولت انگليس و صهيونيستها
مىكوشيدند كه او را به عنوان مجرم جنگى دستگير و محاكمه كنند (همو، 261-
275). گروهى از صهيونيستها كه خود را «كميتة يهودي نجات ملى» مىخواندند،
يادداشتى تسليم كميسيون متفقين براي رسيدگى به جنايات جنگى كردند و طى
آن جناياتى را به مفتى نسبت دادند. تلاشهاي كميسيون و صهيونيستها به اين
نتيجه انجاميد كه بلگراد طى تلگرامى حاج امين را در فهرست جنايتكاران جنگى
جاي دهد (جان، .(II/3 در پاريس، صهيونيستها قصد جان وي كردند، اما موفق نشدند
(جرار، 240). دولت فرانسه، به عللى چند (از جمله تضاد منافع با انگليس در
خاورميانه، تلاش ديپلماتهاي عرب مسلمان به ويژه مصر و تظاهرات مسلمانان
جهان به نفع حاج امين)، از تسليم وي به انگليسيان خودداري ورزيد.
سرانجام امين با تلاش سلطان محمد پنجم (پادشاه مغرب) و ديگر دوستانش،
توانست به طور ناشناس در مة 1946 به قاهره برود. در اين شهر، امين به ديدار
ملك فاروق رفت و مورد احترام قرار گرفت، اما بر اثر فشار انگليسيها دولت مصر
آزادي عمل او را محدود كرد و طبعاً افكار عمومى و انتقاد برخى از جرايد مصر بر
ضد اين كار برانگيخته شد و برخى از جرايد مصر به انتقاد از آن پرداختند (همو،
253- 255). در اين اوان، به منظور تمركز دادن به رهبري مبازرة فلسطينيان،
سازمانى تحت عنوان «هيأت عالى عربى فلسطين» تأسيس، و امين به رياست آن
انتخاب شد. در قاهره ميان او و اخوان المسلين ارتباط نزديكتري پديد آمد، تا
آنجا كه امين پيوسته در مجمع عام اخوان شركت، و به عنوان مشاور حسن
البناء (د1949م/ 1328ش) در امور فلسطين فعاليت مىكرد. در 1947م، گروهى از
افسران ارتش مصر كه در آن زمان به سرپرستى جمال عبدالناصر فعاليت سياسى
مخفى داشتند، با امين ديدار، و اعلام كردند كه آمادهاند همراه وي در فلسطين
بر ضد انگليسيان بجنگند. دستاورد اين نخستين آشنايى كه بعدها ادامه يافت
(همو، 266- 268؛ ماردينى، 333-337)، يك رشته اقدامات برضد صهيونيستها و تأسيس
ارتش فلسطين در غزه بود ( موسوعه، 4/142).
هنگامى كه در 1947م مجمع عمومى سازمان ملل تشكيل شد، امين گروههايى را
براي دفاع از حقوق فلسطين به اين سازمان فرستاد (جرار، 259). در همان سال
بريتانيا اعلام كرد كه از فلسطين خارج خواهد شد و قضية اين سرزمين را به
سازمان ملل ارجاع خواهد كرد. امين با اين طرح مخالفت كرد و به «مجلس جامعة
عرب» كه در آن سال تأسيس شده بود، پيشنهاد كرد كه يك حكومت عربى فلسطينى
در اين كشور تشكيل شود. اين پيشنهاد به رغم مخالفت نمايندگان عراق و اردن
پذيرفته شد (سخنينى، 217). پس از آنكه سازمان ملل به تقسيم فلسطين رأي
داد، امينالحسينى با آن به شدت مخالفت كرد (جرار، همانجا). در پاييز 1948م
«مجلس ملى فلسطين» به رياست امين در غزه تشكيل شد و ضمن اعلان استقلال
كامل فلسطين، بيانيهاي صادر كرد مبنى بر اينكه آماده است پس از خروج
انگليس، حكومتى ملى در فلسطين تشكيل دهد. پس از آن دولت موقت تأسيس، و
حاج امين به رياست مجلس ملى برگزيده شد (سخنينى، 221-222). پس از چندي،
دولت مصر، احتمالاً به درخواست بريتانيا، تمام سران فلسطين و مسئولان دولت،
از جمله حاج امين را به قاهره فراخواند و امين را در خانهاش زندانى كرد.
با اين حال، امين پس از كاهش محدوديت، به فعاليتخود ادامه داد(همو،226؛
جرار،265-266؛ موسوعه، همانجا).
پيش از پايان يافتن قيمومت انگليس، امين با جمعى از يارانش به روستاي
مالكية فلسطين آمد تا طرح دولت مستقل سرزمين خود را تحقق بخشد، اما پس از
سقوط صفد و روستاهاي آن طى جنگهاي 1948م، ناچار شد به خارج از اراضى
فلسطين برگردد (ابوغربيه، 257). بر اثر وقوع درگيريها و كشتارهاي وسيع،
مهاجرت اعراب از فلسطين آغاز شد. امين كه خروج فلسطينيان را صلاح نمىديد،
كوشش فراوان كرد تا از آن جلوگيري كند (ماردينى، 399-402). چون ملك عبدالله
پادشاه اردن، براي مصالحة اعراب با اسرائيل انعطاف از خود نشان مىداد،
مخاصمهاي كه سالها ميان او و خاندان حسينى وجود داشت، به نقطة اوج خود
رسيد. بنابراين، روز 20 ژوئية 1951م/29 تير 1330ش هنگامى كه ملك عبدالله از
مسجد الاقصى خارج مىشد ( جودائيكا، )، II/58 به دست يكى از طرفداران امين
كه عضو گروهى به نام «جهاد مقدس» بود، كشته شد. از 6 نفري كه به اتهام
اين قتل محكوم به مرگ شدند، يكى موسى عبدالله، پسر عموي حاج امين بود
(لنچُفسكى، .(476
پس از سقوط پادشاهى مصر و به قدرت رسيدن افسران آزاد و انقلابى، امين با
آنان همكاري كرد، اما بر اثر بروز اختلاف نظر ميان او و جمال عبدالناصر، دولت
مصر فعاليتهاي وي را محدود كرد (جرار، 287-289). با اينكه حاج امين در
1958م/1337ش اعلام كرد كه رهبران عرب بايد همه در مسألة فلسطين، از
عبدالناصر پيروي كنند (قاسميه، 149)، در همين سال مجبور شد مصر را به قصد
لبنان ترك كند. بهگفتةجرار (ص 271-272)، علتاختلافآنبود كه عبدالناصر، به
رغم مخالفت امين، طرح هامرشولد، دبير كل سازمان ملل را در مورد فلسطين
پذيرفت (همو، 335-336).
امين در 1951م رياست كنگرة جهان اسلام در كراچى و در سال بعد رياست كنگرة
علماي پاكستان را به عهده گرفت؛ 3 سال بعد در رأس هيأت فلسطينى در
كنفرانس باندونگ شركت كرد؛ در 1962م/1341ش از هند، پاكستان، مغرب، تونس،
ليبى و الجزاير ديدار كرد؛ در همين سال به رياست كنگرة جهان اسلام انتخاب
شد و به بغداد رفت و در «كنفرانس روابط اسلامى» در مكه شركت كرد. وي چندي
بعد با عنوان رئيس كنفرانس اسلامى مسلمانان خاور دور به مالزي سفر كرد؛ در
آستانة سال 1965م به عنوان رئيس كنفرانس جهان اسلام به مگاديشو رفت؛ در
همين سال در مقام رئيس كميتة اجرايى كنفرانس جهان اسلام به مكه رفت و
نيز در كنفرانسهاي مشابهى در كراچى و عمان شركت كرد؛ در 1968م به مناسبت
چهاردهمين قرن نزول قرآن در راولپندي شركت جست (همو، 288، 289). وي
سرانجام در 1974م/1353ش در بيروت درگذشت و جنازة او با شكوه تمام تشييع، و
در مقبرة الشهداي اين شهر دفن شد (همو، 302).
خصوصيات و خدمات: حاج امين الحسينى علاوه بر سياست، در عرصههاي مختلف
اجتماعى و فرهنگى نيز فعال بود. او پيوسته تلاش داشت كه فلسطين را به
مثابة يك واحد ملى و جغرافيايى معرفى، و از تضاد و درگيري دينى ميان مردم
آن جلوگيري كند. از اين رو مسيحيان و حتى يهوديان را به ضديت با صهيونيسم
و سلطة بريتانيا دعوت مىكرد. هر چند در همراه كردن يهوديان توفيقى نيافت،
ولى توانست مسيحيان را با جنبش فلسطين همگام كند. تأسيس جمعيت اسلامى -
مسيحى از نخستين كارهاي موفق او در اين زمينه بود. امين اصولاً بر مسيحيان
فلسطين نفوذي معنوي داشت. جوانان مسيحى در كليساي قيامت، او را «مفتى ما»
مىخواندند (عطيه، 432). اميل غوري كه از اعراب مسيحى بود، استوار در كنار
امين بود (عبوشى، 162). مسيحيان، در مقام همرايى با مسلمانان، با كوچ
يهوديان به فلسطين مخالف بودند (كيالى، 122).
از اقدامات علمى و فرهنگى مهم امين تأسيس مراكزي براي آموزش جوانان
فلسطينى بود. به جاي دارالايتام كه قبلاً در اختيار خارجيان بود، دارالايتام
الصناعيه را ايجاد كرد كه هدف آن تربيت يتيمان ضمن آموزش صنعت و حرفه بود
(جرار، 68 -70). در 1924م به منظور آموزش علوم جديد به فلسطينيان دانشكدة
اسلامى را تأسيس كرد كه تا 1937م كه سال خروج وي از فلسطين بود، پابرجا
بود. بسياري از مبارزان بعدي فلسطينى از همين مراكز بيرون آمدند. او همچنين،
گروههايى را براي تحصيل به الازهر و ديگر مراكز فرستاد (همو، 72-73).
امينالحسينى موافقان و مخالفان فراوانى داشت. بسياري از شخصيتهاي مسلمان
او را مبارزي بزرگ، داراي نفوذ كلام و پر جاذبه، برنامهريزي توانمند و
مديري طراز اول شمردهاند (همو، 399 بب؛ نجيب الريس، 62؛ عطيه، 3/429-430).
يكى از شعرا او را «شيخ الجهاد» خوانده است (جرار، 407).
بجز مقامات انگليسى و صهيونيستى، مخالفان يا منتقدان او را مىتوان به چند
دسته تقسيم كرد: قديمترين آنان، خاندان نشاشيبى بود كه به گونة سنتى با
خاندان حسينى ضديت و رقابت داشتند. اينان به نسبت با خاندان حسينى، با
حكومت قيمومت و صهيونيستها شيوة معتدلتري در پيش گرفته بودند و حتى با
اشغالگران انگليسى به نحوي همكاري مىكردند. امين تلاش بسيار كرد كه
نشاشيبيها را به مبارزه با بريتانيا ترغيب كند، ولى توفيقى نيافت (عطيه،
3/465؛ جرار، 86 -93). دستة ديگر از مخالفان او چپ گرايانى بودند كه او را
مرتجع، برخاسته از خانوادهاي بورژوا و حتى فردي مشكوك به شمار مىآوردند،
اينان نه تنها امين را هرگز شايستة مقام رهبري فلسطينيان نمىدانستند، بلكه
معتقد بودند كه وي عامل كندي انقلاب فلسطين است و در قيام 1936م نقشى
منفى ايفا كرده است (عطيه، 3/426). افزون بر اينان، كسانى نيز از دوستان و
همراهان امين بودند كه به برخى از افكار، خط مشيها و يا عملكردهاي او كه
مىپنداشتند خودكامانه است، خرده مىگرفتند (دروزه، 117؛ ابوغربيه، 331).
شايد بحث انگيزترين اقدام امين، ارتباط و همكاري او با آلمان و ايتاليا در
خلال جنگ جهانى دوم باشد. اين ارتباط به زمانى باز مىگردد كه در 1933م،
هيتلر به قدرت رسيد. در آن ايام كه كوچ يهوديان به فلسطين رو به فزونى
نهاده بود، امين از كنسول آلمان در فلسطين خواست كه دولت متبوعش مانع
كوچ يهوديان آلمانى بشود (محافظه، 326). در آن روزگار بر خلاف بعضى از
اعراب و سران آنان كه براي احراز استقلال خود دل به دولتهاي فرانسه و
بريتانيا بسته بودند، گروهى چون رشيد عالى، شكيب ارسلان و حاج امين عقيده
داشتند كه در صورت پيروزي آلمان و ايتاليا در جنگ مىتوانند به كسب استقلال
خود اميدوار باشند (همو، 470-471). گرچه اميد هر دو گروه نقش بر آب شد
(همانجا)، اما راجع به امين گفته شد كه در آن زمان، با توجه به مواضع ضد
صهيونيستى و استعمار ستيزي او چارهاي جز تمسك به گفتة معروف كه «دشمنِ
دشمن تو دوست تواست»، نداشته، و از همين رو از متحدان ضد يهود و ضد انگليس و
فرانسه استمداد كرده است (ماردينى، 126). خود او در اين باب گفته است كه:
«ملت فلسطين هرگز نمىتوانست به تنهايى از خود دفاع كند و بنابراين، به
تكيهگاهى نياز داشت كه از دشمن نيرومندتر باشد. هدف نهايى من آن بود كه
اعراب سلاح برگيرند و بجنگند، اما نه براي پيروزي متحدين، بلكه براي آزادي
سرزمين فلسطين» (همو، 167-169؛ جرار، 209-210). با اينهمه، امين خود بعدها
اعتراف كرد كه پيوستن او به متحدين، هيچ سودي نداشته است. اما او تأكيد
مىكرد كه در آن زمان كاري جز اين از دست او بر نمىآمده است (ماردينى،
167- 168). به نظر مىرسد كه بيشترين انتقاد بر ارتباط امين با متحدين از سوي
متفقين پيروز و صهيونيستها اظهار شده باشد. اينكه ماردينى (ص 14- 15) مىگويد:
در كتابخانة بن بيش از 94 كتاب در انتقاد و ردّ امين ديده است، حكايت از
تلاش تبليغاتى گسترده بر ضد امين دارد.
توجه بدين نكته نيز لازم است كه امين الحسينى با اينكه عنوان مفتى
فلسطين يافت، اما هرگز در شمار فقها و علماي دين به شمار نيامد. او بيشتر
رهبري سياسى بود، تا عالمى دينى. گرچه او از ديدگاه ديانت به سياست
مىنگريست، ولى هرگز از سنت معمول مفتيان پيروي نكرد. به گفتة خود امين،
خون مجاهدان در رگهايش جاري بود، نه خون عالمان (همو، 93). وي را در
مراسلات «سموح» خواندهاند (قاسميه، 158).
تنها اثر مكتوب او ظاهراً خاطراتى است كه در مجلة فلسطين چاپ شده است
(زركلى، 6/46). فصولى از خاطرات او نيز كه در اواخر عمر بر زهير ماردينى املا
شده بود، با مقداري شرح و بسط به چاپ رسيده است.
مآخذ: ابوغربيه، بهجت، فى خضم النضال العربى، بيروت، مؤسسة الدراسات
الفلسطينيه؛ براند، لوري ا.، الفلسطينيون فى العالم العربى، بيروت، مؤسسة
الدراسات الفلسطينيه؛ جرار، حسنى ادهم، الحاج امين الحسينى، بيروت؛
حاساسيان، مناويل، الصراع السياسى داخل الحركة الوطنية، قدس، 1987م؛ دروزه،
محمد عزت، القضية الفلسطينية فى مختلف مراحلها، بيروت، 1959م؛ دمپر، مايكل،
سياسة اسرائيل تجاه الاوقاف الاسلامية، بيروت، مؤسسة الدراسات الفلسطينيه؛
زركلى، اعلام؛ زعيتر، اكرم، الحركة الوطنية الفلسطينية 1935- 1939، بيروت،
1992م؛ سخنينى، عصام، فلسطين الدولة، بيروت، 1985م؛ عبوشى، واصف، فلسطين
قبل الضياع، ترجمة على جرباوي، لندن، 1985م؛ عطيه، على مسعود، المؤتمر
الدولى الثالث لتاريخ بلاد الشام (فلسطين)؛ قاسميه، خيريه، الرعيل العربى
الاول، لندن، 1991م؛ كيالى، عبدالوهاب، تاريخ فلسطين الحديث، بيروت،
1990م؛ ماردينى، زهير، فلسطين و الحاج امين الحسينى، بيروت، 1406ق/1986م؛
محافظه، على، موقف فرنسا و المانيا و ايطاليا من الوحدة العربية، بيروت، مركز
الدراسات الوحدة العربيه؛ موسوعة عام؛ نجيب الريس، مؤيد، فلسطين، الصفقة
الخاسرة 1921-1951، لندن، رياض الريس للكتب و النشر؛ نيز:
John, R. and S. Hadawi, The Palestine Diary, Beirut, 1970; Judaica; Lenczowski,
G., The Middle East in World Affairs, London, 1982; Mc Dowall, D., Palestine and
Israel, London, 1989; Morris, B., The Birth of the Palestinian Refugee Problem,
1947-1949, Cambridge, 1989; Political Dictionary of the Middle East in the 20 th
Century, ed. Y. Shimoni and E. Levine; Porath, Y., The Emergence of the
Palestinian Arab National Movement, London, 1974.
حسن يوسفىاشكوري - مجدالدين كيوانى