آلِ تَبّان، یا تَبّانیان، خاندان مشهوری از دانشمندان و فقیهان حنفی مذهبی و
سیاست پیشه خراسان در سدههای 4 و 5ق/10 و 11م به روزگار سامانیان و غزنویان. بیشتر
افراد این خاندان به فضل و پرهیزگاری معروف بودهاند. بیهقی نام چند تن از آنان را
آورده است. ابنابیالوفاء نیز فقهای حنفی آل تبان را یاد کرده است. در پارهای از
مآخذ دیگر نیز نکتههای مختصری درباره برخی از اینان آمده است. افراد شناخته شده
این خاندان به این شرحند:
1.ابوالعباس تبانی، فقیه نامدار و جدّ خاندان تبانی. وی تحصیلات خود را در بغداد
نزد ابویوسف یعقوببنایوب انصاری، شاگرد ابوحنیفه و قاضیالقضات بغداد در زمان
هارونالرشید، به انجام رساند. از این رو، او مکتسبات خود را با یک واسطه از
ابوحنیفه آموخته است و آل تبّان همواره به این امر مباهات داشتهاند (باسورت، 179).
به روایتی او خود از یاران و شاگردان ابوحنیفه بود (بیهقی، 198). عبادی او را از
یاران ابوحنیفه و استاد ابو هیثم عُتبهبنخیثمه دانسته است (صص 1-5).
ابنابیالوفاء از ابوالعباسِ تبّانی دیری یاد کرده که نام او احمدبنهارون بوده
است. بنابر نوشته وی، این ابوالعباس در نیشابور نزد ابوالقاسم عبدالرحمنبنرجاء
بردیغزی، ابونصر احمدبنمحمد ابننصیر و ابوالفضل عباسبنحمزه و در مرو نزد
یحییبنسامویه ابنعبدالکریم ذهلی و در ری نزد علیبنحسنبنجنید و محمدبنایوب و
در عراق نزد عبداللهبناحمدبنحنیل و در حجاز نزد علیبنعبدالعزیز بغوی دانش
اندوخته است (1/129-130). حاکم نیشابوری، مؤلف تاریخ نیشابور، نیز از شاگردان
ابوالعباس بوده و او را شیخ اهل رأی در زمان خود به شمار آورده است (ص 82).
ابوالعباس تبّانی (احمدبنهارونبنابراهیم) در رجب 349ق/اوت 960م درگذشت. و فرزندش
ابوصادق تبانی بر او نماز خواند (الجواهرالمضیئة، 1/130).
این دو ابوالعباس تبّانی یکی نیستند زیرا از نظر زمانی با هم مطابقت ندارند.
ابوالعباس مذکور در تاریخ بیهقی را احتمالاً میتوان از نیاکان ابوالعباس
احمدبنهارون دانست که ابنابیالوفاء شرح حال او را به دست داده است. نیز
عبدالغافر فارسی از کسی به نام سعید ابناحمدبنحاتم مشهور به ابوالعباس تبان یاد
کرده که ظاهراً نمیتوان وی را با دو شخص یاد شده تطبیق داد (ص 369).
2.ابوصالح تبانی (د 400ق/1010م)، دایی مادر ابوصادق تبانی و یا دایی خود ابوصادق
بوده است (بیهقی، 198، 208) که شرح حال وی پس از این خواهد آمد. ابوصالح در زمان
سامانیان امامت حنفیان غزنه را داشته است. سلطان محمود هنگامی که سپهسالار سامانیان
در خاسان بود، از اعتبار تبانیان در نزد فقهای حنفی آگاهی یافت. بدین لحاظ در
385ق/995م ابوصالح را به غزنه دعوت کرد تا در آنجا پیشوایی مذهب حنفی را برعهده
گیرد. او به غزنه آمد و در مدرسه بُستیان آن شهر به تدریس پرداخت (بیهقی، 199).
ابوسلیمان داوودبنیونس و برادر او قاضی زکی محمود، از شاگردان ابوصالح بودند.
ابوصالح در 400ق/1010م درگذشت و چون فرزندی نداشت، سلطان محمود غزنوی به خواجه
ابوالعباس اسفراینیِ وزیر فرمان داد تا مراسم عزاداری او را برپا دارد.
3.ابوطاهر تبانی، عبداللهبناحمد (د اواخر 425ق/1034م) معروف به قاضی ابوطاهر،
قضای طوس و نسا را بر عهده داشته و بیشتر دوران زندگی را در نیشابور گذرانده است
(بیهقی، 211). هنگامی که مسعود غزنوی از ری فصد نیشابور کرد، ابوطاهر به استقبال او
شتافت. مسعود به او گفت که ما تو را خواسته بودیک که به ری بیایی و قاضیالقضات
آنجا شوی، لیکن آن را به دیگری دادیم. اکنون بهتر است که همراه ما بیایی، چه نایبان
تو قضای طوس و نسا را برعهده خواهند گرفت؛ قضای نیشابور را نیز بر آن میافزاییم.
او سپس ابوطاهر را با خود برد. پس از چندی ابوطاهر از سوی سلطان مسعود مأموریت یافت
که همراه ابوالقاسم حصیری به رسالت نزد قدرخان (حکومت: 415-423ق/1024-1032م) به
کاشغر برود. سفر آنان در ربیعالاول 422ق/مارس 1031م آغاز شد (بیهقی، 84، 220).
آنها مأمور بودند که خبر جلوس سلطان مسعود را به آگاهی قدرخان برسانند و دختر او را
برای مسعود خواستگاری کنند. این مسافرت نزدیک 4 سال به درازا کشید و جریان مذاکرات
در 423ق/1032م قدرخان درگذشت و فرزندش ارسلانخانبغراتگین به جایش نشست. قاضی
ابوطاهر پس از آنکه مأموریت خود را انجام داد، عازم غزنه شد، لیکن در نزدیکی آن شهر
در شهرکی به نام «یَرْوان» درگذشت (اواخر 425ق/1034م). هیأت همراه او در شوال
425ق/سپتامبر 1024م به غزنه وارد شد. بیهقی مرگ او را مشکوک دانسته و روایتهای
گوناگون در این باره نقل کرده است (صص 425، 527). یکبار نیز نام او را به صورت
بوطالب تبانی آورده و دانش و پرهیزگاری او را ستوده است (ص 198).
4.ابوصادق تبانی (د پس از 430ق/1039م)، از فرزندزادگان ابوالعباس تبانی بود و عمری
دراز یافت (بیهقی، 198). ابوصادق در رباطی که مانک علیمیمون در آن روزگار در
نزدیکی غزنه ساخته بود، اقامت گزید (بیهقی، 128). به گفته بیهقی وی در همه دانشهای
متداول آن عصر سرآمد بود و هر روز افزون از 100 فتوی را جواب میداد (ص 198). بیش
از انکه به غزنه آید در نیشابور میزیست. در 402ق/1011م سلطان محمود، خواجه
علیمیکائیل را مأمور کرد که به نیشابور رود و او را بنوازد و به مرحمت سلطان
امیدوار سازد. سلطان در این مورد گفت: «مذهب راست از آنِ امام بوحنیفه رحمةالله،
تبانیان داند و شاگردان ایشان؛ چنانکه در ایشان هیچ طعن نتوانند کرد» (بیهقی، 209).
ابوصادق ظاهراً تا 414ق/1023م همچنان در نیشابور بود، چه در این سال سلطان محمود به
به حسنک وزیر که عازم حج بود، دستور داد که با خود برد. پس از رسیدن به بلخ، سلطان
محمود آنان را به حضور پذیرفت، اما چون دانست که حسنک، ابوطاهر تبانی را با خود
نیاورده، به سردی با آنان برخود کرد و و به گفته بیهقی چنانکه باید از ابوصادق
تجلیل نکرد. لیکن پس از مدتی که ابوالعباس و قاضی علیطبقاتی و دیگر دانشمندان روی
داد، آوازه فضل و دانش او بخواهد و بنوازد. محمود از او خواست که در سفر
ماوراءالنهر او را همراهی کند و سپس به غزنه بازگردد، لیکن حسنک این مسافرت را صلاح
ندانست و او را با خود به نیشتبور برد. محمود پس از بازگشت از سفر ماوراءالنهر و
هند از انها را به حضور خواند. اینبار ابوصادق از سوی سلطان محمود به قاضیالقضاتی
خَتْلان منصوب شد و در رباطِ مانک علیمیمون جای گرفت و از اعتماد کامل غزنویان
برخوردار شد (بیهقی، 209-211).
در زمان سلطان مسعود نیز او به رسالت از سوی وی نزد ارسلانخانبغراتگین و بغراخان
فرزندان قدرخان به کاشغر رفت. مسعود به هنگام اعزام وی به او نوید اعطای منصب قضای
نیشابور داد. ابوصادق در ذیقعده428ق/اوت 1037م حرکت کرد و یک سال و نیم در سفر بود.
در همین مسافت بود که بغراخان در حق وی گفت: «او همه مناظره و کار بوحنیفه میارد»
(بیهقی، 529). ابوصادق همه جا با استقبال بزرگان روبرو گشت و درستی و امانت او
ستوده شد. لیکن در بازگشت در «جِرْم» یکی از شهرهای بدخشان به دست حاکم آنجا اسیر
شد و اموال او به غارت رفت و چون بیم جانش میرفت، خود را با حیله از بند رهانید و
در 430ق/1029م به غزنین درآمد. سلطان مسعود به او قول داد که خسارت مالی او را
جبران کند و قضای نیشابور را بدو دهد (بیهقی، 528-529).
ابنابیالوفاء از یکی از فرزندان ابوالعباس تبانی (احمدبنهارون) به نام منصور و
مشهور به ابوصادق نیشابوری نام میبرد که در 372ق/982م درگذشته است. وی نیز ازجمله
محدّثان و فقیهان حنفی بوده و به زهد و پرهیزگاری شهرت داشته است (2/181). این شخص
ظاهراً غیراز ابوصادق تبانی مورد بحث است، چه ابوصادق اخیر تا 430ق/1039م پس از آن
زنده بوده است.
5.ابوبشر تبانی، از قدمای تبانیان بود و در زمان سامانیان از فقیهان نامور خراسان
شمرده میشد. به گفته بیهقی او بسیار متمول بوده است و «ساخت زر» میداشت (ص 199).
بیهقی از تبانیان، شخص دیگری به نام حسن تبانی را ذکر میکند که دانسته نیست از این
دودمان بوده یا نه. به گفته وی حسن تبانی از سرداران غزنوی بوده و در جنگهای چندی
همچون جنگ مرو در هرات همراه سلطان محمود جنگیده و پس از آن به خدمت مسعود غزنوی
درآمده است. او د 432ق/1041م در جنگ شاهملک (هم پیمان مسعود) با خوارزمیان که به
پیروزی غزنویان انجامید، شرکت داشته است ٠بیهقی، 689).
مآخذ: ابنابیالوفاء، محمدبنمحمد، الجواهرالمضیّة، حیدرآباد دکن،
دایرةالمعارفالنّظامیة، 1332ق، 2/255، 257، 292، 386؛ بارتولد، و.و.،
ترکستاننامه، ترجمه کریم کشاورز، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1352ش؛ 1/620-621،
631-32؛ باسورث، کلیفورد، ادموند، تاریخ غزنویان، ترجمه حسن انوشه، تهران،
امیرکبیر، 1362ش، 1/132؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش قاسم غنی و علیاکبر
فیاض، تهران، خواجو، 1362ش، صص 214-215؛ حاکم نیشابوری، به کوشش بهمن کریمی، تهران،
ابنسینا، 1329ش؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، مطیعة
دایرةالمعارفالعثمانیه، 1383ق، 3/13-15؛ عبادی، محمدبناحمد،
طبقاتالفقهاءالشافعیة، به کوشش گوستا ویتستام، لیدن، 1964م؛ عبدالغافر فارسی،
ابوالحسن، تاریخ نیشابور، قم، 1362ش.
سیدعلی آل داود