آصَفِبن بَرْخِیا (در عبری، آسافبن برخیا) ، وزیر یا کاتب یا ندیم حضرت
سلیمان، تقریباً در همة روایات و داستانهایی که ضمن آنها از این شخصیت نیمه تاریخی
ـ نیمهافسانهای یادی به میان آمده، به آیة 40 از سورة 27 (نمل) اشاره شده است:
سلیمان از یاران پیرامون خویش خواست که پیش از وارد شدن ملکة سبا تخت او را در
پیشگاه وی حاضر آورند و یکی از ملازمان او گفت که در یک چشم برهم زنی، به نزد تو
میآورم» (نمل/27/40)، مفسران قرآن دربارة کسی که چنین پیشنهادی داده بر یک قول
نیستند. برخی او را جبرئیل و یا فرشتهای دیگر دانستهاند و گروهی آدمیزاده
پنداشتهاند: ابنعبّاس وی را آصفبن برخیا دانته که بر اسم اعظم آگاهی داشته است
(طبری 19/103؛ فخر رازی 4/197؛ رازی 4/163، ابوالفتوح رازی سمعیابن میکیا را بر
تبارنامة او میافزاید). ابنمسعود گوید وی خضر(ع) بوده است (رازی؛ فخر رازی،
همانجایها). قناده فقط به «مردی از آدمیان» (فخر رازی) که نامش تملیخا بود (رازی)
اشاره میکند. ابنزید نیز گوید: «وی مردی نیکوکار بود از جزیرهای در دریا» (رازی
و فخر همانجایها). مجاهد نام او را مِسْطح اسطوح ـ اسطوم و یا اسطوس ـ ذکر کرد
(رازی، 4/164؛ قس: فخر رازی، 4/197؛ اکثر این روایات در طبرسی، 5/6-225، میبدی،
7/222 و دیگران آمده است).
سیوطی در فصل «مبهمات قرآن» (4/104) چند نام دیگر بر نامهای بالا افزوده است:
ذوالنور، بلخ، ضبّه نیای بزرگ قبیلة ضبه (نیز نکـ میبدی، 7/222). طباطبایی (15/363)
گفتههایی را که دربارة هویت او روایت شده، موجه نمیداند.
ولی بیشتر مفسران، این مرد را آصفبن برخیا وزیر و مؤتمن و دوست سلیمان و به قولی
وزیر، کاتب و معلم روزگار کودکی او دانستهاند که اسم اعظم خدا را میدانسته است و
چون حق را بدین نام میخوانده، دعایش اجابت میشده است. لاهیجی (3/424)، ضمن تصریح
بدین نکته که «در احادیث اهل بیت علیهمالسلام متکثّرالورود است که آن کس آصف برخیا
بوده» میگوید در پارهای از منابع اسلامی مانند مهجالدعوات و عیون اخبارالرضا
آمده است که برخی از اولیای دین مانند امام موسی کاظم(ع) خدای را به نام اعظمش که
آصف او را بدان میخوانده، خواندهاند. مؤیّدِ گفتة لاهیجی روایات وارد در برخی
تفاسیر دربارة چگونگی دعای آصف برخیاست. قرطبی (13/204) از عایشه نقل میکند که
پیامبر(ص) گفت: دعایی که آصف ضمن آن خدای را به اسم اعظمش خواند «یا حیُّ یا
قَیُّومُ» بود، ولی راویان دیگر مانند زهری و مجاهد آن دعا را به گونة دیگری نقل
کرده که حضرت امام علیالنقی(ع) به برادر خود موسیبن محمد گفت: اشارة حق تعالی در
آن آیه (نمل/27/40)، به آصف برخیا بوده است.
در پارهای مآخذ آصف نام یکی از مغنیان داوود، و در برخی دیگر دوست سلیمان معرفی
شده است. در کتاب مزامیرِ عهد عتیق، مزمور پنجاهم، به نام آساف است. که به قول
بعضی، تنها برای چند مزمور از مزامیر آهنگهایی ساخته است، اما روشن نیست که این
همان آصف برخیاست یا کسی دیگر.
در دایرهالمعارف جودائیکا مدخل جداگانه به عنوان آصف یا آساف برخیا نیامده و فقط
در 2 جا ضمن شرح موضوعات دیگر، بدین نام اشاره شده است. نکتة درخور توجه به اینکه
هیچ یک از این 2 اشاره در ضمن گزارش احوال حضرت سلیمان طبق مآخذ مورد اعتماد
یهیودیان نیست، بلکه آنجا که در شرح داستان ملکة سبا بر پایة روایات اسلامی سخن
میگوید، میافزاید: «سلیمان به اشارة رایزنانش تصمیم به آوردن تخت بلقیس به
اورشلیم گرفت». نیز میگوید: یکی از این مشاوران به گفتة مفسران اسلامی، آصف بوده
است. همین دایرهالمعارف (13/1424) میگوید که: «داستان ملکة سبا در آیات 17-45 از
سورة 27 (نمل) بسیار نزدیک است به آنچه آنچه در «ترگوم ثانی» (در احوال استر)
دربارة سلیمان و بلقیس آمده است. باتوجه به لحن بیان جودائیکا و اینکه مدخل
جداگانهای به آصف اختصاص نداده است و نیز به دلیل اینکه این دایرهالمعارف ذیل
سلیمان اشارهای به موضوع ملکه سبا و آصف وزیر سلیمان نکرده، میتوان نتیجه گرفت که
یهودیان به آصف به عنوان شخصیتی تاریخی نگاه نمیکنند. در این کتاب (15/108) اشاره
شده است که مفسران مسلمان، هنگام نسبت دادن حکمت و درایت و قدرت به سلیمان و وزیرش
آصف، عموماً از روایات نیمه دینی یهودی (اگَّده» و افسانههایی که گاه ریشة ایرانی
دارند، متأثر بودهاند، اما مسلمانان در این اعتقاد خویش، بر آیات قرآنی (از قبیل:
انبیاء/21/81-82؛ نمل/27/17-18؛ سباء/34/13؛ ص/38/36، 39-40) استناد میکنند نه
روایات نیمهافسانهای یهودی ـ ایرانی.
در روایات و افسانههای یهودی که از سوی گروهی از مورخان و مفسران مسلمان، مانند
احمد نیشابوری، طبری، ابناثیر، ابنواضح یعقوبی، و در قرون بعدی، حمدالله مستوفی و
خواندمیر با توصیفهای بیشتری گزارش شده است، یک جای دیگر به نام آصف برخیا
برمیخوریم و آن ضمن داستان ازدواج سلیمان با دختر فرعون (و به روایتی، با دختر
پادشاه جزیرة صیدون) است. برپایة این گزارشها، سلیمان پدر دختر یاد شده را کشت و وی
را به زنی گرفت. پس از چندی برای تسلای آن زن پیکرهای از پدر او را در قصر نهاد.
دختر به پرستش آن پیکره پرداخت. آصف روزی ضمن اعتراض به سلیمان وی را گفت: «چهل روز
است که در خانة تو غیر خدا را میپرستند». چون سلیمان به حقیقت پی برد، آن زن را
کیفر کرد، اما مفسران به استناد چندین آیه از آیات قرآن (ص/38/30، 40؛ انعام/6/85)
انتساب قتل را به سلیمان که پیامبر برگزیدة خداست، نمیپذیرند.
به دنبال شرح ماجرای یاد شده (یا بر پایة برخی افسانههای دیگر که متضمن قصة گم شدن
انگشتری سلیمان است)، باز یادی از آصف شده است بدین شرح که دیوی به نام صَخْر خاتم
سلیمانی را ربود و در هیأت سلیمان بر تخت پادشاهی نشست و پایة کار خود را بر ستم و
تبهکاری نهاد. آصف که رفتار پیامبر خدا را غیرعادی دید، در کار او به در آورد و به
سلیمان بازگرداند.
چون در روایات و تفسیرها، همهجا آصف وزیری خردمند، سیاستمدار و مدیر معرفی شده،
نام وی در ادب فارسی نیز چنین معنایی به خود گرفته است. در سیاست نامة نظامالملک
(ص 217) نام آصف به عنوان وزیری کاردان و آگاه در ردیف نام پیران ویسه، بوذر جمهر،
صاحببن عباد، آل برمک و بعمیان آمده است. برخی از شاعران مانند مجیر بیلقانی،
سوزنی سمرقندی، انوری، ضیاءالدین سنجری، ابنیمین، فتحعلیخانصبا و جز ایشان،
ممدوحان خود را در حکمت و درایت به آصف مانند کردهاند و آنان را در قالب ترکیباتی
مانند «آصف جم اقتدار»، «آصف جمشید رتبت» و جز آن ستودهاند. چنین مینماید که حافظ
شیرازی بیش از دیگران از نام آصف بهره گرفته است. وی افزون بر یکی دو مضمون لطیف که
بر پایة داستان آصف و سلیمان پرداخته، این نام با ترکیباتی چون آصف ثانی، آصف عهد،
آصف ملک سلیمان و آصف دوران را به صورت عناوین و القابی احترامآمیز در وصف وزیران
همزمان خود به کار برده است (نکـ حافظ غزلهای: 25، 28، 171، 219، 272، 286، 359،
362، 363).