آلْ تَمْغا، این واژه که به صورتهای آلتمغا (جوینی، 1/114؛ بناکتی، 389)، اَلْتَمغا
(بناکتی، 368، 459؛ رشیدالدین، تاریخ غازانی، 96) تمغاء آل (بناکتی، 463)، آل تمغا
(رشیدالدین، مکاتبات رشیدی، 122)، آل طَمغی (ابنبطوطه، 371) و یک مورد تَمْقا
(تذکرةالملوک، 32) در تاریخها ضبط شده، از اصل اُیغوری به زبان مغولی راه یافته
(بارتولد، «آثار» V/162) ولی عموماً از آن به عنوان اصطلاحی مغولی ـ ترکی یاد
میشود. آل تمغا مرکب از دو جزء آل به معنای میهر و نشان و روی هم به نوعی مهر
اطلاق میشده که با مرکب سرخ یا شنگرف بر اسناد، نامهها و فرمانها میزدهاند. آل
تمغا اصطلاحی دیوانی است که با ورود کشورگشایان مغول به ایران و ممالک همجوار، به
زبان فارسی راه یافت و در دوران ایلخانان، چوپانیان، جلایریان و تیموریان تداول
داشت و رفته رفته از رونق افتاد و در عهد صفویان، دیگر به عنوان یک اصطلاح دیوانی
کاملاً از دور خارج شد و ظاهراً اصطلاح «نشان» جای آن را گرفت (قائم مقامی،
مقدمهای بر شناخت اسناد، 104). بنا به نوشته پارهای فرهنگهای لغت مانند بهار عجم،
آنندراج و غیاثاللّغات، آل تمغا علاوه بر معنای مذکور، به زمینی اطلاق شده میشده
که «بر سبیل انعام و جاگیر تنخواه میکردند» (بهار عجم؛ آنندراج). مؤلف بهار عجم که
یکی از فضلای قرن 12ق/18م هند بوده، تصریح دارد که «در دفاتر سلاطین هند که آبای
ایشان ترکند آل تمغا به معنی بخشیدن زمین و اقطاع به فرزندان بوده است». این نظر
مؤلف بهار عجم که در غیاتاللغات هم تکرار شده گویا ناشی از مشابهت صوری بخش اول آل
تمغا با ال عربی، به معنای اهل بیت و فرزندان بوده است. مؤلف غیاثاللغات میگوید
چون ال در عربی به معنای فرزندان و اهل خانه و پیروان آمده «آل تمغا به معنی خشیدن
زمین و جاگیر نسلاً بعد نسل به کسی است». چون، همانگونه که خواهیم دید، آل تمغا به
معنای فرمان و حکم نیز به کار رفته است، کاملاً طبیعی است که این اصطلاح از معنای
مطلق حکم فراتر رفته و به معنای موضوع حکم (مانند زمین اعطایی) نیز به کار رفته
باشد، ولی بخش اول این ترکیب، ربطی به آل عربی ندارد، بلکه به معنای سرخ است. آل به
تنهایی و نیز در چند کلمه و ترکیب فارسی مانند آل مُعصفر به معنای آتشی و گلگون، آل
شیراز به معنای شراب (فرنودسار) و آلگونه به معنای غازه و سرخی زنان (برهان قاطعی)
به کار رفته است و این نشان میدهد که آل از سدههای نخستین اسلامی در فارسی هم
استعمال داشته است، منتها در مورد اصالت آن به عنوان یک واژه فارسی نظر قاطعی
نمیتوان اظهار داشت، تَمغا، دَمغا یا طامُغَه در زبان ترکی، مهری را میگفتهاند
که به صورت سرد یا گرم، خشک یاتر بر اجسام میزدهاند. جنس این مهر از آهن، برنز
یا چوب بوده است (قاموس ترکی). از این داغ برای نشانه گذاری چارپایان و رمههای
ایلخانان استفاده میشد (اشپولر، 294) و معمولاً در حضور ناظری با آهن گداخته زده
میشد (تذکرةالملوک، 32). این کلمه اندک اندک معنای مهر، نقش نگین و چیزی معادل
امضاء و گاهی تمبر امروزی (بهار، 3/98) به خود گرفت. در جامعالتواریخ آمده که وقتی
گیخاتو (690-694ق/1291-1295م) در باب «چاو»، پول کاغذیِ معمول در چین، از مشاوران
سؤال میکند به او میگویند: «چاو کاغذی است که تمغای پادشاه بر آن است و در تمامت
خنای به جای درم مسکوک میرود» (رسیدالدین، 2/835، 1009، 1067). ظاهراً به اعتبار
اینکه مأموران دولتی پس از دریافت مالیات یا باج بر قبضهای مالیاتی و رسیدها مهر
میزدهاند، یا به دلیل دیگری، تمغا تدریجاً معادل نواقل، حقالعبور، باج، مالیات و
عوارض گمرکی (مینورسکی، «پوربها ...»، 281) به کار رفته است. عبارت زرتمغا و مضمون
انتقادی ظریفی که حافظ در این شعر خود: مرا که از زرتمغاست ساز و برگ معاش ـ چرا
ملامت رند شرابخواره کنم، پرداخته ناظر به همین معنای اصطلاح مورد بررسی است. به
همین لحاظ است که به محصل باج و مالیات و کسی که از اجناس باج میگرفته و مهر بر
آنها میزده است، تمغاچی یا تمغاجی میگفتهاند. تمغاچی به مأمور مهر کردن هم اطلاق
میشده است (اقبال، 92). رسم تمغا گرفتن از زمان چنگیزخان در ایران معمول گردید.
در نوشتههای عهد صفوی هیچگونه ذکری از تمغا به معنای مهر، و به عنوان یک رسم
دیوانی در آن دوران، نشده است. در این دوره انواع و اقسام مهرهای کوچک و بزرگ،
کلاهک دار، به شکلهای مربع، بیضی و گلابی، به نامهایی چون مهر همایون، مهر مسودّه و
غیره به کار میرفته (سمسار، 59، 83)، که گرچه از لحاظ کاربرد با تمغا تفاوتی
نداشته، ولی اصطلاح تمغا در مورد انها به کار نمیرفته است. تمغا به اعتبار مورد
استعمال انواع گوناگونی داشته است، مانند تمغای بزرگ یشم، برای «حکومت سلاطین و
امرا و ملوک معظم و معظمات امور»، یشم کوچکتر جهت قضات و مشایخ، تمغایی مخصوص
«متوسطات امور ... تمغاهایی مخصوص بر نشستن و فرودآمدن لشکر که تا آن تمغا نبینند
به سخن هیچ آفریده برنشینند و فرود نبابند» (رشیدالدین، تاریخ غازانی، 293). بر
بروات خزانه و مکتوبات دیوانی که جهت معامله و آب و زمین مینوشتهاند، التون تمغای
کوچک میزدند (همانجا). التون تمغایی سواری و تمغای پیکی که هریک مصرف خاصی داشته
است (رشیدالدین، تاریخ غازانی، 275). آلچی یا آلجی عنوان مهردار بوده است. مهردار
یا به تعبیر ابنبطوطه، صاحبالعلمه (ابنبطوطه، 371) در تمام امور دارالانشاء
نظارت داشته و زبان عربی را میدانسته است و این از آنجا روشن میشود که سخن
ابنبطوطه عربی زبان را میفهمیده است (بارتولد، «آثار»، همانجا). همچنین، تمغاها
برحسب مورد به رنگهای مختلفی زده میشده است. به نظر ولادیمیر باتولد، تمغا بر 2
نوع بوده: آل طمغا (مهر سرخ) و گُک طمغا (مهر آبی، کبود). وی اضافه میکند که به
اصطلاحِ آل طمغا فراوان بر میخوریم، ولی مهر آبی ظاهراً تنها در موارد بسیار رسمی
و تشریفاتی و بیشتر در اسنادی که به عنوان افراد خاندان سلطنتی نوشته میشده به کار
میرفته است، (ترکستاننامه، 2/805). اشیولر معتقد است که این 2 رنگ تمغا نشان دولت
در دورههای اولیه خانان مغول بوده است، ولی موارد دقیق کاربرد انها معلوم نیست. وی
میافزاید که بجز آل تمغا و گُک تمغا، مهرههای معمولی هم وجود داشته که در نامهها
با رنگ سبز به کار میرفته است. مأموران رسیدگی در دبیرخانه تمغایی به رنگ مشکی
داشتند (ص، 295) و این همان است که به ترکی قراتمغا میگویند. به علاوه، در
تاریخهای دوره مغول از مهر دیگری به نام آلتون تمغا (مهر زرّین) نیز سخن میرود و
آن مهری بوده که با آب طلا میزدهاند و موارد استعمالش در بالا یاد شد. رشیدالدین
فضلالله در تاریخ مبارک غازانی خود ٠صص 80، 81، 86، 253، 259، 261، 262، 274) حدود
10 بار و غالباً در ارتباط با بروات صادره، از آلتون تمغا سخن میراند که معمولاً
بر ظهر بروات میزدهاند. گویا عبارت نشان به آب زرنوشتن در احسنالتواریخ تعبیری
فارسی از همین آلتون تمغاست (روملو، 821، حاشیه) تمغاهای دولتی مستطیل شکل بود. به
گزارش رشیدالدین، وقتی غازانخان به تشویق امیر نوروز و به دست شیخصدرالدین
حَمّویه (د 722ق/1322م)، داماد عطاملک جوینی اسلام آورد، نوروز به او توصیه میکند
که دستور که دستور فرماید مهر خانی به اسم خدا و نام رسول او مزین شود و از شکل
مُرَبَّع به مُدَوَّر تبدیل گردد «که افضلالاشکال است» (تاریخ غازانی، 79، 96).
غازان با این پیشنهاد موافقت کرد، اما ظاهراً این کار یا اصلاً متحقق نشد یا پس از
اندک زمانی از آن منصرف گشتند (اشپولر، 295) پیشنهادکننده آن در 796ق/1394م به
اشاره غازان در هرات به دو نیم شد و سرش از تن جدا گردید (تاریخ غازانی، 116؛
بناکتی، 459). گرچه علیالقاعده یَرلیغها (فرمانها)، منشورها و مثالها به آل تمغا
موشح میشده، از فحوای بعضی عبارات تاریخ نگاران چنین برمیاید که یرلیغ و آل تمغا
گهگاه به صورت مترادف به کار میرفته است ٠سمرقندی، 34؛ آقسرایی، 304؛ رشیدالدین،
تاریخ غازانی، 30، 223، 244). با وجود این، در پارهای موارد به نظر میرسد اندک
تفاوتی میان این دو وجود داشته است. مثلاً تصور نمیرود که وصّافالحضرة عبارات
«یرلیغ جهانگشای و آل تمغای ممالک آرای ...» (ص 654) را صددرصد به صورت مترادف به
کار برده باشد، گرچه نمیتوان در مورد تفاوت دقیق این دو با اطمینان سخن میگفت.
جای زدن آل تمغا در پایان اسناد و مکتوبات بوده و چنانچه مکتوبی به علت طولانی شدن
مطلب به ورق دوم و سوم میکشید، آل تمغا معمولاً در محل پیوند هر دو برگ زده میشد
(اشپولر، 295). از کلمات و آل تمغا در فارسی ترکیبهایی، همچون آل تمغا زدن، تمغا آل
زدن (توشیح کردن)، یرلیغ به آل تمغا فرمودن (دستور به صدور فرمانی موشح به مهر
سلطان دادن)، آل تمغا دادن، تمغازده، آلزده (امضاء شده، موشح، نکـ اَقسرایی، 234)
ساخته شده است. همانگونه که ال تمغا در معنای حکم و فرمان به کار رفته در پارهای
منابع «آل» نیز به تنهایی به معنای فرمان (وصافالحضرة، 268؛ منشی کرمانی، 79) و
همچنین مترادف با امضاء و مهر (رشیدالدین، تاریخ غازانی، 292؛ وصافالحضرة، 470،
540) استعمال شده است. مانند این بیت:
نبشتند فرمان نهادند آل که آن است نقش خجسته به فال
(فرهنگ نظام).
ظاهراً آل تمغا دادن، تشریف آل دادن و غیره وسیلهای برای ابراز لطف، اعطای پاداش و
نوازش یا سیورغامیشی از جانب خانان مغول به فرد مورد عنایت نیز بوده است. مؤلف
سمطالعلی در 2 مورد کلمه آل را در ردیف چیزهایی از قبیل چتر، شمشیر، سنقور (باز) و
چماق که خوانین مغول به اشخاص مشمول مرحمت خود، سیور غامیشی میکردند. به کار برده
است (منشی کرمانی، 79، 89؛ نکـ جوینی 1/ مقدمه، 2/223؛ رشیدالدین، تاریخ غازانی،
117). گرچه تمغا و تمغا زدن مدتها پیش از غازانخان (حکومت: 694-703ق/1295-1304م)
به کار میرفته است، اما ظاهراً ابنایلخان مقرراتی درباره شیوه استفاده از این
مهرها وضع نمود (هرمان، 331) یا شاید مقرراتی را که به صورت پراکنده از قبل وجود
داشته، تکمیل کرد و سر و سامان بخشید. خواجه رشیدالدین در حکایت بیست و دوم از قسم
سوم از داستان غازان خان، ضوابط و شرایط تمغا زدن و و احتیاطهای لازمی را که
میبایستی پیش از تمغا زدن بر فرمانها و نامهها مراعات شود به تفصیل و با بیانی
روشن توضیح میدهد. مهر مخصوص وقتی بر نامه یا فرمانی زده میشد که طی چند مرحله از
نظر دبیران دیوانی (بیتکچیان)، بعضی از وزراء و ملازمانشاه و سرانجام شخص شاه
گذشته باشد و برای آنکه نکته ناموجهی در مکتوبات رسمیراه نیابد، رعایت مو به موی
ضوابط ضرورت تام داشته است. مندرجات هر مکتوب (چه در شکل پیشنویس و چه در شکل
بیاض) میبایستی « لفضاً به افظ» بر شاه خوانده میشد تا «اجازت تمغا بدان پیوندد»
یا بتوانند آن مکتوب را «به آل رسانند» (رشیدالدین، تاریخ غازانی، 292). محافظت از
مهرهای بزرگ دربار به اندازهای مهم بوده که آنها را در محل مطمئنی گذاشته و کلید
ان محل را به بیتکچیان میسپردند. حتی غازان کلید اینگونه تمغاها را نزد خود نگه
میداشت و به وقت حاجت آن را به بیتکچیان میداد تا «به اتفاق تمغا زده بازسپارند»
(همانجا). همچنین غازانخان دستور داد که تمغا زدن در حضور او انجام گیرد و مکتوب
مهر شده در دفتر مخصوصی ثبت شود (هینتس، انجام گیرد و مکتوب مهر شده در دفتر مخصوصی
ثبت شود (هینتس، 23). اینها همه بدان سبب بوده که زدن تمغا بر فرمان، آن را
لازمالاجرا میساخته است. حکایتی که بناتکی ضمن شرح سلطنت اوگتای قاآن (حکومت:
626-639ق/1229-1241م) نقل میکند، واجبالاطاعه بودن فرمان پس از تمغا شدن را نشان
میدهد؛ آنجا که میگوید بیتکچیان به دنبال دستورخان ـبرات نوشتند و آل تمغا موقوف
داشتند به توهم آنکه یمکن که ]خان[ از سرمستی فرموده باشد» (بناتکی، 389). خط آل
تمغاها در آغاز اُیغوری بوده، مانند آل تمغای عهد چنگیز که گرچه از آن نمونهای در
دست نیست، ولی عطاملک آنجا که از ورود یَمَه و سُبْتای، فرماندهان چنگیز، به
نیشابور سخن میگوید، گزارش میدهد که آنها «بر سبیل علامت به خط ایغوری، آل تمغایی
دادند و از یرلیغ چنگیزخان سوادی بدادند» (جوینی، 1/114). آل تمغای نامه
گیوکخانبناوگتآی (حکومت: 639-647ق/1241-1249م) به پاپ اینوسان چهارم نیز به خط
ایغوری است (آذری، 281-285). خانهای بعدی از خط چینی (قائم مقامی، مقدمهای بر
شناخت اسناد، 348، 353) و کوفی نیز استفاده میکردند. گو اینکه اصطلاح آل تمغا با
ورود مغولان به ایران، در این مرز وب وم تداول رسمی بسیار قدیمی در میان مغول بوده
است. شرفالدین علییزدی در ذکر شرح احوال اجداد چنگیز مینویسد که تُومَنَهخان
نیای بزرگ چنگیز و امیر مغولان در وصایای خود به 2 پسرش قُبُلخان و قاجولی قُبُل
(فرد اخیر جد سیم چنگیز بوده است) دستور میدهد فصلی به خط ایغوری در باب ضرورت
اطاعت فرزندان دیگرش از قُبُلخان و اهمیت اتحاد میان آنها، «قلمی کردند و هر دو
]پسران تُومَنه[ خط بر آن بنهادند و پدر آل تمغای خود بر آن نهاد و به خازن سپرد»
(یزدی، 69). چنگیز نیز به نوبه خود در بستر مرگ از فرزندان خود میخواهد در مورد
جانشین وی اختلاف نکنند و آنگاه گفت عهدنامه قُبلخان و قاجولی که به آل تمغای
تومنهخان رسیده است از خزانه بیاورند و بر پسران عرضه کرد (همو، 142). با این کار
میخواست به آنان هشدار دهد که باید به پیروی از سنت پدران خود از خط فرمان اوکتای
بیرون نروند.
قدیمیترین نمونهای که از ال تمغاهای خانان مغول در دست داریم، آل تمغای گیوکخان
بر نامهای است که به پاپ اینوسان چهارم ارسال داشته است (آذری، 280-285). خط و
زبان اصل نامه به فارسی و آل تمغای آن به خط ایغوری است (همانجا) که بر 2 نقطه
نامهخان زده شده است. قدیمیترین آل تمغایی که از زمان ایلخانان ایران به جای
مانده است، مهر ارغونبناباقاخان (حکومت: 683-690ق/1284-1291م) برنامهای به فیلیپ
لوبل پادشاه فرانسه است. نامه به خط و زبان مغولی است (آذری، 76) و سَجْع آل تمغای
آن به خط چینی است (قائم مقامی، «مهرها، طغراها، و ...»، 124). آل تمغای مربعنامه
ارغون به طول و عرض 15 سانتیمتر است. نامه مذکور در آرشیو اسناد رسمی در پاریس
نگهداری میشود (جوینی، مقدمه مصحح، «بط»). نامه دیگری از ارغون به خط ایغوری که به
پاپ اتوریوس چهارم نوشته شده و مهر او را در ذیل دارد، در موزه واتیکان نگهداری
میشود (آذری، 72، 98، 99). در موزه واتیکان نامهای هم به زبان مغولی و خط ایغوری
موجود است که در 701ق/1302م از جانب غازانخان به پاپ بونیفاس هشتم فرستاده شده و
اثر مهر چهارگوشه خان مغول بر آن دیده میشود (همو، 82، 100). متأسفانه چون در
گزارشهای موجود از رنگ این مهر سخنی به میان نیامده است، نمیتوان آن را با اطمینان
آل تمغا دانست، گرچه شکل و هیأت آن از جهات دیگر مشابه آل تمغاهای دیگر ایلخانان
مغول است. به گزارش محمدقزوینی اصل نامه مورخ محرم 704ق/اوت 1304م که به زبان مغولی
از طرف سلطان محمد خدابنده الجایتو (703-716ق/1303-1316م) به فیلیپ لوبل نوشته شده،
در آرشیو اسناد رسمی در پاریس محفوظ است. مهر این نامه به شکل مربع و به طول و عرض
13 سانتیمتر است که در چند جا بر نامه الجایتو زده شده است (جوینی، مقدمه مصحح
«بط»). به گفته پولیو، مستشرق فرانسوی (1787-1945م) قرائن نشان میدهد که عین همین
آل تمغای الجایتو چند سالی پس از مرگ او توسط پسر و جانشينش. ابوسعید بهادر، به کار
برده میشد، تا اینکه مهر جدیدی برای او از پکن فرستادند (ص 1/22). متن فرمانی به
مهر ابوسعید بهادرخان (716-736ق/1316-1336م) در ایران موجود است که 3 محل آن به آل
تمغای این سلطان ممهور است. چون کلماتی از فرمان ناخواناست به درستی معلوم نیست که
دقیقاً در چه سالی نوشته شده است، اما از موضوع فرمان و پارهای قراین دیگربرمی آید
که در 736ق/1336م یا اندکی پس از آن نوشته شده است. در این یرلیغ به «جماعت مغولان
و سلحشوران تاجیک» سفارش شده که به املاک موقوفه مقبره شیخصفیالدین اردبیلی دست
نیندازند (نخجوانی، 40-47). از آنجا که نام سلطان محمد فرزند ابوسعید بهادرخان بر
صدر فرمان آمده است، احتمال داده میشود که متن فرمان در عهد پدرش تحریر و مهر شده
و در زمان خود او صادر شده است، یا اینکه فرمان به نام سلطان محمد (حکومت:
736-738ق/1336-1338م) نوشته شده، لیکن از باب احتمال آل تمغای پدرش را بر آن
نهادهاند. سلطان محمد 8 ماه پس از درگذشت ابوسعید به یاری شیخحسن ایلکانی و حاجی
طغای به تخت سلطنت پدر دست یافت (همو، 47). در اطراف آل تمغای مهر میشده است.
شرفالدین علییزدی ضمن ترجمه احوال امیر تیمور از «آل تمغاءِ لازمالاتباع» (یزدی،
405)، «آل تمغای همایون» (همو، 868)، و «یرلیغ موشح به آل تمغا» (همو، 951) سخن
میگوید. اسکندربیک منشی نیز در گزارش ملاقات تیمور با سلطان علی، مرشد طریقه صفوی،
اشاره به تحریر وقفنامهای دارد که به دستور امیر «به خط قدیم موشح به آل تمغای
مغولی و علامت مُهر امیر تیمور» برنامه او به شارل ششم پادشاه فرانسه، که در آرشیو
اسناد رسمی در پاریس نگاهداری میشود و محمد قزوینی («برنامه امیر تیمور گورکان»،
522) آن را معرفی کرده است، به رنگ قرمز است یا نه. ولی به هر حال اشارات یزدی و
اسکندربیک وجود آل تمغای تیموری را تأیید میکند. آخرین آل تمغای موجود، آن است که
بر فرمان سلطان احمد جلایر (حکومت: 784-813ق/1382-1410م) فرزند شیخاویسبنحسن
ایلکانی زده شده است. این فرمان در ذیالقعده 773ق/مه 1372م، زمانی که احمد هنوز به
سلطنت نرسیده اما بلوک اردبیل در ابواب جمعی او بود (قزوینی، «فرمان سلطان احمد»،
27). صادر گشته و در آن به حکام و مأموران مالیاتی اردبیل سفارش شده که جانب
شیخصدرالدین موسی (704-793ق/1304-1391م)، پسر شیخصفیالدین اردبیلی را نگاه
دارند. بر این فرمان که به خط تعلیق نوشته شده، در 5 نقطه (قزوینی از 4 مقطه نام
میبرد، 25) نقش آل تمغای مخصوص سلطان احمد دیده میشود (نكـ متن فرمان: بيانی،
222-227). این آل تمغا به شکل مربع و هر ضلع آن 5/12 سانتیمتر است. روی آن عباراتی
در 6 سطر به خط کوفی نقش شده است.
بدیهی است که خانان مغول و منسوبان و احفاد آنها به هر نقطهای از دنیای قرون
7-8ق/13-14م، که دست انداختند، آداب فرمانروایی و رسوم دیوانی خود را در آنجا رایج
ساختند، چنانکه امرای چوپانی، ایلکانی یا جلایری، قراختاییان و غیره چنین کردند.
پیش از این گزارش مؤلّف بهار عجم را درباره استعمال آل تمغا در دفاتر سلاطین هند
ملاحظه کردیم. در قصیدهای به مطلع: مدار جان و جهانی توای عزیز وجود ـ ز خلق جمله
عالم تو بودهای مقصود، که بهاءالدین محمد معروف به سلطان ولد
(623-712ق/1226-1312م) فرزند مولانا جلالالدین، در ستایش غیاثالدین (ظاهراً
غیاثالدین مسعود دوم از سلاجقه روم) سروده به اصطلاح آل تمغا به معنای فرمان
برمیخوریم. این نشان میدهد که این کلمه پیش از قرن 8ق/14م، در قلمرو سلاجقه متأخر
روم که زیر نفوذ ایلخانان ایران درآمده بودند، تداول یافته بود (نکـ دیوان سلطان
ولد). خواجه کریمالدین محمود اَقسرایی که کتاب خود مسامرةالاخبار و مسایرةالاخیار
را در 723ق/1323م، به نام امیر تیمور تاش نُوَین پسر امیر حسین چوپان نوشت، در چند
جای تاریخ خود، اصطلاح آل تمغا را به کار برده است. امیر تیمور و پسرش شیخحسن
چوپانی در زمان سلطن ابوسعید و پس از او، حکومت آسیای صغیر را به عهده داشتند و
جانشینان آنها تا 759ق/1358م در این حوالی فرمان راندند. همچنین سیفالدین محمد
فرغانی، شاعر و عارف اواخر قرن 7ق تا نیمههای قرن 8ق/13 و 14م که با اینکه خراسانی
بود، بیشتر عمر خویش را دراَقسرای (اکنون شهر کوچکی در ترکیه مرکزی) گذراند، بارها
از اصطلاحات آل، تمغا و آل تمغا در اشعار خود استفاده کرده است. تاریخ شاهی که شرح
فرمانوایی قراختائیان کرمان است (حکومت: ح 620 تا ح 750ق/1223-1349م) نیز از تمغا
آلزدن بر امثله و بروات سخن میراند (ص 204). این نمونهها نشانگر شناخته بودن آل
تمغا در بیرون از مرزهای ایران زمان مغول است.
گروهی از شعرای دوران مغول و حتی تنی چند از سرایندگان بعد از عهد مغول، با استفاده
از اصطلاحات آل تمغا، تمغا، آل و قره تمغا تشبیهات شاعرانهای ساخته و غالباً
مضامین ظریفی با آنها پرداختهاند که همه دال بر تداول و مصطلح بودن این کلمات در
آن زمانهاست. نمونههایی از این مضامین را میتوان در دیوانهای شعرایی چون سلمان
ساوجی (709-778ق/1309-1376م)، پوربهاء جامی، خواجوی کرمانی (د اواسط سده 8ق/اواسط
سده 14م)، نزاری قهستانی (د 720 یا 721ق/1320 یا 1321م)، سیف فرغانی، و حتی صائب
تبریزی، یافت. برای مزید اطلاع، چند مورد آن در اینجا ذکر میشود: تمغاچی غم تو زد
از اشک آل من ـ تمغای سرخ بر ورق زرّ جعفری (پوربها، به نقل تذکره دولتشاه)، عشق
تمغای سیه کرد مرا بر رُخ زرد ـ تا به خون آل کند چشم من آن تمغا را، چهره زرد مرا
هر که ببیند داند ـ که من از آل رخت اینهمه تمغا دارم (سیف فرغانی)، بر مثال عید
گردون از شفق چون آل زد ـ شکل طغری بین که بر بالای آل آمد پدید (سلمان ساوجی)، نه
هر تن لایق تشریف شاهی است ـ شهادت آل تمغای الهی است (صائب).
مآخذ: آذری، علاءالدین، «روابط مغولها با دربار واتیکان»، بررسیهای تاریخی، س 4،
شمـ 4 (مهر ـ آبان 1348ش)؛ اَقسرایی، محمدبنمحمد، مسامرةالاخبار، به کوشش عثمان
توران، آنکارا، انجمن تاریخ ترک، 1944م؛ آنندراج؛ ابنبطوطه، محمدبنعبدالله، رحله،
بیروت، دارصادر، 1384ق؛ اسکندربیک منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران، امیرکبیر،
1350ش؛ اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران، بنگاه
ترجمه و نشر کتاب، 1351ش؛ اقبال، عباس، تاریخ مغول، تهران، امیرکبیر، 1341ش؛
ایرانیکا؛ بارتولد، ولادیمیر، ترکستاننامه، ترجمه کریم کشاورز، تهران، بنیاد فرهنگ
ایران، 1352ش؛ بهار عجم؛ بهار، محمدتقی، سبک شناسی، تهران، امیرکبیر، 1337ش؛ برهان،
محمدحسینبنخلف، برهان قاطع، به کوشش محمدمعین، تهران، امیرکبیر، 1357ش؛ بناکتی،
فخرالدین، تاریخ، به کوشش جعفر شمار، تهران، انجمن آثار ملی، 1348ش؛ بیانی، شیرین،
تاریخ آل جلایر، دانشگاه تهران، 1345ش؛ بولیو، پل، «اسناد مغولی در موزه طهران»،
آثار ایران، ترجمه غلامرضا رشید یاسمی، تهران، 1314ش؛ تاریخ شاهی، به کوشش
محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1355ش؛ تذکرةالملوک، به
کوشش محمدھۀة< دبیر سیاقی، تهران، طهوری، 1334ش؛ تورک لغتی؛ جوینی، عطاملک، تاریخ
جهانگشا، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1329ق؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعرا، تهران،
کلاله خاور، 1338ش؛ رشیدالدین فضلالله، تاریخ مبارک غازانی، به کوشش کارل یان،
هرنفورد، 1940م؛ همو، جامعالتواریخ، به کوشش بهمن کریمی، تهران، اقبال، 1362ش؛
همو، مکاتبات رشیدی، به کوشش محمد شفیع، لاهور، 1364ش؛ روملو، حسن، احسنالتواریخ،
به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1369ش؛ سلمان ساوجی،
جمالالدین، دیوان، به کوشش منصور مشفق، تهران، صفی علیشاه، 1336ش؛ سلطان ولد،
بهاءالدین محمد، دیوان، تهران، رودکی، 1338ش؛ سمسار، محمدحسن، «فرماننویسی در دوره
صفویه»، بررسیهای تاریخی، س 3، شمـ 1 اردیبهشت 1347ش)؛ سیف فرغانی، دیوان، به کوشش
ذبیحالله صفا، دانشگاه تهران، 1344ش؛ ج 3؛ شریک امین، شمیس، فرهنگ اصطلاحات دیوانی
دوران مغول، تهران، فرهنگستان ادب و هنر ایران، 1357ش؛ صائب، محمدعلی، دیوان، به
کوشش محمد قهرمان، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1365ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع
سعدین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، طهوری، 1353ش؛ غیاثاللغات؛ فرهنگ نظام؛
قائم مقامی، جهانگیر، مقدمهای بر شناخت اسناد تاریخی، تهران، انجمن آثار ملی،
1350ش؛ همو، «مهرها، طغراها و توقیعهای پادشاهان»، بررسیهای تاریخی، س 4، شمـ 2، 3
(خرداد ـ شهریور 1348ش)؛ قزوینی، محمد، «فرمان سلطان اجمد جلایر»، یادگار، س 1، شمـ
4 (آذر 1323ش)؛ همو، «نامه امیرتیمور گورکان»، کاوه، س 3، شمـ 5 (دوره جدید)؛ منشی
کرمانی، ناصرالدین، سمطالعلی للحضرةالعلیا، به کوشش عباس اقبال، تهران، 1328ش؛
نخجوانی، حاجحسین، «فرمانی از فرامین دوره مغول»، نشریه دانشکده ادبیات تبریز، س
5، شمـ 1 (مهر ـ آذر 1332ش)؛ نفیسی، علیاکبر، فرنودسار: وصافالحضرة،
عبداللهبنفضلالله، تجربةالامصار، بمبئی، 1269ق؛ یزدی، شرفالدین علی، ظفرنامه،
به کوشش عصامالدین اورونبایوف، تاشکند، 1972؛ نیز:
Bartold, V. V., Sochineniia, Moskva, Nauka, 1968; Doerfer, G, Tūrkische und
Mongolische Elemente im Neupersisxhen, Wiesbaden, 1965; Hemann, Gottfriedm Ein
Persisch-mongolischen Erlass aus dem Jahr 725/1325 ZDMG, 1975, Vol. 125; Hinz
Walther, "Das Rechnungswesen Orientalischer Reichsfinanzämter im Mittelalter",
Der Islam, 1949, vol. 29; Minorsky V., "Pur – I Baha's 'Mongol' Ode", Iranica,
Tehran University, 1964.
مجدالدین کیوانی