responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 414
آل خميس
جلد: 1
     
شماره مقاله:414


آلِ خَمیس، یا الخمیس، عشیرة عرب شیعی مذهب خوزستان که در روستاهای پیرامون رامهرمز، زندگی می‌کنند.
وجه تسمیه و خاستگاه: دربارة نام این عشیره، روایتها و اشاره‌هایی می‌توان یافت که پذیرش یا رد آنها جای تردید داد. یکی از روایتهای محلّی می‌گوید که این عشیره را از آن‌رو آل خَمیس نامیدند که از گردآمدن مردمان 5 روستا به وجود آمد. در روایت دیگر، این 5 روستا از 5 طایفة حُمِیدان (نیای بزرگ آل خمیس)، بنب‌رشید، زبید، آل بوعباد و احمدیّه پدید آمد. همچنین روایت مبهمی، آنان را به آل خمیسِ یمن وابسته می‌کند (تحقیقات محلّی). برخی نیز آل خمیس را به معنای پسران 5 تن گرفته‌اند (فیلد، 195). لاریمر نوشته است که می‌گویند با عشیرة معدان خویشاوندی دارند (II/107). افراد عشیره، خود را از عربهای دویش نجد عربستان می‌دانند که نخست به عراق و سپس به خوزستان کوچیده‌اند. برپایة روایتهای محلّی، حمیدان در حدود 300 سال پیش (ح 1100ق/1689م)، به چم منیع (نزدیک خلف آباد، رامشیر کنونی) آمد و نزد منیع به کار پرداخت. سپس بر اثر ابراز شجاعت از توجّه منیع برخوردار شد و مشیخت 5 روستا را به دست آورد و چندی بعد با دختر منیع ازدوج کرد. به این ترتیب کارش بالا گرفت و اقتداری به هم رساند؛ اما پیدایش یک عشیره دست کم به یکی دو نسل زمان نیازمند است، درحالیکه ما نام عشیرة آل خمیس را در رویدادهای 1111ق/1699م می‌یابیم. از این رو، روایت بازگو شده به صورت کنونی آن چندان پذیرفتنی نمی‌نماید.
زمینة تاریخی: آل خمیس در اواخر دوران صفویّه و در زمان حکومت مشعشعیان به خوزستان پای نهاد و گویا نخست در حُوَیزه ساکن شد. سپس همة افراد یا دست کم بخش بزرگی از ایشان به رامهرمز کوچیدند. در 1111ق/1699م، دربار صفوی سیّدفرج‌الله را از ولایت حویزه برکنار کرد و سیدهیبت عموی او را به جای نشاند، اما فرج‌الله به یاغیگری پرداخت و به یاری شیخ‌مانع، رئیس عشیرة منتفق، حویزه را محاصره کرد. سیدهیبت از عشایر آل کثیر و آل خمیس و آل فضول یاری گرفت و با او جنگید، اما شکست خود و گریخت (جزایری، 85؛ کسروی، تاریخ پانصد ساله، 89). از این پس بود که ردپای آل خمیس را در رامهرمز می‌یابیم. در بهار 1142ق/1729م، نادرشاه از راه فارس و کوه گیلویه به خوزستان آمد. فسایی نوشته است که او از رامهرمز گذشت و شیوخ ال خمیس را گوشمال داد (1/169). سپس به دورق و شوشتر رفت و ناصربن‌حُمِیدان را با چند شیخ‌عرب دیگر دستگیر کرد و ه خراسان فرستاد (جزایری، 113). با اینهمه، کارستن نیبور که در 1175-1181ق/1761-1767م، در خلیج‌فارس مسافرت می‌کرد، می‌گوید که آل خمیس در حویزه زندگی می‌کند. شاید این نکته از آنجا سرچشمه گرفته باشد که آل خمیس به رغم نوشتة فسایی (2/330) هنوز در یک جا مقیم نشده بود، به‌ویژه آنکه این عشیره در 1256ق/1840م، بار دیگر کوچ کرد. رویداد مهم دیگری که طی آن با نام آل خمیس برخورد می‌کنیم، آشوب 1167ق/1754م است که در آن، کشمکش میان محمّدرضاخان و سیّد فرج‌الله سراسر خوزستان را فرا گرفت و پای آل خمیس را به رویدادهای شوشتر و دزفول کشید (جزایری، 200-202).
در پی مرگ کریم‌خان‌زند (1193ق/1779م)، عشیرة کعب به تسخیر شهرهای مختلف خوزستان پرداخت و سیخ برکات، رامهرمز را گرفت و عشیرة آل خمیس را فرمانبر خود ساخت، امّا او در 1197ق/1783م کشته شد و شیخ‌غضبان رئیس تازه کعب بار دیگر به رامهرمز لشکر کشید و شیخ‌جراح، شیخ‌آل خمیس، ناگزیر خانواده و بزرگان عشیره را برای پوزش‌خواهی نزد وی فرستاد و به عنوان فرمانبر کعب در مقام ریاست باقی ماند (شویکی، نسخة خطی؛ عزاوی، 4/193٩. در این دوران، آل خمیس با بختیاریهای پیرو محمّدتقی‌خان‌چهارلنگ، کشمکش داشتند و رامهرمز در میان آنان دست به دست می‌شد. لایارد که در 1255ق/1839م در منطقة بختیاریها می‌گشت، از یورش عربهای پیرو پیخ سلطان‌بن‌مسلّط آل خمیس به رامهرمز و ایلات محمدتقی‌خان یاد کرده است (سپهر، 297، 298). شاید همین درگیریها افراد آل خمیس را واداشت تا در 1255ق/1839م به منطقة میان حویزه و کارون بکوچند (لاریمر، II/1018)؛ اما کوچ آنها نتیجه‌ای به بار نیاورد و به رغم آنکه آنان تا نزدیکیهای کوت عبدالله اهواز اهواز و سماعیلیّه پیشروی کردند. بر اثر جنگ با عربهایِ باویِ منطقة کارون ناجار شدند به رامهرمز واپس نشینند (تحقیقات محلّی).
در همین سال، منوچهرخان معتمدالدوله برای سرکوب محمدتقی‌خان به خوزستان لشکر کشید و او را دستگیر ساخت (سپهر، 508). سپس شیخ‌تامر آخرین شیخ نیرومند کعبیان فلاحیّه را نیز از این شهر بیرون راند و به این ترتیب عشایر آل خمیس، آل محسن و عربهای باوی از تابعیّت فلاحیه بیرون آمدند و مستقل شدند (کسروی، تاریخ پانصد ساله، 174). ظاهراً از این پس تا اواخر دوران پادشاهی ناصرالدین‌شاه قاجار به آرامش گذشت و عشیرة آل خمیس در پیرامون رامهرمز به استقبال زیست؛ اما رفته رفته حسینقلی‌خان‌ایلخانی والی پشتکوه در خوزستان رخنه کرد و از حدود دزفول تا رامهرمز به استقبال زیست؛ اما رفته رفته حسینقلی‌خان‌ایلخانی والی پشتکوه در خوزستان رخنه کرد و از حدود دزفول تا رامهرمز و اهواز به تاخت و تاز پرداخت. در این دوران اگرچه حکومت رامهرمز با شیخ‌جبارة آل خمیس بود، اما ظلّ‌السّلطان مالیات خوزستان را به استثنای خرّمشهر (محمَّرة آن روز) و عشایر شیخ‌خزعل ضمیمة مالیات بختیاریها کرد و به ایلخانی سپرد (کسروی، تاریخ پانصد ساله، 187؛ لاریمر، II/1018؛ نجم‌الملک، 55). این وضع باعث شد که گروهی از مردم عرب و غیرعرب خوزستان از بیداد ایلخانی به عراق بکوچند (نجم‌الملک، 24، 47) و نظام‌السّلطنة مافی که در 1299ق/1882م، به سامرّاء سفر کرده بود، برخی از این گریختگان را دیده بود که از راه جاشویی کشتی و باربری روزگار می‌گذراندند (1/76، 77). به این ترتیب، جمعیت آل خمیس در 1308ق/1891م تا 500‘1 تن کاهش یافت (بابن‌و هوسه، 97). سرانجام ظل‌السلطان در 1299ق/1882م ایلخانی را در اصفهان گشت و از آن پس شیوخ عرب مالیات خود را مستقیماً به حاکم خوزستان می‌پرداختند (کسروی، تاریخ پانصذ ساله، 188)؛ اما کشمکش آل خمیس و بختیاریها با قتل ایلخانی پایان نیافت. بابن‌و هوسه دو جهانگرد فرانسوی که در 1303ق/1886م در خوزستان سفر می‌کردند، نوشته‌اند که عربها پس از 3 سال جنگ، بختیاریها را از پیرامون رامهرمز رانده‌اند و شهر را از ان خود کرده‌اند و این وضع به ویرانی و تهی شدن شهر از سکنه انجامیده است (ص 94).
در زمان مظفرالدین‌شاه قاجار، خوزستان به صحنة کشمکش شیخ‌خزعل و بختیاریها تبدیل شد (کسروی، تاریخ پانصد ساله، 207) و اقتدار شیخ چنان بالا گرفت که در گیرودار جنبش مشروطیت، او همة شیوخ عرب همچون شیخ‌حویزه و شیخ‌خمیس و شیخ‌بنی طرف را برکنار کرد و هواخواهان خود را به جای آنان گماشت. با آغاز جنگ جهانی اوّل، شیخ‌خزعل به انگلیسیها پیوست، اما بسیاری از عشایر عرب به جانبداری از ترکان در برابر آنان ایستادگی کردند و انگلیسیها که از اوج گیری مخالفت در میان عشایر عرب کعب فلاحیّه، آل خمیس، بنب‌تمیم، بنب‌صالح و مناطق دیگر بیمناک شده بودند، از یاری دادن به شیخ‌خزعل برای سرکوب بیشتر عشایر به‌ویژه پس از خروج ترکان از خوزستان، فروگذار نکردند (سفیری، 52؛ کسروی، تاریخ پانصد ساله، 219) در واپسین سالهای پادشهای قاجار، شیخ‌خزعل نه تنها اختیار همة عشایر عرب و برخی از عشایر لر که مالیات همة شهرها و آبادیهای خوزستان را در تیول خود داشت و این وضع تا 1342ق/1924م، که بساط حکمرانی او برچیده شد، ادامه یافت.
وضع زندگی و تقسیمات عشیره: عشیرة آل خمیس از عشایری است که یکجانشین شدن آن به درازا کشید. فسایی می‌گوید: افراد این عشیره در سیاه چادر زندگی می‌کنند. لاریمر می‌نویسد که اغلب تیره‌های آل خمیس در کلبه‌های ساخته شده از نی روزگار می‌گذرانند و اینک باید آنان را بیشتر یکجانشین شمرد تا کوچ‌نشین (II/1018).
مرکز شیوخ آل خمیس در زمان اقتدارشان تل زرّینی، نزدیک عین‌البارده، بود (امام شوشتری، 205) که در آن دوران جمعیّت آل خمیس به 000‘10 تن می‌رسید؛ اما این جمعیت از آن پس دستخوش تغییرات فراوان شد. لاریمر شمار آنان را در حدود 500‘2 تن (II/1018) برآورد کرده است (بیش از 1326ق/1908م). هستة اصلی آل خمیس از بخشهای رِزِق (رزج) الصّفر، رِزِق‌السّلطان، جنام، منصور و زراغله تشکیل می‌شود که در روستاهای تل زرّینی (12 خانوار)، شوه بیت منصور (23 خانوار)، کوت‌شیخ (23 خانوار)، زراغلة بالا (6 خانوار) و زراغلة پایین (80 خانوار) زندگی می‌کنند.
افزون بر این، بخشهای دیگری نیز به عنوان وابسته، جزء عشیرة آل خمیس به شمار می‌ایند که عبارتند از بنب‌رشید، آل بوفتیله، آل بوعباد، احمدیّه زبید ضرّاعه، زهیریّه، بنب‌سعید (شامل حمید که به نوبة خود بیت دهو و آل عوفیه را در بر می‌گیرد)، آل حطّه، شیرعلیه و ره‌دار (این دو از عشایر کوه گیلویه هستند) و آل حیارات. اینان در روستاهای ابوطویج (27 خانوار)، چم منیع (11 خانوار)، رمیلة علیا (100 خانوار)، رمیلة سفلی (17 خانوار)، چم هاشم (20 خانوار)، رهدار سفلی (8 خانوار)، رهدار علیا (18 خانوار)، کندک (25 خانوار)، بیت حمید (40 خانوار)، صندلی قاسم (5 خانوار)، صندلی کنعان (60 خانوار)، تغلی آل بوفتیله (16 خانوار)، تغلی آ٫ بووعیاد (60 خانوار)، عریض (45 خانوار)، زراغلة بالا (6 خانوار)، زراغلة پایین (80 خانوار) و غویله ناقد (11 خانوار) زندگی می‌کنند. یادآوری می‌شود که همة اهالی این روستاها جزو عشیرة آل خمیس به شمار نمی‌آیند (برای بخش بندیهای عشیره، قس: لاریمر، II/1017, 1018). افراد عشیره عموماً از راه کشاورزی و دامداری و کارگری روزگار می‌گذرانند.

مآخذ: امام شوشتری، محمدعلی، تاریخ جغرافیایی خوزستان، تهران، امیرکبیر، 1331ش؛ بابن، سی و فردریک هوسه، سفرنامة جنوب ایران، ترجمة محمدحسن‌خان‌اعتماد‌السلطنه، به کوشش میرهاشم محدث، تهران، دنیای کتاب، 1363ش، صص 93-97؛ جزایری، عبدالله، تذکرة شوشتر، اهواز، صافی، 1328ش؛ جهادسازندگی، فرهنگ اجتماعی دهات و مزارع استان خوزستان، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1363ش، صص 111-128؛ سپهر، عبدالحسین، تاریخ بختیاری، تهران، 1288ق، ص 516؛ سفیری، فلوریدا، پلیس جنوب ایران، ترجمة منصورة اتّحادیه و منصورة جعفری فشارکی، تهران، نشر تاریخ ایران، 1364ش؛ شویکی، علوان‌بن‌عبدالله، تاریخ کعب‌فی‌القبان والفلاحیه، خطی، نسخة موجود در خانوادة مؤلف در شادگان، جمـ ؛ عزّاوی، عبّاس، عشائرالعراق، بغداد، شرکه‌التّجاره والطباعه‌المحدوده، 1956م؛ فسایی، میرزاحسن، فارسنامة ناصری، تهران، سنایی، 1312ق؛ کسروی، احمد، تاریخ پانصد سالة خوزستان، تهران، گام ـ پایدار، 1356ش؛ همو، منشعشیان، تهران، سحر، 1356ش، صص 133-136؛ مافی، حسینقلی‌خان‌نظام‌السّلطنه، خاطرات و اسناد، به کوشش معصومة نظام مافی و دیگران، تهران، نشر تاریخ ایران، 1361ش؛ نجم‌الملک، عبدالغفّار، سفرنامة خوزستان، به کوشش محمددبیر سیاقی، تهران، علمی، 1341ش، صص 39، 40، 77، 106، 140-147؛ نیز تحقیقات محلّی نگارنده در مرداد و شهریور ماه 1365ش؛ نیز:

Field, Henry, Contribution to the Anthroplogy of Iran. New York. Kraus print Co.. 1968: Lorimer. J. G., Gaztteer of the Persion Gulf. Omen. And Central Arabia. Calcutta. 1908: Niebuhr. Carsten. Beschreibung Von Arabien. Graz. 1969. p. 389.
کاظم برگ نیسی

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 414
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست