آل برهان، یا بنبمازه، خاندانی روحانی و سیاسی در ماوراءالنهر و بخارا در سده 6 و
7ق/12 و 13م. از اینرو اینان را «آل برهان» خواندهاند که نزدیک به همه
پیشوایانشان عنوان «برهانالدین» یا «برهانالملة والدین» داشتهاند. شهرت «بنی
مازه» را از نیای بزرگ خود عُمَربنمازه گرفتهاند. اینان، هم ریاست دینی منطقه خود
را داشتند و هم به علت داشتن ثروت و مکنت فراوان، از ریاست دنیوی برخوردار بودند.
آل برهان از مرو برخاسته بودند، ولی از نژاد عربهای مهاجر بودند و نسبت خود را به
خلیفه دوم عمربنالخطاب میرساندند. چنین مینماید که نهاد دیانت اسلام و سازمان
دینی مسلمانان در ماوراءالنهر و شهرهای ترکستان لااقل در دوران قَراختاییان و
جانشینان آنها، از اهمیت اجتماعی و سیاسی ویژه و از بنیاد مستحکم تری در برابر
قدرتهای غیردینی آن روزگار، برخوردار بوده است. شخصیتهای شناخته شده آل برهان،
امامت مسلمانان حنفی مذهب ماوراءالنهر را که در آن سامان اکثریت و قدرت قابل توجهی
بودند، با امارت سیاسی بخارا توأماً داشتند و بدین لحاظ بود که از اینان گاه با
عنوان «امام» و گاه «سلطان» یاد میشد، ولی عنوان «صدر» بر دیگر عناوین ایشان غلبه
داشت. گاه نیز در بخارا به عناوینی چون «صدر جهان» و «صدر شریعت» برمیخوریم.
معمولاً این گونه خاندانها از املاک وسیع و پردرآمد و نفوذ اجتماعی بسیار برخوردار
میبودند و از اینرو میتوانستند بیرون از حوزه اقتدار دینی نیز اعمال قدرت و
کمابیش مانند حاکمان مستقل شهرها رفتار کنند و با قوای غیردینی ترکان حاکم کشمکش
داشته باشند.
آل برهان به دنبال چند سلسله از صدور وابسته به خاندانهای صفاری و اسماعیلی در
بخارا، به منصب صدارت رسیدند. بنیادگذار این خاندان، عبدالعزیز عمربنمازه است.
نویسندگان، به همه افراد برهان، جزآل برهان به دنبال سلسله از صدور وابسته به
خاندانهای صفاری و اسماعِیلی در بخارا، به منصب صدارت رسیدند. بنیانگذار این
خاندان، عبدالعزیز عمربنمازه است. نویسندگان، به همه افراد برهان، جز عبدالعزیز
اول، عنوان شهید دادهاند. دلیل این اطلاق ظاهراً این است که برجستهترین چهره آل
برهان، حسامالدین عمر و شماری بسیار از افراد آن بدست قراخانان و قراختاییان کشته
شدند. گرچه اطلاعاتی از برهانیان حنفی بخارا در گزارشهای تاریخی و ادبی آمده است،
اما نمیتوان چهره روشنی از همه اعضای آن به دست داد یا سلسله نسب قابل اعتمادی
برای ایشان تهیه کرد. چهرههای مشهور آل برهان، که بیش و کم شناخته شدهاند، به این
شرحند:
1.برهانالدین، صدرکبیر، امام عبدالعزیزبنعمربنمازه بخاری، فقیه و عالم. او
نخستین فرد شناخته شده این خاندان است. عبدالعزیز مردی دانشمند، فقیه و مرجع دینی
مردم بود. در فقه چنان نسلطی داشت که او را «ابوحنیفه ثانی» و «بحرالعلوم» لقب
دادند. عنوانهای دینی «امام» و «برهانالدین» پس از وی به فرزندان و جانشینانش داده
شد. لقب «صدر» را، سنجربنملکشاه سلجوقی که در 495ق/1102م برای تحمیل سیطره خویش
برقراخانان به ماوراءالنهر و بخارا آمده بود، به عبدالعزیز داد و او را به جای یکی
از پیشوایان مذهبی صفاری به عنوان حاکم بخارا برگماشت؛ وی همچنین، خواهر خود را به
عقد عبدالعزیز درآورد. این عنوان و «صدر جهان» و «صدرُالصَدور» نیز پش از او، بر
بیشتر جانشینانش اطلاق گردید. او را به سبب پایهگذاری این خاندان، صدر کبیر، صدر
ماضیو ابوالصدور نیز گفتها ند. این فُندُق وی را به عنوان یکی از همدرسان پدر خود
معرفی کرده است.
2.عمربنعبدالعزیز: (مقـ 536ق/1142م)، فقیه، محقق، منطقی و پیشوای دینی، مشهور به
«حسامالدین عمر شهید» بود و پس از پدر جانشین وی شد و ضمن احراز مقام فقاهت و
فتوا، حاکم بخارا گردید. عمر از عالمان و فقیهان مشهور آل برهان است؛ او را از
دانشمندان بزرگ این خاندان شمرده و گفتهاند که در علم منطق نیز مهارت داشته و
آثاری در این زمینه از خود به جای گذاشته است. در زمان او حادثه بزرگی در
ماوراءالنهر و ترکستان روی داد و ان حمله قراختاییان از سوی چین به سمرقند و بخارا
بود. در جنگ میان سلطان سنجر و گورخان ختایی، معروف به جنگ قَطَوان،
عمربنعبدالعزیز کشته شد؛ از اینرو او را «حسامالدین شهید» گویند. پس از استیلای
قراختاییان، آل برهان با تسلیم شدن در برابر حاکمان جدید و قبول باجگذاری آنان،
همچنان بر مسند قدرت روحانی و سیاسی باقی ماندند. قراختاییان از اینان به عنوان
نمایندگی خود استفاده میکردند.
3.تاجالدین والاسلام احمدبنعبدالعزیز، فقیه. وی برادر حسامالدین عمر است و پس از
کشته شدن برادر، از سوی گورخان، به عنوان ناظر بر اعمال آلپتَکین، حاکم بخارا،
برگزیده شد تا هر کاری که او کند به اشا رت و رأی تارجالاسلام باشد.
4. برهانالدین، صدر جهان، شمسالدین محمدبنعمر، فقیه و پیشوای دینی. او پس از
درگذشت عمویش احمد، به مقام پیشوایی حنفیان ماوراءالنهر دست یافت. وی در 559ق/1164م
که حاکم بخارا بود، مدتی از حمله ترکان قَرلُق به بخارا جلوگیری کرد تا
چَغریخانبنحسین تگین حاکم ختایی در رسید و به دفع آنان پرداخت. سوزنیِ شاعر او
را مدح گفته است.
5. برهانالدین، صدرجهان، صدرالصدور عبدالعزیزبنعمر، فقیه و پیشوای دینی و سیاسی.
وی از برجستهترین افراد آل برهان است و پس از برادرش محمد به پیشوایی رسید.
گفتهاند که علم فقه را از سَرَخسی و حُلُوانی آموخته است. او از قدرت سیاسی و دینی
برخوردار بود و از اینرو نفوذ اجتماعی فراوان داشت. نویسندگان از او با عنوان
سلطانِ دستاوردارانِ جهان یاد کرده و گفتهاند از ثروتمندترین افراد روزگار خود
بوده است. عوفی از او حکایت میکند که: وقتی دانشمندی غریب که به تعلّم به سمرقند
آمده بود، خیانتی عظیم کرد، سلطان سمرقند او را بگرفت و خواست که برنجاند و گفت
اگرچه بدین خیانت مستوجب کشتن است، اما چون دانشمند و غریب است، او را 30 تازیانه
بزنند. صدر جهان گفت: اگر پادشاه هر تازیانهای را به 000‘1 دینار زر سرخ بفروشد،
خزانه را توفیری تمام باشد و دانشمند را از آن ورطه بیرون اورد؛ و این واقعه در
ماواءالنهر مشهور است. گفتهاند که وی در اواخر عمر بر اثر کتاب خواندن بسیار،
بینایی خود را از دست داد. وی همان کسی است که محمدبنزُفَرِبنعمر، تاریخ بخارا
تألیف ابوبکربنمحمدبنجعفر نَرشَخی را در 574ق/1178م به نام تلخیص کرد.
6.سیفالدین محمدبنعبدالعزیز: (زنده ح 617ق/12201م). از عالمان و فقیهان آل برهان
است. از زندگی او چندان چیزی دانسته نیست. چنین مینماید که یو نویسنده کتاب
تعلیقةفیالخلاف باشد.
7.برهانالدین محمودبناحمد: (د 570ق/1174م)، فقیه، محقق و پیشوای دینی و سیاسی. وی
از نظر علمی از پرآوازهترین افراد این خاندان است. محمودبناحمد مانند دیگر
پیشوایان دینی و سیاسی آل برهان برکشیده قراختاییان به مقام سیاسی و مذهبی
ماوراءالنهر و بخارا بود و بدین جهت او نیز برای قراختاییان مالیات گرد میآورد و
خود با جگزار آنان بود. با اینکه دارای مقام سیاسی بود. جایگاه بلند علمی ویژهای
داشت چنانکه او را «دریای متلاطم دانش» میخواندند.
محمود را آثار ارزندهای نیز بود که برخی را بدین گونه بر شمردهاند: 1. محیط
برهانی، در فقه؛ 2. ذخیرةالفتاوی مشهور به الذخیرةالبرهانیة، مجموعهای است از
فتاوای حسامالدین عمر و خود وی؛ 3. التجرید؛ 4. تتمةالفتاوی؛ 5.
شرحالجامعالصغیر؛ 6. شرحالزیادات؛ 7. شرح ادبالقضا؛ 8. الفتاوی؛ 9. الواقعات؛
10. الطریقةالبرهانیه.
8. صدر جهان محمدبناحمد، (د 616ق/1219م). از عالمان بنام و پیشوایان ماوراءالنهر و
فرمانروای بخارا بود. قدرت سیاسی و شوکت اجتماعی فراوان داشت و به عناون حاکم دست
نشانده و باجگزار قراختاییان کار میکرد. محمدبناحمد به شیوه نیاکان خود، ضمن
اینکه بالاترین مرجع مذهبی حنفیان بخارا در روزگار خود بود، دیگر فقیهان و عالمان
دینی ماوراءالنهر را نیز تحت فرماندهی و نظارت عالی خود میداشت. سازمان روحانی
قدرتمندی پدید آورد که گفته شده حدود 000‘6 فقیه در آن عضویت داشتند و او هزینه
زندگی آنان را میپرداخت. صدر جهان در 603ق/1207م حج گزارد و در این سفر چنان
رفتاری از وی دیده شد که حاجیان او را «صدر جهنم» خواندند، زیرا شکوه شاهانه او را
شایان یک دانشمند نمیشمردند. گویند بیش از 100 شتر بار و بنه سفر او را حمل
میکردند؛ او مراسم حج را در حالی که بر تخت روانی نشسته بود و دیگران آن را حمل
میکردند، انجام داد. گفت و گوی او با درویش گرسنه و برهنهای به او برخورد و پرسید
که آیا نزد خداوند اجر حج مرد مستمندی که با این همه دشواری حج به جای آورده با حج
صدر که با آنهمه شکوه ادا شده، بربار خواهد بود. صدر پاسخ داد که البته هر دو یکسان
نخاوهد بود، زیرا که من فرمان خدا میبرم و تو بر خلاف عمل میکنی. خداوند به من
گفته است: «اگر امکانت هست حج ادا کن» و به تو گفته: «خود را به دست خویش هلاک
مساز». بدین قرار مرا دعوت کرده و تو را از زیارت مکه معاف داشته است؛ من مهمانم و
تو طفیلی، و هرگز طفیلی را حرمت مهمان نیست. در 613 یا 614ق/1216 یا 1217م، که
سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه آهنگ جنگ با خلیفه عباسی الناصرالدینالله کرد و
رهسپار عراق شد، محمد و برادرش لفتخار جهان و دو فرزندش ملکالاسلام و عزیزالاسلام
را به خوارزم تبعید کردف ولی اینان همگی در 616ق/1219م هنگام فرار ترکان خاتون مادر
خوارزمشاه، به امر او کشته شدند. از افتخار جهان و دو پسر یاد شده محمدبناحمد چیزی
دانسته نیست، جز اینکه گفتهاند که آن 3 نیز از عالمان و فقیهای آل برهانند.
9.برهانالدین، تاجالاسلام عمربنمسعود. وی از عالمان مشهور این خاندان است. از
زندگانی وی اطلاع روشنی در دست نیست، همین قدر گفته شده است که او معاصر «قلیج
طمغاجخانابراهیمبنحسین» و پسرش «قلیجخانعثمانی» بوده و در 609ق/1212م کشته
شده است؛ وی استاد عوفی بوده است. احتمال داده شده است که ابوالقاسم
محمودبناحمدبنابوالحسن فاریانی (د 607ق/1210م) کتاب خالصةالحقایق را در اخلاق و
حِکَم در 597ق/1201م، به نام او تألیف کرده باشد.
10.نظامالدین محمدبنعمر. وی از عالمان صاحب نام آل برهان به شمار آمده است، اما
از احوال او چندان چیزی دانسته نیست. عوفی که معاصر وی بوده و او را دیده است،
آگاهی روشنتری بدست میدهد و میگوید: محمد به دلیل اختلافات خانوادگی ترک دیار
کرده به خراسان آمده و مدتی در این سامان اقامت گزیده است. عوفی در 600ق/1204م
هنگام سفر از خراسان به بخارا، او را در «آموی» دیده و چند روزی نزد او مانده و
نامهای از وی برای پدرش عمربنمسعود برده است. وی محمد را چنین میشناساند: «جوانی
که چرخ پیر در هنر، چو آن جوان نیاورده بود و ایام در اثنای دوران از ابنای خود مثل
او نپرورده. در دقایق فتوی بر مشایخ کبار فایق آمده بود و در میدان فضایل بر سواران
افاضل سابق؛ و در غوامض علوم حساب و هندسه و جبر و مقابله کس با او مقابله نتوانستی
کرد و در حل مشکلات اقلیدس، افلاطون پیش او زبون بودی». سال درگذشت او دانسته نیست.
آل برهان علاوه بر نقش علمی و سیاسی در ماوراءالنهر و بخارا، نقش ادبی و ادبپروری
نیز داشتند. بیشتر عالمان این خاندان، افزون بر تخصصهای ویژه در علوم دینی و مذهبی،
در ادبیات بهویژه ادبیات فارسی دست داشتند و عدهای از آنان به زبان پارسی شعر
میسرودند. در دوران فرمانروایی اینان، به دلیل دانشمندی و دانشپروری عالمان این
سلسله، ماوراءالنهر و بخارا کانون دانش و دانشمندان و مرکز نشر علوم رایج آن روزگار
بود و از اینرو در سده 6 و 7ق/12 و 13م، عالمان و فقیهان و ادیبانی بس نام آور در
این سامان پرورده شدند.
آل برهان، با همه رنجهایی که در کشاکش قدرتهای قراختاییان و خوارزمشاهیان تحمل
کردند، همچنان بر مسند قدرت سیاسی و فرمانروایی بخارا و رهبری دینی ماوراءالنهر
ماندند. آنان در آغاز به وسیله خوارزمشاهیان به قدرت رسیدند و سپس سلطه قراخانان و
قراختاییان را پذیرا شدند و بدین لحاظ خشم سلاطین خوارزمشاهی را به زبان خود
برانگیختند، اما سرانجام در 638ق/1240م قیامی مردمی با رهبری شخصی به نام محمود
تارابی آهنگر و غربال ساز (یا سپرساز) در برابر سلطه قراختاییان روی داد که منجر به
سقوط قدرت ایشان گردید. به دنبال سقوط قراختاییان، فرمانروایی سیاسی و صدارت مذهبی
آل برهان نیز، که وابسته به آنان بودند، سقوط کرد و بدین جهت با استقرار قدرت جدید
تارابی، فقیه حنفی محمدبناحمد محبوبی به جای فقیهان حنفی برهانی پیشوای حنفیان
ماوراءالنهر شد و پس از آن، سلسله فقیهان محبوبی ریاست و رهبری مردم را عهدهدار
شدند.
مآخذ: ابناثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، دارصادر، 1982م، 11/310-311؛ اراز، محمد
سارلی، ترکستان در تاریخ، تهران، امیرکبیر، 1364ش، ص 112؛ بارتولد، و ...،
ترکستاننامه، ترجمه کریم کشاورز، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1352ش، 2/7، 117، 686،
740-742، 893؛ بغدادی، اسماعیل پاشا، هدیةالعارفین، بیروت، 1955م، 2/107؛ بیهقی،
علیبنزید، تاریخ بیهق، به کوشش کلیمالله حسینی، حیدرآباد دکن، 1968م، ص 183؛
زامباور، ادوارد ریتر، نسبنامه خلفا و شهریاران، ترجمه محمدجواد مشکور، تهران،
خیام، 1356ش، ص 319؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوسی، 1363ش،
2/59-60، 159؛ عوفی، محمد، لبابالالباب، به کوشش ادوارد براون، لیدن، 1906م،
1/175-178، 332-338، 2/387-388؛ کحاله، عمررضا، معجمالمؤلفین، بیروت،
داراحیاءالتراثالعربی، 10/176، 12/146؛ لکهنوی، محمد عبدالحی، الفوائدالبهیّة،
بیروت، 1324ق، ص 98؛ نرشخی، محمدبنجعفر، تاریخ بخارا، ترجمه محمدبننصر قباوی، به
کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، توس، 1363ش، صص 141-143.
بخش معارف