آخور: يا آخُر، مركز ناحية «دهستان» از توابع گرگان قديم. دهستان در شمال بندر
آبَسكون (ه م) قرار داشته و به نوشتة ابن حوقل فاصلة آن تا آبسكون 6 منزل بوده است
(ص 398). آگاهيهايي كه در باب دهستان در دست است، بسيار اندك و متناقض است. ظاهراً
قديمترين نوشته در اين باره از ابن رسته است كه در آن از «رباط آخر» كه شماليترين
نقطة طبرستان است ياد شده است (ص 149). رباط در اينجا به معني پست نظامي مرزي است،
زيرا اين نقطه چنانكه ابن حوقل نوشته سرحدّ ممالك اسلامي و متصرفات ايلات ترك از
قوم غُز بوده است. اصطخري دهستان را در حدود 50 فرسنگي آبسكون و پناهگاه كشتيها به
هنگام طوفان دريا، و جايگاه ماهيگيران دانسته است (ص 219). ابن حوقل كه اكثر مطالب
خود را از اصطخري گرفته، دهستان را به همين گونه وصف كرده و آن را مانند قريهاي كم
جمعيت دانسته است (ص 388). وي مينويسد: دهستان شهري متوسط است و منبري دارد و مرز
تكان غُز است و اندكي اختلال بدان راه يافته (ص 388). وي مينويسد: دهستان شهري
متوسط است و منبري دارد و مرز تركان غُز است و اندكي اخلال بدان راه يافته (ص 383)،
ولي از آخور ذكري نميكند. مقدسي دهستان را از بهترين بخشهاي گرگان و شامل 24 ديه
دانسته و متذكر شده كه مركز آن، آخُر، داراي منارهاي است كه از ديههاي اطراف ديده
ميشود (ص 358). سهمي (سدة 5ق/11م) جند بار از «رباط دهستان» نام برده در حالي كه
به «آخُرِ دهستان» فقط يك بار اشاره كرده است (ص 46). ابوالفداء (د 732ق/1332م) از
دهستان و آخُر نام برده، اما مطالب مربوط به آخُر را از منابع قديمتر نقل كرده
است. مستوفي (سدة 8ق/14م) از دهستان نام برده، ولي به آخر اشارهاي نكرده است.
بنابراين اگر رباطهاي آخر و دهستان دو محل جداگانه بوده باشند، به نظر ميرسد كه
آخر روستايي بيش نبوده و رباط از نظر اهميت بر آن برتري داشته است.
از اين به بعد از دهستان اطلاعي در دست نيست و حملات پياپي و جنگها موجب خرابي اين
منطقه شده است، چنانكه امروز در مورد محل دقيق آن نيز اختلاف است. به نظر بارتولد
جون نقشة ساحل شرقي درياي خزر تغيير كرده است، به دقت و صراحت نميتوان محل دهستان
را تعيين كرد و دانسته نيست كه اين محل در چه تاريخي از عرصة وجود بيرون رفته است
(ص 144ـ 145). نوشتة رابينو دربارة خرابي دهستان و وضع كنوني آن با نظر بارتولد
مغايرت دارد. رابينو مينويسد كه دهستان در نتيجة حملات پياپي به گونهاي ويران و
خالي از سكنه شده كه تا امروز بدون جمعيت ثابت و مسكن و كشت و زرع است و تنها
قبايلي چادرنشين گاه گاه به آنجا ميروند (متن انگليسي، 92؛ ترجمة فارسي، 145).
از دانشمندان منسوب به آخور، ميتوان ابوالقاسم اسماعيل بن احمد بن محمد بن حفص بن
عمر آخري و ابوالفضل خزيمه بن علي بن عبدالرحمان آخري دهستاني، فقيه و اديب و لغوي
معتزلي مذهب (د 548ق/1153م) و ابوالفضل عباس آخُري را نام برد.
مآخذ: ابن حوقل، ابوالقاسم، صورهالارض، ليدن، 1939م؛ ابن رسته، احمد بن عمر،
الاعلاق النفيسه، ليدن، 1891م؛ ابن سعيد، علي بن موسي، كتاب الجغرافيا، به كوشش
اسماعيل العربي، بيروت، 1970م، ص 174؛ ابوالفداء اسماعيل، تقويمالبلدان، به كوشش
رينو و دوسلان، پاريس، 1840م، ص 439؛ اصطخري، ابواسحاق ابراهيم، مسالك الممالك،
ليدن، 1927م؛ بارتولد، و.، تذكرة جغرافياي تاريخي ايران، ترجمة حمزة سرداور، تهران،
توس، 1358ش؛ رابينو، ه . ل.، مازندران و استرآباد، ترجمة غلامعلي وحيد مازندراني،
تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1343ش؛ سهمي، حمزهبن يوسف، تاريخ جرجان، حيدرآباد
دكن، 1369ق/1950م، ص 139، 149، 286، 413، 441؛ مقدسي، محمد بن احمد، احسن التقاسيم،
ليدن، بريل، 1906م؛ ياقوت حموي، ابوعبدالله، معجمالبلدان، به كوشش ف ووستنفلد،
لايپزيگ، 1866ـ1870م، 1/59؛ يزدي، شرفالدين علي، ظفرنامه، به كوشش عصامالدين
اورونبايوف، تاشكند، 1972م، ص 709؛ نيز:
Rabino, H. L., Māzandarān and Astarābād, London, 1928.
صادق سجادي