اَمانُاللّهْخان (1271-1339ش/1892-1960م)،نخستينپادشاه افغانستان و سومين پسر امير حبيبالله خان باركزايى كه حكومت مشروطة سلطنتى در اين كشور برقرار كرد و خود را شاه خواند. امانالله خان از ايام جوانى به طرفداري از استاد و پدر زن خود محمود طرزي و افكار او شهرت داشت. طرزي كه سالها در عثمانى زيسته، و عقايد و افكار سيدجمالالدين اسدآبادي در او رسوخ كرده بود، پس از بازگشت به افغانستان، همراه برخى نوانديشان و صاحب منصبان تجددگرا مانند امانالله خان - كه از اولين فارغالتحصيلان مدرسة نظامى (حربية) كابل بود و طرزي بدو توجه و علاقة بسيار داشت - جمعيت «افغانستان جوان» و نشرية هفتگى سراج الاخبار را بنياد نهاد (اسكينازي، 247 210, 38, ,35 ؛ فرخ، 1/372؛ آهنگ، «سابقه...»، 66؛ روا، افغانستان...، 33؛ هيمن، .(24 اين جمعيت خواهان تغييرات اساسى در بنيادهاي فرهنگى و اجتماعى و اقتصادي افغانستان بود و امان الله خان كه محبوبيت و نفوذي ميان مردم و اطرافيان امير حبيبالله خان داشت، نمايندة اين جريان در دربار پدرش به شمار مىرفت (آدمك، 143؛ غبار، 724؛ هيمن، 21 ؛ فريزر تايتلر، .(195 پس از قتل امير حبيبالله خان در 1297ش/1919م برادر او نصرالله خان نايبالسلطنه در جلالآباد به پشتيبانى بعضى قبايل و فرماندهان نظامى به جاي برادر نشست (غبار، 742)؛ ولى امانالله خان بىاعتنا بدينواقعه، چند روز بعد در 4 اسفند همان سال سلطنت خود را در كابل اعلام كرد و نظاميان و مردم به حمايت از او برخاستند (همو، 742-743، 752؛ آدمك، 143-144؛ بريتانيكا، ماكرو، ؛ I/176 دربارة قتل حبيبالله خان و انتساب آن به امانالله خان، نك: فرخ، 1/363-366؛ غبار، 742؛ مكمان، 258 ؛ فريزر - تايتلر، .(192 نصرالله خان اندكى بعد به اطاعت از امان الله خان تن در داد، ولى امان الله خان او را به جرم همدستى در قتل پدرش به زندان افكند (غبار، 743- 745، 749). امانالله خان در آغاز حكومت طى اعلاميهاي تصريح كرد كه هدفش تحصيل استقلال و آزادي افغانستان، تدوين و اجراي قانون و تأمين نيازهاي جامعه است و دولت را برپاية «وَ شاوِرْهُمْ فى الا´َمْرِ» به مشاركت مردم اداره مىكند و از همه مىخواهد به پشتيبانى دين و دولت و وطن قيام كنند (آدمك، 147، 299؛ غبار، 752). در اين زمان احساسات ضدانگليسى در افغانستان اوج گرفته بود (آدمك، 180-181؛ كليفورد، 175؛ غبار، 757) و چون نظارت بر سياست خارجى افغانستان به موجب قرارداد 1905م در ازاي دريافت 160 هزار ليرة بريتانيا به آن كشور واگذار شده بود I/232) , 2 )، EIامانالله خان در 12 اسفند 1297ش/3 مارس 1919 اصل استقلال سياسى افغانستان را به نايبالسلطنة هندوستان گوشزد كرد و در ملاقات با لرد چِلْمسفورد، نمايندة بريتانيا در افغانستان، بر آن تأكيد ورزيد (غبار، 756؛ آدمك، 145؛ «افغانستان، گذشته...1»، و چون با بىاعتنايى بريتانيا روبهرو شد، عملاً سياستى مستقل در پيش گرفت و اعلام استقلال كرد و اتحاد شوروي نخستين كشوري بود كه استقلال افغانستان را به رسميت شناخت (غبار، همانجا؛ آهنگ، «سه مرحله...»، 52، 53؛ ديتل، 38؛ بريتانيكا، نيز «افغانستان، گذشته»، همانجاها). در اين زمان جنبشهاي ملى گرايانه ميان پشتوها و قيام هنديان برضد انگليسيها، امانالله خان را به مقابلة آشكار تشويق كرد و با قواي انگليسى به جنگ پرداخت (آدمك، 148-152؛ غبار، 757، 760-769؛ نيول، 53 ؛ «افغانستان، گذشته»، 116 ؛ ايرانيكا، )، I/555 اما به سبب ضعف سازماندهى قواي نظامى افغانها و برتري نيروهاي انگليسى، كاري از پيش نبرد و فقط در جبهة قندهار، محمد نادرخان قواي انگليسى را كاملاً شكست داد و به عقبنشينى واداشت (آدمك، 163-164؛ غبار، 768؛ فريزر تايتلر، 195 )، ولى اماناللهخان بدون مشورت با نمايندگان مردم و فرماندهان، و بنا به تمايل انگلستان صلح كرد (13 خرداد 1298ش/3 ژوئن 1919م) و 20 ميل از مرزهاي هند عقب نشست (غبار، 769-770؛ آدمك، 161؛ قس: كليفورد، 176). دربارة نتايج اين جنگ كه به جنگ سوم افغانستان - انگلستان معروف است، نظريات گوناگون ابراز شده است (نك: همو، نيز بريتانيكا، نيول، همانجاها؛ دائرة المعارف...، 3/323). آنچه مسلم است، اينكه هيچيك از دو طرف، شكست و پيروزي نظامى مطلق نيافت، اما اقتدار و نفوذ انگلستان در افغانستان خاتمه پذيرفت (آدمك، 164). معاهدة صلح ميان انگلستان و افغانستان در راولپندي به امضا رسيد (17 مرداد 1298ش/8 اوت 1919م)، اما مسائل مرزي حل نشده باقى ماند و مذاكرات پى در پى در هند و افغانستان به نتيجه نرسيد و موجب ناخشنودي قبايل مرزنشين افغانستان شد (غبار، 777-783، 806؛ 2 ، EIهمانجا؛ قس: آدمك، 184، 222). امانالله خان پس از كسب استقلال سياسى و تقويت پايههاي حكومت خود متوجه خروج افغانستان از انزواي سياسى گرديد و هيأتهايى را به قصد مذاكره و ايجاد رابطه با كشورهاي اروپايى و ممالك همجوار گسيل داشت (توكلى، 120؛ غبار، 798؛ «افغانستان، گذشته»، و در پى آن روابط دوستانهاي با شوروي برقرار كرد. پيمان مودت ميان دو دولت، تعهد شوروي به ارسال كمكهاي اقتصادي و علمى به افغانستان و تشكيل نيروي هوايى در اين كشور با كمك شوروي از جمله نتايج اين روابط بود (نيول، همانجا؛ هيمن، 42 ؛ ا¸مريكانا، ؛ I/218 ديتل، 42؛ غبار، 787؛ توكلى، 28). همچنين پيمانهاي مودت و اجراي طرحهاي مختلف فرهنگى و بهداشتى و نظامى ميان افغانستان و ديگر دول آسيايى و اروپايى منعقد گرديد (مكى، 5/25؛ غبار، 785- 799؛ فرخ، 1/398-402؛ مهدوي، 216؛ توكلى، 120-122؛ نيول، .(54 در صحنة سياست داخلى نيز امانالله خان با الهام از افكار محمود طرزي و جمعيت افغانستان جوان، به تغييراتى در امور فرهنگى و اداري و نظامى و اقتصاديكشور در دو مرحلهدست زد(«افغانستان،گذشته»، و در هر دو مرحله به سبب ناهماهنگى با سنتهاي كهن و اعتقادات ريشهدار مردم و بافت اجتماعىِ طبقاتى جامعة افغانستان، با شكست مواجه گرديد (نك: همان، .(141 مرحلة اول اقدامات اماناللهخان كه 5 سال به طول انجاميد (1298-1303ش/ 1919-1924م)، شامل تغييرات بسيار در امور فرهنگى، اجتماعى، دينى، بهبود احوال طبقة تهيدست و تعديل يا حذف مالياتها و تقويت صنايع كوچك بود (نيول، 55 ؛ غبار، 794؛ «افغانستان گذشته»، .(140 در اين دوره نخستينبار قانون اساسى افغانستان تدوين و تصويب شد (1303ش/ 1924م) و مجلسى به نام شوراي دولت كه اعضاي آن انتصابى شاه و انتخابى ملت بودند، برپا گشت (نك: غبار، 789، 794-796). اين اقدامات با شورش مردم ايالت پاكتيا (1303-1304ش/1924- 1925م) به خصوص مردم خوست كه از فساد و بدرفتاري مأموران دولت به جان آمده بودند، متوقف شد و بسياري از آنها به حالت پيشين بازگشت (نك: غبار، 785، 798، 806، 811؛ «افغانستان، گذشته»، 137 ؛ فريزر - تايتلر، 205 ,204 ؛ نيز نك: فرخ، 1/379-381). اماناللهخان از 1306ش/1927م دست به يك مسافرت طولانى به كشورهاي آسيايى و اروپايى زد («تاريخ...»، 45؛ غبار، 798؛ فريزر - تايتلر، 207 ؛ I/232 , 2 و در همة كشورها به عنوان پادشاه كشوري مستقل از او به گرمى استقبال شد، گرچه از ايراد سخنانى برضد انگلستان خودداري نمىكرد (غبار، 798-799؛ «افغانستان، گذشته»، 138 ؛ قس: فرخ، 1/396- 398). امانالله خان در اين سفر تحت تأثير غرب و اقدامات آتاتورك در تركيه قرار گرفت و پس از بازگشت، اصلاحاتى را با تحميل به تصويب رسانيد (غبار، 799، 813، 814؛ كوثري، 50؛ «افغانستان، گذشته»، 140 ؛ هيمن، 42 ؛ ديتل، 38). برخى مورخان، امانالله را تحت تأثير رضاشاه هم مىدانند (مهدوي، همانجا؛ افغانستان، و برخى ديگر معتقدند كه امانالله خان در طول سفر به ايران بر رضاشاه تأثير بسيار گذارد (دلدم، 362؛ الول ساتن، 479). مرحلة دوم اقدامات امانالله نيز با ناخشنودي سراسري مردم افغانستان و حتى نزديكترين مشاوران امانالله و محمود طرزي مواجه شد كه به عزل وي از وزارت امور خارجة افغانستان انجاميد (غبار، 799، 812، 813 -814؛ نيول، 57 ؛ نيز نك: «افغانستان، گذشته»، 141, .(143 اماناللهخان كه با چهرة مذهبى و اسلامگرايى بر سرِ كار آمده بود و خود را داراي «مسئوليت سنگين امامت و امارت» مىدانست (آدمك، 288؛ نك: روا، افغانستان، 35؛ فريزر - تايتلر، و در جريان قيام مسلمانان تركمنستان موسوم به «باسماچى» برضد حكومت شوروي، از آنان حمايت كرده، و حتى استقلال تركمنستان را در قرار داد دولتى با شوروي (1921م) گنجانيده بود (غبار، 786؛ روا، «افغانستان از سال...»، 44؛ فرخ، 1/371-372)، بعدها با رها كردن تركمانان و نهضت خلافت هند عملاً از مواضع نخستين خود فرود آمد (روا، افغانستان، 98-101؛ مايل هروي، 57). اگرچه مخالفت انگلستان با سياستهاي امانالله خان را از دلايل مهم سقوط وي دانستهاند (هيمن، 43 ؛ ايرانيكا، ؛ I/555 I/325 )، GSE, اما بايد گفت علل اصلى مخالفت وسيع با اصلاحات امان الله خان، شتابزدگى او در اجراي اصلاحات و بىاعتنايى به انطباق اين اصلاحات با اوضاع و احوال دينى و فرهنگى و ساختار قبيلهاي افغانستان به عنوان جامعهاي سنتى، و نيز سختگيري براي اجراي اصلاحات مذكور بود كه به شورش قبايل، مخالفت روحانيان و مردم و سرانجام سقوط او انجاميد. با اينهمه، نقش و تحريكات انگلستان در ميان قبايل را نيز نمىتوان ناديده گرفت (غبار، 801 - 805، 812 -814؛ فرخ، 1/409-414). به هر حال، اتحاديهاي از قبايل جنوبى و شرقى افغانستان بر ضد دولت تشكيل شد (روا، «افغانستان از سال»، 45) و علماي دينى شمال نيز امانالله را تكفير كردند و آشكارا به مقابله برخاستند («افغانستان، گذشته»، 152 ؛ مكى، 5/22). در اين ميان حبيبالله كلكانى، معروف به بچه سقا با پشتيبانى علما و رهبران نقشبنديه كه نفوذ بسيار داشتند، در كلكان خود را فرمانرواي افغانستان خواند و با قواي خود روي به كابل نهاد (روا، افغانستان، 103-104؛ غبار، 814، 821، 822؛ فرخ، 1/414- 415). از اينرو، امانالله از مواضع خود دست برداشت و اصلاحات را متوقف كرد (غبار، 824؛ فرخ، 1/418-419)، اما چون ديد بچه سقا همچنان به سوي كابل پيشروي مىكند و در خود تاب مقاومت نديد، از سلطنت كناره گرفت و گريخت و با آنكه يك بار نيرويى گرد آورد و با شورشيان جنگيد، اما شكست خورد و سرانجام از طريق هند به ايتاليا رفت (غبار، 829؛ نيول، همانجا؛ «افغانستان، گذشته»، 155 -152 ؛ دوپره، 454 ؛ فريزر - تايتلر، 217 ؛ فرخ، 1/419-420؛ توكلى، 130؛ مهدوي، 217). مآخذ: آدمك، ل.و.، تاريخ و روابط سياسى افغانستان از زمان عبدالرحمان تا استقلال، ترجمة على محمد زهما، كابل، 1349ش؛ آهنگ، محمدكاظم، «سابقه و آغاز ژورناليزم در افغانستان»، آريانا، كابل، 1348ش، شم 4؛ همو، «سه مرحله مذاكرات استقلال افغانستان» عرفان، 1350ش، شم 5؛ الول ساتن، ل. پ.، رضا شاه كبير يا ايران نو، تهران، 1335ش؛ «تاريخ وقايع مهم در افغانستان»، ترجمة محمد صديق طرزي، آريانا، كابل، 1346ش، شم 3؛ توكلى، احمد، تاريخ روابط سياسى ايران بادنيا، افغانستان، تهران، 1327ش؛ دائرة المعارف آريانا، كابل، 1956م؛ دلدم، اسكندر، زندگى پرماجراي رضاشاه، تهران، 1370ش؛ ديتل، ويلهلم، گذرگاه افغانستان، ترجمة محسن محسنيان، مشهد، 1365ش؛ روا، اليويه، «افغانستان از سال 1919 تا 1973م»، جنگ افغانستان، ترجمة ابوالحسن سرو قد مقدم، مشهد، 1366ش؛ همو، افغانستان، اسلام و نوگرايى سياسى، ترجمة ابوالحسن سرو قد مقدم، مشهد، 1369ش؛ غبار، ميرغلام محمد، افغانستان در سير تاريخ، كابل، 1359ش؛ فرخ، مهدي، نظري به مشرق، تهران، 1314ش؛ كليفورد، م. ل.، سرزمين و مردم افغانستان، ترجمة مرتضى اسعدي، تهران، 1368ش؛ كوثري، علىاكبر، «فتنة بچه سقا در افغانستان»، يغما، تهران، 1352ش، شم 1؛ مايل هروي، نجيب، تاريخ و زبان در افغانستان، تهران، 1362ش؛ مكى، حسين، تاريخ بيست سالة ايران، تهران، 1362ش؛ مهدوي، عبدالرضا هوشنگ، تاريخ روابط خارجى ايران، تهران، 1349ش؛ نيز: Afghanistan, Paris, 1970; Afghanistan: Past and Present, Moscow, 1982; Americana; Britannica, 1978; Dupree, L., Afghanistan, New Jersey, 1973; EI 2 ; Fraser-Tytler, W.K., Afghanistan, London, 1953; GSE; Hyman, A., Afghanistan under Soviet Domination, 1964-83, London; Iranica; Macmunn, G., Afghanistan from Darius to Amanullah, Quetta; Newell, R. S., The Politics of Afghanistan, London, 1972; Schinasi, M., Afghanistan at the Beginning of the Twentieth Century, Naples, 1979. فرزانه بگوند