اَلْجَزيره، پايتخت جمهوري دموكراتيك خلق الجزاير. نام اين شهر در
عربى «الجزاير» است، اما براي متمايز شدن از نام كشور، در فارسى «الجزيره»
ناميده مىشود. الجزيره مركز ولايت الجزاير و مهمترين بندر كشور الجزاير است
و طبق آمار سال 1987م با بيش از 000 ،483 ،1نفر جمعيت («خاورميانه...1»، در
ساحل جنوبى درياي مديترانه، در ميانة خط ساحلى كشور الجزاير قرار دارد.
نامگذاري: شهرالجزيره در جاي شهر باستانى ايكوزيوم2 (به معناي جزيرهها) در
قرن 4ق/10م از سوي بنى مزغنّى ساخته شد و به سبب وجود جزيرههاي متعدد در
ساحل آن، با توجه به نام باستانى شهر، الجزاير (به صيغة جمع) ناميده شد
(جوهري، 231). از دورة استيلاي برادرانتركبارباروسا،ايننامتدريجاً بر
همةسرزمينهايتحت استيلاي حاكمان ترك در منطقه، و كلاً بر مغرب ميانى تعميم
يافت (حميده، 184؛ لاروس بزرگ، ذيل الجزيره3). امروزه اين جزيرهها همه جز
يكى با خشكى پيوند يافته، يا درپى كارهاي بندر و اسكلهسازي نابود شده است
(همانجا).
موقعيت: شهرالجزيره با 3 طول شرقى و 37 عرض شمالى («اطلس...4»، 118 )،
تقريباً در ميانة خط ساحلى كشور الجزاير بر كنار درياي مديترانه قرار گرفته
است و اين موقعيت عامل نيرومندي در انتخاب آن به مركزيت سياسى كشور به
شمار مىآيد؛ اگرچه برخى عوامل نامساعد ديگر، مانند فقدان زمينهاي باز بزرگ،
نبود لنگرگاه طبيعى و دشواري ارتباط با قسمت درونى كشور از امتياز آن
مىكاهد. در حالى كه بجايه از حيث عوامل طبيعى ياد شده داراي امتياز
بيشتري است، اما قرار گرفتن آن در درون سرزمين قبايل بربر مانع ايفاي نقش
ميانجى در ميان باخترِ عرب شده و خاورِ غالباً بربر مىشود (حميده، 185).
شهر الجزيره با درازاي باختري - خاوري بر شيب تپههاي ساحلى چسبيده، و در
انتهاي شمالى جلگه دشت ميتيجه قرار گرفته است و به وسيلة پلة المديه با
منطقة «دشتهاي بلند» ارتباط مىيابد. در وضعيت سابقش شكافهاي عميق پشتة
بوزَريعه آن را از بادهاي باختري نگاه مىداشت، در حالى كه جزيرههاي
كوچك چندي سپر آن در برابر بادهاي شمال خاوري بود ( لاروس بزرگ، همانجا).
موقعيت جغرافيايى شهر از قديم به آن يك حالت پلكانى (آمفى تئاتر) داده
(همانجا؛ سرهنگ، 123) كه با زيبايى طبيعى و اعتدال هوا، با گسترش در ميان
تپهها و خليج و با تركيب رنگ سفيد ساختمانها و آبى دريا چشمانداز بديعى پديد
آمده است ( بريتانيكا، ماكرو، .(I/572
تاريخ: بناي نخستين اين شهر به دورة گسترش فعاليتهاي بازرگانى فنيقيها در
شمال افريقا مىپيوندد. فنيقيها در اينجا هم يكى از مهاجرنشينهاي متعدد خود را
ايجاد كردند كه در داخل امپراتوري قرطاجنه (كارتاژ) قرار گرفت و آن را به
نام ايكوزيوم ناميدند . پس از استيلاي روميها همان نام فنيقى بر آن محل
باقى ماند. با اينكه در دورة رومى اين شهر زمانى با عنوان اسقف نشين اهميت
دينى يافت، اما هنوز از لحاظ بازرگانى و دريايى چندان رونقى نداشت. از سدة
5م ديگر خبري از ايكوزيوم نرسيده، و ظاهراً شهر به دست واندالها ويران شده
است. وضع متروك و گمنام شهر تا پس از فتح اسلامى در سدة 1ق/7م ادامه
يافت. در مرحلة پس از فتح هم تا نيمة سدة 4ق/10م همچنان ويرانه و متروك
ماند (عربى، 260-261؛ «دائرةالمعارف...5»، ؛ VII/479 لاروس بزرگ، ذيل
الجزيره؛ III/146 .(IA,
اين منطقه كه به وسيلة طايفة بنى مزغناي منتسب به صنهاجه مسكون شده بود،
در نيمة دوم سدة 4ق/10م به آبادي و اشتهار رسيد و آن هنگامى بود كه
اسماعيل المنصور، خليفة عُبيدي (334-341ق/ 946-952م) ادارة بلاد تاهَرت و شلب
(شلف) را در 335ق/946م به زيري بن مَناد صنهاجى (د 360ق/971م)، و در
349ق/960م ادارة شهر جديد التأسيس جزاير بنى مزغنى و شهرهاي مليانه و
المديه را به پسر او يوسف بُلُگّين (د 373ق/983م) سپرد. در واقع، شهر جزاير
بنىمزغنى در دورة زيريها از نوساخته، و احيا شد و به نام طايفة بنى مزغنى
بلند آوازه گرديد («دائرةالمعارف»، همانجا؛ ابن عبدالقادر، 1/15-16). نام اين
جزيرهها در نوشتههاي تاريخى و جغرافيايى اسلامى به صورتهايى گوناگون آمده
است (نك: ابن حوقل، 77؛ اصطخري، 41؛ ابن ابى زرع، 264؛ ابوالفدا، 125؛
مقدسى، 184).
مؤلف حدود العالم در وصف الجزيره چنين گفته است: شهري است كه آب دريا از
3 كران وي برآيد و به حوالى وي بربريانند بسيار (ص 180). ابن حوقل دربارة
اين شهر مىگويد: داراي بازارهاي بسيار، چشمههاي آب شيرين در كنار دريا و
بادية بزرگى با مردم بربر كوهنشين دامدار است. عسل، روغن و انجير آن به
جاهاي ديگر برده مىشود. جزيرهاي كه در برابر شهر در دريا به فاصلة يك تير
پرتاب قرار دارد، پناهگاه مردم شهر در مواقع هجوم دشمن است (ص 77- 78).
اصطخري آن را به آبادانى و پرنعمتى ستوده است (همانجا). ابوعبيد بكري از
لنگرگاه زمستانى و امن آن ياد كرده است (ص 82). ادريسى آبادي، جمعيت
بسيار، تجارت پرسود، بازارهاي داير، صنايع پررونق و پايبندي مردم آن را به
عهد و پيمان يادآور شده است (1/258). ابن عبدالمنعم حميري در وصف آن چنين
آورده كه شهري است خوب و كهن و داراي آثار باستانى، از جمله ميدان بازي
سنگفرش رنگارنگ، با تصويرهاي جانوري. نيز بر حزم و علو همت مردم قبايل آن
تصريح كرده است. به گفتة او وسعت شهر تقريباً دو مرحله در دو مرحله و از
اطراف كوهها بر آن محيط بوده است (ص 163). ابوالفدا اين شهر را تابع بجايه
نوشته است (ص 126). قلقشندي تلمسان را پايتخت مغرب ميانى، و الجزيره را
يكى از چند شهر آن گفته است (5/151).
تاريخ اين شهر پيوستگى بسيار نزديك با سرگذشت مغرب به طور عام و مغرب
ميانى به صورت خاص داشته است. در فاصلة سدههاي 5 -10ق/11-16م همة مدعيان
حاكميت در منطقه اين شهر را هم به تصرف يا اطاعت خود درآوردند؛ از آن جمله
بودند: حماديها، مرابطون، موحدون، بنى عبدالواد، بنى غانيه، مرينيها و حفصيها
كه حكومتهاي مهمى تشكيل دادند («دائرةالمعارف»، ؛ VII/498 III/146 .(IA, در
سدة 8ق/14م قبيلة عرب ثعالبة ميتيجه، صنهاجه را از الجزيره بيرون راند و خود
در آنجا حاكم شد و اين موقعيت را تا استيلاي بارباروسا در سدة 10ق/16م حفظ
كرد («دائرةالمعارف»، همانجا؛ وزان، 1/56). رويدادهاي برهة پايانى سدة 9ق/15م
بندر الجزيره را به صحنة حوادث سخت زمان كشاند و اهميت آن را روشن ساخت.
با سقوط آخرين بازماندة دولتهاي اسلامى در اندلس، يعنى غرناطه، به دست
نيروهاي اسپانيا در 897ق/1492م بسياري از مسلمانان فراري از آنجا به
الجزيره روي آوردند و استقرار اين تازه واردان در شهر، جمعيت آن را ناگهان
افزايش داد ( لاروس بزرگ، ذيل الجزيره).
اين شهر كه از ديرباز با كسب موقعيت بازرگانى شايسته با همة مديترانه مربوط
شده بود، اهميتى سياسى - نظامى پيدا كرد و مورد توجه و طمع نيروهاي اروپايى
مسيحى قرار گرفت. پادشاهان كاتوليك اروپايى كه از قرنها پيش آرزوي حاكميت
بر شمال افريقا را داشتند، بر حركتهاي تهاجمى خود بر قلعههاي ساحلى در اوايل
سدة 10ق/16م افزودند. فرمانده اسپانيايى دُن پِدرو ناوارو شهرهاي وهران
(915ق/ 1509م) و بجايه (916ق/1510م) را گرفت و جزيرة صخرهاي كوچك و مهمى
را در برابر شهر الجزيره تصرف، و آن را با نام پِنيون به صورت قلعهاي
استوار درآورد. آنگاه با استقرار پادگانى اسپانيايى در آنجا به مراقبت شهر و
آمد و رفت دريايى پرداخت. مردم شهر از آنجا كه نمىتوانستند با اسپانياييها
رويارويى كنند، ناگزير سر اطاعت فرود آورده، طى قراردادي در 916ق/1510م
پذيرفتند كه به پادشاه اسپانيا باج بپردازند؛ همة اسيران مسيحى را آزاد كنند
و بندرها را به روي دشمنان اسپانيا ببندند («دائرةالمعارف»، .(VII/486
بعدها دريانوردان ترك در تدارك پايگاهى ديگر به تصرف جيجل در 120 كيلومتري
باختر بجايه روي آوردند. جيجل از حدود دو قرن و نيم پيش در دست ونيزيها بود.
پس از كشاكشهايى ونيزيها از آندره دُريا، دريادار مشهور ايتاليايى تبار،
خدمتگزار پادشاهان فرانسه و اسپانيا استمداد كردند، اما اُروج، يكى از دو برادر
بارباروسا، موفق به تصرف بجايه شد و مردم به شهرشان بازگشتند
(920ق/1514م). اين نخستين شهر اسلامى منطقه بود كه از چنگ اروپاييها رهايى
يافت. از همه جاي مغرب دستهاي استمداد به سوي اين برادران دريانورد ترك
دراز شد. آنان براي نجات مسلمانان فراري از اندلس هم از آنچه توانستند،
دريغ نكردند. ارسال هدايايى از غنايم پيروزي در جيجل به سلطان سليم
عثمانى، موجب پيوند آيندة شمال افريقا با امپراتوري عثمانى شد. سلطان عثمانى
كشتى، نيرو، مهمات و ذخيره براي اروج فرستاد تا در تصرف بجايه به كار گيرد.
در اين هنگام بود كه مردم جزاير بنىمزغنى هيأتى نزد اروج در جيجل فرستادند
و براي رهايى از دست اسپانياييها از او ياري خواستند (عسلى، 88 -93).
موقعيت شهر الجزيره در ميانة پايگاههاي دريايى اسپانيا در شمال افريقا و به
ويژه در مغرب ميانى (وهران و مرسى الكبير در غرب، و بجايه در شرق الجزيره)
اهميت نظامى آن را روشن مىكرد. اروج رهسپار الجزيره شد. خود او به
فرماندهى نيروي ترك و مردم قبايل از خشكى، و برادرش خيرالدين با كشتيهاي
مسلح و نفرات مشرقى از دريا فاتحانه وارد شهر شدند. در همان هنگام، اروج
شَرْشَل را هم از دست اسپانياييها به درآورد (922ق/1516م). بزرگان الجزيره
اروج را به عنوان اميرالجهاد شناختند. اروج درصدد كوبيدن قلعة پنيون
اسپانياييها بود كه حركات مشكوك حاكم سابق شهر، سالم التومى، به علت ابراز
رقابت با اروج، رئيس ترك را به قتل او واداشت. اروج استيلاي خود را به
همة جلگه و دشت اطراف شهر الجزيره گسترش داد؛ پرچمهاي سبز و زرد و قرمز خود
را بر بالاي باروها و قلعههاي اطراف به اهتزاز درآورد و سكة جديد با نوشتة
«ضرب فى الجزائر» زد (همو، 93- 95).
اسپانياييها كه از اين وضع خشمگين شده بودند، با نيروي پادگان پنيون و كمك
اميران محلى رقيب بارباروساها، مانند سلطان تِنِس، يحيى پسر سالم التومى
مقتول، بدخواهان ديگر، گروههاي عرب غارتگر بنىسالم و با تحريكها و فتواهاي
خيمنث1 كاردينال متعصب مشهور اسپانيايى، به هجوم تازهاي بر شهر الجزيره
برخاستند؛ اما عدم همكاري نيروهاي محلى با آنان به گرفتاري بزرگى براي
اسپانياييها انجاميد و هواي نامساعد دريا هم با كوبيدن كشتيهاي اسپانيايى به
سنگهاي بابالواد نيمى از آنها را نابود كرد. اسپانياييها به زحمت توانستند با
به جا گذاشتن 3 هزار كشته و 800 اسير جان به در برند. مردم دشت ميتيجه هم
به اروج پيوستند و شهرهاي بُليده، مليانه، المديه و روستاهاي اطرافشان با
سرزمين كوهستانى القبائل به اطاعت رئيس ترك درآمدند. رئيسان فاتح كه
مىدانستند اسپانياييها اين شكستهايشان را به راحتى فراموش نخواهند كرد،
باروها و قلعههاي استوار در شهر الجزيره ساختند و دفاع آن را تأمين كردند.
اروج قلمرو به دست آمده در مغرب را دو قسمت كرد: قسمت خاوري را با مركزيت
دلس به برادرش خيرالدين واگذاشت و خود ادارة قسمت غربى را با مركزيت شهر
الجزيره بر عهده گرفت (همو، 96-101) و شهر الجزيره مركز بيگلر بيگى جديد
التأسيس شد. كوششهاي امپراتور مشهور اسپانيا شارل كَن در تصرف مجدد الجزيره
به جايى نرسيد («دائرةالمعارف»، همانجا). قلعة صخره (پنيون) هم در رمضان
936/ مة 1530 به تصرف نيروهاي خيرالدين درآمد. به دستور خيرالدين قلعة پنيون
را ويران، و با مصالح آن الجزيره را به خشكى متصل كردند. همة جزيرهها را -
كه نزديك به 20 تا بود - به صورت يك پل قوسى شكل به يكديگر پيوند دادند؛
چنانكه پناهگاهى از بادهاي تند غربى براي كشتيهاي لنگرگاه الجزيره شد
(عسلى، 116-120). بناي باروي الجزيره به درازاي حدود 3 كم 85 سال طول كشيد.
اين بارو 5 دروازه و خانههاي بسياري را در درون شهر در بر مىگرفت.
دروازهها عبارت بودند از بابالواد در شمال، باب عَزون در جنوب (به سوي
ميتيجه)، باب البحريه يا بابالجزيره، باب الترسانه يا باب الصيادين و باب
القصبه يا دروازهاي كه به قلعة (قصبة) شهر در بلندترين نقطة آن منتهى
مىشد. خيرالدين برجالفنار يا برج المناره را هم استوارتر كرد (همو، 120،
حاشية 1؛ III/149 .(IA,
شهر الجزيره در دورة حاكميت تركها (922-1246ق/1516- 1830م) به صورت يكى از
مراكز شهري آباد و مهم منطقة مغرب درآمد. اين شهر در سدة 11ق/17م داراي 9
دروازه، و از بركت وقفهاي بزرگان ترك داراي شبكة آبياري درستى شده بود.
آب چشمههاي منطقة ساحل را به شهر آورده، به صورت انشعابهايى در درون شهر
تقسيم كرده بودند. برخى مديران ترك آب انبارهايى در شهر احداث كردند. در
1256ق/1840م 100 ،1آب انبار با ظرفيت متوسط هر كدام 70 م 3 در شهر الجزيره
وجود داشت. در اين دوره بر اثر افزايش جمعيت، خانههاي متراكم درون بارو
به طرف ساحل گسترش يافت. مردم ثروتمند هم در تپههاي اطراف براي خود
قصرهاي مجلل ساختند. دراواخر سدة 10ق/16م حدود 12 هزار خانوار در شهر وجود
داشت. در سدة 11ق/17م در اين شهر 10 جامع بزرگ، دو كنيسه و دو كليسا برقرار
بود. حسان پاشا پسر خيرالدين براي آبياري شهر بسيار كوشيد؛ چشمهها و آب
انبارها، حمامها، بيمارستانها و اماكن زمستانى در آن ساخت. اما در زمانهاي
مختلف وقوع زمين لرزهها و بيماريهاي واگيردار مانع ترقى شهر شد. در اوايل
سدة 11ق/17م جمعيت شهر به 100 هزار نفر مىرسيد. در اواخر سدة 12ق/18م جمعيت
شهر به حدود نصف آن كاهش يافت. ظاهراً در وباي سال 1064ق/1654م يك سوم
جمعيت شهر نابود شد و از زلزلة سال 1124ق/1712م بيشتر مردم به اطراف كوچيدند
(«دائرةالمعارف»، .(VII/498 از 50 هزار نفر جمعيت ياد شده حدود 6 هزار نفر آن
دورگة تركى - بومى معروف به كول (قول) اوغلى (به نقل برخى كُراوغلى)، 3
هزار نفر ترك مشرقى، 7 هزار يهودي و 2 هزار برده (مملوك) و مسيحى و 32 هزار
مغربى (بومى عرب، بربر و اندلسى تبار) بودند. در پايان دورة استيلاي تركها در
1830م جمعيت شهر به 30 هزار نفر كاهش يافته بود كه از آن جمله 4 هزار ترك،
18 هزار مغربى، 2 هزار سياه و بقيه يهودي بودند. تجارت شهر در دست يهوديها و
مهاجران مسلمان اندلسى و اشتغال اصلى مردم بومى شهر دريا زنى بود (همانجا).
پيش از اشغال فرانسويها، نيروي دريايى انگلستان يكبار در 1231ق/1816م به
عنوان اجراي تصميمات كنگرة وين دربارة لغو بردگى، و بارديگر در 1240ق/1825م
به سبب اختلاف با حسين پاشا دايى، «دايِ» الجزاير به اين شهر هجوم بردند؛
اما صدمة بزرگى وارد نشد و الجزايريها به دفاع از خود برخاستند III/148) .(IA,
اشغال الجزيره در 1246ق/1830م به وسيلة فرانسويها آغاز يك دورة جديد در
تاريخ اين شهر شد. در 4 ژوئيه/13 تير همان سال فرانسويها به فرماندهى
بورمُن2 شهر را گرفتند. پس از استقرار حاكميت فرانسويها در اين شهر عدهاي از
بوميان آنجا را ترك كردند و در برابر، اروپاييان از خارج بدان روي آوردند.
شمار اروپاييهاي شهر كه در 1830م حدود 600 نفر بود، در 1261ق/1845م به 42
هزار نفر رسيد. مركز شهر با بازارها، جامعهاي مهم و ساختمانهاي اداري سبك
تركى بر اثر دگرگونيهاي بزرگ كلاً از ميان رفت و به جاي آن ساختمانهاي
جديد نظامى و اداري به سبك اروپايى احداث شد. الجزيره كه تبديل به يك
شهر نظامى شده بود، در اواخر سدة 19م به صورت مركز استعمار درآمد
(«دائرةالمعارف»، همانجا؛ لاروس بزرگ، ذيل الجزيره).
جمعيت شهر در دورة استعمار فرانسويان با رسيدن اروپاييان و مهاجرت شهرستانيها
به پايتخت افزايش يافت. جمعيت شهر در 1329ق/1911م 162 هزار، در
1921م/1300ش 207 هزار و در 1936م/ 1315ش 264 هزار نفر بود. عدة مسلمانان شهر
در اين مدت كاستى پذيرفت. در دهة 1930م تنها 30% جمعيت شهر از مسلمانان
بودند. افزايش جمعيت موجب گسترش تدريجى شهر در طول ساحل و نيز در تپههاي
اطراف شد. به علت افزايش فعاليتهاي بازرگانى، تأسيسات بندري شهر هم توسعه
يافت («دائرةالمعارف»، ؛ VII/499 III/150 .(IA,
بسياري از بناهاي مذهبى الجزيره در دورة فرانسويها از ميان رفت. از 176 بناي
مذهبى موجود در 1830م، در 1279ق/1862م تنها 48 بنا باقى مانده بود. قسمت
بزرگ باروهاي احداثى تركها فروريخت. از قصبة (قلعة) قديم تنها قسمتى باقى
ماند. قسمت پايين شهر (سمت ساحل) كلاً تجديد شد و شكل اروپايى گرفت، در
حالى كه بالاي شهر به صورت مركز زندگى مسلمانان باقى ماند. با اين حال،
احداث جادهها و خيابانها حالت اصلى شهر قديم (بالا) را هم دگرگون كرد. در
1323ق/1905م هيأتى به نام «جمعيت الجزاير كهن» براي جمعآوري و نگهداري
اشيا و اجزاء بازمانده از الجزيرة مسلمان و قديمى تأسيس شد (همان، .(III/151
در زمان جنگ جهانى دوم الجزيره يكى از نقاط موردنظر براي پياده كردن
نيروهاي آمريكايى بود و مقاومت نيروهاي فرانسوي خيلى زود تبديل به همكاري
با آمريكاييها شد. پس از مذاكرات دراز ميان ژنرال ژيرو1، فرمانده كل فرانسوي
شمال افريقا با ژنرال دوگل، سرانجام كميتة فرانسوي نجات ملى در 23 ژوئن
1943م/2 تير 1322ش در الجزيره تشكيل، و اين شهر پايتخت موقت فرانسه شد و تا
بازگشت دولت موقت فرانسه به پاريس در 31 اوت 1944م/9 شهريور 1323ش اين
عنوان را حفظ كرد ( لاروس بزرگ، «دائرةالمعارف»، همانجاها).
پس از پايان جنگ جهانى دوم و در اثناي قيام مردم الجزاير از 1954م/1333ش
شهر الجزيره يكى از كانونهاي عمدة جنبش استقلال شد. در اواخر دورة جنگ
استقلال، از 1961م/1340ش، الجزيره صحنة حوادث تروريستى خونين «ارتش سري»
فرانسه شد ( لاروس بزرگ، همانجا). پس از حصول استقلال الجزاير در
1962م/1341ش، شهر الجزيره پايتخت جمهوري الجزاير و همچنان مهمترين شهر و
بندر آن شد («دائرةالمعارف»، همانجا).
الجزيرة امروز: الجزيره بزرگترين مركز بازرگانى كشور است و 30% كاركنان بخش
صنعت در اين شهر هستند. افزايش جمعيت ناشى از استقرار صنايع كوچك و متوسط در
آن، بافت شهر را به صورت بىقوارهاي درآورده است. فعاليتهاي صنعتى جديد
يا در كنار بافت اصلى شهر، يا در مناطق صنعتى بزرگ و يا خيلى ساده در
عرصههاي بيابانى گسترده شده است. دفترهاي مركزي بيشتر مؤسسات ملى در اين
شهر قرار دارد. بندرگاه شهر بجز نفت در فعاليتهاي بازرگانى كشور داراي نقش
حياتى است. در مقايسه با كل كشور، 20% مأموران اداري، 25% مأموران نظامى،
42% پزشكان و 45% تلفنها در اين شهر هستند (همان، .(VII/499-500
سامان دهى شبكة ارتباطى شهر با احداث دو شريان اصلى صورت گرفته است كه
يكى بزرگراه اتومبيل روي است در درازاي ساحل، و ديگري تعريض راهِ
بلنديهاي مقابل ساحل است. احداث گذرگاههاي ضروري ميان اين دو شريان و
اتصال آنها به يكديگر عبور به سمت فرودگاه بيرون شهر را تسهيل كرده است.
از آثار مهم تاريخى الجزيره مىتوان از مسجد جامع مالكى - كه محتملاً به
عصر مرابطون تعلق دارد - ياد كرد. بناهاي مذهبى ديگر الجزاير متأخرتر از سدة
10ق/16م است. بناهاي عصر تركى از الگوي آناتوليايى متأثر است كه گنبدي 8
گوش را در مركز با راهروهايى در اطراف آن نشان مىدهد ( لاروس بزرگ،
همانجا). از جملة اين بناها، مسجد على بيچينى (1032ق/1623م) است. اما مسجد
حنفى «صيادان» (1070ق/1660م) از مسجدهاي مشخص تركى الجزيره است كه با
گنبد تخم مرغى نوك تيز مركزي و 4 گنبد كوچك اطراف آن يادآور مسجدهاي
استانبول و نمايندة هنر بيزانسى است (همانجا؛ I/77 .(EWA,
نمايندة معماري عمومى (مردمى) شهر الجزيره خانههاي شهري و خانه باغها
(ويلاها)ي دلكش آن است كه با جلوة زيبا و نظم منطقى، هماهنگى كاملى با
آداب و عادات مردم يافته است. خانههاي شهري با 4 ايوان در اطراف - كه در
هر قسمت اتاقى دراز و كم پهنا قرار مىگيرد - الگوي تركى را تداعى مىكند
(همانجا).
هستة اولية دانشگاه الجزاير در دورة استعمار فرانسه در 1296ق/ 1879م با تأسيس
4 مدرسة عالى حقوق، طب، فن و ادبيات بنيان گذاري شد و در 1327ق/1909م نام
دانشگاه به خود گرفت. چند جمعيت علمى هم در آن زمان در الجزيره تأسيس شد
كه از آن جمله بود «انجمن تاريخ» كه «مجلة افريقايى2» را از 1272ق/1856م
منتشر كرد III/151) .(IA, در دورة استقلال بر شمار مراكز آموزش عالى الجزيره
بسيار افزوده شده است ( بريتانيكا، ماكرو، .(I/572
كتابخانة ملى الجزاير در شهر الجزيره قرار دارد. اين كتابخانه در 1251ق/1835م
تأسيس شده است؛ نزديك به يك ميليون جلد كتاب دارد و بخش دستنويسهاي آن
شامل 3 هزار جلد است. كتابخانة مركزي دانشگاه الجزاير هم كه در 1298ق/1881م
تأسيس شده، عمدتاً حاوي كتابهاي منبع علمى و ادبى است. اين كتابخانه در
روز استقلال الجزاير در 1962م/1341ش به دست فرانسويها به آتش كشيده شد و
بعداً مرمت گرديد و از حيث كتاب غنىتر شد. كتابخانههاي عمومى ديگر شهر
الجزيره عبارتند از: كتابخانة مركز اسناد و كتابخانة شهرداري. مركز اسناد الجزاير
در 1971م/1350ش با گردآوري اسناد دورة عثمانى و دورة اشغال فرانسويان بنياد
يافت («دائرةالمعارف»، .(VII/497
موزههاي بسياري در شهر الجزيره وجود دارد، از جمله: موزة ملى هنرهاي زيبا
كه برخى از آثار نقاشى هنرمندان نامدار فرانسوي را در خود جاي داده است
I/78) )؛ EWA, موزة پيش از تاريخ و مردم شناسى؛ موزة ملى رسوم و آثار
اسلامى؛ موزة فرهنگ عامه؛ موزة جهاد؛ و موزة ارتش نوين («دائرةالمعارف»، ذيل
الجزيره).
مآخذ: ابن ابىزرع، على، انيس المطرب، رباط، 1972م؛ ابنحوقل، محمد، صورة
الارض، بيروت، 1979م؛ ابن عبدالقادر، محمد، تحفة الزائر، به كوشش ممدوح
حقى، بيروت، 1384ق؛ ابن عبدالمنعم حميري، محمد، الروض المعطار، به كوشش
احسان عباس، بيروت، 1975م؛ ابو عبيد بكري، عبدالله، المغرب فى ذكر بلاد
افريقية و المغرب، الجزيره، 1857م؛ ابوالفدا، تقويم البلدان، به كوشش رنو و
دوسلان، پاريس، 1840م؛ ادريسى، محمد، نزهة المشتاق، بيروت، 1409ق/1989م؛
اصطخري، ابراهيم، مسالك و ممالك (ترجمة كهن فارسى)، به كوشش ايرج افشار،
تهران، 1368ش؛ جوهري، يسري، شمال افريقية، اسكندريه، 1976م؛ حدود العالم،
به كوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340ش؛ حميده، عبدالرحمان، جغرافية الوطن
العربى، بيروت، 1410ق/ 1990م؛ سرهنگ، اسماعيل، تاريخ دول المغرب، به
كوشش حسن زين، بيروت 1408ق/1988م؛ عربى، اسماعيل، دولة بنى حماد،
الجزيره، 1980م؛ عسلى، بسام، خيرالدين بربروس، بيروت، 1406ق/1986م؛
قلقشندي، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1383ق/1963م؛ مقدسى، محمد، احسن
التقاسيم، به كوشش محمد مخزوم، بيروت، 1987م؛ وزان، حسن، وصف افريقيا،
ترجمة محمد حجى و محمد اخضر، بيروت، 1983م؛ نيز:
Britannica, 1978; EWA; Grand Larousse; IA; The Middle East and North Africa,
London, 1997; Oxford Home Atlas of the World, 1964; T O rkiye diyanet vakf o Isl
@ m ansiklopedisi, Istanbul, 1993.
يوسف رحيملو