responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 68
الهام
معناى لغوى الهام را انداختن چيزى در دل (مقاييس اللغة ، ج 5 ، ص217 ; الصحاح ، ج5 ، ص2037 و مجمع البحرين ، ج6 ، ص 171) ، افكندن چيزى در دل از سوى خداوند و ملأ اعلى (لسان العرب ، ج12 ، ص 346 ; مفردات راغب ، ص 748) و تلقين كردن (لسان العرب ، همان ; ترتيب العين ، ص 749) دانسته اند.
افزون بر كاربرد لغوى ، در متون علوم و معارف اسلامى ، الهام معناى اصطلاحى ويژه اى پيدا كرده است. و اگر چه در رشته هاى مختلف علوم اسلامى مثل تفسير و كلام و اخلاق و فلسفه اين اصطلاح رواج دارد اما بيشتر ، آن را اصطلاحى عرفانى دانسته اند (التعريفات ، ص15 ; موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامى ، ص 85ـ 87 ; فرهنگ معارف اسلامى ، ج1 ، ص 282). مطابق اين اصطلاح ، الهام عبارت است از:القاى معنا و معرفتى از سوى عالم بالا بر قلب آدمى به طريق فيض ، و بدون طلب و اكتساب و استفاضه (انسان كامل ، ص 239 ; التعريفات ، ص 15 ; الشواهد الربوبيه ، ص 348ـ 349 ; شرح العقائد النسفيه ، ص 45 ; گوهر مراد ، ص 58 و كشاف اصطلاحات الفنون ، ج2 ، ص 1308). برخى ، الهام اصطلاحى را به عام و خاص تقسيم كرده اند و الهام عام را شامل مؤمن و مسلم و كافر ، و الهام خاص را ويژه اوليا و اوصيا دانسته اند (جامع الأسرار ، ص 453ـ 457 ; انسان كامل ، ص 238 و كشف الأسرار ، ج5 ، ص 410ـ 411).
از طرف ديگر برخى ، معارف افاضه شده به طريق الهام را منحصر در علوم عملى متعلق به صلاح و فساد اعمال در مقابل علوم نظرى دانسته اند (الميزان ، ج5 ، ص 311 و ج20 ، ص 298).جهت تبيين بيشتر ، به ذكر اصطلاحات ديگرى مى پردازيم كه معنايى نزديك يا مرتبط با اصطلاح الهام دارند :
1. خاطر ; )خطاب يا چيزى است كه به قلب خطور مى كند بدون اين كه انسان تلاشى براى تحقق آن كرده باشد. خطاب قلبى يا بدون واسطه ، از ناحيه خداوند است كه خاطر ربّانى ، سبب اوّل و نَقْر خاطر گفته مى شود ، و يا از جانب فرشته ، و تحريك كننده به عمل داراى مصلحت (مستحب يا واجب) است كه الهام و خاطر ملكى خوانده مى شود ، و يا از جانب نفس سِفلى است كه هاجس نام گرفته ، و يا از ناحيه شيطان و دعوت كننده به شرّ و مخالفت با اوامر حق است كه وسواس تعبير مى شود (اصطلاحات الصوفيه ، ص 158 ; الرسالة القشيرية ، ص 43 ; انسان كامل ، ص 235 و 239 ; مشارق الدرارى ، ص 289 و الفتوحات المكّية ، ج1 ، ص 354).
2. لَمّه: به استناد حديث: إنّ للملك فى الإنسان لمّةً وللشيطان لمّة (بحارالأنوار ، ج6 ، ص 19 ; ج67 ، ص 50). هجوم شيطان بر قلب و القاى مطلب از ناحيه وى را لمّه شيطانى و وسواس ، و القاى از جانب فرشته را لمّه مَلَكى و الهام دانسته اند (لسان العرب ، ج12 ، ص 334 ; فتوحات ، ج1 ، ص 359 ; مجمع البحرين ، ج6 ، ص 165 و احياء علوم الدين ، ج3 ، ص 36).
3. رؤياى صادقه: بنابر يك رأى ، اگر القاى فرشته در بيدارى صورت گيرد نام آن الهام ، و اگر در خواب حاصل شودرؤياى صادقه است (انسان كامل ، ص 239) ، و بر رأى ديگر رؤياى صادقه قسمى از الهام است (شرح منازل السائرين ، ص 138).
4. فراست ; مأخوذ از تفرّس (به معناى تثبّت) و بر توسّم اطلاق مى شود كه اطلاع از عالم غيب است بدون استدلال. فراست گاه عادى است كه به قرائن حال دانسته مى شود ، و گاه موهبت الهى است كه در دل ها وارد مى شود ( فرهنگ معارف اسلامى ، ج3 ، ص 436) فرق ميان فراست و الهام آن است كه در فراست ، كشف امور غيبى به واسطه تفرّس آثارِ صورت است ، و در الهام بى واسطه آن ( همان ، ص 437).
5. حدس: بنابر يك معنا ، از مراتب قوّه قدسيه اى است كه موجب تحقق علوم بديهى و ضرورى مى شود ، و بنابر معناى ديگر ، قسيم فكر و از اقسام علوم نظرى و كسبى است (گوهر مراد ، ص 56ـ 57 ; شرح اشارات ، ج1 ، ص 11ـ 12 و 213ـ 214 ; ج2 ، ص 358). حدس در معناى دوم آن است كه ذهن در وقت تصور مطلوب ، بى آن كه حركتى براى پيدا كردن حدّ وسط بكند ، مطلوب به صورت دفعى نزدش حاضر گشته ، و انتقال به مطلوب حاصل شود ، خواه به دنبال شوق و طلب مطلوب بيايد يا بدون طلب و شوق (گوهر مراد ، ص 57 ; شرح اشارات ، ج2 ، ص 358). حدس به اين معنا را اهل رياضات ، كشف گويند (گوهر مراد ، ص 57).
فرق حدس و الهام آن است كه حدس ، انتقال دفعى يا از اقسام القائات وارد بر قوه عاقله است ، و الهام ، القاى از عالم بالا بر قلب مستعد است (شرح اصول كافى ملاصدرا ، ج2 ، ص 455) و حدس گاهى مسبوق به توجه و التفات است و الهام مسبوق به توجه نيست (شرح مقدمه قيصرى ، ص 589).
البته گاهى الهام و حدس مترادف هم به كار رفته و شامل مواردى از قبيل ادراكات ناگهانى ، بدون مقدمه و پر شتاب ذهنى ، روشن بينى و تله پاتى ، اكتشافات و فرضيه هاى دانشمندان و نوابغ هم دانسته شده است (توحيد ، ص 138 142).
6. تحديث: بنابر روايات منقول از امام صادق (عليه السلام) ، محدّث كسى است كه كلام فرشته را مى شنود بى آن كه در بيدارى يا خواب او را ببيند (بحارالأنوار ، ج61 ، ص 167) ، و فرق آن با الهام اين است كه الهام ، القاى در قلب است و تحديث ملائكه ، نواختن سمع و القاى در آن است (همان ، ج26 ، ص 18ـ 19). هر چند در روايت ديگرى نَكْت و القاى در قلب توسط مَلَك ، نشانه محدَّث بودن شخص دانسته شده است (همان ، ج26 ، ص 67). در جمع بين دو حديث ، سمع را به سمع قلب و گوش دل در مقابل گوش ظاهر تفسير كرده اند (الميزان ، ج3 ، ص 220ـ 221).
7. وحى: معناى لغوى وحى ، تفهيم ، اعلام و القاى سريع و نهانى يك معنا و معرفت است كه پوشيده از ديگران ، فقط براى مخاطب خاص آن قابل فهم است (لسان العرب ، ج15 ، ص 240 ; مفردات راغب ، ص 858). و گاه به گونه اى به كار مى رود كه شامل وضع قوانين تكوينى در نهاد طبيعت (سوره زالزال: 5) ، هدايت غريزى جانوران (نحل:70) و ودايع فطرى انسان ها (شمس:8) نيز مى شود. اما در فرهنگ اسلامى و در يك اصطلاح خاص ، فقط به آنچه بر پيامبران نازل شده ، وحى اطلاق مى گردد (الميزان ، ج12 ، ص 292 و مجمع البحرين ، ج1 ، ص 431) و از موارد ديگر با عنوان الهام و مانند آن ياد مى شود (الميزان ، ج16 ، ص 10 ; تفسير مراغى ، ج6 ، ص 20 ; جامع البيان ، ج14 ، ص 183 ; مجمع البيان ، ج6 ، ص 573 ; ج10 ، ص 799 ; التبيان ، ج2 ، ص 458 ; ج6 ، ص 402 و ج9 ، ص 422).
با اين توضيح معلوم مى شود كه الهام ، يكى از مصاديق وحى به معناى عام آن است. و اما تفاوت آن با وحى به معناى خاص (وحى نبوّت) اين است كه شخصى كه به او الهام مى شود نمى داند كه از كجا و به چه وسيله اى به او الهام شده است به خلاف وحى (الشواهد الربوبيه ، ص348ـ 349 ; علم اليقين فى اصول الدين ، ص 360ـ 361 ; تفسير مراغى ، ج6 ، ص 20 21 و كيمياء السعادة ، ص 104). الهام ، گاهى بدون واسطه موجودى از موجودات ، و از وجه خاص كه حق با اشياء دارد حاصل مى شود ، ولى وحى از طريق ملائكه و شهود فرشتگان بر نفس نبوى افاضه مى شود ، به همين جهت ، احاديث قدسيه را با آن كه كلام حق است وحى نمى دانند (شرح مقدمه قيصرى ، 590 ; شرح اصول كافى ، ج2 ، ص 456 ; كيمياء السعادة ، ص 105). البته بعضى اين فرق را منكرند و وساطت مَلَك را در هر دو قائل هستند (احياء علوم الدين ، ج3 ، ص 25 ; المبدء والمعاد ، ص 608ـ 609 ; الشواهد الربوبية ، ص 348ـ 349 ; علم اليقين فى اصول الدين ، ص 360ـ 361). از طرف ديگر ، مطابق آيه شريفه: (وَما كان لبشر أنْ يُكلّمه اللّهُ إلاّ وحياً أوْ مِن وراء حجاب أو يُرسل رسولاً فيوحى بإذنه ما يشاء) (شورى:52) يكى از اقسام وحى بر انبياء ، وحى بدون واسطه فرشته است (الميزان ، ج18 ، ص 73ـ 75). فرق ديگر آن كه وحى ، از اقسام مكاشفات شهودىِ متضمن كشف معنوى است ، چون وحى گاهى از طريق تمثل فرشته به صورتى از صور و معانى بر نبىّ عرضه مى شود ، ولى الهام ، كشف معنوى صِرف بدون مكاشفه شهودى است. فرق چهارم آن كه وحى از خواص نبوت است و تبليغ ، از شرايط آن است ، ولى الهام از خواص اهل ولايت بوده و شرط تبليغ به ديگران در آن نيست (شرح مقدمه قيصرى ، ص 586ـ 591 ; حق اليقين فى معرفة اصول الدين ، ص 134 و شرح اصول كافى ، ج2 ، ص 456). پنجم آن كه وحى از حق تعالى به واسطه عقل كلّ بر بشريت نبىّ وارد مى شود ، و الهام از حق تعالى ، به واسطه نفس كلّ ، بر مُلهَم وارد مى شود (جامع الأسرار ، ص 449ـ 450 ، انوار جليّه ، 168ـ 171). ششم آن كه وضوح وحى زيادتر از الهام است (علم اليقين فى اصول الدين ، ص 360ـ 361 ; المبدأ والمعاد ، ص 608ـ 909 ; الشواهد الربوبية ، ص 348ـ 349 و انوار جليّه ، ص171
كاربرد الهام در قرآن: واژه الهام فقط يك بار و به شكل فعل ماضى در قرآن آمده است: (فألهمها فُجورها وتقواها) (شمس:8). در تفسير اين آيه و مراد از الهام فجور و تقوا به نفس ، از ابتدا دو نگاه متفاوت ميان مفسران مطرح بوده است: عده اى از مفسران نخستين مثل ابن عباس ، مجاهد ، قتاده و ضحاك ، واژهألهم را به ياد دادن (عَلَّم) ، شناساندن (عرَّف) و معلوم ساختن (بَيَّن) تفسير كرده اند كه با آزادى اراده در گزينش هر يك از فجور و تقوا سازگار است. اما عده ديگرى مثل ابن جبير و ابن زيد ، الهام فجور و تقوا را به نهادن چيزى در جان انسان و ملزم ساختن وى به آن چيز تفسير كرده و در نتيجه ، الهام فجور را مربوط به كافر ، و الهام تقوا را مربوط به مؤمن دانسته اند. اين تفسير جبرگرايانه كه با عقيده اشعرى هماهنگ است توسط زجّاج وواحدى هم پذيرفته شده است (مجمع البيان ، ج5 ، ص 498 ; جامع البيان ، ج15 ، ص 264ـ 265 ; فتح القدير ، ج2 ، ص 1242ـ 1243 ; التبيان فى تفسير القرآن ، ج10 ، ص 358). اما مفسران متأخر اهل سنّت ، به جز تعداد كمى همچون فخر رازى كه تفسير دوم را پذيرفته اند (تفسير كبير ، مجلد16 ، جزء 31 ، ص 192) ، بقيه ، تفسير دوم را حتى گزارش هم نكرده اند (تفسير روح البيان ، ج10 ، ص 443 ; تفسير روح المعانى ، ج16 ، ص 257 ; تفسير مراغى ، مجلد10 ، جزء30 ، ص 168 ; تفسير ابن كثير ، ج7 ، ص 300 ; تفسير كشاف ، ج4 ، ص 759).
برخى احاديث (بحارالانوار ، ج93 ، ص 16 ; ج13 ، ص 52 ; ج19 ، ص 287) ، به تبع آن ، بسيارى از مفسران ، تعداد ديگرى از آيات را ناظر به الهام دانسته اند ، از جمله وحى به مادر حضرت موسى (عليه السلام) : (وَأَوحَيْنا إِلى أُمّ مُوسى انْ أَرْضِعيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقيه فِى الْيَمِّ) (قصص:7) (التبيان ، ج6 ، ص 403 ; مجمع البيان ، ج7 ، ص 377 ; الميزان ، ج16 ، ص 10 ; جامع البيان ، ج20 ، ص 37) ، وحى به حواريان حضرت عيسى (عليه السلام) (مائدة:111) (جامع البيان ، ج3 ، ص 362 ; التبيان ، ج2 ، ص 458) ، آگاهى خضر نبى (عليه السلام) از تأويل حوادث (كهف:78ـ 82 ، 65) (التبيان ، ج7 ، ص 69 ; الميزان ، ج13 ، ص 342) علم حضرت يوسف به تعبير خواب (يوسف:6 ، 21 ، 37 ، 101) ( مجمع ا لبيان ، ج5 ، ص 357 ; فتح القدير ، ج3 ، ص 26) ، آشنايى حضرت سليمان (عليه السلام) با زبان ديگر موجودات (نمل:16 و 19) (جامع البيان ، ج19 ، ص 172 ; التبيان ، ج8 ، ص 82 ; مجمع البيان ، ج5 ، ص 353 ; الميزان ، ج5 ، ص 79) ، وحى به زنبور عسل (نحل:86) (التبيان ، ج3 ، ص 499 ; مجمع البيان ، ج3 ، ص 286) ، ووحى به زمين (زلزال:5) ( التبيان ، ج2 ، ص 458 ; مجمع البيان ، ج6 ، ص 573 ; الميزان ، ج16 ، ص 10).
از اين رو ، الهام در يك كاربرد عام ، علاوه بر الهام اصطلاحى (الهام قلبى) ، شامل الهام فطرى ، الهام غريزى و الهام تكوينى يا طبيعى (براى جمادات) هم مى شود. البته بعضى ، وحى طبيعى و فطرى و غريزى را از سنخ علوم لدنّى دانسته و آن را به خلاف الهام ، علمى دانسته اند كه عارضى و قابل زوال نيست (الفتوحات ، ج1 ، ص 360ـ 361).
الهام در احاديث: از جست وجو در احاديث معلوم مى شود كه الهام همانند واژه وحى به دو معناى عام و خاص به كار رفته است ; معناى خاص آن ، القاى چيزى و معرفتى در قلب انسان است كه مقابل معناى خاص وحى (وحى نبوّت) ، و براى بيان تمييز ميان نبىّ و ولىّ است (بحارالأنوار ، ج8 ، ص 28 ; ج16 ، ص 370 و 322 و 318 ; و ج49 ، ص 196). الهام به اين معنا ، در برخى احاديث مقابل تحديث هم قرار گرفته ; به اين بيان كه تحديث ، نواختن سمع و القاى در قوه شنوايى است ، و الهام ، انداختن در قلب است (همان ، ج26 ، ص 18 ; و ج66 ، ص 478) ، وبه توفيق الهى (همان ، ج26 ، ص 77) ، و وقار و سكينه اى كه در پى الهام براى او حاصل مى شود (همان ، ج26 ، ص 60 و اصول كافى ، ج1 ، ص 326) از وسوسه شيطانى بازشناخته مى شود. آنچه به قلب الهام مى شود تنها از سنخ علم و معرفت نيست بلكه از الهام حُبّ و بغض (بحارالأنوار ، ج40 ، ص 47) و طاعت (همان ، ج51 ، ص 315 ; ج53 ، ص 78) و شكر و دعا (همان ، ج86 ، ص 182) و صبر (همان ، ج95 ، ص 311) و امور ديگر هم سخن به ميان رفته است.
اما الهام به معناى عام ، علاوه بر انسان ها ، فرشتگان (همان ، ج19 ، ص 287 ; ج3 ، ص 272) و حيواناتى چون زنبور عسل (همان ، ج19 ، ص 287) را هم شامل مى شود. و مى توان ميان الهام و وحى به معناى عام آن دو رابطه عموم من وجه را استنباط كرد (همان ، ج18 ، ص 254).
كاربرد الهام در علم كلام و ساير علوم اسلامى: در چند موضع از مباحث علم كلام ، سخن از الهام به ميان مى آيد:
1. در بحث اسباب يا راه هاى معرفت ، برخى از متكلمان قبل از آن كه به بحث درباره اعتقادات دينى بپردازند درباره مسايل معرفت شناسى سخن گفته اند و از جمله اسباب و راه هاى معرفت براى انسان را بيان كرده اند. در اين كه الهام يكى از راه هاى معرفت براى بشر است سخنى نيست ، ولى از راه ها و اسباب متعارف و عمومى نمى باشد ، بدين جهت نمى توان آن را در رديف حس و عقل از اسباب معرفت به شمار آورد (شرح العقائد النسفيه ، ص 45ـ 46).
2. در بحث وجوب معرفت خداوند از راه تفكر عقلى ، متكلمان اسلامى نظر و تفكر عقلى براى شناخت خداوند را واجب دانسته اند ، زيرا معرفت خداوند واجب است ، و نظر و تفكر عقلى مقدمه لازم براى آن مى باشد ، در اين جا اين مسئله مطرح شده است كه مى توان از راه الهام و تصفيه خاطر نيز خدا را شناخت ، در اين صورت راه شناخت خداوند منحصر در نظر و تفكر عقلى نخواهد بود.
در پاسخ گفته شده است: در مورد دو راه ياد شده احتمال اين كه آنچه بر قلب القا مى شود از سوى شيطان باشد وجود دارد ، و تشخيص اين كه مطلب القا شده بر قلب الهام رحمانى است يا القاى شيطانى به تأمل و تفكر عقلى نياز دارد (قواعد المرام ، ص 29ـ 30 و احياء علوم الدين ، ج3 ، ص 26).
مضافاً بر اين كه الهام از راه هاى اختيارى و اكتسابومعرفت نيست ، و تصفيه نفس اگر چه اختيارى است ، ولى مبتنى بر مقدمات دشوارى است كه از توان اكثر افراد بيرون است (شرح المواقف ، ج1 ، ص 258).
3. در مبحث نبوّت ، آن جا كه از وحى بحث شده ، فرق آن با ابزارهاى معرفتى مشابه مثل رؤياى صادقه ، تحديث ، الهام و...مورد توجه قرار گرفته و به اين مناسبت سخن از الهام به ميان آمده است (رسالة التوحيد ، ص 162ـ 163 ; كلم الطيّب ، ص 143ـ 146 ; المبدأ والمعاد ، ج2 ، ص 807ـ 808 و علم اليقين فى اصول الدين ، ص 360ـ 361).
چنان كه در بحث از فرق ميان نبىّ و رسول و امام و محدَّث و وصىّ نيز از الهام سخن گفته اند (اسرار الامامة ، 145 و 364ـ 365 و حق اليقين فى معرفة اصول الدين ، ص 134).
4. در بحث از منابع علوم ائمه (عليهم السلام ، از الهام به عنوان يكى از منابع علم امامان معصوم ياد شده است (اسرار الامامة ، ص 286 و منشور عقايد اماميه ، ص 262).
5. و اخيراً ، ردّ پاى الهام را در مسائل جديد كلامى ، به عنوان يكى از اقسام تجارب دينى و عرفانى ، در مباحث توحيد و نبوّت مى توان مشاهده كرد ; در بحث اثبات وجود خدا از اين بحث مى شود كه آيا الهام و ساير تجارب عرفانى مى توانند دليل معتبر بر وجود خداوند تلقّى شوند يا نه (تبيين براهين اثبات خدا ، ص 259ـ 265 و درآمدى بر كلام جديد ، ص 149ـ 151). و در بحث نبوت ، از سنخيت يا عدم سنخيت وحى انبياء با تجارب عرفانى و از جمله الهام بحث مى شود (وحى و نبوّت در قرآن ، ص82ـ 114 ; درآمدى بر كلام جديد ; تحليل وحى ، ص 56ـ 72 ; وحى و افعال گفتارى ، ص 93ـ 125). البته جديد بودن اين دو بحث ، فقط از ناحيه طرح مسئله و دلايل تازه است ، زيرا مطلب اول ، بخشى از بحث وجوب معرفت خداوند از راه تفكر عقلى است ، و مطلب دوم ، منطبق بر بحث نسبت وحى و الهام است.
در منابع تصوف و عرفان ، در مباحث مربوط به شناخت نفس و انواع خطورات نفسانى (قوت القلوب ، ص 238ـ 268 ; عوارف المعارف ، 176ـ 178 ; مقاصد السالكين ، ص 353ـ 371 و فتوحات مكيّه ، ج1 ، ص 353ـ 364) ، مراتب و انواع كشف و كيفيت وصول به اين مراتب (شرح فصوص قيصرى ، ص 87ـ 92) ، مراتب يقين (مرتع الصالحين و زاد السالكين ، ص 218) و بحث از طوايف مجاهدان (اهل مجاهدت) و مجذوبان (اهل عطاء) (همان ، ص 269) به تفصيل يا اجمال درباره الهام سخن گفته اند.
در علم اخلاق ، ضمن بحث از انواع رذايل متعلق به قوّه عاقله (جامع السعادات ، ص 142ـ 166 و معراج السعاده ، ص 85ـ 89) و شرح عجائب قلب و تسلط شيطان بر قلب به وسيله وسواس (احياء علوم الدين ، ج3 ، ص 2ـ 45) به بحث از الهام پرداخته اند.
مفسران نيز علاوه بر آيه 8 سوره شمس ، ذيل آياتى كه كلمه وحى و ساير مشتقّات آن استعمال شده است (مائده:111 ; طه:38 ; قصص:7 ; نحل:68 ; زلزال:5 ; شورى:51 ; مريم:11 ; انعام:121 ; انبياء:73 ; انفال:12) و آياتى كه از علوم غير عادى و غير اكتسابوانبيا و اولياى الهى يادآورى كرده (كهف:78ـ 82 ; يوسف:6 و 21 و 37 و 101 ; نمل:16 و 19) به بحث از الهام و معارف حاصل از اين طريق پرداخته اند.
حجّيت الهام: از ظاهر برخى عبارات برمى آيد كه الهام به هيچ وجه حجّت نيست.هُجويرى مى گويد: معرفت ، شرعى و نبوى و هدايتى بود نه الهامى ، و حكم الهام اندر معرفت به همه وجوه ، باطل است (كشف المحجوب ، ص 397) ، برخى ديگر الهام را فقط نزد صوفيه معتبر مى دانند (التعريفات ، ص 15 ; النبراس ، ص 105) ، عده اى نيز حجّيت آن براى ديگران را منكر شده اند (شرح عقايد نسفيه ، ص 45ـ 46 ; النبراس ، ص 106) و سرخسى از عدم پذيرش شهادت كسى سخن مى گويد كه قائل به حجيت الهام و علم آور بودن آن باشد (المبسوط ، ص 133).
در مقابل اين ديدگاه ، متصوّفه كسب معرفت از طريق الهام را ارجح مى دانند و به آن توجه بيشترى دارند (احياء علوم الدين ، ج3 ، ص 25ـ 26) و بعضى از آنها كه به الهاميه معروفند طريق معرفت را منحصر در الهام دانسته اند (شرح الاصول الخمسه ، ص 36). اما صرف نظر از اين دو ديدگاه افراطى و تفريطى ، از كلام غالب عارفان و عالمانى كه درباره الهام سخن گفته اند و همچنين احاديثى كه در اين موضوع وارد شده است ، مى توان دلايل و قرائنى بر حجيت و اعتبار الهام اصطياد كرد. برخى از اين دلايل و قرائن عبارتند از: شمرده شدن الهام در زمره اقسام وحى به انبياء (فتح البارى ، ج1 ، ص 9 و 19 ; ج12 ، ص 388 ; ارشاد السارى ، ج1 ، ص 48 و 59 ; حاشيه كستلى بر شرح عقايد نسفيه ، ص 36 ; مرتع الصالحين و زاد السالكين ، ص 269) ; انتساب الهام به خدا (مرتع الصالحين و زاد السالكين ، ص 271 ; مقاصد السالكين ، ص 368 ; شرح مقدمه قيصرى ، ص 586 ; فتح البارى ، ج12 ، ص 388 ; بحارالانوار ، ج13 ، ص 52 ; ج51 ، ص 315) و فرشتگان و عالم مفارقات (الرسالة القشيرية ، ص 149و تفسير قرآن كريم ، سوره يس:229) ; قرار داشتن در زمره اسباب و جهات علوم امامان معصوم (بحارالانوار ، ج8 ، ص 28 ; ج26 ، ص 18 و 19 و 60 و 58).
تفكيك مقام ثبوت از مقام اثبات ، مى تواند روزنه اى باشد براى جمع ميان مثبتين و منكرين حجّيت الهام ، و فرو كاستن اين اختلاف تا حدّ يك نزاع لفظى ; آنان كه در حجّيت الهام تشكيك و ترديد كرده و يا منكر آن شده اند نظر به مقام اثبات دارند كه الهام را چگونه مى توان از وسوسه شيطانى باز شناساند ، اما اگر در موردى يقين حاصل شود كه الهام خالص و غير مشوب به تخيلات و وسوسه هاى شيطانى است ، در حجيت آن نزاعى نيست. توضيح اين كه: قلب و روح از پليدى هاى بدنى و از تاريكى هاى جسمانى ، پاك و منزه است ، و آنچه بر آنها وارد مى شود از كشف و شهودات همه با واقع و حقيقت مطابق است. بنابراين همه ربانى است. از اين رو گفته شده است كه خاطره هاى نخستين ، همه در حقيقت ، ربانى است ، جز اين كه دست بافت هاى نفسانى و تصرفات آن ، به حريم خاطره هاى بى شائبه نخستين راه مى يابد و آنها را از راه صحيح منحرف مى كند و به دروغ و دغل ، دست بافته هاى (احاديث) نفسانى و وسوسه هاى شيطانى را جاى گزين آنها مى كند (شرح فصوص الحكم ، فصّ نوحى ، ص 537). بنابراين هر چند مدركات سالك و عارف در مقام عقل و قلب ، همه ربانى است و لهو و لغو و باطل و تدليس در آن راه ندارد ، اما وقتى اين خواطر به مراتب پايين تر و قواى زيرين راه مى يابد (همچون رسيدن به قوّه متخيّله) ، مورد دستبرد واقع مى شود ، زيرا در مرحله هاى متخيّله و خيال و توهم ، راه براى شيطان باز است (وحى و نبوّت در قرآن ، ص 98ـ 99).
از اين رو براى تشخيص الهام و تفكيك آن از هواجس نفسانى و وسوسه هاى شيطانى ، نشانه ها و معيارهايى ارائه كرده اند: نشانه الهام آن است كه همراه با آرامش خاطر و هماهنگ با آموزه هاى الهى است و آدمى را به سوى خير و نيكى فرا مى خواند (مجمع البيان ، ج4 ، ص 502 ; الميزان ، ج3 ، ص 221 ; اصطلاحات الصوفيه ، ص 158 ; الرسالة القشيريه ، ص 43 ; الحدود والحقائق ، ص 180 ; مرتع الصالحين وزاد السالكين ، ص 271 ; جامع الأسرار ، ص 456ـ 457). و معيار براى تفكيك الهام از وسوسه شيطانى ، مطابقت با نبى مرسل و امام معصوم و دستورهاى شرع است (جامع الاسرار ، ص 455 ; اصطلاحات الصوفيه ، ص 158 ; الرسالة القشيرية ، ص 43 ; شرح منازل السائرين ، ص 124 ; فتح البارى ، ج12 ، ص 389 ; احياء علوم الدين ، ج3 ، ص33 و تلبيس ابليس ، ج1 ، ص 311).

منابع
(1) احياء علوم الدين ، غزالى ، ابوحامد محمد بن محمد ؛
(2) المكتبة العصرية ، بيروت ، 1421 ؛
(3) ارشاد السارى لشرح صحيح البخارى ، قسطلانى ، احمد بن محمد ؛
(4) دار احياء التراث العربى ؛
(5) اسرار الإمامة ، طبرسى ، عماد الدين حسن بن على ، انتشارات آستان قدس رضوى ، مشهد ، 1422 ؛
(6) اصول الكافى ، كلينى ، محمد بن يعقوب ؛
(7) دار التعارف للمطبوعات ؛
(8) الاشارات والتنبيهات ، ابن سينا ، ابوعلى حسين بن عبداللّه ؛
(9) نشر بلاغت ، قم ، 1375 ؛
(10) انوار جليّه ، مدرس زنوزى ، ملاعبداللّه ، تصحيح: سيد جلال الدين آشتيانى ، انتشارات اميركبير ، 1381 ؛
(11) بحارالأنوار ، مجلسى ، محمد باقر ؛
(12) دار احياء التراث العربى ، 1403 ؛
(13) التبيان فى تفسير القرآن ، طوسى ، ابوجعفر محمد بن حسن ؛
(4) دار احياء التراث العربى ؛
(15) تبيين براهين اثبات خدا ، جوادى آملى، عبدالله، قم، اسراء ؛
(16) التعريفات ، جرجانى ، على بن محمد ؛
(17) دارالسرور بيروت ؛
(18) تفسير ابن كثير ، ابوالفداء اسماعيل بن كثير ؛
(19) دارالفكر ؛
(20) التفسير الكبير ، فخر رازى ، دار احياء التراث العربى ؛
(21) تفسير المراغى ، المراغى ، احمد مصطفى ؛
(22) دار احياء التراث العربى ، 1985 ؛
(23) تفسير جامع البيان عن تأويل آى القرآن ، طبرى ، ابوجعفر محمد بن جرير ؛
(24) دارابن حزم و دار الاعلام ، 1423 ؛
(25) تفسير روح المعانى ، آلوسى ، سيد محمود ؛
(19) دارالفكر ؛
(27) تفسير روح البيان ، البروسوى ، اسماعيل حقى ؛
(19) دارالفكر ؛
(29) تلبيس ابليس ،ابن جوزى ، ابوالفرج عبدالرحمن ؛
(30) دارمكتبة الحياة ، بيروت ، 1409 ؛
(31) جامع الأسرار و منبع الأنوار ، آملى ، سيد حيدر ؛
(32) شركت انتشارات علمى و فرهنگى ، تهران ، 1384 ؛
(33) جامع السعادات ، نراقى ، ملا محمد مهدى ؛
(34) دار الكتب العلميه ، قم ، 1963 ؛
(35) حاشيه بر شرح عقايد نسفيه ؛
(36) كستلى ، ضمن كتاب شر العقائد النسفيه ؛
(37) الحدود ، ابوعلى سينا، (م428ق)، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم ؛
(38) حقّ اليقين فى معرفة اصول الدين ، شبّر ، سيد عبداللّه ؛
(39) انتشارات انوارالمهدى ، 1426 ؛
(40) درآمدى بر كلام جديد ، صادقى ، هادى ؛
(41) كتاب طه و نشر معارف ، 1382 ؛
(42) رسالة التوحيد ، عبده ، شيخ محمد ؛
(43) الجفان والجانى /دار ابن حزم ، بيروت ، 1420ق ؛
(44) الرسالة القشيرية ، قشيرى نيشابورى ، ابوالقاسم ؛
(45) داراحياء التراث العربى ، 1419ق ؛
(46) شرح اصول الكفايه ، صدرالدين شيرازى ، محمد بن ابراهيم ؛
(47) تصحيح: محمد خواجوى ، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى ، 1383 ؛
(48) شرح الاصول الخمسه ، قاضى عبدالجبار بن احمد همدانى ، دار احياء التراث العربى ، 1422 ؛
(49) شرح العقائد النسفيه ، سعدالدين تفتازانى ، مسعود بن عمر ؛
(50) مكتبة المثنى ، بغداد ؛
(51) شرح فصوص قيصرى ، قيصرى ، داود بن محمد ؛
(52) انتشارات انوارالمهدى ، قم ، 1416.؛
(53) شرح مقدمه قيصرى ، آشتيانى ، سيد جلال الدين ؛
(54) مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى ، قم ، 1372 ؛
(55) الشواهيد الربوبية ، صدرالدين شيرازى ، محمد بن ابراهيم ؛
(56) تصحيح: سيد جلال الدين آشتيانى ، ستاد انقلاب فرهنگى ؛
(57) الصحاح ، جوهرى ، اسماعيل بن حمّاد ؛
(58) دارالعلم للملايين ، 1404 ؛
(59) علم اليقين فى معرفة اصول الدين ، كاشانى ، مولى محسن محمد بن مرتضى ؛
(60) عوارف المعارف ، سهروردى ، شهاب الدين ؛
(61) ترجمه ابومنصور عبد المؤمن اصفهانى ، شركت انتشارات علمى و فرهنگى ؛
(62) فتح البارى بشرح صحيح البخارى ، عسقلانى ، احمد بن على بن حَجر ؛
(63) دارالمعرفة للطباعة والنشر ؛
(64) الفتوحات المكّية ، محيى الدين ابن عربى ، داراحياء التراث العربى ، بيروت ، فرهنگ معارف اسلامى ، سجادى ، سيد جعفر ؛
(65) شركت مؤلّفان و مترجمان ايران ، 1362 ؛
(66) قواعد المرام ، ابن ميثم بحرانى ، كمال الدين ميثم بن على، كتابخانه آية اللّه مرعشى ، 1406 ؛
(67) قوت القلوب ، مكّى ، ابوطالب ، دارصادر ، بيروت ، 1995؛
(68) كتاب الانسان الكامل ، نسفى ، عزيزالدين ، تصحيح و تعليق: ماژيران موله ، افست كتابخانه طهورى ، تهران 1371ش ؛
(69) كتاب المبسوط ، سرخسى ، شمس الدين ؛
(70) دارالمعرفة ؛
(71) كشاف اصطلاحات العلوم ، تهانوى ، محمدعلى ؛
(72) دار قهرمان للنشر والتوزيع ، استانبول ، 1404ق ؛
(73) الكشاف عن حقايق غوامض التنزيل ، زمخشرى ، محمود بن عمر ؛
(74) منشورات البلاغة ؛
(75) كشف الأسرار وعدّة الأبرار ، رشيدالدين ميبدى ، ابوالفضل ، انتشارات اميركبير ، 1357 ؛
(76) كشف المحجوب ، هجويرى ، على بن عثمان ؛
(77) تصحيح: محمود عابدى ، سروش ، تهران ، 1383 ؛
(78) كلم الطيّب ، طيّب ، سيد عبدالحسين ؛
(79) كتابفروشى اسلام ، تهران ، كمال الدين ؛
(80) عبدالرزاق كاشانى ، اصطلاحات الصوفيه ، انتشارات بيدار ، قم ، 1370 ؛
(81) كيمياى سعادت ضمن كتاب المنقذ من الضلال ، غزالى ، ابوحامد محمد بن محمد ؛
(82) گوهر مراد ، فيّاض لاهيجى ، ملاعبدالرزاق ؛
(83) سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ، 1372 ؛
(84) لسان العرب ، ابن منظور ، داراحياء التراث العربى ، 1408 ؛
(85) المبدء والمعاد ، صدرالدين شيرازى ، محمد بن ابراهيم ؛
(86) تصحيح: سيد جلال الدين آشتيانى ، مركز انتشارات دفتر تبليغات ؛
(87) مجمع البحرين ، ابرقوهى ، ابراهيم ؛
(88) به كوشش نجيب مايل هروى ، تهران ، 1364 ؛
(89) مجمع البحرين ، طه يحيى ، فخرالدين ؛
(90) داراحياء التراث العربى ، 1403 ؛
(91) مجمع البيان ، طبرسى ، ابوعلى فضل بن الحسن ؛
(92) كتابخانه آية اللّه مرعشى نجفى ،1356 ؛
(93) مرتع الصالحين وزاد السالكين ، اُوز جندى ، ابومنصور عثمان بن محمد بن محمد ؛
(94) ضمن كتاب اين برگ هاى پير ؛
(95) مشارق الدّرارى ، فرغانى ، سعيدالدين سعيد ؛
(96) به كوشش سيد جلال الدين آشتيانى ، مشهد ، 1398 ؛
(97) معراج السعادة ، نراقى ، ملا احمد ؛
(98) انتشارات علميه اسلاميه ، تهران؛
(99) المفردات ، راغب الاصفهانى ، حسين بن محمد ؛
(100) دارالمعرفة ، بيروت ، 1426ق ؛
(101) مقاصد السالكين ، محمد بن احمد بن محمد ، ضمن كتاب اين برگ هاى پير ؛
(102) مقاييس اللغة ، احمد بن فارس، مكتبة الاعلام الاسلامى ؛
(103) المنقذ من الضلال ، غزالى ، ابوحامد محمد بن محمد ؛
(104) مؤسسة الكتب الثقافية ، بيروت ، 1411 ؛
(105) موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامى ، رفيق العجم ، مكتبة لبنان ناشرون ، 1999م ؛
(106) منشور عقايد اماميه ، سبحانى، جعفر مؤسسه امام صادق(عليه السلام) ؛
(107) الميزان ، طباطبائى ، علاّمه محمد حسين ؛
(108) مؤسسة الاعلمى للمطبوعات؛
(109) النبراس ، عبدالعزيز ، حافظ محمّد ؛
(110) مكتبة حقّانية ومكتبة امدادية ؛
(111) وحى و افعال گفتارى ، قائمى نيا ، عليرضا ؛
(112) انجمن معارف اسلامى ايران ، 1381 ؛
### وحى و نبوّت در قرآن ، جوادى آملى ، عبداللّه *** اسراء ، 1381.
عبدالرحيم سليمانى بهبهانى
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 68
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست