responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 10  صفحه : 3980
امير حسينى‌
جلد: 10
     
شماره مقاله:3980






اَميرْ چَقْماق‌، جلال‌الدين‌ شامى‌، مشهور به‌ اميرچقماق‌ (د ح‌ 840ق‌/ 1436م‌)، از اميران‌ دورة تيموري‌ و فرمانرواي‌ نامدار يزد. وي‌ اصلاً از عربهاي‌ شام‌ و از جمله‌ اميران‌ و سرداران‌ مشهور الناصر ناصرالدين‌ فرج‌، سلطان‌ مملوك‌ مصر و شام‌ بود. پس‌ از نبردي‌ كه‌ ميان‌ امير تيمور و الناصر فرج‌ روي‌ داد و به‌ شكست‌ سلطان‌ مملوك‌ انجاميد، امير چقماق‌ همراه‌ با كسان‌ و اموال‌ خود از وي‌ جدا شد و به‌ شاهرخ‌ فرزند تيمور پيوست‌. به‌ روايت‌ ديگر الناصر فرج‌ به‌ تيمور پيام‌ فرستاد كه‌ آمادة تسليم‌ است‌، اما شب‌ هنگام‌ روي‌ به‌ گريز نهاد، ولى‌ امير چقماق‌ از همراهى‌ با او سر باز زد و به‌ تيموريان‌ پناه‌ جست‌ (شرف‌الدين‌، 783- 784؛ ميرخواند، 6/372). شرف‌الدين‌ على‌ يزدي‌ از واقعة ديگري‌ ياد كرده‌ حاكى‌ از آنكه‌ امير چقماق‌ در زمرة لشكر تيمور با دشمنان‌ مى‌جنگيده‌ است‌ (ص‌ 838). دستة ديگري‌ از محققان‌ بر اين‌ نظرند كه‌ امير چقماق‌ از شام‌ غازان‌ [= شنب‌ غازان‌]، محلى‌ در تبريز برخاسته‌ است‌ (افشار، يادگارهاي‌...، 2/161)، اما اين‌ انتساب‌ با توجه‌ به‌ وقايعى‌ كه‌ شرح‌ آن‌ گذشت‌، درست‌ نمى‌نمايد.
از پدر و نياكان‌ امير چقماق‌ اطلاعى‌ در دست‌ نيست‌، جز آنكه‌ در وقف‌نامة موقوفات‌ او از پدرش‌ با عنوان‌ «اميراعظم‌» ياد شده‌ است‌ (نك: دانش‌پژوه‌، 108-109). از احوال‌ و كارهاي‌ خود او هم‌ پيش‌ از استقرار در يزد اطلاعات‌ مبسوطى‌، مگر پاره‌اي‌ جزئيات‌، در مآخذ نيامده‌ است‌. براساس‌ اين‌ اخبار او پس‌ از آنكه‌ به‌ خدمت‌ تيموريان‌ پيوست‌، در چند جنگ‌ تيمور را همراهى‌ كرد و به‌ هنگام‌ وفات‌ تيمور، فرزندش‌ اميرمحمد براي‌ استقبال‌ از شاهزاده‌ محمدسلطان‌ به‌ قم‌ آمد (كاتب‌، 245). در 817ق‌/1414م‌ به‌ همراه‌ بايزيد برلاس‌ از سوي‌ شاهرخ‌ مأموريت‌ ابرقو يافت‌ (فصيح‌، 3/218). چند سال‌ بعد، يعنى‌ در 823ق‌/1420م‌ امير چقماق‌ با لشكريانى‌ كه‌ از يزد گرد آورده‌ بود، در حوالى‌ ري‌ نزديك‌ ورامين‌ به‌ اردوي‌ شاهرخ‌ پيوست‌ (حافظ ابرو، 2/720؛ كاتب‌، 243). سال‌ بعد كه‌ شاهرخ‌ در سلطانيه‌ اردو زده‌ بود، به‌ امير چقماق‌ و همراهانش‌ اجازة بازگشت‌ به‌ يزد داد (فصيح‌، 3/249)، اما دستة ديگري‌ از مورخان‌ وقوع‌ اين‌ حادثه‌ و پيوستن‌ امير و لشكرش‌ به‌ شاهرخ‌ را از جمله‌ وقايع‌ سال‌ 832ق‌ دانسته‌، و ضبط كرده‌اند (ميرخواند، 6/651؛ خواندمير، حبيب‌السير، 3/618؛ قس‌: روملو،113، كه‌ آن‌را جزو حوادث‌ سال‌ 822ق‌ ضبط كرده‌ است‌).
از قراين‌ برمى‌آيد كه‌ شاهرخ‌ در نخستين‌ سالهاي‌ پادشاهى‌ خود، امير چقماق‌ را به‌ حكمرانى‌ يزد فرستاده‌ است‌ (مستوفى‌، 3/740-741؛ كاتب‌، 246). گرچه‌ به‌ طور دقيق‌ نمى‌توان‌ سالهاي‌ اول‌ حكومت‌ او بر يزد را تعيين‌ كرد، اما مى‌دانيم‌ كه‌ او دو بار حكومت‌ يزد يافت‌. چنين‌ مى‌نمايد كه‌ بار اول‌ از حوالى‌ 823ق‌ بدين‌منصب‌ گمارده‌ شد و در 825ق‌ هم‌ در آن‌ منصب‌ بود؛ چنانكه‌ جعفري‌ مورخ‌ و نويسندة تاريخ‌ يزد اتمام‌ بناي‌ كاروانسرايى‌ را در 825ق‌ به‌ دست‌ وي‌ ذكر كرده‌ است‌ (ص‌ 64).
از حوادث‌ ديگر اين‌ دوره‌ حضور امير چقماق‌ در نبرد ميان‌ شاهرخ‌ و تركمانان‌ در 823ق‌ بود. او در اين‌ جنگ‌ در ميمنة سپاه‌ تيموري‌ قرار داشت‌ (روملو، 127). در 831ق‌ نيز عده‌اي‌ از سرداران‌ شاهرخ‌ از جمله‌ اميرچقماق‌ به‌ فرمان‌ او به‌ نبرد با جهانشاه‌ قراقويونلو پرداختند (همو، 194- 195). او در 833ق‌ با اتمام‌ غائله‌ به‌ همراه‌ شاهرخ‌ از ارس‌ گذشت‌ و سپس‌ به‌ سلطانيه‌ باز آمد و از آنجا رهسپار يزد شد (ميرخواند، 6/699 -700؛ خواندمير، همان‌، 3/620). در غياب‌ امير چقماق‌، امير يوسف‌ حاجى‌ حبيبى‌ كه‌ به‌ جاي‌ او در يزد فرمان‌ مى‌راند، مدرسة بزرگى‌ در محلة دهوك‌ سفلى‌ بنا كرد (مستوفى‌، 3/658 -659). از مفاد اطلاعاتى‌ كه‌ احمد كاتب‌ در تاريخ‌ جديد يزد آورده‌، برمى‌آيد كه‌ در فاصلة دو دوره‌ حكومت‌ امير چقماق‌ بر يزد، چندي‌ فرمانروايى‌ آن‌ شهر را امير حمزه‌ نامى‌ برعهده‌ داشت‌؛ اما دوران‌ او دير نپاييد و به‌ هرات‌ احضار شد و امير چقماق‌ ديگر بار به‌ يزد آمد و حكومت‌ يافت‌ (كاتب‌، 231).
امير چقماق‌ در سالهاي‌ آخر زندگانى‌ يك‌ بار در 838ق‌ از سوي‌ شاهرخ‌ به‌ همراهى‌ آقا پيري‌ و حاجى‌ محمد غناشيرين‌ (فناشيرين‌) به‌ سفارت‌ نزد جهانشاه‌ قراقويونلو فرستاده‌ شد (روملو، 213). مأموريت‌ ديگر او در 839ق‌ همراهى‌ با جهانشاه‌ براي‌ گشودن‌ قلعة النجق‌ بود. چون‌ شاهرخ‌ در اين‌ نبرد تصميم‌ بر آشتى‌ گرفت‌، فاطمه‌ خاتون‌ همسر امير را براي‌ ابلاغ‌ صلح‌ به‌ قلعه‌ فرستاد (همو، 220). امير چقماق‌ ظاهراً در 839 يا 840ق‌ درگذشته‌ است‌، اما منابع‌ در اين‌ باره‌ تصريح‌ ندارند. مسلم‌ آن‌ است‌ كه‌ در 841ق‌ كه‌ همسرش‌ فاطمه‌ به‌ تكميل‌ بناها و عمارات‌ شوهر در يزد اشتغال‌ داشت‌، وي‌ زنده‌ نبوده‌ است‌.
امير چقماق‌ روزگار درازي‌ كه‌ بر يزد فرمان‌ مى‌راند، به‌ عدالت‌ و رأفت‌ و مردم‌داري‌ رفتار مى‌كرد و در آبادانى‌ و ايجاد عمارات‌ جديد چون‌ مدارس‌، مساجد،خانقاهها سخت‌ مى‌كوشيد. افزون‌بر آن‌روستاها و مزارعى‌ ايجاد كرد و قنواتى‌ جاري‌ ساخت‌ و موقوفاتى‌ براي‌ آنها برقرار كرد (مستوفى‌، 3/741). از عمارات‌ مهم‌ او ديوان‌ خانه‌ و شاه‌نشين‌ است‌ كه‌ در 831ق‌ در داخل‌ قلعة مباركه‌ بنا كرد و در جنب‌ آن‌ براي‌ برخى‌ ملازمان‌ و نزديكان‌ خود عماراتى‌ ساخت‌. اما مجموعة بناهاي‌ اصلى‌ او در محلة دهوك‌ سفلى‌ بيرون‌ حصار يزد قرار داشت‌ و شامل‌ ميدان‌، مسجد و خانقاه‌ بود. وي‌ نخست‌ ميدانى‌ ساخت‌ كه‌ به‌ نام‌ امير چقماق‌ خوانده‌ شد و در كنار آن‌ مسجد نو را كه‌ امروزه‌ به‌ نام‌ مسجد ميرچقماق‌ معروف‌ است‌، بنياد نهاد و در جنب‌ آنها خانقاه‌، كاروانسرا، حمام‌، آب‌ انبار، كارگاه‌ شيرينى‌سازي‌ و بازار بنا كرد. نيز در وسط خانقاه‌ حوضى‌ ساخت‌ كه‌ آب‌ قنات‌ خيرآباد دهوك‌ از آن‌ مى‌گذشت‌ (همو، 3/741-742). ظاهراً ساختمان‌ مسجد به‌ سال‌ 836ق‌ آغاز شده‌ بوده‌ است‌. در اين‌ سال‌ امير و همسرش‌ بى‌بى‌ فاطمه‌ خاتون‌ چند خانه‌ و زمينهاي‌ اطراف‌ را خريدند و بر مساحت‌ مسجد افزودند. آنگاه‌ صفه‌اي‌ عالى‌ و گنبدي‌ وسيع‌ براي‌ آن‌ ساخته‌ شد و سپس‌ بيرون‌ آن‌ را فيروزه‌كاري‌ كرده‌، حجرات‌ خوب‌ در آنجا برآوردند. بر گنبد اين‌ مسجد، سورة سجده‌ به‌ خط شمس‌الدين‌ محمد خطيب‌ منقوش‌ گرديده‌ است‌ (جعفري‌، 100-101). اين‌ مسجد را پس‌ از مرگ‌ امير چقماق‌، همسرش‌ در 841ق‌ تكميل‌ كرد و تاريخ‌ اتمام‌ را در كتيبه‌اي‌ كه‌ بر سر در مسجد با خطى‌ خوش‌ نصب‌ شده‌، تصريح‌ نمود (مشكوتى‌، 53).
اين‌ مسجد محرابى‌ از سنگ‌ مرمر دارد كه‌ اطراف‌ آن‌ را با كاشيهاي‌ معرق‌ تزيين‌ كرده‌، و آياتى‌ از قرآن‌ بر روي‌ آن‌ نقر كرده‌اند؛ اما شهرت‌ و اهميت‌ آن‌، گذشته‌ از گنبد وسيع‌، به‌ سبب‌ سر در رفيع‌ و با شكوه‌ و صفة عالى‌ آن‌ است‌ (همو، 53 -54). اين‌ بنا نخست‌ مسجد ميرچقماق‌ يا مسجد نو نام‌ داشت‌ و در عصر قاجاريه‌ به‌ مسجد چقماقيه‌ شهرت‌ يافت‌. اين‌ مسجد در آن‌ زمان‌ همچنان‌ در بيرون‌ يزد بود و املاك‌ و رقباتى‌ براي‌ نگهداري‌ آن‌ وقف‌ شده‌ بود و متولى‌ آن‌ ميرزا ابراهيم‌ نام‌ داشت‌ كه‌ اجداد او نيز متولى‌ موقوفات‌ مسجد بودند (طراز، 16-17).
مسجد ميرچقماق‌ از جملة معدود آثار كهنى‌ است‌ كه‌ هنوز بر جاي‌ مانده‌، و پس‌ از مسجد جامع‌ يزد از حيث‌ زيبايى‌ و اهميت‌ و اعتبار ممتاز است‌ (افشار، يادگارهاي‌، 2/161). افشار وصف‌ كاملى‌ از راهروها، صفه‌ها، ديوارها و كتيبه‌هاي‌ اين‌ مسجد به‌ دست‌ داده‌، و آورده‌ است‌ كه‌ در كرياس‌ آن‌ كه‌ رو به‌ ميدان‌ اميرچقماق‌ باز مى‌شود، سنگى‌ نصب‌ شده‌ كه‌ وقف‌ نامه‌اي‌ بر آن‌ كنده‌ شده‌ است‌ و از آن‌ برمى‌آيد كه‌ در 1120ق‌/ 1708م‌ قهوه‌خانه‌اي‌ هم‌ بر مسجد وقف‌ شده‌ بوده‌ است‌ (همان‌، 2/185- 190).
امير چقماق‌ و بى‌بى‌ فاطمه‌ خاتون‌، گذشته‌ از مسجد و ميدان‌، عمارات‌ متعدد ديگري‌ در يزد احداث‌ كردند كه‌ آن‌ همه‌ موجب‌ آبادانى‌ شهر و توسعة آن‌ و افزايش‌ جمعيت‌ و رونق‌ كارها گرديد، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ نام‌ اين‌ امير و دودمانش‌ تا قرنها و حتى‌ امروزه‌ نيز در ميان‌ مردم‌ يزد زنده‌ و بر زبانهاست‌.
ديگر عمارات‌ امير چقماق‌ و بى‌بى‌ فاطمه‌ اينهاست‌:
1. ميدان‌ ميرچقماق‌ كه‌ اكنون‌ نيز در مركز شهر يزد برجاي‌ است‌ و مسجد در ضلع‌ جنوبى‌ آن‌ قرار گرفته‌ است‌. از آثار كهن‌ اطراف‌ آن‌ غير از مسجد، بقعة ستى‌ فاطمه‌، سر در بازار و حسينية امير چقماق‌ را بايد نام‌ برد. اين‌ بازار به‌ نام‌ حاجى‌ قنبر از بناهاي‌ نظام‌الدين‌ حاجى‌ قنبر جهانشاهى‌ است‌ كه‌ از سوي‌ جهانشاه‌ قراقويونلو به‌ حكومت‌ يزد رسيد. بعدها بر سر در اين‌ بازار بناي‌ زيبا و بلندي‌ ساخته‌ شد كه‌ اكنون‌ معرف‌ شهر يزد است‌. اين‌ بنا را امير چقماق‌ نساخته‌، بلكه‌ از عمارات‌ سدة 13ق‌ است‌ (نك: مشكوتى‌، 54).
2. قلعة يزد. اين‌ قلعه‌ كهن‌تر از عصر امير چقماق‌ است‌، اما او و همسر ديگرش‌ بيكه‌ سلطان‌ و پسرش‌ شمس‌الدين‌ اميرك‌ محمد تغييرات‌ بسياري‌ در آن‌ پديد آورده‌، بلكه‌ از نو بنياد نهادند و عماراتى‌ پيرامونش‌ ساختند (كاتب‌، 282). امير همچنين‌ در آنجا ديوان‌خانه‌اي‌ ساخت‌ و اميرك‌ محمد نيز دارالقرآنى‌ ايجاد كرد (افشار، همان‌، 2/696).
3. حمام‌ كه‌ اصلاً كاروانسرايى‌ مخروبه‌ در مقابل‌ مسجد جامع‌ بود و امير آن‌را به‌ حمامى‌ عالى‌ با قبه‌اي‌ بزرگ‌ بدل‌ ساخت‌ (825ق‌/ 1422م‌). وي‌ آب‌ تفت‌ را در حوض‌ آن‌ جاري‌ كرد و دو شمعدان‌ مرمري‌ در درگاه‌ حمام‌ گذارد (جعفري‌، 64؛ افشار، يزدنامه‌، 1/384).
4. احداث‌ حمامى‌ ديگر در محله‌اي‌ كه‌ آب‌ خيرآباد دهوك‌ از آن‌ مى‌گذشت‌. جعفري‌ مؤلف‌ تاريخ‌ يزد قصيده‌اي‌ در وصف‌ اين‌ حمام‌ سروده‌ است‌ (ص‌ 65).
5. احداث‌ سرايى‌ موسوم‌ به‌ «خان‌ شمس‌ يوسف‌» و كاروانسراي‌ منضم‌ به‌ آن‌. اين‌ كاروانسرا در عصر صفوي‌ به‌ نام‌ «كوه‌ مره‌» معروف‌ بود. امير چقماق‌ بر ديوارة آن‌ نام‌ خود و شاهرخ‌ ميرزا و تاريخ‌ اتمام‌ آن‌ يعنى‌ 830ق‌/1427م‌ را نقش‌ نموده‌ است‌ (مستوفى‌، 3/741-742).
6. از ديگر كارهاي‌ عمرانى‌ اين‌ امير، بازسازي‌ باغ‌ لايستان‌ در حومة يزد بود. اين‌ باغ‌ را شاه‌ يحيى‌ مظفري‌ بنياد نهاد و وي‌ آن‌ را توسعه‌ داده‌، به‌ اتمام‌ رساند و امراي‌ وي‌ در حوالى‌ آن‌، باغها و عمارات‌ دلپذير ساختند و تابستانها را در آنجا مى‌گذراندند (جعفري‌، 175-176؛ كاتب‌، 211-212؛ مستوفى‌، 1/136).
7. آبادانى‌ و لايروبى‌ كاريز دهوك‌ (خيرآباد) كه‌ از طرف‌ مدوار مى‌آمد (كاتب‌، 220).
گذشته‌ از اينها، امير چقماق‌ به‌ هنگام‌ اقامت‌ در هرات‌ آثاري‌ از خود برجاي‌ نهاد كه‌ نام‌ يك‌ مدرسه‌ از آنها را كه‌ در بلوك‌ خيابان‌ آن‌ شهر واقع‌ بود، خواندمير در اثر خود ياد كرده‌ است‌ ( مآثر...، 168).
امير چقماق‌ براي‌ نگهداري‌ اين‌ ابنيه‌ موقوفاتى‌ برقرار ساخت‌. وي‌ فهرست‌ اين‌ رقبات‌ را كه‌ شامل‌ مزرعه‌، دكان‌، قنات‌ و آسيا بود، ضمن‌ وقف‌نامه‌اي‌ برشمرده‌ است‌. متن‌ اين‌ وقف‌نامه‌ كه‌ در 1300ق‌/1883م‌ از روي‌ نسخة اصل‌ استنساخ‌ شده‌، اكنون‌ در دست‌ است‌ و چاپ‌ مغلوطى‌ از آن‌ در يزد به‌ عمل‌ آمد و سپس‌ متن‌ كامل‌ آن‌ در ملحقات‌ جلد سوم‌ جامع‌ مفيدي‌ به‌ چاپ‌ رسيد. در سالهاي‌ اخير محمدتقى‌ دانش‌پژوه‌ صورت‌ منقحى‌ از آن‌ را در مجلة معارف‌ اسلامى‌ انتشار داد (ص‌ 106 بب؛ نيز نك: افشار، يادگارهاي‌، 2/162 بب). اين‌ وقف‌نامه‌ متنى‌ است‌ در چندين‌ صفحه‌ و متضمن‌ شرح‌ اماكن‌ موقوفه‌ و نيز امضاي‌ كثيري‌ از بزرگان‌ و معتمدان‌ يزد كه‌ با عباراتى‌ متفاوت‌ آن‌را تأييد و تسجيل‌ كرده‌اند.
همسر و فرزندان‌: نام‌ دو همسر امير چقماق‌ و يك‌ پسر او در منابع‌ تاريخى‌ ذكر شده‌ است‌. همسر اول‌ او با امير در غالب‌ امور عام‌المنفعه‌ و ايجاد ابنيه‌ و عمارات‌ همكاري‌ داشت‌. چنانكه‌ در كتيبه‌اي‌ كه‌ در ايوان‌ اصلى‌ مسجد ميرچقماق‌ موجود است‌، از او با عنوان‌ فاطمه‌ همسر امير چقماق‌ و سازندة ايوان‌ ياد شده‌ است‌ (همان‌، 2/147). اين‌ زن‌ نيكوكار چند عمارت‌ به‌ تنهايى‌ ساخت‌ و مسجدي‌ را كه‌ ناتمام‌ مانده‌ بود، تكميل‌ و كف‌ آن‌ را با سنگ‌ مرمر فرش‌ كرد و دو ستون‌ چپ‌ و راست‌ گنبد را با كاشى‌ِ تراشيده‌ مزين‌ گردانيد و منبر آن‌را كه‌ چوبى‌ بود، برداشت‌ و با كاشى‌ الوان‌ ساخت‌. گويند خاك‌ مورداستفاده‌ براي‌ منبر را از كربلا آورده‌ بودند (مستوفى‌، 3/645 -646؛ كاتب‌، 115). از كارهاي‌ ديگر او حفر چاه‌ آب‌ سرد در بيرون‌ مسجد (همو، 224) و احداث‌ باغ‌ زيبايى‌ كنار باغ‌ اميرشاهى‌ بود. اين‌ باغ‌ چندي‌ بعد از ميان‌ رفت‌ (همو، 212).
همسر ديگر وي‌، بيكه‌ سلطان‌ نام‌ داشت‌ و دختر شاهزاده‌ بايسنقر ميرزا بود. از او تنها يك‌ بار مستوفى‌ بافقى‌ نام‌ برده‌، و گفته‌ است‌ كه‌ وي‌ باغى‌ در اطراف‌ ميدان‌ سعادت‌ يزد بنا نهاد (3/742).
از فرزندان‌ امير، نام‌ شمس‌الدين‌ اميرك‌ محمد بيش‌ از همه‌ شهرت‌ يافت‌ و مورخان‌ از كارهاي‌ نيك‌ او در يزد ياد كرده‌اند. او دوبار در يزد فرمان‌ راند: يك‌ بار وقتى‌ كه‌ پدرش‌ به‌ هرات‌ رفت‌ و فرزند را به‌ نيابت‌ حكومت‌ برنشاند. در همين‌ وقت‌ بود كه‌ امير قطب‌الدين‌ به‌ شهر يزد حمله‌ برد و شمس‌الدين‌ ناگزير به‌ اصفهان‌ گريخت‌ (كاتب‌، 236)؛ بار ديگر در 841ق‌ و ظاهراً پس‌ از مرگ‌ پدر به‌ حكومت‌ يزد منصوب‌ شد (مستوفى‌، 3/742). اميرزاده‌ محمد چند بناي‌ بزرگ‌ و منقش‌ و آراسته‌ به‌ طلا و لاجورد در يزد بنا كرد و در كنار ميدان‌ سعادت‌ باغى‌ بزرگ‌ ساخت‌ (كاتب‌، 168؛ مستوفى‌، 3/742).
از شمس‌الدين‌ محمد هم‌ فرزندي‌ به‌ نام‌ اميرك‌ احمد برجاي‌ ماند كه‌ در منابع‌ از او با عنوان‌ نبيرة امير چقماق‌ ياد كرده‌اند. اميرك‌ احمد در 856ق‌/1452م‌ از سوي‌ اميرزاده‌ خليل‌ فرمانرواي‌ ستمگر يزد، هنگام‌ لشكركشى‌ به‌ فارس‌، به‌ ادارة امور يزد گماشته‌ شد (همو، 1/201)، اما چندي‌ بعد كه‌ خليل‌ بدون‌ نتيجه‌ از لشكركشى‌ بازگشت‌، اميرك‌ احمد با همدستى‌ بزرگان‌ يزد، او را به‌ شهر راه‌ نداد و خليل‌ شهر را در محاصره‌ گرفت‌. اين‌ محاصره‌ چند ماه‌ طول‌ كشيد، ولى‌ كاري‌ از پيش‌ نرفت‌ (همو، 1/202). شمس‌الدين‌ فرزند ديگري‌ هم‌ به‌ نام‌ امير الياس‌ داشت‌ (همو، 3/742). نام‌ يك‌ تن‌ از اخلاف‌ امير چقماق‌ در منابع‌ عصر صفوي‌ نيز ديده‌ مى‌شود. وي‌ خواجه‌ قطب‌الدين‌ خسروشاه‌ ميبدي‌ و از مستوفيان‌ و دانشمندان‌ روزگار شاه‌ طهماسب‌ بود و كتابى‌ با عنوان‌ خلاصة الحساب‌ تأليف‌ كرد (همو، 3/265).
مآخذ: افشار، ايرج‌، يادگارهاي‌ يزد، تهران‌، 1354ش‌؛ همو، يزدنامه‌، تهران‌، 1371ش‌؛ جعفري‌، جعفر، تاريخ‌ يزد، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار، تهران‌، 1343ش‌؛ حافظ ابرو، عبدالله‌، زبدةالتواريخ‌، به‌ كوشش‌ كمال‌ حاج‌ سيدجوادي‌، تهران‌، 1372ش‌؛ خواندمير، غياث‌الدين‌، حبيب‌ السير، به‌ كوشش‌ محمد دبيرسياقى‌، تهران‌، 1362ش‌؛ همو، مآثر الملوك‌، به‌ كوشش‌ هاشم‌ محدث‌، تهران‌، 1372ش‌؛ دانش‌پژوه‌، محمدتقى‌، «وقف‌نامة امير چقماق‌»، معارف‌ اسلامى‌، تهران‌، 1346ش‌، شم 4؛ روملو، حسن‌، احسن‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ نوايى‌، تهران‌، 1349ش‌؛ شرف‌الدين‌ على‌ يزدي‌، ظفرنامه‌، به‌ كوشش‌ عصام‌الدين‌ اورونبايوف‌، تاشكند، 1972م‌؛ طراز يزدي‌، عبدالوهاب‌، «كتابچة موقوفات‌ يزد»، فرهنگ‌ ايران‌ زمين‌، تهران‌، 1341ش‌، ج‌ 10؛ فصيح‌ خوافى‌، احمد، مجمل‌ فصيحى‌، به‌ كوشش‌ محمود فرخ‌، مشهد، 1339ش‌؛ كاتب‌، احمد، تاريخ‌ جديد يزد، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار، تهران‌، 1357ش‌؛ مستوفى‌ بافقى‌، محمد مفيد، جامع‌ مفيدي‌، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار، تهران‌، 1340-1342ش‌؛ مشكوتى‌، نصرت‌الله‌، فهرست‌ بناهاي‌ تاريخى‌ و اماكن‌ باستانى‌ ايران‌، تهران‌، 1345ش‌؛ ميرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران‌، 1339ش‌.
سيدعلى‌ آل‌داود

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 10  صفحه : 3980
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست