responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 407
آل حسنويه
جلد: 1
     
شماره مقاله:407


آلِ حَسْنَوَیْههْ، یا حَسْنویه، خاندانی شیعه مذهب از کردان بَرْزَکانی ایران که حدود نیمة دوم سدة 4ق/10م بررقسمتهایی از جبال و کردستان و لرستان و خوزستان فرمان راندند.
سابقة تاریخی: دورة پریشانی خلافت عباسی در ایران زمین (سدة 3-5ق/9-11م) مجالی برای پیدایش امارتهای ایرانی پیش آورد. از جملة آنها، دیلمیان و کردان و لران در شمال و غرب ایران زمین بودند، مورخان قدیم همچون مسعودی (ص 78) تیره‌های کردان ایران ازجمله برزکانی، شاذنجان (شادگانی) و جورقان (گورانی) را یاد کرده‌اند. از تیرة کردان برزکانی (یا بَرزینی) هم به‌سان تیرة مروانی (نیاکان ایّوبیان) امیرانی پدید آمدند که در سدة 7ق/10م نیرویی یافتند. حسنویه فرزند حسین برزکانی رئیس آن تیره، بخشی مهم از کردستان ایران، شامل دینوَر، نهاوند، شاپور خواست، یزدگرد و اِسدآباد همدان را به تدریج تصرف کرد (ح 348ق/959م) و قلعة سَرْماج را نزدیک بیستون بر فراز کوهی بنا کرد و تختگاه خود ساخت. نفوذ و اقتدار این خاندان تا حدود خوزستان و آذربایجان رسید و حکمرانی آنان بیش از 60 سال پایید.
فرمانروایان: از خاندان حسنویه 3 تن به حکومت رسیدند:
1.امیر حَسْنَوَیْهِ‌بن‌حسین کردی برزکانی (348-369ق/959-979م)، سر دودمان این خاندان که رسماَ 20 سال بر کردستان فرمان راند. پیشتر، داییهای او وَنْداد و غانِم، پسران احمد عیشانی (یا عیسانی، تیره‌ای دیگر از کردان) در نواحی مذکور نزدیک به 50 سال نفوذ و چیرگی داشتند تا آنکه هر دو در سالهای 349-350ق/960-961م درگذشتند و حسنویه بر همة املاک و اقطاعات ایشان تملّک یافت و کار وی بالا گرفت و فرمان او بر شهرهای مهم کردستان و جبال تا حدود خوزستان نافذ گردید. رکن‌الدولة دیلمی (328-367ق/940-978م) به سبب آنکه وی دیلمیان را در پیکار با سامانیان یاری می‌کرد، نسبت به اعمالش چشم‌پوشی داشت، اما هنگامی که حسنویه با سَهْلان‌بن‌مُسافِر کارگزار آل بویه بر سر تصرّف جبال اختلاف پیدا کرد و او را گرفتار ساخت، رکن‌الدوله ناگزیر وزیر خود ابوالفضل‌بن‌عمید را با سپاه بدان سوی فرستاد. اما آن وزیر در همدان مرد (359ق/90م) و پسرش ابوالفتح‌بن‌عمید در برابر 000‘50 دینار و تعداد بسیاری چهارپا و هدایای دیگر که بهای مجموع آنها به 000‘100 دینار می‌رسید، با حسنویه صلح کرد و کار جمع آوری مالیات را به وی واگذاشت و مآلاً نوعی استقلال مالی به او داد (360ق/971م) (ابوعلی مِسْکَوَیْهْ، 2/274). عضدالدوله پسر رکن‌الدوله (338-372ق/949-982م) در برخورد با کردان سختگیر بود. وی پس از چیرگی بر پسرعم خود عزّالدوله بختیار، و نیز پس از پیروزی بر حمدانیان و کردستان عراق (368ق/979م)، به تسخیر جبال ایران عزم کرد. حسنویه طبیعتاً می‌بایست از دیلمیان جبال و از آن جمله بختیار جانبداری کند، اما با زیرکی خاصی از دخالت مستقیم خودداری ورزید، در همان زمان، حسنویه در یکشنبه 3 ربیع‌الاول 369ق/28 سپتامبر 979م در قلعة سرماج درگذشت. وی امیری شکوهمند و نیک خوی و سیاستمدار بود و همراهان خود را از دستبرد به اموال مردم باز می‌داشت. او اثاری از خود بر جای نهاد که از آن جمله مسجد جامع دینور بود. او را 7 فرزند بود: ابوالعلاء، عبدالرّزاق، فخرالدولة دیلمی (373-387ق/983-997م) حکمران جبال، روی نهادند، اما از آن میان تنها ابوالنّجم پدر فرجامی نیک یافت.
2.بَدْربن‌حسنویه، ملقّب به ناصرالدین (369-405ق/979-1014م). هنگامی که عضدالدوله از بغداد به سوی همدان آمد (محرم 370ق/ژوئیة 980م) 4 تن از فرزندان حسنویه یعنی عبدالرزاق، ابوالعلاء، ابوعدنان و بختیار را بازداشت کرد و 3 تن دیگر یعنی ابوالنّجم بدر، عاصم و عبدالملک را بنواخت و بدر حسنویه را سرکردگی کردان داد. لیکن هنگامی که وی به سامان دهی امور جبال و کارگزاری آنجا و واگذاری آن ایلت به برادر خود امیر مؤیّدالدولة دیلمی (366-373ق/977-983م) اشتغال داشت، عاصم آغاز سرکشی کرد. عضدالدوله لشکری فرستاد که او را گرفتار کردند و هنگام بازگشت خود به بغداد (ربیع‌الثانی 370ق/اکتبر 980م) همة پسران حسنویه را بجز پدر به گونه‌ای خشونت‌بار کشت و همه قلاع و ذخایر ایشان را گرفت. تنها بدر را که مردی خردمند و دوراندیش بود، بر سر کار خویش بازگذارد و امارت او را بر کردستان به رسمیت شناخت و او را بنواخت، برای آنکه در کشمکشهای میان مؤیّدالدوله و فخرالدوله جانب اولی را بگیرد. چون عضدالدوله و مؤیدالدوله درگذشتند (372٠383ق/982-993م)، فخرالدوله پادشاهی یافت و دوستی و همدستی وی با پدر که یگانه وارث پدری بود، تا به آخر پایید. بدر با کاردانی تمام فرمانروایی خود را در میان نیروهای متخالف دیلمی عراق و ایران مستقر ساخت، چندان که از همه سوی‌خواهان اتحاد با او می‌بودند، یا به دربار وی پناه می‌بردند. در 376ق/986م شرف‌الدوله پسر عضدالدوله که عراق را تسخیر کرده بود، قَراتَکینِ جَهْشَیاری را برای سرکوبی بدر حسنویه اعزام کرد. در آن پیکار، جهشیاری شکستی فاحش یافت و گریخت و بدر بر سراسر جبال ایران چیره گشت. آنگاه با درگذشت شرف‌الدوله (379ق/989م) و آغاز امارت برادر کوچکش بهاءالدوله پسر عضدالدوله (379-403ق/989-1012م) فخرالدوله به تحریک وزیر خود صاحب‌بن‌عبّاد (د 385ق/995م) با خیال تسخیر عراق، روی به خوزستان نهاد و در این سفر بدر حسنویه همراه او بود. گرچه این لشکرکشی کامیابی نداشت، اما موجب برخی پیوندهای خانوادگی میان آل بویه و خاندان حسنویه شد. در 387ق/997م فخرالدولة دیلمی درگذشت و کشور او میان دو فرزند خردسالش مجدالدوله (387-420ق/997-1029م)، (ری و پیرامون آن) و شمس‌الدوله (387-412ق/997-1021م)، همدان تا کرمانشاه) تقسیم شد. مادر ایشان سیده شیرین اُمُّ‌الملوک (د 419ق/1028م)دختر سپهبد شَرْوین‌بن‌مرزبان طبرستانی نیابت پادشاهی آنان را یافت.
کار بدر در این سالها بیش از پیش بالا گرفت. بهاءالدوله در تسخیر خوزستان و فارس از وی یاری خواست (388ق/998م) و هم در این سال از سوی خلیفه برای وی درفش امارت بسته شد و لقب «ناصرالدّین و‌الدّوله» بدو اعطا گردید. امیران و وزیران گریخته از دربارها به نزد او پناه می‌بردند و یاری می‌جستند. در عین حال عقل معاش بدر حسنویه کم از سیاست دانی او نبود. او تجارت فرآورده‌های حوزة حکمرانی خود را با تأسیس فروشگاهی در همدان به امارت و اقطاع داری خود افزود. عاقبت، اتحاد بدر با بهاءالدوله به سبب یاری سران سرکش و مخالفان او در پیکارهای 396-397ق/1006-1007م به هم خورد. یک‌بار نیز گروهی از امیران جبال و فارس به تحریک بدر و رهبری ابوجعفر حجاج، شهر بغداد را در حصار گرفتند، تا آنکه ابوعلی عمیدالجیوش سردار بهاءالدوله پس از فیصلة کار خوزستان روی به ایشان آورد و شکستشان داد، اما بدر حسنویه با اعزام دسته‌های کردان، همة نواحی شرقی دجله را از دست رافع‌بن‌مقن گرفت و غارت کرد. پس عمیدالجیوش با سپاهی به مقابلة وی آمد و سرانجام بدر با پرداخت مالی با امیر مصالحه کرد. از این سوی، چون کار مجدالدوله با مادرش سیّده خاتون در امر پادشاهی به منازعت کشید، سیّده از بدر یاری خواست (397ق/1007م). بدر، ابوعیسی شادی‌بن‌محمد حکمران اسدآباد همدان را همراه با سپاهیانی به ری فرستاد که بر اثر این لشکرکشی شمس‌الدوله را به پادشاهی برداشتند و مجدالدوله زندانی شد. لیکن پس از یک سال، سیّده از فرزندش شمس‌الدوله روی برتافت و باز مجدالدوله را به پادشاهی برداشت. شمس‌الدوله از بدر مدد خواست. بدر که با فرزند خود هلال درگیر شده بود، نتوانست به نحو مؤثری او را یاری دهد. قلمرو بدر حسنویه در اوج قدرت او، شاپور خواست، دینور، نهاوند، اسداباد، بروجرد، چندین شهر و قریه در استان اهواز، و گاهی هم قَرْمیسین و حُلْوان و شَهْرِزور را شامل می‌شد.
3.هلال‌بن‌بدر ابوالبدر ملقّب‌المعالی (400-405ق/1010-1014م). چنین می‌نماید که بدر حسنویه به فرزند خود هلال که مادرش از تیره شادیگان بود و به دور از او به بار آمد، علاقه‌ای نداشت و تنها فرزند دیگرش «ابوعیسی» را دوست می‌داشت که هیچ خبری از او دانسته نیست. کشمکش آن دو وقتی بالا گرفت که هلال برخلاف امر پدر به شهر زور تاخت و آنجا را از همدست پدر خود ابن‌قاضی گرفت پسر گردید و به خواست خود در قلعة درازینه اقامت گزید (400ق/1010م). بدر از آنجا به تحریک امیران اطراف (شمس‌الدوله، ابوعیسی شادی، ابوبکر رافع، ابوالفتح عنّاز) بر ضد هلال برخاست و حتی از بهاءالدوله یاری خواست و نیز کردان گورانی را بر ضد برزکانیها برانگیخت. از سوی بغداد فخرالملک‌ابوغالبِ وزیر و از سوی شمس‌الدولة همدانی، ابوبکر رافع به یاری بدر شتافتند. نخست، هلال سپاهیان جبال و دیلمیان را در نهاوند شکست داد و کشتاری سهت به راه انداخت که طی آن 90 امیر (و ازجمله ابوعیسی شادی اسدآبادی) کشته شدند، اما وی در مقابله با لشکریان عراق شکست خورد و خود اسیر گردید و در بغداد به زندان افتاد.
بدر حسنویه از نو به امارت خویش بازگشت، اما دیگر اقتدار و اعتبار و بسیاری از اموال و اعمال وی از دست رفته بود و انحطاط خاندانش فرا رسیده بود. شهرزور در تصرف سپاهیان بهاءالدوله قرار داشت، که ناگاه طاهربن‌هلال نوادة بدر حسنویه بر نیای خود شورید و آن شهر را باز گرفت (404ق/1013م). بدر نیز پس از سرکوب برزکانیان همراه با گورانیان روانة تسخیر ناحیت حسین‌بن‌مسعود کردی شد، اما طی محاصرة طولانی قلعة کوشخد در کنار سپیدرود، بر اثر شورش امیران گورانی، در رمضان یا شوال 405ق/فوریه یا مارس 1014م به دست ایشان کشته شد. پیکرش را به نجف روانه کردند و در آنجا به خاک سپردند.
پس از آن، طاهربن‌هلال به طلب امارت موروث برخاست، اما شمس‌الدوله او را اسیر کرد و بر برخی از شهرهای خاندان حسنویه چیره گشت. سلطان‌الدوله‌بن‌بهاءالدوله که از این امر ناخورسند شده بود، هلال‌بن‌بدر را آزاد کرد و با لقب «قطب‌المعالی» در رأس سپاهی از عراق به سوی جبال روانه کرد. جنگ آن دو گروه در نزدیکی همدان به اسارت هلال انجامید که پس از اندکی به کین خونهای ریخته، کشته شد (405ق/1014م). آنگاه بیشتر سرزمین خاندان حسنویه بهرة شمس‌الدوله همدانی گردید و اوقلاع و اموال ایشان را گرفت، اما وی در همین سال، طاهربن‌هلال را رها کرد و برخی از تیره‌های کرد بر او گرد آمدند و او به جنگ با ابوالشّوک، پسر ابوالفتح‌بن‌عنّاز حاکم کرمانشاه و حلوان شتافت، و سرانجام به دست آنان کشته شد (406ق/1015م). از وی فرزندی به نام بدربن‌طاهر به جای ماند که در 438ق/1046م از سوی سلجوقیان به حکومت کرمانشاه و دینور رسید و گویا در 439ق/1047م در قلعة سرماج درگذشت.
آل حسنویه کمابیش، 60 سال بر بخشهایی مهم از کردستان، لرستان و جبال عملاً فرمانروایی داشتند. با برافتادن آن امارت، تبارشان از میان نرفت زیرا تا دو سه دهه بازماندگان آن خاندان دست کم در ناحیتی محدود که مرکز آن همان قلعة سرماج بود فرمان راندند، اما قلمرو ایشان چند پاره شد: ناحیت غربی آن را عنّازیان متصرف شدند که در واقع جانشینان بلافصل ایشان بودند. ناحیت شرقی را آل بویه تصرف کردند که پس از ایشان همراه با ناحیة جنوبی یک چند بهرة کاکویان گردید، تا انکه در نیمة سدة 5ق/11م همة آنها جزو قلمرو حکومت طغرل بک سلجوقی شد.

مآخذ: ابن‌اثیر، الکامل، بیروت، دارصادر، 1385ق/1965م، 8/605-606، 671-673، 705-706، 708، 9/6، 31، 52-53، 64، 141، 144، 151، 178، 192، 197، 203-204، 213، 216، 245-248، 250، 261؛ ابن‌خلدون، عبدالرحمن، العبر، دمشق ـ بیروت، 1956م، 4/445، 454، 512 به بعد؛ ابن‌فوطی، عبدالرزاق‌بن‌احمد، تلخیص مجمع‌الآداب، به کوشش مصطفی جواد، دمشق، وزاره‌الثقافه، 1962-1967م، 4/729-730؛ ابودلف خزرجی، الرساله‌الثانیه، عکسی، آستان‌قدس رضوی، پیوست‌البلدان، نوشتة ابن‌فقیه همدانی، برگ 190؛ همو، سفرنامه، به کوشش ولادیمر مینورسکی، ترجمة ابوالفضل طباطبائی، تهران، فرهنگ ایران زمین، 1342ش، صص 64، 126؛ ابوعلی مسکویه، احمدبن‌محمد، تجارب‌الامم، به کوشش آمدروز، مصر، شرکه‌التمدن‌الصناعیه، 1332-1337ق/1914-1916م، صص 364، 412-416؛ اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمة جواد فلاطوری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349ش، صص 179-180، 185، 188؛ اقبال، عباس، تاریخ مفصل ایران، تهران، خیام، صص 161-185؛ بدلیسی، امیرشرف خان، شرفنامه تاریخ مفصل کردستان، به کوشش محمد عباسی، تهران، علمی، 1343ش، صص 39-41؛ دایره‌المعارف اسلام؛ زامباور، ادوارد ریتر، معجم‌الانساب والاسرات‌الحاکمه، قاهره، اداره‌الثقافه، 1951م، صص 321-327؛ غفاری، احمد، تاریخ جهان آرا، تهران، حافظ، 1343ش، ص 168؛ لین پول، استانلی، طبقات سلاطین اسلام، ترجمة عباس اقبال، تهران، مهر، 1316ش، صص 124-128؛ مجمل‌التواریخ والقصص، به کوشش ملک‌الشعرای بهار، تهران 1318ش، صص 393-401؛ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر، 1336-39ش، ص 421؛ مسعودی، علی‌بن‌حسین، التنبیه والاشراف، به کوشش عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره، دارالصاوی؛ همو، مروج‌الذهب، به کوشش محمد یحیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، المکتبه‌التجاریه، 1377ق/1958م، 2/122-123؛ منینی، احمد ابن‌علی، الفتح‌الوهبی‌فی‌شرح تاریخ‌العتبی، بولاق، 1288ق، 1/391-392؛ یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‌البلدان، به کوشش فردیناند ووستفلد، لایپزیک، 1866-1870م، 3/82.
پرویز اذکایی

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 407
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست