آزُف ، یا آزوف، اَزوف، اَزَف، آزاق، اَزاق، اَزَق، آزوو، آزاقوف، بندری در استان
رستوف ، از جمهوری شوروی سوسیالیستی روسیه، واقع در جنوب شرقی بخش اروپایی روسیه،
بر کرانة چپ دلتای وسیع رود دُن، در 7 کیلومتری شرق خلیج تاگانروگ (از دریای آزف) و
25 کیلومتری جنوب غربی شهر روستوف. با ْ39 و َ25 طول شرقی و ْ47 و َ7 عرض شمالی و
000‘59 نفر جمعیت (و بستر جدید جغرافیایی، سرشماری 1969م). این بندر آخرین ایستگاه
راهآهن باکو ـ روستوف کنار دن است و یکی از کهنترین شهرهای منطقه دن سفلی به شمار
میآید. نام پیشین آن تنائیس ، تانا، تانه) بوده و و از سدة 5ق/11م به نام فرمانده
پولونچها (پولوتسی ، شاخة غربی قِپچاقها) آزف نامیده شد (قاموسالاعلام).
سیمای طبیعی: اراضی این بندر چون دیگر بخشهای ساحلی دریای آزف (پالوس مئوتیس کهن)
پست و مرکب از رسوبات شن و صدف است. آب و هوای آن نیز چون دیگر مناطق دریای آزف
بَرّی با زمستانهای سرد و نسبتاً خشک و بادهای شدید است که بیشتر آنها شمال شرقی و
شرقی است. میانگین دمای هوا در ژانویه و فوریه (دی و بهمن) از ْ1- تا ْ6-
سانتیگراد در تغییر است. حداقل درجة حرارت در زمستان 30 درجه زیر صفرو گاه
پایینتر از آن است. تابستانهای آن گرم و نسبتاً مرطوب و همراه با بادهای غالباً
غربی است. میانگین درجة حرارت در ژوئیه (تیرماه) ْ5/23 تا ْ5/24 و جداکثر ْ40
سانتیگراد است. در نوامبر و دسامبر (آذر و دی) در خلیج تاگانروگ و رود دن یخ پدید
میآید و تا پایان فوریه و اوایل مارس (اسفند و فروردین) سطح آنها پوشیده از یخ است
(دایرهالمعارف بزرگ شوروی).
پیشینة تاریخی: تقریباً در جایی که اکنون آزف واقع است، یکی از کهنترین شهرهای ساحل
حوزة دریای سیاه و آزف قرار داشته است. مورخان یونانی این شهر را به نام رود مجاور
آنتانا، دُن (در عثمانی تُن)، تانائیس نامیدهاند. در پی حفاریهای باستانشناسان
روسی در 1824، 1853، 1870، 1909-1912م وجود 2 تانائیس، یکی کهنترین و دیگری نوتر،
ثابت شد و سنگنوشتههای مهم هلنی و بازماندههای دیگر نیز به دست آمد.
پیش از آنکه مهاجرنشینهای هلنی در کرانة شمالی پونتوس (پُنطُس، بُنطُس = دریای سیاه
و نام کشوری کهن در شمال شرقی آسیای صغیر) پدید آید در دهانة رود دن بازاری بود که
بازرگانان بیگانه با بومیان، کیمِریان (سیمریها) (سدة 8 تا 7ق م) و سپس سکاها
(اسکیثها، سیتها ، سدة 7 تا 6 ق م) در آن به مبادلة کالا میپرداختند (پاولی، ذیل
تانائیس، به نقل از کتاب جشنها و گزارش پلینیوس ). میتوان حدس زد که بارانداز آنان
در نزدیکی مهاجرنشین کهن هلنی یعنی در حوالی دهکدة یلیزاوتووسکایا بوده است، خاصه
آنکه کشفیات مربوط به دوران پیش از هلنی نیز همانجا انجام یافته است. از گزارش
پلینیوس برمیآید که کاریاییها و کلازومناییها (به ترتیب از آسیای صغیر و یونان) در
اینجا به بازرگانی اشتغال داشتهاند.
رود تانائیس در عهد باستان در دو شاخة شمالی و جنوبی به مئوتیس (آزف) میریخته است.
نظر عدهای این است که تانائیس کهن در مصب رود قرار داشته (همانجا، به نقل از
استرابون، پلینیوس و دیگران)، ولی بطلمیوس محل آن را دقیقتر توصیف میکند. وی بر
آن است که محل شهر در جانب راست شاخة جنوبی مصب بوده است. در این نقطه واقعاً یک
مهاجرنشین ثابت هلنی کشف شده که در 2 کیلومتری شمال دهکدة یلیزاوتووسکایا بر کنار
یک شاخة فرعی دین، که در آن روزگار شاخة اصلی بوده، قرار دارد. در اینجا امروز نیز
آثاری از ساحل تپهای، استحکامات و قلعة شهر دیده میشود. در کتیبههایی که در این
نقطه یافت شده از قوانین این ناحیه و روابط با آثار به سدههای 6 تا 2 ق م مربوط
میگردد و همة اینها بازماندههای تانائیس هلنی است.
100 سال پس از ویرانی تانائیس کهن، نیاز به باراندازی در مصب دن موجب پدید امدن
شهری جدید گشت. اگرچه روایات تاریخی از آن سخنی نمیگویند، ولی آثار بازمانده
بروجود آن گواهی میدهد. این شهر برخلاف تانائیس قدیم در کنار شاخة شمالی مصب، یعنی
«دن کوچک مرده»، و بر ساحل راست و در نزدیکی روستای نِدْوی گووْسکا پدید آمد.
بازماندههایی از استحکامات، بازار و معبد شهر نشان میدهد که تانائیس جدید پناهگاه
مرزی نیمهوحشی و فقیرانهای بوده است (پاولی، ذیل تانائیس).
از سدة 4 ق م که سرمتها (سارماتها، سرمطیان، سرامطه؛ قوم کهن چادرنشین آریایی) بر
روسیة جنوبی و استپهای شمال قفقاز استیلا یافتند، این شهر نیز در قلمرو قدرت آنان
قرار گرفت. در 115 ق م مهرداد ششم بزرگترین فرمانروای پونتوس (132-63 ق م) بر این
شهر مسلط گردید، ولی وی و پس از او پسرش، فارناکس دوم، از رومیان شکست خوردند و این
سرزمین در 47 ق م در روزگار یولیوس سزار، از ایالات روم گردید (ماله، 182؛
دایرهالمعارف فارسی، ذیل پونتوس).
در نیمة سدة 5 م (430-453م) این سرزمین در یورش آتیلا، پادشاه هونها، بر امپراتوری
روم از دست رومیها خارج شد (ماله، 373-375). تئودوسیوس دوم (408-450م) کوشید با
تطمیع، خزران را به جنگ با هونها برانگیزد، گرچه آتیلا خزران را درهم شکست و پسرش
آلاک را به حکومت بر آنان گماشت (449م)، ولی خزران بار دیگر بسیار قدرت یافتند و
پیش از سدة 7م کریمه جزءِ قلمروشان شد و آنان بر دریای آزف مسلط گشتند و سازمانی
جهت حمل و نقل میان دن و ولگا بنیاد نهادند (کوستلر، 31، 50).
در فاصلة سالهای 21-31ق/642-652م مسلمانان بارها از دربند قفقاز گذشتند و در سرزمین
خزران پیش رفتند و کوشیدند جای پایی در بخش اروپایی قفقاز به دست آورند، ولی توفیق
نیافتند. در آخرین جنگ (31ق/652م) عبدالرحمنبن ربیعه سردار مسلمانان و 000‘4 تن از
سپاهیان او کشته شدند و بقیه به کوهها عقب نشستند. حملات متقابل مسلمانان و خزران
به یکدیگر تا سالهای 104-119ق/722-737م متناوباً ادامه یافت. آخرن حمله و پیروزی
مسلمانان در 107ق/725م، در روزگار خلافت هشامبن عبدالملک (105-125ق/723-743م)، به
سرداری مروانبن محمد، (که بعدها خلیفه شد و خلافت امویان با مرگ او به پایان رسید)
صورت گرفت. خاقان خزران پیشنهاد صلح کرد. مروان به رسم معمول از او خواست اسلام
بیاورد و خاقان پذیرفت، ولی چنین مینماید که اسلام او پایهای نداشته است، زیرا وی
چند سال بعد به یهودیت گروید. هدف مسلمانان از این جنگها علاوه بر توسعة قلمرو
اسلام دستیابی بر قسطنطنیه بود (یعقوبی، 2/318؛ کوستلر، 30، 31، 32).
از سدة 3ق/9م (ح 226ق/860م) تجاوز روسها، وایکینگها ، وارانگیانها از اسکاندیناوی
به سرزمین خزران و روم شرقی (بیزانس) آغاز گردید. قطار زورقهای آنها در رود دِنیپر
به سوی دریای سیاه و د ولگا به سوی دریای خزر وحشت میآفرید. مسعودی از یک نیروی
عظیم روس که در 300ق/913م وارد دریای خزر شده بود سخن میگوید. این «مردان شمال» به
تدریج با اسلاوهای باجگزار خود آمیختند و با قبول مسیحیت خلق و خوی اسلاوی گرفتند
و در سالهای پایانی سدة 4ق/10م، روسی (به مفهوم امروزی آن) گشتند، ولی هنوز نامهای
اسکاندیناویایی مانند اینگوار و هلگا داشتند، اما پسر این دو تن نامِ اسلامیِ
اسویاتسلاو یافت (همو، 88-92، 119).
اسویاتُسلاو، امیر نیرومند کشور کیف (حکومت: 964-972م) با مقهور ساختن خزران در
354ق/965م زمینة ضعف و زوال نهایی آنان را فراهم ساخت (همو، 120). پچنگها (پچناکها،
پاتسیناکها ) از چادرنشینان ترکنژاد (267-484ق/880-1091م) با کشتن اسویاتسلاو این
سرزمین را تسخیر کردند، ولی جانشین اسوپانسلاو، ولادیمیر اول، بسیار زود این شهر را
گشود و آن را به اقطاع به پسرش میتسلاو سپرد. بدینگونه آزف از نیمة سدة 4 تا نیمة
سدة 5ق/نیمة سدة 10 تا نیمة سدة 11م. بخشی از پادشاهی تموتارکانِ (ناحیة خاوری
کرانة تنگة کِرچ در دریای ازف) کیفِ روسیه شد. مسیحی شدن ولادیمیر و دیگر بازیهای
سیاسی او با بیزانس شکست مجدد خزران را در 459ق/1067م در پی داشت. با زوال قدرت
خزران، که در برابر امواج پیدرپی اردوی ترکان و نیز سپاه خلفای عباسی میایستادند،
موجی تازه از حملات صحرا گردان بر این منطقه وارد آمد. این صحرا گردان که روسها
آنان را پولوتزی (پولوتسی یعنی زردگون، رنگپریده)، بیزانسیان کومان ، مجارها کون و
همنژادان ترکشان قِبچاق (قپچاق) میخواندند بر این سرزمین تاختند (همو، 120، 126،
127) و این شهر را که به نام رئیسشان آزف (آزاق) نامیدند مرکز حکومت خویش
(446-634ق/1054-1237م) ساختند (قاموسالاعلام).
پس از قوریلتای دوم، اوگتای قاآن در 632ق/1235م، باتو پسر جوجی (جوینی، 1/155، 157)
رئیس و خان اردوی زرین (آلتوناردو) که میبایست بر این بخش از جهان (استپهای شمال
دریای سیاه تا مجارستان) فرمان راند با لشکری عظیم در 633م ق/1236م به حرکت درآمد.
در این حمله باچْمان، خانقپچاق، که فرمانده اتحادیهای از قبایل قپچاق بود به دست
منگو پسر تولوی کشته شد، ولی گروهی از قپچاقها تا 635ق/1238م پایداری کردند که
سرانجام بِرکه (بِرکای) آنان را مقهور ساخت. بدینگونه خاننشین دشت قپچاق، نامی که
بعدها به قلمرو اردوی زرین داده شد، به وسیلة باتو در شهر اردوئی نو بنیاد سَرای
تأسیس یافت (ساندرز، 82، 83، 91). خاندان باتو (بنیباتو، تیرة کبود) از این تاریخ
تا 761ق/1360م بر این سرزمین حکومت راندند. چهارمین خان این دودمان، برکه پسر جوجی
(655-664ق/1257-1266م) نخستین خان مغول است که به اسلام گروید. با اسلام آوردن وی،
این دین در میان اردوی زرین و قلمرو حکومت وی، نواحی شمال دریای سیاه و کرانة آزف،
انتشار یافت. نوشتهاند که سپاهیان وی همه مسلمان بودند و افراد معتمد نقل کردهاند
که در سپاه او رسم بر آن بود که هر سوار قالیچهای با خود همراه داشت تا بر آنها
نماز گزارد (آرنولد، 165-174، به نقل از جوزجانی، 447-450).
جنواییها در 718ق/1318م، در دورة طولانی حکومت هشتمین خان مغول دشت قپچاق،
غیاثالدین محمد ازبک (712-741ق/1313-1341م که مورخان مسلمان از آن به عنوان عصر
طلاییِ گسترش اسلام در میان قپچاقیان یاد میکنند)، از او اجازه گرفتند پایگاه
بازرگانی خویش را در بندر کافا (از بنادر شبهجزیرة کریمه) از نو بسازند. چندی بعد
در 732ق/1332م ونیزیها نیز رخصت یافتند تا در تانا (آزف) پایگاهی داشته باند
(بارتولد، خاورشناسی ...، 90). بدینگونه آزف زمانی از مراکز مهم تجاری شرق و غرب
گردید که ابریشم ختا و دیگر کالاهای خاور دور از این راه به اروپا بهویژه ایتالیا
میرسید. در این پایگاههای تجاری جنوایی و ونیزی، اسقفگریهای رومی و نیز کنسولگری
برپا شد، ولی در گسترش و تبلیغ مسیحیت در دشت قپچاق کاری از پیش نبردند (]انجمن
هاکلیوت[، 19، 42، 44؛ ساندرز 164، 165).
این بطوطه در دورة حکومت محمّد اوزبک از قرم (قریم ، کریمه) عازم ازاق (آزف) شد و
پس از طی 18 منزل و یک روز کامل از میان آب و گل و لای به ازاق رسید. وی این شهر را
چنین توصیف کرده: ازاق بر ساحل دریا واقع شده است و ساختمانهای خوب دارد. جنواییها
و دیگران برای بازرگانی به آنجا میآیند. امیر شهر محمدخواجة خوارزمی به استقبال من
آمد (ص 326). دیگر توصیفات ابنبطوطه از خانقاه، زاویه، گروه جوانمردان، قاریان
خوشآوا، مراسم و تشریفات پذیرایی در آزف بیانگر مشخصات یک شهر اسلامی است. همچنین
این فقره از سخن او دربارة آزف جالب توجه است: منبری نهادند، واعظ بر آن رفت و خطبة
بلیغی ... به عربی خواند و آنگاه آن را به ترکی شرح داد. در این اثنا قاریان که جلو
منبر صف بسته بودند آیاتی از قرآن را با ترجیع عجیبی تکرار میکردند. سپس غنا آغاز
شد ... این آوازهای عربی را «قول» مینامند. آنگاه ترانههای دیگری که به فارسی و
ترکی ساختهاند و آن را ملمَّع میگویند خواندند (همو، 327). ابنبطوطه میافزاید
که معیشت مردم این نواحی از راه پرورش اسب است و اسب در میان آنان همان موقعیت را
دارد که گوسفند در میان ما.
ابوالفداء نیز که در همین زمان میزیسته در 4 جا به اختصار اشاره کرده است که،
اَزَق شهری است بنام و باراندازی برای بازرگانان، واقع در زمینی هموار بر کرانة مصب
رود تان در دریای ازق (صص 31، 33، 64، 216، 217).
تسلط کامل اقتصادی جنواییها و ونیزیها بر بنادر آزف و دریای سیاه تا استیلای
امیرتیمور گورگان بر روسیه ادامه یافت. اهمیت این پایگاههای تجاری برای اروپا بسیار
فراوان بود تا آنجا که وقتی جانیبیگ، دهمین خان اردوی زرین (743-758ق/1342-1357م)
دو بندر تانا و کافا را از آنان گرفت، بهای ابریشم و ادویه در اروپا دوبرابر شد. در
دوران سلطة ونیزیها از آتشسوزی بزرگی در تانا سخن رفته است (]انجمن هاکلیوت[، 37).
غیاثالدّین تُغْتَمِش (تقتامیش) آخرین خان قپچاقهای شرقی (778-799ق/1377-1395م) که
به اری امیرتیمور بر اریکة قدرت نشست پس از دستیابی بر تخت خاننشین دشت قپچاق و
پیش راندن تا کرانههای دریای آزف درصدد توسعة قدرت خود در قلمرو و امیرتیمور برآمد
(بارتولد، گزیدة مقالات، 362، 363٩. امیرتیمور در 793ق/1391م برای گوشمال وی به دشت
قپچاق تاخت و سرای، پایتخت اردوی زرین، را به تاراج گرفت و در 797ق/1395م پس از
هزیمت تغتمش بر «قسرم و ازاق و قوپان (کوبان) ... تاخت کرده و کمال تسلط و استیلا
به ظهور رسانیدند» (یزدی، 583) و وحشیانه جمعیت غیرمسلمان تانا را قتل عام کردند
(ساندرز، 162). با نابودی تغتمش بزرگی و یکپارچگی اردوی زرین نیز نابود شد و
مهاجرنشینهای تجاری ونیزی و جنوایی کرانههای آزف و کریمه هم هرچند مانند تانا
ویران نشد، ولی به سرزمینهایی متروک بدل گردید. با آنکه جنواییها در 808ق/1405م به
آزف بازگشتند و به ترمیم ویرانیها پرداختند، اما دیگر جریان بزرگ تجاری خاور دور با
اروپا رونق گذشته را بازنیافت.
از این تاریخ چند تن از خاندان تغتمش و سپس خانان مسلمان کریمه بر آزف فرمان راندند
تا آنکه در 876ق/1471م این شهر به دست سلطانمحمد فاتح (855-866ق/1451-1481م) گشوده
شد و به دژی نظامی بدل گشت. جلوگیری از ورود کشتیهای اروپایی به دریای سیاه توسط
دولت عثمانی از سویی و کشف راه تازة دریایی به هند (از جنوب آفریقا) از سوی دیگر،
اهمیت اندکی را که بندر و دریای آزف تا آن زمان در بازرگانی داشت از میان برد. خاصه
آنکه هجوم پیدرپی قزاقان کرانهظهای دن به این بندر حتی آمد و شد به دریای آزف و
دریای سیاه را دشوار میساخت. قزاقان یکبار در 981ق/1573م و بار دیگر در
1047ق/1637م این شهر را از دست دولت عثمانی خارج ساختند. قزاقان دن در این یورش با
پشتیبانی قزاقان زاپوروغ (زاپاروژتس) بر آزف چیره شدند و پس از قتل عام اهالی، تا
1051ق/1641م این شهر را مرکز یورشهای پیدرپی خویش بر کرانههای دریای سیاه ساختند
(بستانی). دولت عثمانی ناوگانی نیرومند که با نیروی زمینی بزرگی تقویت میشد برای
بازستاندن این بندر گسیل داشت. محاصرة شهر چندماه به درازا کشید و سرانجام نیروهای
عثمانی بدون دستیابی به هدف بازگشتند. قزاقان نیز پس از آنکه دریافتند توانایی
ندارند برای همیشه در آزف بمانند آن را رها ساختند. در این هنگام نیروهای عثمانی آن
را اشغال کردند و به تقویت استحکامات آن پرداختند (1103ق/1691م). پترکبیر
(1083-1137ق/1672-1725م) به منظور تبدیل روسیه به یک قدرت تجاری و دریایی بر آن شد
که بر کرانههای دریای بالتیک و سیاه دست باید. نخستین لشکرکشی او در 1106ق/1695م
برای تصرف آزف پس از 96 روز محاصره و کشته شدن 000‘20 تا 00‘30 تن از سپاهیانش با
شکست روبهرو شد، ولی در سال بعد پس از 44 روز محاصره، آزف را گشود و تا
1123ق/1711م که در جنگ پروت شکست خورد آن را در تصرف داشت. در این سال دولت عثمانی
با پیروزی بر روسیه، طبق معاهدة پروت، آزف را در تصرف گرفت. آتش جنگ بار دیگر در
1149ق/1736م درگرفت و روسیه با تحمبل کشتة بسیار کریمه و شهرهای کرانة آزف چیره
گشت. این پیروزی نظامی به پیمان صلح بلگراد (1152ق/1739م) انجامید. طبق این پیمان
روسیه به مرزهای پیشین بازگشت و پذیرفت که دژ آزف ویران گردد و سرزمینهای پیرامون
آن نامسکون بماند. در 1185ق/1771م در پی جنگهای خونین دیگر و برخلاف پیمان بلگراد،
دژ آزف توسط روسیه ترمیم شد و سرانجام در 1188ق/1774م در روزگار کاترین دوم،
امپراتریس روسیه، و عبدالحمید اول، سلطان عثمانی، آزف طبق پیمان صلح کوچک قینارجه
(کچوک قینارجی) برای همیشه جزء روسیه گردید (لاموش، 145-149؛ فریدبک، 342).
وضع امروز: آزف اکنون بندری است با کارخانههای ذوب فلزات، وسایل چاپ، ماشینهای
خودکار و تجهیزات اداری. صنایع دیگر آن اینهاست: کشتیسازی (قایقهای ماهیگیری)،
صنایع سبک (جوراببافی، کفش، لباس و جز آن)، فرآوردههای غذایی (عمدتاً ماهی) و
مصالح ساختمانی. این بندر دارای چند مدرسة پلیتکنیک، مرکز آموزشهای صنعتی، یک
مدرسة تربیتی و موزة تاریخ و سنتهای بومی است.
مآخذ: آرنولد، توماس، تاریخ گسترش اسلام، ترجمة ابوالفضل عزتی، دانشگاه تهران،
1358ش؛ آمریکانا، ذیل Soviet؛ ابنبطوطه، محمدبن عبدالله، رحله، بیروت، دارصادر،
1384ق/1964م؛ ابوالفداء، اسماعیل، تقویم البلدان، به کوشش رنو و دوسلان، پاریس،
1840م؛ اقبال، عباس، تاریخ مفصل ایران، تهران، امیرکبیر، صص 568، 569؛ ]انجمن
هاکلیوت[، سفرنامههای ونیزیان در ایران، ترجمة دکترمنوچهر امیری، تهران، خوارزمی،
1349ش؛ بارنولد و.، خاورشناسی در روسیه و اروپا، ترجمة حمزه سردادور، تهران،
امیرکبیر، 1358ش؛ بستانی (فؤادافرام)؛ پاولی، ذیل Tanais؛ جوینی، عطاملک، تاریخ
جهانگشا، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1329ق/1911م؛ خوری، سلیم جبرائیل، شحاده،
سلیم، آثارالادهار، المطبعهالسوریّه، 1291ق/1875م، ص 118؛ دایرهالمعارف بزرگ
شوروی، چ 3؛ دایرهالمعارف فارسی، ذیل پونتوس، روم، سرمتها، سکوتیا، کاریا، پچنگ؛
زامباور، ادوارد ریتر، نسبنامة خلفا و شهریاران، ترجمة محمدجواد مشکور، تهران،
خیام، 1356ش، صص 363، 365، 366؛ ساندرز، ج ج، تاریخ فتوحات، مغول، ترجمة ابوالقاسم
حالت، تهران، امیرکبیر، 1361ش؛ سلیمان، احمد سعید، تاریخالدولالاسلامیه، قاهره،
دارالمعارف، ص 445؛ فریدبک، محمد، تاریخظالدولهالعلیهالعثمانیه، بیروت،
دارالنفائس، 1403ق/1983م؛ قاموسالاعلام (ترکی)؛ کالیستوف، د. پ.، تاریخ روسیة
شوروی، ترجمة حشمتالله کامرانی، تهران، بیگوند، 1361ش./196، 203، 204؛ کوستلر،
آرتور، قبیلة سیزدهم، ترجمة جمشید ستاری، تهران، آلفا، 1361ش؛ لاموش، سرهنگ، تاریخ
ترکیه، ترجمة سعید نفیسی، تهران، کمیسیون معارف، 1316ش؛ لوتسکی، و ... تاریخ عرب در
قرون جدید، ترجمة پرویز بابایی، تهران، چاپار، 1356ش، ص 42؛ ماله، آلبر، تاریخ رم،
ترجمة غلامحسین زیرکزاده، تهران، ابنسینا، 1343ش؛ مسعودی، علیبن حسین،
مروجالذهب، به کوشش باربیه دومینار و پاوه درکورتی، پاریس، 1874م؛ وبستر جدید
جغرافیایی؛ ویلتس، دوراکه، سفیران پاپ به دربار خانان مغول، ترجمة مسعود رجبنیا،
تهران، خوارزمی، 1353ش، صص 157، 187، 188؛ یزدی، شرفالدین علی، ظفرنامه، به کوشش
عصامالدین اورونبایف، تاشکند، ادارة انتشارات فن، 1972م؛ یعقوبی، ابنواضح، تاریخ؛
بیروت، دارصادر.
هادی عالمزاده