responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 53
اعاده معدوم
اعاده معدوم از مسائلى است كه حكيمان ومتكلمان اسلامى درباره آن سخن گفته اند. همه حكيمان و برخى از متكلمان اسلامى اعاده معدوم با تمام خصوصيات را محال دانسته اند ، ولى اكثر متكلمان به دليل حفظ اصل اعتقاد به معاد جسمانى بشر بر امكان آن تأكيد كرده اند (تلخيص المحصل ، ص 39 ، شرح المواقف ، ج8 ، ص 289 ، شرح تجريد الاعتقاد ص 60).
معتقدان معتزلى به اعاده معدوم معتقدند: هيچ گاه عدم سراسر شىء معدوم را فرا نمى گيرد ، بلكه ذاتى از آن به نام ماهيت باقى مانده و فقط وجود آن معدوم مى شود و اگر بار ديگر بازگشت ، معدوم مطلق باز نمى گردد ، بلكه وجود آن كه بسان عرض نسبت به موضوع است ، باز مى گردد. اين عقيده بدان سبب است كه اين گروه به مسئله تقرّر ماهيات قبل از وجود عقيده راسخ دارند ، و در نتيجه معتقدند ذات شىء هيچ گاه از بين نمى رود ، چه قبل از وجود نخست ، چه پس از معدوم شدن.
ولى ديگران ، با اين كه به تقرر ماهيات قبل از وجود ، اعتقاد ندارند ، اعاده معدوم را ممكن مى دانند. مطابق اين ديدگاه هيچ حلقه مشتركى ميان مبدأ و معاد وجود ندارد (شرح المواقف ، ج8 ، ص 289 ; المجموع ، ج2 ، ص 305ـ 307 ; المغنى ، ج11 ، ص 459).
تبيين محل نزاع
تحرير محلّ نزاع و تبيين نفى و اثبات در روشن شدن مسئله ، تأثير به سزايى دارد. موضوع بحث از نظر حكيمان بازگرداندن معدوم با تمام خصوصيات و ويژگى هاست كه يكى از آنها زمانى است كه شيئى در آن ظرف پديد آمده است ، خواه زمان را از مشخصات پديده بدانيم يا از نشانه هاى تشخص ، و يا آن را به اضافه و انتساب شىء به زمان تفسير كنيم ، زيرا در هر حال شىء با اين زمان به نوعى در ارتباط بوده و اگر بناست با تمام خصوصيات بازگردد ، بايد زمان هم بعينه بازگردد.
در حالى كه متكلمان ، در تجويز اعاده معدوم ، به بازگرداندن خود آن شىء مى انديشند ; به گونه اى كه عرفاً بگويند شىء ديرينه كه جامه عدم پوشيده بود دومرتبه بازگشت ، اما هرگز عينيت عقلى و يا بازگشت زمانى كه شىء در آن ظرف بوده ، مورد نظر آنها نيست ، آنان با امكان بخشيدن به مسئله اعاده معدوم در صدد اثبات معاد جسمانى انسان ها هستند. و ناگفته پيداست كه معاد انسان در روز قيامت ، به معناى بازگشت زمان دنيا در روز رستاخيز نيست ، هرگاه خود انسان بازگردد هر چند زمان برنگردد ، معاد جسمانى تحقق مى پذيرد.
از اين بيان روشن مى شود كه وحدت موضوع ميان دو گروه در اين مسئله محفوظ نيست ، آنچه را كه منكران ، نفى مى كنند ، مورد اثبات متكلمان نمى باشد ، و آنچه كه متكلمان به دنبال آن هستند ، از نظر حكيمان محال نيست.
از اين كه هر دو گروه بر ادعاى خود اقامه دليل مى كنند ، نشانه آن است كه امتناع يا امكان اعاده معدوم را مسئله نظرى تلقى مى كنند ، در حالى كه شيخ الرئيس ، و به تبع او فخر رازى ، امتناع اعاده را يك امر بديهى و بى نياز از دليل مى دانند ، و در اين مورد رازى از ابن سينا چنين نقل مى كند: هر كس به فطرت خود مراجعه كند ، و غبار تعصّب را از خرد بيفشاند ، خرد او گواهى مى دهد كه بازگرداندن معدوم با تمام خصوصيات ، امرى ممتنع است. آن گاه در پاسخ اين كه: اگر امتناع اعاده ، امرى بديهى است ، پس چرا گروهى آن را تجويز مى كنند؟ يادآور مى شود: همين طورى كه گاهى غير بديهى به سبب يك رشته عوامل خارجى ، بديهى تلقى مى شود ، گاهى هم بديهى ، به خاطر يك رشته موانع ، غير بديهى جلوه مى كند. (المباحث المشرقيه ، ج1 ، ص 48).
دلايل امتناع اعاده معدوم: ما به خاطر تفكيك دو مسئله ،فقط بر دلايل منكران و مثبتان اعاده معدوم مى پردازيم و سخن درباره معاد جسمانى را به محل خود واگذار مى كنيم. اينك ادله قائلان به امتناع:
1.معدوم قابل اشاره نيست: بازگرداندان چيزى كه رهسپار به ديار عدم شده ، امكان پذير نيست ، زيرا معدوم چيزى نيست كه بتوان در حال عدم به آن اشاره كرد ، و اگر در زمانى اعاده رخ داد ، مثل معدوم خواهد بود ، نه مانند آن. (التعليقات ، ص 79).
توضيح اين كه: اعاده اين است كه شيئى در زمانى لباس وجود بپوشد ، آن گاه در زمان دوم معدوم گردد ، سپس در زمان سوم پديد آيد. شكى نيست در حالت دوم كه جامه وجود را از تن به درآورده چيزى از آن باقى نمى ماند كه بازگردد. اگر نظريه معتزله را بپذيريم كه مى گويند: ذات شىء پس از عدم محفوظ است ،و وجود نسبت به ذات ، به منزله عرض نسبت به موضوع است و با از بين رفتن وجود ، ذات از ميان نمى رود ، همچنان كه با از بين رفتن عرض ، موضوع از بين نمى رود ، در اين صورت مى توان به ذات معدوم كه جدا از وجود تقرّر دارد اشاره كرد مانند جسمى كه روزى سفيد بود ، سپس سفيدى را از دست داد ، هرگاه بار ديگر سفيدى بر آن عارض آيد ، مى توان گفت سفيدى بازگشت . مصحح اين كلام وجود قدر مشتركى است بين سفيدى اوّل و سفيدى جديد ، در حالى كه جريان در مورد بحث ، چنين نيست ، زيرا از شىء معدوم چيزى باقى نمى ماند تا حلقه اتصالى ميان دو وجود باشد. (شوارق الالهام ، ج1 ، ص 504 ; كشف المراد ، ص 74
اين استدلال نقضاً و حلاً مخدوش است:
اما از نظر نقض: اگر بازگرداندن معدوم در گرو امكان اشاره به معدوم باشد و معدوم مطلق اشاره پذير نباشد ، و نتوان از آن به امكان اعاده گزارش داد ، در اين صورت بايد نتوان از آن ، به امتناع اعاده نيز گزارش داد ، در حالى كه نافيان اعاده معدوم از آن به امتناع بازگشت خبر مى دهند.
و از نظر حل ، گزارش از امكان اعاده معدوم در گرو وجود خارجى موضوع نيست ، بلكه كافى است كه معدوم را در ذهن خود حاضر كنيم و به وسيله آن درباره واقع معدوم حكم كنيم (كشف المراد ، ص 74).
ولى محقق لاهيجى در شوارق ، اين پاسخ را مخدوش دانسته و مى گويد: صورت ذهنى ، عين وجود خارجى نيست ، بلكه مثل آن است (شوارق ، ج1 ، ص 505).
ظاهراً محقق لاهيجى بين علم طريقى و علم موضوعى ، فرقى نگذاشته ، و لذا صورت ذهنى از شىء معدوم شده را مثل آن تلقى كرده ، نه عين آن ، در حالى كه اگر وى به صورت ذهنى ، از نظر طريقى مى نگريست ، مسلّماً صورت ذهنى را به تمام معنا ، حاكى از واقع آن مى دانست نه مماثل آن.
نتيجه اين كه: اين دليل نافيان ، كافى نيست ، خود حكيمان در مورد مسئله معدوم مطلق قابل خبر دادن نيست گرفتار همين دو اشكال شده و از آن به نوعى پاسخ داده اند. (شرح منظومه سبزوارى، ص200
2. تخلّل عدم در درون وجود ممكن نيست:هرگاه معدوم با تمام مشخصات بازگردد ، لازم مى آيد كه عدم در درون وجود آن شىء قرار گيرد ، زيرا فرض مسئله اين است كه معدوم با تمام مشخصات بدون كوچك ترين تفاوت به صحنه باز مى گردد ; به گونه اى كه موجود در زمان سوم ، حتى از نظر زمان ، عين همان موجود نخست مى باشد ، در حالى كه فرض اين است كه شىء در زمان دوم (ميان زمان اول و زمان سوم) معدوم ، و بطلان به ذات او راه يافته است. هرگاه موجود در زمان سوم ، عين همان موجود نخست باشد ، در اين صورت بين شىء و خويشتن عدم قرار مى گيرد ، اگر موجود در زمان سوم مماثل موجود در زمان اوّل بود ، در اين صورت مشكلى نبود ، ولى فرض اين است كه آن ، عين اولى است. (شوارق الالهام ، ج1 ، ص 508
3. هرگاه چيزى كه معدوم شده با تمام خصوصيات بازگردد ، در اين صورت چگونه مى توان مُعاد (بازآفريده) را از مبتدأ (آفرينش نخست) بازشناخت ، زيرا فرض اين است كه معدوم با تمام خصوصيات ، حتى زمانى كه در آن مى زيسته بازگردد ، در اين صورت چگونه مى توان نام يكى را آفرينش نخست ، و دومى را بازگشت آن ناميد ، بلكه به يك معنا تعدد و دوگانگى از بين مى رود ، و جز يك چيز باقى نمى ماند. (شرح منظومه، ص 201
4. هرگاه شىء با زمانى كه در آن مى زيسته با تمام خصوصيات بازگردد ، در اين صورت دو شىء متقابل بر آن صدق خواهد كرد ، زيرا زمان معاد به حكم اين كه درگذشته بوده عنوان سابق ، و به حكم اين كه اكنون بازگشته وصف لاحق خواهد داشت. نتيجه اين كه يك شىء مصداق دو چيز متضاد يعنى سابق و لاحق خواهد بود. (نهاية الحكمة، ج1، ص 44 و 45
5. بازگشت زمان دوم ، نوعى وجود ثانوى براى آن زمان است ، در آن صورت امتياز اين دو زمان به وسيله صفات آن دو تحقق خواهد پذيرفت كه يكى در زمان سابق بوده و ديگرى در زمان لاحق مى باشد ، آن گاه نقل كلام به اين دو زمان مى كنيم ، و مى گوييم تفاوت آن دو با چيست؟ جز اين كه يكى در زمان سابق و ديگرى در زمان لاحق است؟ و همچنين سؤال ها پيش مى رود و زمان ها از پى يكديگر مى آيند و تسلسل محال پيش مى آيد. (شرح مقاصد ، ص 87
حكيم سبزوارى در نقد اين دليل گفته است:از آنجا كه سابقيت ولاحقيت براى زمان امرى ذاتى است ، ديگر در مقام تمايز نيازى به زمان ديگر نخواهند داشت تا تسلسل پيش آيد. (شرح منظومه، ص 199) ولى در اين صورت اشكالى ديگر توليد مى شود و آن اين كه هرگاه سابقيت و لاحقيت از ذاتيات زمان باشد ، ديگر اعاده زمان ممكن نخواهد بود ، زيرا از آنجا كه وصف سابقيت براى زمان گذشته ذاتى است ، از او جدا نمى گردد ، واگر باز گردد ، نتيجه آن ، تفكيك وصف ذاتى از زمان خواهد بود ، زيرا فرض كرديم كه پس از بازگشت لاحقيت از ذاتيات او خواهد بود.
6 . هرگاه بازگرداندن معدوم ، با تمام خصوصياتش امكان پذير باشد ، در اين صورت آن امر ممكنى بوده و نظير آن نيز ممكن خواهد بود. هرگاه مثل آن نيز آفريده شود ، در اين صورت اين پرسش پيش مى آيد فرق فردى به نام مُعاد با فردى به نام مماثل چيست و چرا يكى را معاد و يكى را مماثل معرفى مى كنيم؟ اين دليل غير از دليل سوم است ، زيرا در آنجا ، مبتدا و معاد ، يكسان بودند و تمايزى نداشتند ، در اين جا معاد و مماثل يكسان مى باشند و تمايزى ندارند. (شرح منظومه ، ص 198 ; نهاية الحكمة ، ص 24
7. هرگاه فرض كنيم اعاده معدوم با تمام خصوصيات امكان پذير باشد ، در اين صورت اين پرسش مطرح مى شود: آيا اعاده آن به صورت يك بار امكان پذير است يا اعاده هاى ديگر نيز به سان اعاده نخست از امكان برخوردار است؟ طبعاً بايد دومى را بگوييم ، زيرا اگر اعاده شىء معدوم ، ممكن شد ، منحصر به يك بار نخواهد بود ، بلكه در طول زمان مصاديقى از آن امكان پذير خواهد بود. در اين صورت سؤال مى شود: چرا يك بار بازگشت؟ و سبب تخصيص آن به يك بار چيست؟ و چون مرجحى براى يك بار در كار نيست ، بايد همه اعاده هاى ممكن به صحنه بازگردند در اين موقع اعاده هاى غير متناهى پيش مى آيد. (نهاية الحكمة، ج1، ص 44 و 45
در نقد اين استدلال گفته شده است: امكان بازگشت هاى بى نهايت دليل بر وقوع آنها نمى باشد ، و علّت تحقق پذيرفتن يك فرد فقط به اين جهت است كه اراده فاعل بر اعاده يكى تعلق گرفته است نه بر مصاديق ديگر. (شرح منظومه ، ص 201
8. شكى نيست كه اعاده به معناى ايجاد است ، و ايجاد دوم ، ولو به عنوان اعاده ، نوعى تشخص بخشيدن به آن شىء است ، هرگاه بار ديگر بازگردد ، شىء واحد ، داراى دو وجود و دو تشخص خواهد بود ، واين امكان پذير نيست ، و به ديگر سخن ، چون ايجاد دوم ، عين ايجاد اول است ، بنابراين ، يك تشخّص خواهد داشت ، ولى چون نام اعاده دارد ، بايد داراى دو تشخص باشد. (اسفار اربعه ، ج1 ، ص 353).
با توجه به اين دلايل مى توان امتناع اعاده معدوم را متعين دانست ، ولى چيزى كه هست اين كه متكلمان اسلامى ، به دنبال چنين اعاده معدومى كه براهين آن را نفى مى كند نيستند ، زيرا آنان از اين اصل به عنوان ابزار بر حشر اجساد و معاد جسمانى بهره مى گيرند ، و معاد جسمـانى بر عينيـت عقلـى استـوار نيست ، و از سخنـانى كه آنـان درباره معاد مى گوينـد بـه روشنـى پيداست كه مقصود آنان از معاد بدن مماثل است كه از عينيت عرفى برخوردار مى باشد.
عبدالقاهر بغدادى مى گويد: با در نظر گرفتن اين كه آفرينش نخست ، امرى ممكن است ، طبعاً ، توانا بر چنين آفرينشى بر بازگرداندن آن نيز توانا خواهد بود ، چنان كه مى فرمايد:
(وضرب لنا مثلاً ونسى خلقه قال من يحيى العظام وهي رميم* قل يحييها الذي أنشأها أوّل مرّة وهو بكلّ خلق عليم) (يس:78ـ79).
و براى ما مثلى آورد و آفرينش خود را فراموش نمود و گفت: چه كسى اين استخوان ها را كه پوسيده است ، زنده مى كند؟ بگو همان كسى كه آن را نخستين بار آفريده ، آنها را زنده مى كند و او بر هر آفرينشى داناست (اصول الدين ، ص 233
سيد شريف آن گاه كه درباره قاعده اعاده معدوم سخن مى گويد: بحث را به معاد كشانده و مى گويد: پيروان شرايع آسمانى همگى بر امكان و وقوع معاد اعتقاد راسخ دارند ، زيرا گردآورى اجزاى پراكنده بدن ، بذاته امرى ممكن است ، و هرگاه فرض كنيم اجزا معدوم شده اند ، بار ديگر بازگرداندن آنها براى خدا امرى ممكن است ، و خدا مى داند كه كدام جزء متعلق به كدام بدن است (شرح المواقف ، ج8 ، ص 294ـ 295).
اين سخنان و نظاير آنها كه در كتاب هاى متكلمان ، فراوان به چشم مى خورد ، حاكى از آن است كه مورد نظر آنان ، غير از آن است كه حكيمان آن را محال مى دانند.
ادله قائلان بر امكان اعاده
معتزله مى گويند: هر موجودى كه داراى سه ويژگى مى باشد ، اعاده آن امكان پذير است:
1. قابليت بقا داشته باشد ، به ديگر سخن ، ذات متعلق به زمان خاص نباشد ، و لذا اصوات و حركات امكان اعاده را ندارند.
2. موجودى كه معدوم گرديده از افعال الهى باشد نه افعال انسانى ، زيرا افعال انسان محدود به زمان خود مى باشند.
3. از امور توليدى كه از مخلوقات ديگر به وجود مى آيد نباشد ، زيرا امور توليدى وابسته به امورى اند كه به زمان خاص خود محدودند (المجموع ، ج2 ، ص 305).
در حالى كه اشاعره هيچ كدام از اين شرايط را براى امكان اعاده لازم نمى دانند ، ولى هماهنگ با معتزله بر امكان اعاده معدوم به سه وجه استدلال نموده اند:
الف: هرگاه بازگرداندن شىء معدوم محال باشد به سبب يكى از سه چيز است:
ـ يا شىء فى حدّ نفسه محال است ;
ـ يا به سبب يك لازم ذاتى ;
ـ يا به خاطر يك عنوان عرضى كه قابل جدا شدن است.
دو احتمال نخست منتفى است ، زيرا اگر بذاته ، ويا به دليل يك لازم ذاتى محال باشد ، بايد مطلقاً وجود نپذيرد ، طبعاً احتمال سوم متعين است ، در اين صورت با برطرف شدن آن عارض خارجى از آنجا كه لازم نيست ، اعاده ممكن خواهد بود. (نهاية الحكمة، ج1، ص 46
در نقد اين استدلال گفته شده است: امتناع اعاده معدوم ، ماهوى نيست ، بلكه به سبب لازم ماهيت شىء است و آن اين است كه ماهيت موجوده ، پس از عدم قابل بازگشت نيست ، و به تعبير ديگر ، وجود بعد العدم مانع از آن است كه شىء بار ديگر به همان خصوصيات جامه وجود بپوشد ، و چون اين لازم در ايجاد ابتدايى موجود نيست ، از وجود ابتدايى مانع نخواهد بود (شوارق الالهام ، ج1 ، ص 514).
ب: حكم روشن عقل اين است كه هر چه را شنيدى تا دليل قاطع بر امتناع آن اقامه نشده آن را طرد مكن ، و اعاده معدوم از مصاديق اين قاعده است.
با توجه به ادله امتناع اعاده معدوم ، نمى توان آن را از مصاديق قاعده عقلى مزبور دانست (شرح اشارات ، ج3 ، ص 418).
ج. اعاده معدوم به سان يادآورى شىء پس از نسيان آن است. يادآورى ، بازگرداندن علم پيشين است ، نه علم جديد ، در حالى كه بين علم پيشين و يادآورى نسيان فاصله شده است (كشف الفوائد ، ص 323).
نادرستى اين استدلال روشن است ، زيرا يادآورى از قبيل اعاده معدوم نيست ، چون صورت ذهنى در ذهن موجود است ، و معدوم نشده است ، آنچه آسيب ديده است ، توجه به صورت ذهنى است (تلخيص المحصل ، ص 399).

منابع
(1) اصول الدين ، بغدادى ، ابومنصور عبدالبقاهر بن طاهر ، 429هـ ، دارالكتب العلميه ، بيروت ، لبنان ؛
(2) التعليقات ، ابن سينا ، 428 ، عبدالرحمان بدوى ، دفتر تبليغات حوزه علميه قم ، قم ، 1418ق ؛
(3) تلخيص المحصل ، طوسى ، خواجه نصيرالدين ، عبدالله نورى ، مؤسسه مطالعات اسلامى ، تهران ، 1359ش ؛
(4) الحكمة المتعالية ، شيرازى ، صدرالدين1050ق ، المكتبة المصطفوى ، قم ؛
(5) شرح الاشارات ، ابن سينا، شارح: خواجه نصيرطوسى، نشر البلاغه، 1375ش ؛
(6) شرح المقاصد ، تفتازانى ، سعدالدين ، 793هـ ، دكتر عبدالرحمن عمير ، شريف رضى ، قم ، 1409ق ؛
(7) شرح المواقف ، جرجانى ، مير سيدشريف ، منشورات الشريف الرضى ، قم ، 1412ق ؛
(8) شرح تجريد الاعتقاد ، قوشجى ، علاء الدين على بن محمد ، مطبعة الرضى و بيدار و العزيزى ، قم ؛
(9) شرح منظومه ، سبزوارى ، آيت الله حسن زاده آملى ، بوستان كتاب قم ؛
(10) شوارق الالهام ، لاهيجى ، عبدالرزاق ، 1072 ، مؤسسه امام صادق(عليه السلام) ، قم ، 1425ق ؛
(11) كشف الفوائد ، طوسى و حلّى ، شيخ حسن حلّى عاملى ، دارالضوة ، بيروت ؛
(12) كشف المراد ، حلّى ، استاد حسن زاده آملى ، مؤسسة النشر الاسلامى ، قم ؛
(13) المباحث المشرقيه ، رازى ، فخرالدين ، 660هـ ، طبع مكتبه بيدار ، قم ، 1411ق ؛
(14) المجموع ، معتزلى ، عبدالجبار ، گردآورنده: ابومحمد الحسن بن احمد بن متويه ، دارالشرق ؛
(15) المغنى ، معتزلى ، عبدالجبار ، تحقيق محمد قاسم ، بى تا ؛
(16) نهاية الحكمة ، طباطبايى ، محمدحسين ، مؤسسة النشر الاسلامى ، قم ، 1428ق.؛
جعفر سبحانى
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 53
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست