responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 10  صفحه : 3892
الهى‌ اردبيلى‌
جلد: 10
     
شماره مقاله:3892


اِلهى‌ِ اَرْدَبيلى‌، جلال‌الدين‌ حسين‌ بن‌ شرف‌الدين‌ عبدالحق‌ اردبيلى‌ متخلص‌ به‌ الهى‌، شاعر متصوف‌، متكلم‌، فقيه‌ و رياضى‌دان‌ (د 950ق‌/1543م‌). لقب‌ او را كمال‌الدين‌ نيز نوشته‌اند (افندي‌، 2/98). پدرش‌ خواجه‌ عبدالحق‌، ظاهراً از ديوانيان‌ سدة 9ق‌/15م‌ بوده‌ است‌. عطاءالله‌ حسينى‌ در اجازه‌اي‌ كه‌ به‌ الهى‌ داده‌، از پدر او با القابى‌ چون‌ الصاحب‌ المعظم‌ و الصدر المكرم‌ - كه‌ از انتساب‌ به‌ مشاغل‌ ديوانى‌ حكايت‌ دارد - تبجيل‌ كرده‌ است‌ (نك: همو، 2/104- 105). برخى‌ از منابع‌ متأخر و معاصر نسبت‌ ابهري‌ هم‌ به‌ الهى‌ داده‌اند (نك: حاجى‌ خليفه‌، 1/842؛ نفيسى‌، 1/393).
الهى‌ در دهة هشتم‌ سدة 9 ق‌ در اردبيل‌ زاده‌ شد. اينكه‌ در برخى‌ از منابع‌ سال‌ ولادت‌ او 870ق‌ ياد شده‌ (نك: آستان‌ قدس‌، 5/193، حاشيه‌؛ مركزي‌، 9/1000)، البته‌ محل‌ تأمل‌ است‌. سال‌ وفات‌ او را به‌ اختلاف‌ 904، 905، 937 و 940 ق‌ ذكر كرده‌اند (كنتوري‌، 178؛ نوري‌، 3/513؛ صبا، 74؛ مدرس‌، 1/169)، ولى‌ بى‌ترديد سال‌ 950ق‌ كه‌ سام‌ ميرزا - معاصر الهى‌ - مطرح‌ كرده‌، درست‌ است‌ (ص‌ 78، حاشيه‌). بيشتر منابع‌ متأخر نيز اين‌ سال‌ را تأييد كرده‌اند (نك: حاجى‌خليفه‌، 2/1856؛ بغدادي‌، 1/318) و حتى‌ براي‌ آن‌ ماده‌ تاريخ‌ ساخته‌ شده‌ است‌ (نظمى‌، 31). اگر ماده‌ تاريخى‌ كه‌ براي‌ يكى‌ از تأليفات‌ الهى‌ - خلاصة الفقه‌ [= 942] - ذكر كرده‌اند (نك: افندي‌، 2/103)، درست‌ باشد، درگذشت‌ الهى‌ در 950ق‌ تأييد مى‌شود. با توجه‌ به‌ اينكه‌ عمر الهى‌ را در 950ق‌ بيش‌ از 70 سال‌ دانسته‌اند (سام‌ ميرزا، 78)، مى‌بايست‌ او در ميان‌ سالهاي‌ 870 -880ق‌/1466- 1475م‌ زاده‌ شده‌ باشد.
الهى‌ دوران‌ كودكى‌ و نوجوانى‌ را در زادگاه‌ خود سپري‌ كرد. به‌ استناد اشارة خودش‌ در حاشية قواعد علامة حلى‌ در اوان‌ جوانى‌ نزد شيخ‌ على‌ آملى‌ علوم‌ شرعى‌ را آموخت‌ (نك: افندي‌، 2/98) و در همين‌ دوره‌ مدتى‌ نزد سلطان‌ حيدر بن‌ جنيد صفوي‌ (د 893ق‌) در روضة صفى‌الدين‌ اردبيلى‌ به‌ سلوك‌ اهتمام‌ داشت‌ و به‌ توصية همو براي‌ تحصيل‌ علوم‌ به‌ سوي‌ هرات‌ روانه‌ شد (سام‌ ميرزا، 77- 78؛ رازي‌، 3/256؛ افندي‌، 2/99). اين‌ سفر بى‌گمان‌ در دوران‌ نوجوانى‌ او بوده‌ است‌ (نك: همو، 2/98). الهى‌ نخست‌ به‌ شيراز رفت‌ و چندي‌ نزد جلال‌الدين‌ محمد دوانى‌ (د 908ق‌) و امير غياث‌الدين‌ منصور شيرازي‌ (د 948ق‌) به‌ تحصيل‌ علوم‌ عقلى‌ و نقلى‌ پرداخت‌ (همانجاها). وي‌ آثار دوانى‌ همچون‌ شواكل‌الحور را نزد مؤلف‌ آن‌ خواند و در جمادي‌الاول‌ 892 از او اجازة روايت‌ و تدريس‌ آثارش‌ را گرفت‌ (نك: افندي‌، 2/103-104).
الهى‌ سپس‌ به‌ اشارة سلطان‌ حيدرصفوي‌ و به‌ منظور تحصيل‌ علوم‌ به‌ هرات‌ رفت‌ و در آنجا نزد امير جمال‌ الدين‌ عطاءالله‌ حسينى‌ به‌ آموختن‌ تفسير و حديث‌ پرداخت‌ و قسمتى‌ از مشكاة المصابيح‌ خطيب‌ تبريزي‌، صحيح‌ بخاري‌، صحيح‌ مسلم‌، و بخشى‌ از انوار التنزيل‌ بيضاوي‌ را نزد او قرائت‌ كرد (همو، 2/104- 105؛ نيز نك: قمى‌، 137) و در 899ق‌ از او اجازة روايت‌ گرفت‌ (افندي‌، 2/107). وي‌ در ايام‌ تحصيل‌ در هرات‌ با امير عليشيرنوايى‌ آشنا شده‌ بود، زيرا عطاءالله‌ حسينى‌ از استادان‌ مدرسة اخلاصيه‌ بود كه‌ به‌ سعى‌ نوايى‌ در هرات‌ تأسيس‌ شده‌ بود و زير نظر همو اداره‌ مى‌شد (نك: خواندمير، 122؛ سابتلنى‌، .(38
الهى‌ پس‌ از اين‌ دوران‌، يعنى‌ پس‌ از 899ق‌، ظاهراً در زمرة نديمان‌ نوايى‌ قرار گرفت‌ و شرح‌ اشكال‌ التأسيس‌ و تلخيص‌ تحرير اقليدس‌ را به‌ نام‌ اين‌ وزير فراهم‌ كرد (صبا، همانجا؛ افندي‌، 2/102؛ نيز نك: خواندمير، 123). هر چند در نوشته‌هاي‌ معاصران‌ از رابطة الهى‌ با شاهزاده‌ غريب‌ ميرزا فرزند سلطان‌ حسين‌ ميرزا (د 902ق‌) سخن‌ رفته‌ است‌ (تربيت‌، 47)، اما در تأليفات‌ قديم‌تر اشاره‌اي‌ به‌ اين‌ نكته‌ ديده‌ نمى‌شود. با اينهمه‌، بعيد نيست‌ كه‌ رابطة الهى‌ با نوايى‌ سبب‌ آشنايى‌ وي‌ با غريب‌ ميرزا نيز شده‌ باشد. گفتنى‌ است‌ كه‌ رابطة الهى‌ با امير عليشير، وزير سنى‌ مذهب‌ عصر تيموري‌ و مصدّر كردن‌ آثاري‌ چند به‌ نام‌ وي‌ و نيز آوردن‌ كلمة «اصحاب‌» در جملة «تصليه‌» در خطبة آثاري‌ كه‌ در هرات‌ نوشته‌، موجب‌ شده‌ است‌ تا كسانى‌ چنين‌ تصور كنند كه‌ الهى‌ در عصر تيموريان‌ بر مذهب‌ اهل‌ سنت‌ بوده‌، و در اوان‌ قيام‌ شاه‌ اسماعيل‌ صفوي‌ به‌ تشيع‌ گرويده‌ است‌ (بغدادي‌، 1/318؛ قس‌: افندي‌، 2/100)؛ اما افندي‌ اصفهانى‌ اين‌ تصور را نادرست‌ دانسته‌ (همانجا)، و حتى‌ از استواري‌ او در تشيع‌ سخن‌ گفته‌ است‌ (2/98). علاوه‌ بر ادلة افندي‌ در اثبات‌ تشيع‌ الهى‌، در خور ذكر است‌ كه‌ او در حاشيه‌ بر قواعد علامه‌ سلسلة روات‌ خود را به‌ توالى‌ و تسلسل‌ از طريق‌ شيخ‌ على‌ آملى‌ - استاد علوم‌ شرعى‌ او در نوجوانى‌ - به‌ علامة حلى‌ مى‌رساند (همانجا). سلوك‌ او نزد سلطان‌ حيدر صفوي‌ نيز مؤيد تشيع‌ اوست‌ و نبودن‌ ترجمة احوال‌ و حتى‌ نام‌ و نشان‌ او در تأليفات‌ فراهم‌ شده‌ در اواخر عهد تيموريان‌ - كه‌ نويسندگان‌ آنها با نديمان‌ عليشير نوايى‌، و با فضلاي‌ مدرسة اخلاصيه‌ ارتباط داشته‌اند - ظاهراً از همين‌ لحاظ بوده‌ است‌.
الهى‌ در حدود سال‌ 902ق‌ مقارن‌ با درگذشت‌ غريب‌ ميرزا هرات‌ را ترك‌ كرد و از طريق‌ عراق‌ و آذربايجان‌ به‌ زادگاهش‌ اردبيل‌ بازگشت‌ (سام‌ ميرزا، 78؛ تربيت‌، همانجا). در اردبيل‌ به‌ عنوان‌ خادم‌ روضة صفى‌الدين‌ اردبيلى‌ منصوب‌، و در همانجا به‌ تدريس‌ نيز مشغول‌ شد (همانجا). الهى‌ در اين‌ دوره‌، به‌ عنوان‌ دانشمندي‌ متبحر در علوم‌ معقول‌ و منقول‌ مشهور شده‌ بود و نويسندگان‌ معاصر و نزديك‌ به‌ عصر او عموماً فضل‌ و دانش‌ او را ستوده‌ (سام‌ ميرزا، افندي‌، همانجاها)، و از گرايش‌ او به‌ تصوف‌ نيز ياد كرده‌اند (همانجا؛ خوانساري‌، 2/319؛ قمى‌، همانجا). شرح‌ او بر گلشن‌ راز، و هم‌ مقدمة آن‌ شرح‌ كه‌ به‌ نام‌ كشف‌ الاسرار صورت‌ رساله‌اي‌ مستقل‌ دارد (نك: مايل‌ هروي‌، 138)، و نيز اشعار بازمانده‌ از او در تذكره‌ها (نك: سام‌ ميرزا، همانجا؛ رازي‌، 3/256) تأثير پذيري‌ او از عرفان‌ ابن‌ عربى‌ را مى‌رساند. با اينهمه‌، الهى‌ در محدودة اعتقادات‌ خانقاهى‌ و تفكر عرفانى‌ محدود نشد و با روي‌ كار آمدن‌ شاه‌ اسماعيل‌ صفوي‌ (سل 907-930ق‌)، به‌ معارف‌ شيعى‌ توجه‌ كرد، تا جايى‌ كه‌ او را نخستين‌ كسى‌ دانسته‌اند كه‌ معارف‌ جعفري‌ را به‌ فارسى‌ عرضه‌ داشته‌ است‌ (افندي‌، همانجا) كه‌ البته‌ اين‌ نظر با قيد «در اوايل‌ روزگار صفوي‌» پذيرفتنى‌ است‌.
الهى‌ تمامى‌ 23 سال‌ سلطنت‌ شاه‌ اسماعيل‌ صفوي‌، و 20 سال‌ از دوران‌ حكومت‌ شاه‌ طهماسب‌ اول‌ (سل 930-984ق‌) را درك‌ كرد. از چگونگى‌ پيوند او با اين‌ دو سلطان‌ اطلاعى‌ دقيق‌ نداريم‌، ليكن‌ وجود او در روضة جد صفويه‌، و هم‌ آثاري‌ كه‌ به‌ نام‌ آن‌ دو تأليف‌ كرده‌ است‌ (نك: افندي‌، 2/102)، حكايت‌ از پيوستگى‌ او با دربار صفويان‌ دارد، خاصه‌ آنكه‌ او در اين‌ دوره‌ به‌ مباحث‌ فقهى‌ نيز مى‌پرداخته‌، و گويا به‌ عنوان‌ مجتهد هم‌ عمل‌ مى‌كرده‌ است‌، زيرا در برخى‌ از نوشته‌هاي‌ عصر صفوي‌ از او با عنوان‌ مجتهد الزمان‌ ياد شده‌ است‌ (افوشته‌اي‌، 183؛ قاضى‌ احمد، 1/237). در اوان‌ سلطنت‌ شاه‌ طهماسب‌، ظاهراً الهى‌ در قزوين‌، يعنى‌ تختگاه‌ صفويان‌ بوده‌ است‌ و در آن‌ شهر يك‌ بار به‌ سفارت‌ اسماعيل‌ قليخان‌ نزد شاه‌ طهماسب‌ رفته‌، و واسطة دوستى‌ِ آن‌ دو شده‌ است‌ (افوشته‌اي‌، همانجا). اختلاف‌ الهى‌ با محقق‌ كركى‌ (د 940ق‌) بر سر جواز يا عدم‌ جواز نماز جمعه‌ در غياب‌ امام‌ معصوم‌ هم‌ بايست‌ در ايام‌ اقامت‌ او در قزوين‌، پيش‌ از 940ق‌ روي‌ داده‌ باشد (نك: قاضى‌ احمد، همانجا؛ روملو، 333-334). البته‌ الهى‌ كه‌ نماز جمعه‌ را در غياب‌ امام‌ جائز نمى‌دانسته‌، آنچنانكه‌ بعضى‌ گفته‌اند مستقيماً با محقق‌ كركى‌ درگير مناظره‌ و مشاجره‌ نشده‌ است‌ (نك: افندي‌، 2/99)؛ بلكه‌ اين‌ مخالفت‌ بين‌ محقق‌ و ميرنعمت‌الله‌ جزايري‌ اتفاق‌ افتاده‌، و الهى‌ با ميرنعمت‌الله‌ موافقت‌ و همراهى‌ نموده‌، و فتواي‌ محقق‌ كركى‌ را در اين‌ زمينه‌ رد كرده‌ است‌ (قاضى‌ احمد، روملو، همانجاها).
الهى‌ سالهاي‌ پايانى‌ عمرش‌ را در اردبيل‌ گذراند و در همانجا درگذشت‌ و در روضة صفى‌الدين‌ دفن‌ شد. پس‌ از او بازماندگانش‌ - خاصه‌ فرزندش‌ محمد - به‌ جاي‌ او در روضة صفويه‌ خدمت‌ مى‌كردند (افندي‌، 2/99، 101).
آثار: الهى‌ با زبانهاي‌ فارسى‌، عربى‌ و تركى‌ آشنايى‌ داشت‌ و به‌ هر 3 زبان‌ آثاري‌ تأليف‌ و تدوين‌ كرد (نك: همو، 2/100 به‌ بعد). وسعت‌ دامنة دانش‌ و اطلاع‌ او از علوم‌ رايج‌ در آن‌ روزگار از كتابها و رسائلى‌ كه‌ در زمينه‌هاي‌ مختلف‌، از تفسير، حديث‌، كلام‌، فقه‌ و اصول‌، منطق‌، هيأت‌ و نجوم‌، حساب‌ و هندسه‌، ادب‌ و عرفان‌ تأليف‌ و تصنيف‌ كرده‌، و از شروح‌ و حواشى‌ و تعليقاتى‌ كه‌ بر متون‌ درسى‌ و غير درسى‌ نوشته‌ است‌، معلوم‌ مى‌شود. افندي‌ اصفهانى‌ كه‌ از پاره‌اي‌ از آثار الهى‌ بهره‌ برده‌، و نسخه‌هايى‌ از تأليفات‌ او را در اردبيل‌ رؤيت‌ كرده‌، و نام‌ و نشان‌ اكثر آنها را در اجازة الهى‌ به‌ كمال‌الدين‌ ابراهيم‌ صفوي‌ اردبيلى‌ نيز ديده‌ بوده‌ است‌، مؤلفاتش‌ را بالغ‌ بر 30 عنوان‌ ياد مى‌كند (نك: 2/101). مهم‌ترين‌ آثار الهى‌ اينهاست‌:
1. شرح‌ گلشن‌ راز، شرحى‌ است‌ به‌ نثر آميخته‌ به‌ نظم‌ بر گلشن‌ راز شبستري‌ كه‌ سال‌ تأليف‌ آن‌ را خود در خاتمه‌ 908ق‌ ذكر كرده‌ است‌ (آقابزرگ‌، 13/269؛ مركزي‌، 10/1505). الهى‌ در اين‌ اثر به‌ مفاتيح‌ الاعجاز اسيري‌ لاهيجى‌ در شرح‌ گلشن‌ راز، بسيار توجه‌ داشته‌، و بيشتر مباحث‌ را با مختصر تغيير و تبديلى‌ در لفظ و عبارت‌ از لاهيجى‌ اخذ و نقل‌ كرده‌ است‌ (نك: گلچين‌ معانى‌، 76 به‌ بعد). الهى‌ بر شرح‌ گلشن‌ راز مقدمه‌اي‌ مفصل‌ در مبحث‌ِ وجود نوشته‌ است‌ كه‌ كاتبان‌ آن‌ را از متن‌ شرح‌ مذكور جدا كرده‌، و به‌ صورت‌ رساله‌اي‌ مستقل‌ به‌ نام‌ كشف‌ الاسرار استنساخ‌ كرده‌اند (نك: منزوي‌، 2(1)/1317؛ مايل‌ هروي‌، همانجا). بيشتر ابيات‌ مندرج‌ در شرح‌ گلشن‌ راز از سروده‌هاي‌ خود الهى‌ است‌ (گلچين‌ معانى‌، همانجا).
2. تفسير. الهى‌ قرآن‌ مجيد را به‌ فارسى‌ و عربى‌ تفسير كرده‌ است‌. تفسير عربى‌ او بسيار مفصل‌، ولى‌ ناتمام‌ بوده‌، و افندي‌ اصفهانى‌ تفسير سورة فاتحه‌ و بخشى‌ از تفسير سورة بقرة آن‌ را كه‌ به‌ دست‌ الهى‌ در حدود 10 هزار سطر كتابت‌ شده‌ بود، در اردبيل‌ ديده‌ بوده‌ است‌ (2/103). تفسير فارسى‌ الهى‌ در دو مجلد بوده‌ كه‌ نسخه‌اي‌ از آن‌ به‌ خط مؤلف‌ در روضة صفى‌الدين‌ اردبيلى‌ وجود داشته‌ است‌ (همانجا؛ نيز نك: آقابزرگ‌، 4/261؛ حاجى‌ خليفه‌، 1/442).
3. منهج‌ الفصاحة فى‌ شرح‌ نهج‌ البلاغة، ترجمة فارسى‌ نهج‌ البلاغه‌ است‌ همراه‌ با شرح‌ مفصل‌ آن‌ كه‌ در حدود 930 ق‌ به‌ نام‌ شاه‌ اسماعيل‌ صفوي‌ فراهم‌ شده‌ است‌. اين‌ كتاب‌ در 1355ق‌ به‌ كوشش‌ سعيد طباطبايى‌ نائينى‌ در تهران‌ به‌ چاپ‌ سنگى‌ رسيده‌ است‌.
4. امامت‌. الهى‌ نخست‌ رساله‌اي‌ در مبحث‌ امامت‌ به‌ نام‌ شاه‌ اسماعيل‌ اول‌ به‌ تركى‌ نوشته‌ بود و سپس‌ در عصر شاه‌ طهماسب‌ اول‌ آن‌ را به‌ فارسى‌ درآورد. نسخه‌اي‌ از اين‌ رساله‌ را افندي‌ در شهرِ بار فروش‌ مازندران‌ (بابل‌) ديده‌ بوده‌ است‌ (همانجا؛ نيز نك: آقا بزرگ‌، 2/324). نسخه‌اي‌ از آن‌ نيز در كتابخانة ملى‌ موجود است‌ (نك: منزوي‌، 2(1)/891).
5. تاج‌ المناقب‌ فى‌ فضائل‌ الائمة الاثنى‌ عشر، اثري‌ است‌ به‌ فارسى‌ در 12 جوهر كه‌ ادلة امامت‌ و سرگذشت‌ هر يك‌ از امامان‌ دوازده‌گانه‌(ع‌) در ذيل‌ يك‌ جوهر مطرح‌ شده‌ است‌. افندي‌ اصفهانى‌ آن‌ را به‌ نام‌ فضائل‌ الائمة الاثنى‌ عشر، كتابى‌ مفصل‌ دانسته‌ كه‌ الهى‌ به‌ نام‌ شاه‌ طهماسب‌ تأليف‌ كرده‌ است‌ (2/102)، اما از نسخه‌هاي‌ موجود آن‌ برمى‌آيد كه‌ مؤلف‌ آن‌ را به‌ نام‌ شاه‌ اسماعيل‌ صفوي‌ مصدّر كرده‌ است‌ (نك: استوري‌، 2/914- 915؛ نيز صبا، 74؛ آقابزرگ‌، 9/92).
6. رساله‌ در فراست‌، اثري‌ است‌ به‌ فارسى‌، در علم‌ قيافه‌ شناسى‌ (منزوي‌، 1/438؛ دانش‌ پژوه‌، 5/360). آقابزرگ‌ بجز رسالة فراست‌، از اثري‌ به‌ نام‌ رسالة فى‌ القيافة، بدون‌ نام‌ مؤلف‌ ياد كرده‌ است‌ كه‌ سرآغازي‌ همگون‌ با سرآغاز رسالة فراست‌ الهى‌ دارد (17/221، قس‌: 16/152-153). در برخى‌ نوشته‌هاي‌ معاصران‌ رساله‌اي‌ با عنوان‌ قافيه‌ به‌ الهى‌ نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌ (نك: نفيسى‌، 2/691؛ ديهيم‌، 1/19) كه‌ چيزي‌ جز تحريف‌ عنوان‌ رسالة قيافة ( فراست‌ ) او نيست‌.
7. خلاصة الفقه‌، كه‌ يك‌ دوره‌ فقه‌ به‌ زبان‌ فارسى‌ بوده‌ است‌. افندي‌ اصفهانى‌ مى‌نويسد كه‌ نسخة آن‌ را به‌ خط مؤلف‌ در اردبيل‌ ديده‌ است‌ (2/103). همو اين‌ كتاب‌ را ترجمه‌ گونه‌اي‌ از ارشاد الاذهان‌ علامة حلى‌ دانسته‌ است‌ كه‌ بايد با شرح‌ الارشاد منسوب‌ به‌ الهى‌ يكى‌ بوده‌ باشد (2/102). اينكه‌ گفته‌اند خلاصة الفقه‌ به‌ نام‌ شاه‌ اسماعيل‌ صفوي‌ ساخته‌ شده‌ است‌، با توجه‌ به‌ اينكه‌ سال‌ تأليف‌ آن‌ را 942ق‌ دانسته‌اند (نك: همانجا)، درست‌ نمى‌نمايد، زيرا شاه‌ اسماعيل‌ يكم‌ در 930ق‌ درگذشته‌ است‌.
8. ترجمة مهج‌ الدعوات‌ و منهج‌ العنايات‌، كه‌ ظاهراً نسخة شمارة 120 كتابخانة ملى‌ ملك‌ همين‌ كتاب‌ است‌ (ملك‌، 2/144- 145؛ نيز نك: افندي‌، 2/103؛ آقابزرگ‌، 4/141).
الهى‌ افزون‌ بر آثار ياد شده‌، بر بسياري‌ از متون‌ كلامى‌ و فقهى‌ كه‌ خود آنها را كتابت‌ كرده‌ بود، حاشيه‌ و تعليقه‌ نوشته‌ است‌ (افندي‌، 2/102-103) و اينها غير از تعليقه‌ها، حاشيه‌ها و شرحهايى‌ است‌ كه‌ جداگانه‌ فراهم‌ آمده‌، و از جمله‌ آثار مستقل‌ او محسوب‌ مى‌شده‌ است‌، مانند تعليقه‌ بر حاشية شريف‌ بر شرح‌ مختصر ايجى‌ (آقابزرگ‌، 6/129، 131)؛ تعليقه‌ بر شرح‌ جلالى‌ بر رسالة اثبات‌ العقل‌ طوسى‌ (افندي‌، 2/102)؛ تلخيص‌ تحرير اقليدس‌ مصدّر به‌ نام‌ اميرعليشير نوايى‌ (همانجا)؛ حاشية على‌ الحاشية الجلالية، و الحاشية الصدرية كه‌ دو حاشيه‌ بر حاشية قديم‌ و جديد دوانى‌ بر شرح‌ قوشجى‌ از تجريد الكلام‌ طوسى‌ محسوب‌ مى‌شود (همو، 2/101). افزون‌ بر اين‌، الهى‌ بر شرح‌ جديد دوانى‌ حاشية ديگري‌ نيز با عنوان‌ حاشية على‌ الشرح‌ الجديد للتجريد نوشته‌ كه‌ تا امور عامه‌ را در بردارد (آقابزرگ‌، 6/114؛ حاجى‌ خليفه‌، 1/350؛ كنتوري‌، 177- 178؛ شورا، 5/140، 142؛ مرعشى‌، 13/203-204). گويا الهى‌ خود نيز بر تجريد العقايد شرحى‌ به‌ نام‌ التوحيد على‌ التجريد داشته‌ است‌ (نك: بغدادي‌، 1/318). وي‌ در حواشى‌ خود بر حاشيه‌هاي‌ دوانى‌ نقد و تعريضهايى‌ كرده‌ كه‌ بعدها كسى‌ به‌ ايرادهاي‌ او پاسخ‌ گفته‌، و رساله‌اي‌ به‌ نام‌ هفت‌ اشكال‌ ساخته‌ است‌ (آستان‌ قدس‌ ف‌، 611)؛ حاشية على‌ شرح‌ تذكرة الهيئة النصيرية، يا شرح‌ التذكرة النصيرية (نك: افندي‌، بغدادي‌، همانجاها)؛ حاشيه‌اي‌ بر شرح‌العضديه‌، موسوم‌ به‌ جواهرالتحقيق‌ (نك: حاجى‌ خليفه‌، 2/1853- 1856، 1857؛ بغدادي‌، همانجا)؛ حاشية على‌ القواعد العقائد، كه‌ افندي‌ نسخه‌اي‌ از آن‌ را در اصفهان‌ نزد فاضل‌ هندي‌ ديده‌ كه‌ تا بحث‌ نماز در سفر مى‌رسيده‌ است‌ (2/103)؛ حاشية على‌ شرح‌ الچغمينى‌ (همو، 2/101)؛ حاشية على‌ شرح‌ هداية الحكمة؛ حاشية على‌ شرح‌ الشمسية، كه‌ گويا شاگرد الهى‌، خليل‌ بن‌ محمد رضوي‌ آن‌ را بر پاية تقريرات‌ استاد تحرير كرده‌ است‌؛ حاشية على‌ شرح‌ المواقف‌ (نك: افندي‌، بغدادي‌، همانجاها؛ كنتوري‌، 181؛ آقابزرگ‌، 6/35، 76، 137)؛ شرح‌ اثبات‌ الواجب‌ الجديد، كه‌ در 916ق‌ الهى‌ آن‌ را نوشته‌، و بر دوانى‌ ايراداتى‌ وارد كرده‌ است‌. شرح‌ الهى‌ را در 945ق‌ محمد بن‌ احمد گيلكى‌ به‌ فارسى‌ شرح‌ كرده‌ است‌ (آقابزرگ‌، 1/104، 106، 13/58؛ شورا، 5/297- 298؛ مركزي‌، 11/2450)؛ شرح‌ اشكال‌ التأسيس‌، كه‌ الهى‌ آن‌ را براي‌ اميرعليشيرنوايى‌ نوشته‌ است‌ (افندي‌، 2/101-102؛ قس‌: خواندمير، 123)؛ شرح‌ بيست‌ باب‌ طوسى‌، كه‌ برخى‌ آن‌ را حاشيه‌ بر بيست‌ باب‌ ياد كرده‌اند (نك: افندي‌، همانجا؛ آقابزرگ‌، 6/30)؛ شرح‌ بر تهذيب‌ الاصول‌ علامة حلى‌ (افندي‌، 2/102).
علاوه‌ بر ابياتى‌ كه‌ الهى‌ از سروده‌هاي‌ خود در شرح‌ گلشن‌ راز آورده‌ است‌، اشعار متفرقه‌اي‌ هم‌ از او در تذكره‌ها نقل‌ كرده‌اند (نك: سام‌ميرزا، 78؛ صبا، 74) كه‌ نفيسى‌ مجموع‌ آنها را در حدود دو هزار بيت‌ غزل‌ و رباعى‌ دانسته‌ است‌ (2/691).
مآخذ: آستان‌ قدس‌ فهرست‌؛ آستان‌ قدس‌ ف‌، فهرست‌؛ آقابزرگ‌، الذريعة؛ استوري‌، ادبيات‌ فارسى‌، ترجمة برگل‌، ترجمة فارسى‌ يحيى‌ آرين‌ پور و ديگران‌، به‌ كوشش‌ احمد منزوي‌، تهران‌، 1362 ش‌؛ افندي‌ اصفهانى‌، عبدالله‌، رياض‌ العلماء، به‌ كوشش‌ احمد حسينى‌ و محمود مرعشى‌، قم‌، 1401ق‌؛ افوشته‌اي‌، محمود، نقاوة الا¸ثار فى‌ ذكر الاخيار، به‌ كوشش‌ احسان‌ اشراقى‌، تهران‌، 1373ش‌؛ بغدادي‌، هديه‌؛ تربيت‌، محمد على‌، دانشمندان‌ آذربايجان‌، تهران‌، 1314ش‌؛ حاجى‌ خليفه‌، كشف‌؛ خواندمير، غياث‌الدين‌، «مكارم‌ الاخلاق‌»، مجموعة رسائل‌ فارسى‌، به‌ كوشش‌ محمداكبر عشيق‌، مشهد، 1374ش‌، دفتر چهارم‌؛ خوانساري‌، محمدباقر، روضات‌ الجنات‌، تهران‌، 1390ق‌؛ دانش‌ پژوه‌، محمد تقى‌ و علينقى‌ منزوي‌، فهرست‌ كتابخانة سپهسالار، تهران‌، 1356ش‌/1977م‌؛ ديهيم‌، محمد، تذكرة شعراي‌ آذربايجان‌، تبريز، 1367ش‌؛ رازي‌، امين‌ احمد، هفت‌ اقليم‌، به‌ كوشش‌ جواد فاضل‌، تهران‌، 1340ش‌؛ روملو، حسن‌، احسن‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ نوايى‌، تهران‌، 1357ش‌؛ سام‌ ميرزا صفوي‌، تحفة سامى‌، به‌ كوشش‌ ركن‌الدين‌ همايون‌ فرخ‌، تهران‌، علمى‌؛ شورا، خطى‌؛ صبا، محمد مظفر حسين‌، روز روشن‌، تهران‌، 1343ش‌؛ قاضى‌ احمد قمى‌، خلاصة التواريخ‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ اشراقى‌، تهران‌، 1359ش‌؛ قمى‌، عباس‌، فوائد الرضويه‌، تهران‌، كتابخانة مركزي‌؛ كنتوري‌، اعجاز حسين‌، كشف‌ الحجب‌ و الاستار عن‌ اسماء الكتب‌ و الاسفار، قم‌، 1409ق‌؛ گلچين‌ معانى‌، احمد، « گلشن‌ راز و شروح‌ مختلف‌ آن‌»، نسخه‌هاي‌ خطى‌، نشرية كتابخانة مركزي‌ دانشگاه‌ تهران‌، به‌ كوشش‌ محمدتقى‌ دانش‌ پژوه‌ و ايرج‌ افشار، 1344ش‌، دفتر چهارم‌؛ مايل‌ هروي‌، نجيب‌، «نخستين‌ ناقل‌ معارف‌ جعفري‌ به‌ فارسى‌، الهى‌ اردبيلى‌»، مشكوة، مشهد، 1364ش‌، شم 8؛ مدرس‌، محمدعلى‌، ريحانة الادب‌، تبريز، 1346ش‌؛ مرعشى‌، خطى‌؛ مركزي‌، خطى‌؛ ملك‌، خطى‌؛ منزوي‌، خطى‌؛ نظمى‌ تبريزي‌، على‌، دويست‌ سخنور، تهران‌، 1363؛ نفيسى‌، سعيد، تاريخ‌ نظم‌ و نثر، تهران‌، 1344ش‌؛ نوري‌، حسين‌، مستدرك‌ الوسائل‌، قم‌، 1321ق‌؛ نيز:
Subtelny,M.E., X ATimurid Educational and Charitable Foundation... n , Journal of the American Oriental Society, 1991, vol. III(1).
نجيب‌ مايل‌هروي‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 10  صفحه : 3892
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست