responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 8
آیه
آيه از جهت ريشه از اَىَّ (شىء واضح و روشن) يا از تَاَيَّى (ثابت شدن و قوام يافتن) اشتقاق يافته است (المفردات ، ص 34) و از جهت وزن و بنا ، بر وزن فَعَلَةٌ يا فَعْلَةٌ يا فاعِلَةٌ بنا شده است (العين ، ج4 ، ص 441 ; النهايه ، ج1 ، ص 88 ; لسان العرب ، ج14 ، ص 61) كه صحيح ترين قول همان قول اول است (المفردات ، ج1 ، ص 34).
آيه در قرآن كريم و كتب لغت در معانى: علامت (بقره:248) ، عبرت (يونس:92) ، معجزه (بقره:12) ، امر عجيب و شگفت (مؤمنون:50) ، برهان و دليل (روم:22) ، جماعت و طايفه به كار رفته است (المعجم الوسيط ، ج1 ، ص 25 ; مناهل العرفان فى علوم القرآن ، ج1 ، ص 338 ; البرهان فى علوم القرآن ، ج1 ، ص 266).
آيه در اصطلاح عبارت است از: دسته و گروهى از حروف و كلمات در قرآن (النهايه ، ج1 ، ص 87 و 88) يا محدوده اى مشخص و مركب از جمله ها و داراى ابتدا و انتها در داخل سوره ، يا يك واحد از اجزاى سوره ، يا حروف مقطعه قرآن ، (البرهان فى علوم القرآن ، ج1 ، ص 261 ; الصراط المستقيم ، ج2 ، ص 155ـ 156) يا اجزاى كتاب الهى و كلام خداوند (الميزان ، ج1 ، ص 27) .
معانى ياد شده ، اصطلاح خاص و ويژه آيات قرآنى بوده و در اكثر مواردى كه آيه يا آيات در قرآن به كار رفته است ، مراد همان آيات قرآن است ، لكن براى آيه معناى عامى نيز بيان شده و آن اين كه آيات الهى امورى هستند كه به وجود آفريدگار ، قدرت ، حكمت ، عظمت و ساير صفات علياى او گواهى مى دهند. از اين رو ، در مورد همه آفريدگان به كار مى رود. قرآن كريم در موارد زيادى پس از ذكر پديده هاى جهان آفرينش مى فرمايد: (إِنَّ فى ذلك لآيات) ; به راستى كه در آن (پديده هاى شگفت انگيز جهان) نشانه هايى ] براى خدا و صفات او [ است (قرآن شناسى ، ج1 ، ص 33).
وجه تناسب بين معناى اصطلاحى و لغوى آيه روشن است ، چرا كه آيات قرآنى از يك سو معجزه است ، چون كسى نمى تواند همانند آن را بياورد و از جهتى علامت صدق آورنده آن ، مايه عبرت براى اهل ذكر ، حاوى برهان و دليل بر محتواى خود كه هدايت و علم براى انسان ها ، و نيز بيان گر قدرت ، علم ، حكمت و ساير صفات الهى است (مناهل العرفان في علوم القرآن ، ج1 ، ص 339).
نكته قابل توجه اين كه در قرآن كلمه معجزه استعمال نشده است و به جاى آن اصطلاح آيه و بينه به كار رفته است (مجموعه آثار ، ج2 ، ص 161 ; راه شناسى ، ص 82) و اصطلاح معجزه را غالباً متكلمان به كار برده اند.. (مجموعه آثار ، ج2 ، ص 161 ; ايضاح المراد ، ص 381 ، پاورقى).
معرفت آيات قرآنى ، توقيفى بوده (غرائب القرآن ورغائب الفرقان ، ج1 ، ص 66) و شناخت آن ، جز با علم الهى ممكن نيست ، چرا كه بعضى از حروف و كلمات مانند المص آيه است ، لكن برخى ديگر مثل المر آيه نيست (مناهل العرفان ، ج1 ، ص 339).
آيه بودن چيزى به اعتبارها و جهات گوناگون فرق كرده و قابل شدت و ضعف است ; مثلاً بخشى از قرآن به اعتبار عجز بشر از آوردن مثل آن ، آيه خداست. احكام و تكاليف الهى به اعتبار حصول تقوا و تقرّب به سبب آنها ، آيات خداوند هستند. موجودات عينى به اعتبار اين كه وجود و خصوصيات وجودى شان ، به وجود و خصوصيات وجودى خداوند دلالت مى كند ، آيات خداوند مى باشند. انبيا و اولياى الهى به جهت اين كه در قول و عمل ، مردم را به خدا دعوت مى كنند باز از آيات الهى هستند ; چنان كه از امام باقر (عليه السلام) درباره آيه (كَذَّبُوا بِآياتِنا كُلّها) (قمر:42) وارد شده كه مراد از آياتنا همه اوصيا مى باشند. همچنين از امام صادق و امام رضا (عليهما السلام درباره آيه: (وَعلامات وبِالنَّجمِ هُمْ يَهْتَدُون) سؤال شده كه فرمود: مراد از نجم رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم و مراد از علامات ائمه (عليهم السلام) مى باشند (اصول كافى ، ج1 ، ص 207 ; الميزان ، ج1 ، ص 250). امور خارق العاده و معجزات انبيا نيز به خصوص آيات ناميده مى شوند ، زيرا هم دلالت روشن ترى به قدرت و عظمت الهى دارند و هم نشانه صدق انبيا در دعوى نبوت هستند (قرآن شناسى ، ج1 ، ص 33).
آيات الهى را ابتدا مى توان به دو بخش تشريعى و تكوينى تقسيم كرد ; آيات تشريعى عمدتاً ، قرآن كريم و ديگر كتاب هاى آسمانى است (همان ، ج1 ، ص 34).البته برخى از آيات قرآنى بيانگر آيات تكوينى نيز هستند. و برخى دربردارنده معارف اعتقادى ، احكام عملى و يا اخلاقيات بوده كه مايه تقرب به سوى خداست (الميزان ، ج18 ، ص 159). آيات تكوينى خداوند امور عينى و خارجى هستند كه به وجود خارجى شان ، بر وحدت خداوند در خلق و اتصاف او به صفات كمال و تنزّه از نقص و نياز دلالت مى كنند (همان ،ج18 ، ص 158) كه اين دسته از آيات الهى باز به دو دسته تقسيم مى شود: عادى و خارق العاده. آيات تكوينى عادى شامل همه پديده هاى جهان مى شود ، ولى خارق العاده دربردارنده امور خارج از عادات و معجزات پيامبران است (قرآن شناسى ، ج1 ، ص 34).
براى شناخت خداوند معمولاً دو راه وجود دارد: يكى مطالعه در نشانه هاى خدا كه جسم و جان انسان است و به آن ، آيات انفسى مى گويند ، و ديگرى مطالعه در آياتى كه در بيرون وجود او قرار دارد و به آن ، آيات آفاقى گفته مى شود (تفسير نمونه ، ج18 ، ص 328). در قرآن و روايات ، به مطالعه وتدبّر در آيات آفاقى ، بهويژه آيات انفسى تأكيد فراوان شده است ; چنان كه خداى سبحان مى فرمايد: (سَنُريهِمْ آياتِنا فِى الآفاقِ وَفِى أَنْفُسِهِمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ) ; به زودى نشانه هاى قدرت و حكمت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان روشن مى گردانيم ، تا ظاهر و آشكار شود كه ] خدا و آيات حكمت ، قيامت و رسالتش همه [ بر حق است (فصلت:53).
درباره موارد و مصاديق آيات آفاقى و انفسى ، ديدگاه هاى مختلفى مطرح شده است: برخى ، مراد از آيات آفاقى را موارد ذيل دانسته اند : ماه ، خورشيد ، ستارگان ، گياهان ، درختان ، كوه ها (كشف الاسرار وعدة الابرار ، ج8 ، ص 542 ; منهج الصادقين ، ج8 ، ص 199 ; صافى ، ج4 ، ص 364) ، طلوع خورشيد از مغرب (مجمع البحرين ، ج4 ، ص 140ـ 142) ، واقعه ها و غزوات پيامبر در اطراف مكه (جامع البيان ، ج11 ، ص 4 ; مجمع البيان ، ج9 ، ص 29) ،اخبار پيامبر از حوادثى نظير شق القمر (مجمع البيان ، ج9 ، ص 138) ، عذاب هايى كه بر امت هاى پيشين و منكران دين خدا و رسولان الهى وارد شده است (منهج الصادقين ، ج8 ، ص 199) ، ظهور و پيروزى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بر جهانيان كه بيانگر نصرت الهى بر اوست (جامع البيان ، ج11 ، ص 4 ; مجمع البيان ، ج9 ، ص 29 ; الميزان ، ج17 ، ص 405).
از همه موارد فوق آنچه به حقيقت نزديك تر است قول اخير يعنى برترى دين پيامبر (ظهور دين او) بر همه اديان عليرغم كراهت مشركان مى باشد (جامع البيان ، ج11 ، ص 4). چنان كه از آيه پنجاه و پنجم سوره نور استفاده مى شود كه خداوند دينش را بر تمامى دين ها غالب مى گرداند ; به گونه اى كه غير از خدا عبادت نمى شود و چتر سعادت بر همه عالم انسانى سايه گستر خواهد شد كه اين ، غايت آفرينش انسان هاست. (الميزان ، ج17 ، ص 404). البته اين سيطره به طور كامل و تمام در موقع ظهور حضرت ولى عصر (عج) تحقق خواهد يافت ، از اين رو ، برخى مراد از آيات آفاقى را ظهور حضرتش و غلبه بر جهان و گسترش عدالت در سراسر عالم دانسته اند (منهج الصادقين ، ج8 ،ص 199). كه قول اخير نيز به همين ديدگاه برمى گردد.
در مورد آيات انفسى نيز اقوال متفاوتى ارائه شده است ، لكن آنچه در ميان آنها مهم مى نمايد اين است كه مراد از آيات انفسى مطالعه در انسان و چگونگى آفرينش او از نطفه ، سپس علقه و مضغه و مراحل بعدى خلقت او ، ظرايف و دقايقى كه در آفرينش انسان به كار رفته و از همه مهم تر دميده شدن روح الهى در وجود انسان و مطالعه در حالات و اوصاف اين روح و نحوه ارتباط آن با بدن است ، كه از مهم ترين دلايل الهى بر توحيد مى باشد (مجمع البيان ، ج5 ، ص 19 ; التبيان ، ج9 ، ص 138 ; نمونه ، ج20 ، ص 329).
آيه ديگرى كه انسان ها را به مطالعه و عبرت گيرى از آيات آفاقى و انفسى دعوت مى كند ، آيه بيست و يك سوره ذاريات است: (وفَى الأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنينَ*) وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ) ; در زمين نشانه هايى براى اهل يقين وجود دارد و در وجود خود شما ] نيز آياتى است [ ، آيا نمى بينيد؟ علامه طباطبايى در ذيل آيه فوق مى نويسد: آيات و نشانه هايى كه در نفوس بشر قرار دارد چند قسم است: برخى از آيات موجود در خلقت انسان مربوط به تركيب بندى اعضاى بدن ، و قسمت هاى مختلف اجزاى آن اعضا و اجزاى اجزاست تا به عناصر بسيط آن برسد ، و نيز آياتى در افعال و آثار آن اعضا هست كه در همه آن اجزا با همه كثرتش اتحاد دارد ، و در عين اتحادش احوال مختلفى در بدن پديد مى آورد. آياتى ديگر درباره تعلق روح به بدن است كه يكى از آن آيات پديد آمدن حواس پنج گانه بينايى ، شنوايى ، چشايى ، لامسه و بويايى بوده و نخستين رابطه اى است كه انسان را به محيط خارج آگاه مى سازد. در هر يك از اين حواس پنج گانه ، نظامى حيرت انگيز و گسترده قرار داده كه ذاتاً هيچ ربطى به نظام ديگرى ندارد ; مثلاً چشم هيچ خبرى از گوش و طرز عمل او ندارد ، و گوش هيچ اطلاعى از نظام موجود در چشم و طرز عمل او ندارد ، و همچنين ساير حواس ، با اين كه همه حواس پنج گانه تحت يك تدبير اداره مى شوند و آن ، مديريت نفس است ، و خداى متعال در وراى نفس ، محيط به آن وعملكرد آن است. از آيات ديگر در نفس ، وجود قواى نفسانى است كه در بدن پخش شده است ، مانند قوّه غضبيه و شهويه و فروعات آنها ، اينها نيز هر يك با ديگرى طبق نظامى كه دارد ، جداست در عين اين كه هر دو قوا تحت يك تدبير اداره مى شود. اين نظام و تدبير براى هر يك از قوا ، از همان روزى كه وجود يافته ، بدون كوچك ترين فاصله اى موجود بوده است ، و چنين نبوده كه در آغاز وجودش فاقد نظام بوده و بعداً با خودش فكر كرده باشد كه چگونه خود و قوايش را اداره كند.
بدين ترتيب يقين حاصل مى شود كه نظام تدبير هر يك از اين قوا ، همانند خود آن قوا ، از صنع صانع او بوده و نظام عام او و تدبيرش اقتضا مى كرده ، كه چنين نظامى به اين قوا بدهد (الميزان ، ج18 ، ص 405).
در روايات نيز به اهميت معرفت آفاقى و به ويژه انفسى توجه و تأكيد بيشترى شده است. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است:من عرف نفسه فقد عرف ربه ; هر كس خود را شناخت خدايش را شناخته است (بحارالانوار ، ج2 ، ص 32 ; غرر الحكم ، ص 232) ، اعرفكم بنفسه أعرفكم بربّه ; آگاه ترين شما به نفس خود ، عارف ترينتان به خداى خود است (جامع الاخبار ، ص 4 ; متشابه القرآن ، ج1 ، ص 44). در نحوه تلازم بين دو معرفت ، تفاسير متعدّدى بيان شده كه به مهم ترين آنها اشاره مى شود:
وجه اول ، هر كس به واحد بودن نفس خود عارف باشد ، و اين كه اگر نفس متعدّد بود امكان تعارض و تمانع و فساد در بدن وجود داشت ، از اين رهگذر كشف مى كند كه خداى عالم نيز واحد است ، چرا كه در صورت متعدّد بودن ، تعارض و فساد رخ مى دهد (مصابيح الانوار ، ج1 ، ص 204).برگشت اين تفسير ، به اثبات توحيد در ربوبيّت است (الالهيات فى مدرسة أهل البيت (عليهم السلام) ، ص 36).
وجه دوم ، همچنان كه حالات بدن بر نفس مخفى نيست و نفس بر تمام شئون بدن احاطه دارد ، كشف مى شود كه خداى جهان آفرين نيز بر ذرّات هستى علم و احاطه داشته ، چيزى از اخبار و وقايع زمين و آسمان بر او پنهان نيست. اين وجه نيز علم محيط خدا بر عالم را اثبات مى كند.
وجه سوم ، هر كس بداند كه نسبت نفس به بدن و اجزاى آن ، (به لحاظ قرب و بعد) ، مساوى است ، از اين جا متوجه مى شود كه نسبت اجزاى هستى به علم و قدرت خداوند مساوى است (همان ، ص 204).
وجه چهارم ، هر كس نفس خود را به صفات نقص بشناسد ، به ناچار خداوند را به صفات كمال مى شناسد ، چرا كه نقص دلالت بر حدوث مى كند و اين ملازم با كمال قديمى خواهد بود (مصابيح الانوار ، ج1 ، ص 205).
وجه پنجم ، انسان عالم صغير مجمل است و غير او عالم كبير مفصل ، عالم شدن به حقيقت عالم صغير مستلزم علم به جميع ماسواى اوست ، و آن مستلزم معرفت حق تعالى است (منهج الصادقين ، ج8 ، ص 200 ; اثنى عشرى ، ج11 ، ص 390). از باب نمونه آدمى در هنگام بلاها و سختى ها دچار بى تابو و نااميدى مى شود و هنگامى كه خيرات و منافع به او روى مى آورد توازن و تعادلش را از دست داده ، دچار منع شده و بخل مىورزد ; چنان كه خداوند مى فرمايد: (إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعاً* وَإِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً) ; هنگامى كه بدى به او مى رسد ، بى تابو مى كند و هنگامى كه خوبى به او مى رسد مانع ديگران مى شود ] و بخل مىورزد [ (معارج:20). بنابراين حالات گوناگون و متغير نفس گواه آن است كه نفس مخلوق و تحت تدبير خداست (من هدى القرآن ، ج12 ، ص 251).
امام على (عليه السلام) نيز در بيان نورانى ديگرى به معرفت آفاقى و انفسى اشاره كرده ، معرفت انفسى را مورد تأكيد ويژه قرار داده است:إنّ المَعرِفَة بِالنَّفس اَنْفَعُ الْمَعْرِفَتَين ، وَاِنّها أَفْضَلُ الْمَعرفَةِ ; همانا معرفت نفس پرسودترين دو تا شناخت است و معرفت نفس افضل معرفت هاست. (غرر الحكم ودرر الكلم ، ص 232
ظاهر اين است كه مراد از دو تا معرفت ، معرفت به آيات انفسى و آفاقى است ، و هر دو معرفت ملازم با شناخت خداى سبحان ، اسما ، صفات و افعالش خواهد بود و انسان را به تمسك به دين الهى و شريعت حق و ايمان و تقوا فرا خواهد خواند ، لكن معرفت به آيات انفسى در اين زمينه ، نافع تر از آيات آفاقى بيان شده است. به دليل اين كه دقت در آيات انفسى ، همراه با وقوف به ذات نفس ، قواى آن و ابزارهاى روحى و بدنى بوده و آدمى را با حالات نفس و آنچه كه مايه اعتدال و طغيان آن ، يا آنچه كه مايه فضيلت و رذيلت آن است آگاه مى سازد.از همين رو انسان از نزديك درد و درمان را شناخته و به اصلاح نفس خويش مى پردازد ، به خلاف آيات آفاقى كه هر چند آن نيز در اين جهت مشترك و مؤثر است لكن اثرگذارى او از دور بوده و به اندازه معرفت آيات انفسى نيست.
البته بيان دقيق ترى براى روايت نيز ذكر شده و آن اين كه معرفت به آيات آفاقى ، معرفت نظرى و علم حصولى است ، و علم حصولى در تحققش به نظم قياس ها و استعمال برهان نيازمند است و تأثير آن در گرو علم و توجه انسان به مقدمات برهان و عدم اشتغال به غير آن است و در نهايت معرفت حاصل از آن در قالب مفاهيم و صورت هاى ذهنى بوده و خداوند بزرگ تر از آن است كه در ذهن بگنجد و يا ذات مقدس مساوى با صورتى باشد كه مخلوقى آن را در نفس خود آفريده و منقش ساخته است ، به خلاف معرفت به آيات انفسى كه در آن درك نفس ، قوا و حالات آن به صورت حضورى و شهودى صورت مى گيرد ، و در اين معرفت وقتى آدمى ، خود را در تمام حالات زندگى نيازمند خدا مى بيند ، امر شگفت آورى را مشاهده كرده و متوجه مى شود كه نفس او در وجود ، حيات ، علم ، قدرت ، سمع و بصر ، اراده و ساير صفات و افعالش متعلّق و متصّل به ساحت عظمت و مقدسى است كه به لحاظ تمامى صفات كمال و جلال بى نهايت است. در اين حالت آدمى با آن كه در دنيا و با اشيا در ارتباط است ، لكن به لحاظ واقع ، از همه آنها منقطع و در محضر خداى خويش بوده و هيچ مانع و حائلى بين خود و خدا وجود ندارد ، و اين است همان حق معرفتى كه براى آدميان قرار داده شده و شايسته است چنين معرفتى را معرفت خدا به خدانام نهاد. (الميزان ، ج6 ، ص 170ـ172).
علاوه بر موارد كلى كه در روايات به كسب معرفت آفاقى و انفسى تأكيد شده است ، امامان (عليهم السلام) نيز به خداشناسى از اين طريق استدلال كرده اند ; چنان كه از اميرمؤمنان (عليه السلام) سؤال شد خدايت را به چه چيز شناختى؟ حضرت در پاسخ فرمودند:بفسخ العزم ونقض الهمم لما ان هممت فحال بينى و بين همى وعزمت فخالف القضاء عزمى علمت ان المدبر غيرى ; به سست شدن تصميم ها و از بين رفتن همّت ها ، وقتى بر كارى همت مى گمارم او بين من و همّتم حائل مى شود ، تصميم مى گيرم ، لكن خواست او عزم مرا بر هم مى زند ، در چنين صورتى معلوم مى شود كه مدبّر غير از من است. (بحارالانوار ، ج3 ، ص 42 ; ارشاد القلوب ، ج1 ، ص 168).
امام على (عليه السلام) در بيانى ديگر از طريق آيات آفاقى به وجود خدا ، دليل اقامه كرده است:پس انديشه كن در آفتاب و ماه ، و درخت و گياه ، و آب و سنگ ، و اختلاف شب و روز ، و جوشش درياها ، و فراوانى كوه ها ، و بلنداى قلّه ها ، و گوناگونى لغت ها ، و تفاوت زبان ها ، كه نشانه هاى روشن پروردگارند.پس واى بر آن كس كه تقدير كننده را نپذيرد ، و تدبير كننده را انكار كند! گمان كردند كه آنها چون گياهانند و زارعى ندارند ، و اختلاف صورت هايشان را سازنده اى نيست ، بر آنچه ادعا مى كنند حجت و دليلى ندارند ، آيا ممكن است ساختمانى بدون سازنده باشد (نهج البلاغه ، خطبه 185).
توجه و تمسك به آيات آفاقى و انفسى در فلسفه و عرفان نيز مورد بحث واقع شده است كه در اين جا به ديدگاه حكيم متألّه ملاصدرا (رحمه الله اكتفا مى شود:صحيفه وجود عالم عقلى و فعلى آفرينش ، كتاب خداوند متعال بوده و آيات آن ، اعيان موجودات و صورت هاى خارجى است ; چنان كه خداوند فرمود: (إِنَّ فى اخْتلافِ اللَّيْلِ وَمَا خَلَقَ اللّه فِى السَّماواتِ وَالأَرْض لآيات لِقَوم يَتَّقُونَ) (الأسفار الأربعه ، ج7 ، ص 14 ; اسرار الآيات ، ص 16)و اين آيات روشن آفرينش در عالم آفاق در قالب موادّ جسمانى تحقق يافته اند ، تا صاحبان خرد آنها را تلاوت كرده و در آنها تدبر نموده و از طريق آن به آيات امرى عقلى كه در عالم انفس و عقول ثابت است ، متوجه شده و از محسوس به معقول و از عالم شهادت به عالم غيب و از دنيا به آخرت منتقل شده و با خداى سبحان محشور شوند ; چنان كه خداوند فرمود: (سَنُريهِمْ آياتِنا فِى الآفاقِ وَفِى أَنْفُسِهمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ أَنّهُ الْحَقُّ) . (الأسفار الأربعه ، ج7 ،ص 14).
اختلاف صورت هاى موجودات و تباين صفات و تضاد حالاتشان شواهد بزرگى بر معرفت بطون قرآن و انوار جمالش و پرتوهاى آياتش و اسرار كلماتش بوده و بدان جهت است كه اسماى حسنا و صفات والاى خداوند را بشناسى ، چرا كه كتاب فعلى مخلوقات در قبال كتاب قولى عقلى بوده و آن هم در قبال اسما و صفات الهى است ، لكن ] تفاوتش در اين است كه [ در اينجا (در مقام اسما و صفات) به صورت وحدت و اجمال است ، ولى در آن جا (در عالم خلق و تكوين) به صورت كثرت و تفصيل ; چنان كه خداى سبحان فرمود: (كَذلِكَ نُفَصِّلُ الآياتِ لِقَوْم يَعْقِلُونَ) ; ما چنين مفصل و روشن آيات خود را براى مردم با عقل و هوش بيان مى كنيم (روم:28) و (كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيم خَبير) ; ] اين قرآن [ كتابو است ] با دلايل [ محكم از جانب خداى حكيم و آگاه بر حقايق عالم بسيار روشن بيان گرديده است (هود:1). همچنان كه صورت هاى موجودات زمين و آسمان ها و موجودات بين آنها تفصيل موجوداتى است كه در عالم عقل كه همان عالم امر است مى باشد. اين چنين است تمامى موجوداتى كه در هر دو عالم (عالم خلق و امر) بوده همگى كتاب تفصيلى موجوداتى است كه در عالم الهى اسما و صفات خداوندمى باشد ; چنان كه خداوند مى فرمايد: (وَللّهِ الأسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها) ; براى خدا نام هاى نيك است ، خدا را به آن ] نام ها [ بخوانيد (اعراف:180).
طبق اين آيه خداوند بر انسان علم حكمت ، توحيد و شناخت (عالم) امر و خلق و معرفت آفاق (كرانه ها) و انفس (شناخت زواياى وجود خود) را واجب كرده است ، چرا كه دانستن اسم هاى خداوند كه همان ارباب صورت هاى انواع است بدون تدبر در مخلوقات و پروردگان موجودات در آسمان ها و زمين به دست نمى آيد ، و بدين دليل خداوند در آيات خودش انسان ها را به انديشيدن در آنها و احوال و آثارشان امر فرموده است (الأسفار الأربعه ، ج7 ، ص 33). كتاب تكوينى مانند كتاب تدوينى است كه آياتش ابتدا به صورت اجمال و به وجود واحد جمعى در كتاب انفسى تحقق يافته و سپس در كتاب آفاقى شرح و بسط پيدا كرده است. بنابراين انسان مانند متن بوده و عالم همچون شرح اوست ، و اين كتاب تكوينى انفسى سرشار از علوم ربّانى است ، و در معرفت نفس آدمى و قرائت اين كتاب به مقصود و مطلوب نهايى كه شناخت خداست ، نايل خواهى گشت (الشواهد الربوبيه ، ج2 ، ص964ـ 697).
احمدشجاعى

منابع
(1) ارشاد القلوب ، ديلمى ، حسن بن ابوالحسن (م/841ق) ، انتشارات شريف رضوى ، ، 1412ق ؛
(2) اسرار الآيات ، صدرالمتألهين ، مصحّح: محمد خواجوى ، انجمن اسلامى حكمت و فلسفه ايران ، تهران ، 1360 ؛
(3) اصول كافى ، كلينى رازى ، محمد بن يعقوب ؛
(4) تصحيح و تعليق: على اكبر غفارى ، دارالتعارف ، بيروت لبنان ، 1401 ؛
(5) الاسفار الأربعة ، صدرالمتألهين شيرازى ، محمد بن ابراهيم ، مكتبة المصطفوى ، قم ، 1368ش ؛
(6) الالهيات فى مدرسة أهل البيت (عليهم السلام) ؛
(7) ربانى گلپايگانى ، على ، سپهر ، لوح محفوظ ، ايران ، طهران ، 1420هـ ، ؛
(8)
ايضاح المراد فى شرح كشف المراد ، ربانى گلپايگانى ، على ، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم ، قم ؛
(9) بحارالانوار ، علاّمه مجلسى (م/1110ق) ؛
(10) مؤسسه الوفا ، بيروت لبنان ، 1404ق ؛
(11) البرهان فى علوم القرآن ، زركشى ، محمد بن عبداللّه (م/794) ؛
(12) تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم ، دار المعنقه ، بيروت لبنان ، بى تا ؛
(13) التبيان فى تفسير القرآن ، طوسى ، ابوجعفر محمد بن حسن (م/460هـ) ؛
(14) تحقيق و تصحيح: احمد حبيب قصير عاملى ، دار احياء التراث العربى ، بيروت ، بى تا ؛
(15) تفسير اثنى عشرى ، حسينى ، حسين بن احمد ؛
(16) (م/1384ق) انتشارات ميقات ، 1364ش ، ؛
(17) تفسير الصافى ، فيض كاشانى ، ملامحسن (م/1091ق) ؛
(18) دار المرتضى ، مشهد ، ؛
(19) تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين ؛
(20) كاشانى ، ملافتح اللّه (م/988ـ 977ق) ، كتابفروشى اسلاميه ، تهران ، 1344ش ؛
(21) تفسير نمونه ، مكارم شيرازى ، ناصر ؛
(22) دارالكتب الاسلاميه ، تهران ؛
(23) جامع الاخبار ، شعيرى ، تاج الدين (ولادت قرن ششم) ، انتشارات رضى ، قم ، 1363ش ؛
(24) جامع البيان في تفسير القرآن ، طبرى ، محمد بن جرير (م/310هـ) ؛
(25) دار المعرفة ، بيروت لبنان ؛
(26) راه شناسى ، مصباح يزدى ، محمدتقى ، ناشر: انتشارات مؤسّسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (رحمه الله) ، چاپ صدف ، 1383 ؛
(27) غرائب القرآن ورغائب الفرقان ؛
(28) قمى ، نيشابورى ، حسن بن محمد (م718) ؛
(29) تحقيق و تعليق: شيخ عبد الحضو و ديگران ، المكتبة القسيمة ، قاهره ، بى تا ؛
(30) الشواهد الربوبيّه ، صدرالمتألهين شيرازى ، محمد بن ابراهيم ، با حواشى ملاهادى سبزوارى ، تعليق و تصحيح: سيد جلال الدين آشتيانى ، مؤسسه مطبوعات دينى ، قم 1382هـ.ش ؛
(31) الصراط المستقيم ، بروجردى ، سيد حسين ؛
(32) تحقيق: شيخ غلام رضا مولانا بروجردى ، مؤسسة المعارف الإسلامية ؛
(33) العين ، الفراهيدى ، خليل بن محمد (م/175هـ) ؛
(34) تحقيق: مهدى مخزومى و ابراهيم سامرائى ؛
(35) دارالهجرة ، ايران قم 1405 ؛
(36) غرر الحكم ودرر الكلم ، تميمى آمدى ، عبدالواحد بن محمد (م/550ق) ؛
(37) انتشارات دفتر تبليغات اسلامى ، قم ، 1366ش ؛
(38) قرآن شناسى ، مصباح يزدى ، محمدتقى ، تحقيق: محمود رجبى ؛
(39) كشف الأسرار وعدة الأبرار ، رشيد الدين ميبدى ، ابوالفضل ، انتشارات اميركبير ، تهران ، 1382 ؛
(40) لسان العرب ؛
(41) ابن منظور ، جمال الدين محمّد بن مكرم)م/728) ؛
(42) دار صادر ، بيروت ، بى تا ؛
(43) متشابه القرآن ، ابن شهر آشوب مازندرانى (م/588ق) ؛
(44) انتشارات بيدار ، 1328ش ؛
(45) مجمع البحرين ، الطريحى ، فخرالدين (م/1085) تحقيق: محمود عادل ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ؛
(46) مجمع البيان فى تفسير القرآن ، طبرسى ، فضل بن حسن ؛
(47) تصحيح و تعليق: سيد هاشم رسولى ؛
(48) مجموعه آثار ، مطهرى ، مرتضى ؛
(49) انتشارات صدرا ، قم ؛
(50) مصابيح الانوار ، شبّر ، سيد عبداللّه (م/1242) ؛
(51) انتشارات كتابفروشى بصيرتى ، قم ؛
(52) المعجم الوسيط ، مصطفى ، ابراهيم و ديگران ؛
(53) دار الدعوة ، استانبول تركيه ، 1986م ؛
(54) المفردات فى غرايب القرآن ، راغب اصفهانى ، حسين بن محمد (م/502هـ) ؛
(55) تحقيق: محمد سيد گيلانى ، المكتبة الرضوية ، طهران ، بى تا ؛
(56) مناهل العرفان فى علوم القرآن ، زرقانى ، محمد عبد العظيم ؛
(57) تحقيق: احمد شمس الدين ، دار الكتب العلمية ، بيروت لبنان ؛
(58) من هدى القرآن ، مدرسى سيد محمدتقى ؛
(59) دار المهدى ، 1406 ، ؛
(60) الميزان فى تفسير القرآن ، علامه طباطبايى ، محمد حسين ، مؤسسة الاعلمى ، بيروت لبنان ، بى تا ؛
(61) النهاية في غريب الحديث والأثر ، ابن اثير جزرى ، محمد (م/606هـ) ؛
(62) ؛
### تحقيق: طاهر احمد الزاوي ، محمود محمّد الضاجي ، مؤسسه اسماعيليان ، ايران قم1364.<***
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 8
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست