responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 41
اسلام
در لغت مصدر باب افعال و از ماده سلم اشتقاق يافته است ، كه در معانى داخل شدن در آشتى ، تسليم شدن يا تسليم نمودن چيزى به كسى ، خالص نمودن عبادت و دين براى خدا به كار رفته است. (مفردات راغب والصحاح ، ذيل ماده اسلام). واژه اسلام در اديان آسمانى به تسليم شدن در برابر خداوند اطلاق مى شود و از اين حيث قرآن حقيقت دين الهى را اسلام (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَاللّهِ الإِسلامُ) (آل عمران:19) و حضرت ابراهيم را مسلمان ، يعنى تسليم محض در برابر خدا مى خواند (آل عمران:67). آن حضرت نيز از خدا مى خواهد كه خود و فرزندانش را مسلم قرار دهد (بقره:128). حضرت يوسف از خدا مى خواهد كه وى را مسلم بميراند (يوسف:101). تسليم در برابر خداوند در هر زمانى در ايمان به پيامبر آن عصر ، تجلى و نمود پيدا مى كند (آل عمران:85 ; مائده:3) و دين ديگرى مقبول خداوند نيست: (وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ) (آل عمران:85).
ابعاد اسلام
آيين اسلام بر اصول و ابعاد مختلف ذيل مشتمل است كه به توضيح مختصر آنها مى پردازيم:
اصول دين
آن دسته از دستورهاى اسلامى مرتبط با باورهاى انسان اصول دين نام دارد كه عبارتند از:
1. توحيد ; يعنى اعتقاد به يگانگى خداوند در ذات ، صفات ، افعال و عبادت. بر اين اساس توحيد داراى مراتب و اقسامى است:
الف . توحيد ذاتى: ذات خداوند بى همتاست و هيچ گونه تركيب و كثرتى در آن راه ندارد ; يعنى هم واحد است و هم احد.
ب . توحيد صفاتى: صفات ذاتى خداوند مانند علم ، قدرت و حيات ، اگر چه از نظر مفهوم با ذات مغايرت دارند ، ولى از نظر واقعيت عين ذات مى باشد و اين ، مقتضاى توحيد ذاتى به معناى احديت ذات است.
ج . توحيد افعالى: خداوند در آفريدگارى و پروردگارى شريك ندارد ، و همه افعال و آثارى كه از انسان و غير انسان صادر مى شود به اذن و مشيت او باز مى گردد ; يعنى فاعليت آنها در طول فاعليت خداوند است ، نه در عرض آن.
د . توحيد عبادى: جز خداوند هيچ معبودى شايسته پرستش نيست.
در قرآن كريم وجود خداوند مسلم فرض شده و بيشتر استدلال ها بر اثبات اصل توحيد و يكتايى خداوند متمركز است ، اصل توحيد به نوعى تعرض و انتقاد از خداپرستى يهود و مسيحيت است ، چرا كه يهود با نسبت دادن فرزندى خدا به عزير ، و مسيحيان با شمردن حضرت عيسى و روح القدس به عنوان خدا در عرض اللّه عملاً از توحيد ناب فاصله گرفتند.
2. عدل ; شيعه و معتزله معتقدند عدالت معنا و مفهوم عقلى دارد و صفات كمالى الهى مقتضى است كه خداوند به عدالت رفتار كند ، اما اشاعره منكر عقلى بودن عدالت شده و معتقدند خداوند به هر نحو كه خواست عمل مى كند و همه افعا ل خدا نيز عادلانه خواهد بود. به تعبيرى اشاعره بر اين باورند كه اگر خداوند در قيامت مثلاً گناهكاران را به بهشت و پاكان و بندگان خالص را به جهنم ببرد ، به عدالت رفتار كرده است ، ولى عدليه اين فرض را ظالمانه و مردود مى دانند.
3. نبوت ; اعتقاد به نبوت پيامبران پيشين (نبوت عامه) و نبوت حضرت محمد (نبوت خاصه) از اصول عقايد اسلامى است. بر اين اساس حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) آخرين پيامبر الهى و قرآن مجيد نيز آخرين كتاب آسمانى و شريعت اسلام ، آخرين شريعت الهى است.
4. امامت ; اهل سنت امامت را از فروع دين و از تكاليف مردم دانسته اند ، ولى شيعه اماميه آن را از اصول اعتقادى ، و نصب امام را فعل خدا مى داند به اعتقاد شيعه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به فرمان خداوند در موارد متعدد اميرمؤمنان (عليه السلام) را به عنوان جانشين خود و پيشواى امت اسلامى معرفى كرده است. به باور شيعه امام علاوه بر مسئوليت اجراى احكام اسلامى و برقرارى امنيت و عدالت در جامعه ، مسئوليت حفظ و تبيين احكام شريعت را نيز برعهده دارد و بدين جهت بايد از صفت عصمت برخوردار باشد. جريان غدير خم نمونه بارز آن است كه آيه 3 و 67 سوره مائده در اين باره نازل شد (الالهيات ، ج3 ، ص 76 115).
5. معاد ; يكى ديگر از اركان اسلام ، اعتقاد به سراى قيامت است و اين كه انسان ها پس از مرگ بار ديگر زنده مى شوند ، تا پاداش و كيفر اعمال دنيوى خود را ببينند.
فروع دين
آن دسته از دستورهاى اسلام كه مربوط به عمل انسان است فروع دين ناميده مى شود. نماز ، روزه ، زكات و حج از مهم ترين فروع دين اسلام به شمار مى روند.
اسلام ، سياست و حكومت
سياست و حكومت از مسائل مورد اهتمام اسلام است.نظام سياسى اسلام ويژگى هايى دارد كه آن را از ديگر نظام هاى سياسى بشرى جدا مى سازد. براى آشنايى اجمالى با نگرش اسلام به سياست و حكومت ، توجه به نكات ذيل ضرورى است:
1. اختصاص حاكميت به خداوند: از اصول اوليه نظام سياسى اسلام ، اختصاص حاكميت و حكومت به خداوند است ، چرا كه همه انسان ها برابر و آزاد آفريده شده اند ، كسى بر ديگرى برترى ، تفوق و حق حكمرانى ندارد. در فلسفه سياسى اسلام حق حكومت و حاكميت و به عبارتى ملاك مشروعيت ، از آن آفريدگار متعال است. آيات متعددى اين نظريه را تقرير مى كند: (انعام: 57 ; قصص:70 ; انعام: 62 ; رعد: 11 ; يوسف:40 ; الميزان ، ج10 ، ص 85 ; اسلام وانسان معاصر ، ص 51).
2. تعيين منشور حكومت: منشور حكومت اسلامى احكام و دستورهاى خداوند است ; چنان كه خداوند خطاب به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است: (فاحكم بينهم بما أنزل اللّه) ;بين مردم به آنچه از طرف خداوند نازل شده است ، داورى و حكم كن (مائده:207). اين آيه مبناى نظرى و قانونى حكومت را مشخص مى سازد ; مبنايى كه عبارت است از (ما أنزل اللّه) ; يعنى شريعت آسمانى بايد محور و ملاك حكمرانى قرار گيرد ، نه آرا و تمايلات بشرى.
3. نصب الهى: قرآن كريم يادآور شده است كه خداوند پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و اولى الامر معصوم را به عنوان رهبران امت اسلامى برگزيده و بر لزوم اطاعت از آنان تأكيد كرده است (نساء:59 ; مائده:55 ; احزاب: 6 و 36 ; نور:51 و 62).
4. تشكيل حكومت دينى توسط پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم : يكى از ادله اثبات وجود نظام سياسى در اسلام وجود و عينيت خارجى آن است. پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) پيش از ورود به شهر مدينه شالوده تشكيل حكومت دينى را طى بيعتى با نمايندگان آن شهر پى ريزى كرد و بعد از ورود به مدينه خود در هرم حكومت قرار گرفت و به اداره جامعه پرداخت.
نكته قابل ذكر ديگر اين كه تشكيل حكومت دينى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و اجراى احكام دين نه يك تصميم شخصى و رويداد تاريخى ، بلكه مستند به امر خداوند ، و امر دينى محسوب مى شود كه وظيفه ساير مسلمانان را نيز مشخص مى كند و آيات پيش آن را ثابت مى كند ، علاوه آن كه خود قرآن پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم را به عنوان الگو و اسوه مسلمانان معرفى كرده است:
(لَكُمْ فِى رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ) (احزاب:21).
لازمه الگو بودن پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) تأسى مسلمانان به آن حضرت و در نتيجه تشكيل حكومت دينى است.
5. تعيين جانشين پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم : قرآن كريم نه تنها پيامبر اسلام را به عنوان رهبر و حاكم مطلق جامعه مسلمانان معرفى مى كند ، بلكه به قدرى به مسئله حكومت و رهبرى اهتمام مىورزد كه حتى رهبر وحاكم بعدى را نيز معرفى مى كند.
مطابق وحى الهى در جريان غدير خم ، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم موظف به معرفى حضرت على (عليه السلام) به عنوان خليفه و جانشين خود بود ، لكن حضرت با ملاحظه جهاتى در ابلاغ آن دلهره داشت (تفسير البرهان ، ج1 ، ص 587). در اين جاست كه خداوند تعيين امام بعدى را جزء و متمم رسالت الهى پيامبر ذكر كرده و ترك آن را به منزله عدم انجام مأموريت الهى توصيف مى كند:
(يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ) (مائده:67).
بعد از معرفى حضرت على (عليه السلام) به عنوان امام و حاكم بعدى ، خداوند در آيه ذيل انجام دستور فوق را به رسول خويش شادباش گفت: (اَلْيَومَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَرَضيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِيناً) (مائده:4).
از اين دو آيه شريفه چنين برمى آيد كه تعيين جانشينى حضرت على (عليه السلام اولاً ، جزء برنامه الهى ، يعنى (ما أنزل إليك من ربّك) بوده است و ثانياً ، نقش آن در اكمال دين ، بسيار مهم و حساس است ; به گونه اى كه از آن به عنوان مكمل دين و متمم رسالت و نبوت تعبير فرموده است. خداوند بعد از اجراى دستور آسمانى ، از دين اسلام اظهار رضايت كرده است.
6. تشريع احكام جزايى و قضايى: آيين اسلام حاوى احكام متعددى است كه از مؤمنان مى خواهد براى نيل به مقامات معنوى ، منقاد و مطيع فرايض شريعت بوده و از ارتكاب گناهان بيزارى جويند. قرآن براى اجراى بهينه احكام خود ، يك سرى ضمانت هاى اجرايى در قالب احكام جزايى ، مانند احكام حد براى گناه زنا (نور:2) ، قذف (نور:4) ، سرقت (مائده:38) و اعدام (مائده:32 ; بقره :178 و 179 ; اسراء:33) در حق زناى محصنه و قتل عمدى و محارب (مائده:33) و انواع و اقسام ديه هاى اعضاى بدن (مائده:45) و غير اينها پيش بينى كرده است. علاوه بر آن ، فروع و جزئيات شيوه و اصول قضاوت از قبيل: تعداد و شرايط شاهد و اقرار متهم و شرايط قاضى را مشخص كرده است.
اجراى احكام فوق و توجه به قانون دادرسى اسلام ،مرهون تشكيل حكومت دينى و تأسيس يك قوه به نام قوه قضائيه است.
7. تشريع اصول و نظام اقتصادى: اسلام در زمينه مسائل اقتصادى فردى و ملى احكام دقيق و جامعى دارد. اين احكام ، نظام ويژه اقتصادى اسلام را تشكيل مى دهند. وجود چنين نظام اقتصادى جامعى دليل روشن ديگرى بر اهتمام اسلام به سياست و حكومت است ، زيرا تشريع نظام اقتصادى بدون نظام سياسى ، كارايى لازم را نخواهد داشت و اصولاً ، احكام اقتصادى اسلام در زمينه سرمايه هاى ملى و عمومى مانند انفال ، معادن ، جنگل ها و... بدون نظام سياسى معنا نخواهد داشت. توضيح نظام اقتصادى اسلام پس از اين خواهد آمد.
8. اصول سياست داخلى اسلام: اسلام درباره سياست داخلى نظام خود مبانى و اصولى دارد كه با اتكا به آنها به اداره داخلى كشور و قلمرو خود مى پردازد ، كه اينجا به عناوين آن بسنده مى شود.
8. اهتمام به مردم و اصل شورا (آل عمران:159 ; شورى:38 ; الميزان ، ج4 ، ص 124).
8. جامعه مسئول تشكيل حكومت و اجراى احكام: خطاب آيات اجتماعى و جزايى قرآن به مردم و عدم اختصاص آن به گروه خاص ، كل جامعه را مسئول اجراى اين آيات مى كند (الميزان ، ج4 ، ص 122).
8. استقلال سياسى و اقتصادى (نساء: 141 ; منافقون:8) در اين باره حديث معروف نبوى الاسلام يعلو ولا يعلى عليه (وسائل الشيعه ، ج26 ، ص 14) نيز قابل توجه است.
8. عدالت اجتماعى: تفصيل اين بحث در عنوان اسلام و اقتصاد خواهد آمد.
8. آزادى اجتماعى (اعراف: 157 ; نحل : 36 ; آل عمران:79).
8. شايسته سالارى (نساء: 58 ; بحار ، ج2 ، ص 93 ; نهج البلاغه ، نامه 53 و خطبه 173).
8. مدارا و همزيستى مسالمت آميز: اين اصل مطلق بوده و شامل شهروندان مسلمان و غيرمسلمان مى شود (آل عمران:159 ; ممتحنه:8 ; آل عمران:44 ; كافى:ج2 ، ص 164 ; نهج البلاغه ، نامه 53).
9.اصول سياست خارجى اسلام: آيين مقدس اسلام و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بعد از تشكيل حكومت دينى در سال اول هجرت در مدينه متناسب آن عصر با دولت ها و قبايل خارجى ، سياست خارجى خود را تنظيم مى كرد كه به اصولى از آن اشاره خواهد شد.
9. جهان شمولى و دعوت همگانى: نخستين اصل و مبناى نظام سياسى اسلام در سياست خارجى خود ، اعلام جهان شمول بودن آيين خود است. در پرتو اين اصل ، حكومت اسلامى از ملت ها و دولت هاى خارجى دعوت مى كند كه به آيين اسلام بگروند. آيات متعدد ، اين اصل را تبيين مى كند (ص:87 ; انعام:90 ; يوسف: 104 ; تكوير:27).
نامه نگارى هاى پيامبر اسلام به سران حكومت هاى بزرگ وقت خود ، مانند ايران و روم كاملاً اين اصل سياست خارجى اسلام را ثابت مى كند (مكاتيب الرسول ، ج1ـ 2).
9. به كارگيرى اصل حكمت ونصيحت: دعوت همگانى اسلام به زور و خشونت اعمال نمى شود ، بلكه از طريق برهان ، حكمت و اندرز و در نهايت راه مجادله و جدال اعمال مى شد: (ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالّتي هِيَ أَحْسَنُ) (نحل:125).
9. مشروعيت جهاد.
9. ظلم ستيزى و آزادى مستضعفان: اسلام نه تنها به اجراى عدالت و ظلم ستيزى در درون حكومت خود بسنده نكرده است ، بلكه يكى از اصول آن ، مقابله با هر نوع ظلم ، اعم از ظلم مادى ، فرهنگى ، سياسى و اجتماعى در حق مستضعفان است و در صورت قدرت و مصلحت ، خود را موظف مى داند از حقوق مردمان و مستضعفان سرزمين هاى ديگر دفاع كند. (نساء:57).
5 ـ 9. مدارا و صلح با كفار: آيين اسلام مى كوشد دعوت خود را با حكمت و برهان پيش برد و تنها در صورت خاص ، يعنى لجاجت كفار و تضعيف حكومت ، جهاد را تجويز كرده است ، اما در موارد ديگر اسلام به برقرارى صلح ميان جبهه اسلام و كفار و مدارا با آنان توصيه نموده است: (وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ) (انفال:62 ; نساء:34 و 127 ; حجرات:9).عبارت (فاجنح لها) كه به معناى بال هايت را به آن بگشا ، از حداكثر اهتمام اسلام به صلح واقعى حكايت مى كند. آيات ديگر نحوه رفتار با اسراى جنگى را مشخص مى كند (انفال:64).
6 ـ 9. اصل عزت و استقلال سياسى: اسلام در سياست خارجى خود ، به حكومت دينى تأكيد مى كند كه بايد استقلال سياسى خود را در برابر دولت هاى بيگانه حفظ نمايد و به گونه اى رفتار نكند كه به سلطه و سيطره دولت هاى كفار بر مسلمانان بينجامد. قرآن صريحاً سلطه و سيطره كفار بر مسلمانان را نفى كرده است (نساء:141 ; ممتحنه:8 ، آل عمران:43).
7 ـ 9. التزام به قراردادها: اسلام به صورت كلى مسلمانان را به رعايت عقود و قراردادها سفارش كرده و در مقام خاص صريحاً از پيمان هايى نام مى برد كه بين حكومت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و ساير دولت هاى خارجى ، اعم از مشرك ، كافر و اهل كتاب منعقد شده است. از مسلمانان مى خواهد كاملاً ملتزم و وفادار به پيمان ها و قراردادهاى خود باشند ، و آن را نشانه اى از تقوا برمى شمارد (نساء:89 90 ; توبه:4).
8 ـ 9. مصونيت ديپلماتيك: يكى ديگر از اصول سياست خارجى رايج در نظام ها ، تأمين و حفظ جانى نمايندگان و سفيرانى است كه از سوى يك دولت يا قبيله اى ، پيام و نامه اى را براى دولت ديگر رد و بدل مى كنند كه در اصطلاح سياسى امروز از آن به مصونيت سياسى يا ديپلماتيك تعبير مى شود.اين اصل را آيين اسلام تأييد كرده و خود را بدان ملتزم مى داند (توبه:6 ; وسايل الشيعه ، ج11 ، ص 90).
اسلام و اقتصاد
در تبيين و تحليل اقتصاد اسلامى رهيافت هاى مختلفى وجود دارد كه موارد مهم آن عبارتند از:
1. اسلام تنها دينى است كه داراى مكتب اقتصادى اى شامل مبانى معرفتى ، اقتصادى و اهداف مى باشد. (ماهيت و ساختار اقتصاد اسلامى ، ص 21).
2 . اسلام داراى نظام اقتصادى است ; به اين معنا كه علاوه بر مبانى و اهداف ، بر اجزا ، راهكارها والگوهاى مرتبط و سازوار مشتمل است كه در رسيدن به اهداف معين مانند آزادى اقتصادى و رفاه و هم چنين معنويت مؤثر واقع مى شوند ; مثلاً براى توزيع ثروت در اقشار مختلف جامعه ، اسلام الگوهاى رفتارى مختلف مانند خمس ، زكات ، انفال و تشويق به قرض الحسنه را ملحوظ كرده است ، اما تبيين روابط پديده هاى اقتصادى را به صورت خاص به نخبگان جامعه سپرده است (همان ، ص 9 و 11).
3. اسلام داراى علم اقتصاد است ; اين نظريه مدعى است اسلام مانند علوم ديگر ، خود متكفل تبيين پديده هاى اقتصادى و كشف رابطه آنها ، از نوع تكوينى و اعتبارى است (همان ، ص 323 ; ساختار كلان نظام اقتصادى اسلام ، ص 20).
تبيين و تحليل ديدگاه هاى سه گانه فوق به همراه دلايل و نقد آن ، همت محققان اقتصاد اسلامى را مى طلبد.
اصول نظام اقتصادى اسلام: در اينجا به تبيين مهم ترين اصول نظام اقتصادى اسلام مى پردازيم كه با ثبوت آن ، نظريه اول نيز ثابت مى شود ، و اين مقدار براى اثبات جامعيت و كمال آيين جاويد اسلام كفايت مى كند.
1. اصل مالكيت مختلط: يكى از مبانى هر نظام اقتصادى مسئله مالكيت در آن است ، كه در قرآن به اقسام مختلف آن (خصوصى ، عمومى و دولتى) اشاره شده است.
1. مالكيت خصوصى اصل مسلم قرآن است كه از اضافه و نسبت مال و اموال به انسان به تعابير مختلف مانند: أموالكم ، أموالهم ، أموالنا ، أموال اليتامى حدود هفتاد مرتبه استظهار مى شود (انفال:28 ; آل عمران:186). مالكيت دو قسم است: مالكيت ابتدايى (حيازت) و كار. در نوع اول از انسان ها مى خواهد كه با كوشش خود منابع و ثروت هاى طبيعى را تصرف و تسخير و به نفع خود و جامعه مورد بهره بردارى قرار دهند (نحل:41 و 69). نوع دوم (كسب مالكيت از طريق كار) در آيات متعدد آمده است ، مانند: (للرّجال نصيب ممّا اكتسبوا وللنسّاء نصيب ممّا اكتسبن) (نساء:32).
امّا مالكيت انتقالى از طريق انتقال توسط يك شخص به شخص ديگر انجام مى گيرد ، كه اين خود به دو قسم ارادى و قهرى محقق مى شود ، قسم ارادى آن توسط مالك با انعقاد قراردادهاى مختلف مانند بيع و اجاره صورت مى گيرد (بقره:275). قسم دوم آن انتقال قهرى است كه مصداق بارز آن مسئله ارث و وصيت است (نساء:2 ، 7 و 12 ; بقره:180 ; مائده:106).
1. قسم ديگر ، مالكيت عمومى است. مقصود از آن نه مالكيت شخصى ، بلكه مالكيت عمومى جامعه يا قشر خاصى از آن مى باشد ، كه مصداق بارز آن مالكيت عمومى مسلمانان بر سرزمين هايى است كه توسط جنگ تصرف شده است و در اصطلاح از آن به مفتوح العنوه تعبير مى شود (حشر: 7). طيف دوم آن ، مالكيت قشر خاص مانند: فقرا و مساكين است (توبه:60).
1. قسم سوم ، مالكيت حكومتى است كه متولى حكومت هرگونه كه صلاح داند اموال دولتى مانند منابع طبيعى ، درياها ، سرزمين هاى فتح شده بدون جنگ را تصرف و توزيع خواهد نمود ، كه در اصطلاح از آن به انفال ياد مى شود (حشر:7).
البته اسلام بر اساس جهان بينى توحيدى و آرمان هاى معنوى خود ، مالكيت در امورى را نپذيرفته است (بقره:275 ; مائده:90 و 91) مانند آلات قمار ، خمر ، سود ربوى ، (بقره:275 ; مائده: 90 ـ 91). همچنين بر مالكيت انسان ها حقوق و ماليات شرعى ، مثل خمس تعلق مى گيرد كه مالك به پرداخت آنها ملزم است كه اشاره خواهد شد (انفال:41).
2. آزادى اقتصادى: از مبانى نظام اقتصاد اسلامى ، آزادى فعاليت هاى اقتصادى و تأييد معاملات و انواع قراردادهاى اقتصادى رايج در عرف است (اسراء:12 ; جمعه:10 ; بقره:275 ; مائده:1).
آزادى اقتصادى ، مانند مسئله مالكيت ، مطلق نيست ، بلكه با توجه به مبانى و اهداف عالى اسلام محدوديت هايى دارد ; مثلاً كم فروشى (مطففين:1 ; شعراء:181 ; هود:85 ; اسراء:35) و بيع ربوى (بقره:275) را قرآن به شدت منع مى كند. خريد و فروش آلات حرام و اشيايى كه در شرع ماليت و مالكيت آن ملغى شده ، ممنوع و آثار معامله بر آن مترتب نمى شود.
3. توزيع وتعديل ثروت: يكى از اصول اقتصاد موفق و پيشرفته آن است كه در آن ثروت و منابع طبيعى به قشر اقليت جامعه اختصاص نيافته است ، بلكه عموم شهروندان از آن بهره مند مى گردند. قرآن كريم براى دستيابو به اين هدف ، راهكارهاى ويژه اى ملحوظ داشته است. يكى از راهكارهاى آن ، سپردن مالكيت منابع طبيعى مانند جنگل ها ، درياها و بستر آن ، معادن ، زمين موات ، سرزمين هاى فتح شده بدون جنگ ، به عهده حكومت دينى است (انفال:1 و 41 ; حشر:6) تا از اين طريق منابع فوق براى عموم شهروندان توزيع گردد ، كه از آن به توزيع قبل از توليد در علم اقتصاد تعبير مى شود.
راهكار ديگر قرآن ، وضع مقررات و احكام مالى در قالب هاى مختلف مانند: خمس ، زكات ، انفاق ، صدقه ، كفاره ، جزيه و غيره است (حشر:7 ; توبه:34 ; بقره:274 ; آل عمران:92) كه در اصطلاح از آن به توزيع بعد از توليد ياد مى شود.
تشويق به قرض الحسنه و وعده پاداش مضاعف بر پرداخت كننده قرض ، ديگر راهكارى است كه نيازمند مى تواند آبرومندانه نياز خود را رفع نمايد (تغابن:17 ; بقره:245 ; حديد:11).
قرآن يكى از اهداف وضع احكام مالى خود را تعديل ثروت و عدم اختصاص آن به طبقه سرمايه دار بيان مى دارد: (كى لا يكون دولة بين الأغنياء منكم) (حشر:7).
4. اصل تعاون: قرآن كريم اصل تعاون و يارى رساندن يكديگر در فعاليت خير و نيك و پيشى گرفتن در خيرات اعم از اقتصادى ، فرهنگى و اجتماعى را جزء برنامه هاى مسلمانان و مورد تشويق قرار داده (مائده:2) و به نكوهش كسانى مى پردازد كه از اين امر انسانى سرباز مى زنند (ماعون:7).
5. تقدم حقوق جامعه بر فرد: اسلام ضمن به رسميت شناختن حقوق فرد و جامعه و دولت ، در مواقع تعارض و تزاحم ، به تقدم حقوق جامعه بر فرد حكم كرده است ، به عنوان مثال امام على (عليه السلام) در نامه معروف خود به مالك اشتر ضمن اشاره به وجود برخى از تجار كه از دادن ماليات استنكاف مىورزند و به احتكار دست مى زنند ، به دليل ضرر عمومى ، به فرماندار خود دستور منع از احتكار مى دهد و آن را به عمل پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مستند مى كند (نهج البلاغه ، نامه 53).
6. جايگاه و اختيارات دولت: اسلام به دولت دينى يك سرى اختياراتى در اقتصاد داده كه به مهم ترين آن اشاره مى شود:
6. نظارت و دخالت: دولت اسلامى در امور معيشتى و اقتصادى به عنوان مسئول و متصدى ، ناظر بر اوضاع بازار و تجارت است. اين اصل در عصر صدر اسلام با وجود سادگى امور انجام مى گرفت. پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) اشخاصى را به عنوان نماينده و ناظر كه در اصطلاح عربى آن روز عامل السوق ناميده مى شود جهت كنترل بازار مأمور مى كرد (وسائل الشيعه ، ج12 ، ص 284 ; ج16 ، ص 400 ; ج18 ، ص 578 ; احتكار و گران فروشى ، ص 73ـ 84).
اما در صورت وضعيت خاص و بحرانى ، اسلام به دولت اين اجازه را داده است كه به منظور تأمين رفاه و مصلحت عمومى جامعه در امور اقتصادى و تجارى دخالت كند ; مثلاً دولت مى تواند جلو واردات و صادرات را بگيرد يا آزاد كند ، يا بازار را به نرخ گذارى ملزم نمايد و در موارد خاص اموال احتكار شده را به معرض فروش بگذارد ; چنان كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم در موارد كمبود كالا به محتكران دستور مى داد اموال احتكار شده را به قيمت عادلانه بفروشند (وسائل الشيعه ، ج12 ، باب29 ; ح30 ، ص 317 ; كتاب البيع ، ج2 ، ص 400 ; صحيفه نور ، ج20 ، ص 170 ; مجموعه آثار امام خمينى و انديشه حكومت ، ج6).
6. وضع سياست و قوانين اقتصادى: دولت علاوه بر احكام اقتصادى موجود در فقه ، مانند خمس و زكات ، مى تواند به تناسب روز ، احكام و مقررات تجارى ، اقتصادى و انواع قراردادها از قبيل قانون كار ، بيمه و ماليات را وضع نمايد.
6. مالكيت و اداره منابع ملى: در تبيين اصل مالكيت بيان شد كه دولت مالك و متكفل اداره منابع ملى از قبيل انفال ، جنگل ها ، مراتع ، منابع زيرزمينى و غيره است.
علاوه بر آن ، مالكيت و اجازه تصرف اموال وقفى ، اموال بلا وارث يا مجهول به حاكم دينى سپرده شده است كه در فقه تحت عنوان امور حسبيه از آنها بحث مى شود. همچنين دولت اسلامى مسئول و متكفل دريافت جزيه (نوعى ماليات) از اهل كتاب است (توبه:29).
6. ابطال و فسخ يكطرفه بعضى قراردادها: اسلام اين اجازه را به دولت داده است كه در موارد خاص مانند به مخاطره افتادن مصلحت جامعه يا نظام ، يك طرفه به ابطال و فسخ قراردادهايى كه خود با شهروندان منعقد كرده است ، دست بزند (صحيفه نور ، ج20 ، ص 170).
7. اهداف: نگاه دين به اقتصاد ، نگاه اقتصاد محض نيست ; به اين معنا كه دين اقتصاد را نه فقط براى تأمين معاش و دنياى مردم ، بلكه براى تأمين سعادت معنوى مردم در آخرت مورد لحاظ قرار مى دهد. به تعبيرى هدف نظام اقتصادى اسلام دو منظوره است.
اخلاق و تعليم و تربيت
اخلاق در اسلام جايگاه بسيار بالا و والايى دارد و به عنوان غرض اصلى بعثت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم به شمار آمده است:بعثت لأُتمّم مكارم الأخلاق.اخلاق جمع خُلق به معناى خوى و خصلت است.علم اخلاق در واقع علم چگونه زيستن يا علم چگونه بايد زيستن است (مجموعه آثار شهيد مطهرى ، ج22 ، ص 38). اسلام به اين علم اهميت خاصى داده است ، چرا كه اسلام حيات انسانى را داراى هدف و غايت مى داند كه همان قرب الهى و سعادت اخروى است كه راهكار نيل به آن تنها در گرو علم و فهميدن چگونه زيستن ميسر مى شود. اديان ابراهيمى در مقام تقويت و تعالى بخشيدن به علم اخلاق برآمده اند كه مهم ترين نقش دين در عرصه علم اخلاق را مى توان شناسايى پاره اى از اصول اخلاقى ، ايجاد انگيزه مضاعف براى انجام افعال اخلاقى و ترسيم غايت برتر يعنى قرب الهى و سعادت اخروى برشمرد.
قرآن كريم به اين منظور در آيات مختلف ، مردم را به اصول اخلاقى مانند: عفو ، عدل ، نيك رفتارى با يتيم و سائل ، احسان به ديگران ، صله رحم و در يك كلمه انجام هر نوع فعل معروف و نيكو و پرهيز از هرگونه فحش ، منكر و ظلم سفارش مى كند (اعراف:199 ; ضحى:9 و10 ; رحمان:60 ; نحل:90).
تزكيه نفس و پيراستن آن از ناهنجارى هاى اخلاقى يكى از اهداف نبوت است كه در قرآن و هم در حديث نبوى تأكيد شده است: (يتلوا عليهم آياته ويزكيهم) (جمعه:2) ; بُعثتُ لأُتمّم مكارم الأخلاق (كنزالعمال ، ج11 ، ص 420).
قرآن در جاى ديگر تزكيه نفس را راهكار فلاح و سعادت ، و آلودگى آن را بستر بدبختى و شقاوت وصف مى كند: (قد أفلح من زكّيها* وقد خاب من دسّيها) (شمس:9 10).
تزكيه نفس با انجام اعمال و فضايل اخلاقى و دورى از گناه و پليدى ها به دست مى آيد ، كه قرآن از اولى با در پيش گرفتن تقواى الهى (انفال:29 ; حجرات:13) و از دومى با دورى از اطاعت هواى نفس و شيطان (نازعات:40 ; بقره:143 ; انعام:121 ; اعراف:27 و 200 ; فاطر:6) ياد مى كند.
عالمان اخلاق ، نظام اخلاق اسلامى را در كتب اخلاقى و همچنين عرفانى ترسيم و تبيين كرده اند (اخلاق ناصرى ; مطهرى ، فلسفه اخلاق و...).
تحقق يافتن اهداف اخلاقى اسلام از طريق تعليم و تربيت امكان پذير است. از اين رو ، در جهان بينى اسلامى بر دو عنصر تعليم و تربيت تأكيد بسيارى شده است. در آياتى كه از نبوت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) سخن به ميان آمده ، تعليم و تزكيه به عنوان دو مأموريت ويژه او به شمار آمده است: (يزكّيهم ويعلّمهم الكتاب والحكمة) (آل عمران:164 ; جمعه:2).
ويژگى هاى اسلام
آيين مقدس اسلام بر اصول مترقى و متكاملى استوار است كه موجب شده اين آيين ، دين جهانى و عقلانى و جاودانى گردد ، كه در ذيل به موارد مهم آن اشاره مى شود:
1. هماهنگى با فطرت انسانى: طبيعت و به تعبير قرآنى ، فطرت انسان به گونه اى آفريده شده است كه ذاتاً طالب حقيقت ، كمال و رستگارى و بقاست. انسان وجود خود را ناقص و نيازمند مى بيند ودر صدد وصل به قدرت و غنى مطلق است. هر انسانى مى تواند با رجوع به ذات و ضمير درونى خود اذعان كند كه خواستار كمال مطلق و سعادت ، بقا و عدم فناى خويش است. انسان از مرگ مى هراسد ، چرا كه در وراى آن وجود و بقاى خويش را در فنا مى بيند.
آيين مقدس اسلام آيين جاودانگى است كه به اين نيازهاى فطرى انسان توجه داشته و آنها را به شايستگى برطرف مى كند. آيين اسلام با تصوير واجب الوجود كه منشأ فيض ، قدرت وهستى عالم امكان از يك سو ، و تصوير عالم رستاخيز از سوى ديگر است ، اين احساس را به انسان مى دهد كه با مرگ ، هستى و حيات انسان قطع نمى شود ، بلكه زندگانى در حيات ديگر با شكل بهتر از دنيا ، البته در صورت نيكوكار و مؤمن بودن ، استمرار خواهد داشت. پس دلهره و هراسى نبايد از مرگ داشت. انسان مى تواند با تهذيب نفس به قرب الهى نايل آمده و از اين طريق ، غريزه مطلق كمال و جاويدان جويى خويش را اشباع كند.
اسلام با معرفى خداوند متعال به عنوان يگانه آفريدگار وهستى بخش جهان و انسان ، حس پرستش و سپاس انسان را به سوى حق راهنمايى مى كند.
غريزه و فطرت انسان تنها به رستگارى معنوى و ابدى منحصر نشده است. انسان در دنيا طالب خير و بهره مندى بيشتر از انواع نعمت هاى دنيوى است. اينجا مى توان به نعمت استفاده از منافع دنيوى غريزه شهوت اشاره كرد. اسلام با تجويز نعمت ها و زينت هاى دنيا و نكوهش دنياگريزى و زندگانى رهبانى و همچنين تشويق آيين زناشويى ، اين نياز انسانى را رفع كرده است (اعراف:32 ، نور: 32).
2. هماهنگى با عقل: انسانيت انسان با قوه عقلانى آن پا برجاست. عقلانيت انسان موجب تفاوت جوهرى انسان با ساير مخلوقات از جمله فرشتگان و حيوانات شده است. عقل نعمت الهى در حق انسان است كه با اتكا به آن انسان به شناخت جهان هستى ، آفريدگار و همچنين اداره زندگانى دنيوى خويش مى پردازد. آيينى كه مدعى جاودانگى است مى بايست با عقلانيت ، انطباق و هماهنگى داشته باشد.
آيين مقدس اسلام مخصوصاً آخرين كتاب آسمانى كه از آفت تحريف مصون مانده ، نه تنها تعارض و ستيزى با عقل ندارد ، بلكه هميار و مشوق آن است. آيات متعددى وجود دارد كه مسلمانان را به فراگيرى و استفاده از قوه عاقله دعوت و عدم تعقل انسان ها را نكوهش مى كند (بقره:242 ; حديد:17 ; انفال:22).
اسلام در عرصه اعتقادات ، تقليد را برنمى تابد و پذيرفتن اصول عقايد را به دليل و عقل ، منوط مى دارد (قواعد المرام ، ص 28 ; الذخيره ، ص 167 ; كشف المراد ، ص 347). در عرصه شريعت و فقه نيز عقل ، عِدل قرآن و سنت و از منابع استخراج شريعت محسوب مى شود. اصوليون از اهتمام دين به عقل به عنوان يكى از منابع فقه با عنوان ملازمه عقل و شرع نام مى برند. (مطارح الأنظار ، ص 234).
3. تشويق به علم در همه زمينه ها: اسلام بشر را به شناخت انسان و جهان تشويق كرده و در آيات و روايات بسيارى از او خواسته است كه به مطالعه آيات آفاقى و انفسى خداوند بپردازد و از اين رهگذر به حق رهنمون شود (فصلت:51 ; ذاريات:20 ; غاشيه:17 ; طارق:5).
پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در روايت معروف: طلب العلم فريضة على كلّ مسلم (اصول كافى ، ج1 ، ص 30 ; بحار ، ج1 ، ص 172) يادگيرى علم را يك واجب برشمرده است.
4. سهولت و سادگى: يكى ديگر از ويژگى هاى آيين جاويد كه مدعى فراگيرى و جريان در حق همه انسان ها در همه اعصار است ، قابل فهم بودن و سادگى آن در عرصه اعتقادات و آموزه هاى دينى و سهولت و دورى از تكاليف طاقت فرسا و زيان آور در عرصه عبادات و احكام فردى و اجتماعى است.
فقها نيز با الهام از كتاب و سنت قواعد ساده و روشنى را براى زندگى بشر مطرح كرده اند. اين جا مى توان به قاعده يد ، اصالة الصحه ، اصالت اباحه ، اصل حليت ، سوق المسلمين ، برائت ، طهارت ، احتياط در دم و عرض مسلم واضطرار ، اشاره كرد. (عوائد الأيام ، ص 67 به بعد).
5. انسجام و استحكام درونى: از ويژگى هاى دين حق و جاويد آن است كه آموزه هاى آن متقن و با يكديگر هماهنگ باشد ; به گونه اى كه اولاً ، با يكديگر تعارض و ناهمخوانى نداشته و از ضديت به دور باشد. ثانياً ، آموزه هاى مختلف آن در عرصه هاى مختلف ، مانند اعتقادى ، اقتصادى ، اجتماعى و سياسى همگى مانند اجزاى يك ماشين و دستگاه ، نقش خود را براى تحقق يك هدف از پيش تعيين شده ، ايفا كنند. آيين مقدس اسلام غايت آفرينش انسان را تأمين سعادت اخروى مى داند و چون اين سعادت بدون سعادت و تأمين زندگانى مادى در حد اعتدال نوعاً مشكل يا نشدنى است ، لذا دين به دنياى انسان توجه نموده و گزاره ها و دستورالعمل هاى خود را به گونه اى تنظيم كرده است كه اين دو هدف قابل دسترسى باشد.
6.پاسخگويى به نيازهاى معرفتى و فقهى زمان (اجتهاد):آيين مقدس اسلام در عرصه معرفت و انديشه با اتكا به عقل و فطرت و همچنين قابل دسترس بودن متن دينى ، يعنى قرآن مجيد و روايات به تفسير و تبيين جهان هستى و مسائل آن از قبيل اصل مبدأ و معاد پرداخته است.
راهكار ديگر اسلام براى پاسخگويى به نيازهاى جديد ، توجه به تربيت و رشد عالمان و متخصصان دين و به رسميت شناختن تفاسير آنان است كه به اصل اجتهاد معروف است.
در پرتو اصل اجتهاد است كه اسلام با مقتضيات و نيازهاى نو منطبق شده و در فراروى خود به بن بستى مبتلا نمى شود. فقها از طريق اجتهاد به تبيين و حل و فصل مسائل جديد مانند عقد بيمه ، تلقيح ، تشريح بدن ميت ، عقيم سازى ، احتكار و وضع ماليات مى پردازند. اجتهاد با تفويض اختيارات ويژه به حاكم دينى ، قلمرو وى را در اداره كشور بسط داده و از بروز معضلات سياسى ، اجتماعى جلوگيرى مى كند.
7. سازگارى دين و دنيا: دين مدعى خاتميت و جاودانگى بايد در عرصه فعل و رفتار فردى و اجتماعى به نحو كامل و صحيح به تبيين امور بپردازد ; به گونه اى كه براى رسيدن به مقصود اصلى ، يعنى تكامل معنوى و خدا و آخرت ، نبايد دنياى مردم و آسايش آنان را به مخاطره بيندازد ، بلكه علم فقه دين خاتم ، ضمن لحاظ غايت ذاتى دين ، بايد يك نوع زندگى معقول و معتدلى در دنيا براى مخاطبان خود به ارمغان بياورد ، و به نحوى تصوير نشود كه شرط دين و تدين ، زهد و رهبانيت و ترك دنيا و به عبارتى يك گزاره پارادوكس غير قابل جمع است ; چنان كه چنين تصويرى در مسيحيت رخ داد و يكى از عوامل سكولاريزاسيون شد (سكولاريزم در مسيحيت و اسلام ، بخش اول). با نگاهى به آيين مقدس اسلام درمى يابيم كه اسلام نه تنها به ترك دنيا و زندگانى رهبانى توصيه نمى كند ، بلكه ضمن نهى از آن به استفاده بهينه از نعمت هاى دنيوى سفارش مى كند (قصص:77 ; اعراف:32).
8. دفاع از اصول اخلاقى و انسانى: زندگى انسانى به معناى حقيقى ، شامل اصول اخلاقى مـى شود كـه تبيين آن به علـم اخلاق واگـذار شـده است. رعايت انصاف ، راستگويى و راستى ، وفاى به وعده ، كمك به ديگران ، عدالت ، پاكـدامنى ، عفت كلام از اصول اخلاقى و ارزشى است كـه وجدان و عقل انسانى به رعايت آن و همچنين جـاودانگى آن اصول حكم مى كند.
نيم نگاهى به قرآن كريم و نيز روايات نبوى و ولوى اهتمام خاص اسلام را به اصول اخلاقى و ارزشى نشان مى دهد. نكته مهم و ظريف در توجه اسلام به اصول فوق ، رعايت جانب اعتدال و دورى از افراط در التزام به بعضى از اصول اخلاقى و ترك برخى ديگر است ; مثلاً اسلام ضمن سفارش به گذشت و عفو در برابر ظلم و ستم اين نكته را مورد تأكيد قرار مى دهد كه انسان بايد بكوشد نه ظالم و نه مظلوم واقع شود كه ديگران حقوق وى را پايمال كنند (بقره:279).
9. پويايى و كارآيى شريعت: فقه اسلام با اشتمال بر يك سرى اصول و مبانى خاص ، خاتميت و جاودانگى اسلام را در عرصه فعل و رفتار به منصه اثبات مى رساند كه در اينجا تنها به برخى از اين مبانى و راهكارها اشاره مى شود: الف) وضع احكام ثابت و متغير ; ب) لحاظ مصلحت و مفسده در وضع احكام ; ج) تقديم اهم بر مهم ; د) نفى عسر و حرج ; هـ. نفى ضرر و ضرار ; و) اختيارات ويژه حاكم دينى.
10. اشتمال بر اصول مترقى سياسى و اقتصادى: اسلام در عرصه سياست و اقتصاد نيز بر اصول مترقى و عقلانى مشتمل است كه موجب تمايز اين دين و برجستگى خاص آن شده است.

نقش تاريخى اسلام
نقش تاريخى اسلام را مى توان در دو عرصه معنويت و علوم بشرى تبيين كرد:
الف) معنويت: آيين مقدس اسلام در سرزمينى ظهور نمود كه مردمان آن گرفتار بت پرستى ، دنياطلبى ، ستيز و جنگ شده بودند ، لكن اسلام هدف فراتر از دنيا را براى پيروان خود ترسيم مى كرد كه مى توان نام آن را معنويت گذاشت ; به اين معنى كه اسلام از پيروان خود مى خواهد دنيا را در حد يك زندگى موقت و پل ارتباطى براى آخرت در نظر بگيرند و اصل زندگى و حيات در عالمى ديگر به نام آخرت است كه در آن بهشت و مقام بالاتر از آن ، يعنى قرب الهى وجود دارد. در واقع كم توجهى به دنيا و عنايت بيشتر به آخرت و مقام الهى معنا و حقيقت زندگى انسان را تشكيل مى دهد. لذا هر آنچه مانع اين هدف به شمار رود مانند دلبستگى به دنيا و متعلقات آن از قبيل ، مال ، جاه ، فرزند و غيره از نظر اسلام ناپسند است. (البته بايد توجه شود استفاده بهينه از اين امور ، به گونه اى كه مانع زندگى معنوى انسان نگردد ، امر مذموم به شمار نمى رود). در اين خصوص يعنى توجه بيشتر به امر معنويت آيات و روايات متعددى وارد شده كه سفارش اكيد قرآن و روايات موجب رشد معنويت در ميان پيروان خود گرديده و نمونه بارز آن موفقيت مسلمانان در جنگ هاست كه به روحيه شهادت طلبى و ساده زيستى آنان برمى گردد و همين امر اسباب بسط و پيشروى حكومت نوپاى اسلام در دنيا را فراهم كرد.
نقش اسلام در معنويت را مى توان به صورت كلى در ميان مردم و خواص تقسيم كرد ، در قسم اول اسلام باعث شد كه روحيه مردم از محوريت دنياطلبى تغيير يافته و يا كاسته شده و به سوى خدا و آخرت گرايى سوق داده شود. اين تأثير و توجه مردم به خدا و آخرت در همه لحظه ها موجب رعايت فضايل اخلاقى مانند عدالت ، راستگويى و دورى از ناهنجارى هاى اخلاقى مثل ظلم و ستم ، پرهيز از اعمال نامشروع جنسى مى شود ، كه مجموعاً حركت جامعه به سوى معنويت را نشان مى دهد.
قسم دوم يعنى تأثير معنويت در خواص ، موجب ظهور انسان هاى كامل و عارف گرديد كه در رأس آنها در صدر اسلام مى توان از: حضرت على (عليه السلام) ، سلمان فارسى ، ابوذر غفارى واصحاب صفه نام برد.
اين معنويت اسلام امروزه هم در عوام و هم در خواص به حيات خود ادامه مى دهد كه در پرتو آن ، اسلام روز به روز گسترش يافته و به تعداد گرويدگان به اسلام افزوده مى شود.
ب) حيات علمى: تأثير و نقش اسلام تنها به معنويت خلاصه نشده است ، بلكه اسلام ضمن آن كه هدف اصلى خود را معنويت اعلام نموده ، پيروان خود را به استفاده بهينه از دنيا توصيه كرده است كه لازمه آن ، ايجاد تمدن و پيشرفت مادى اى است كه خوشبختانه اسلام چهارده سده پيش پايه هاى آن را گذاشته است. پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) با ايجاد حكومت منسجم و ساختارمند بستر لازم رشد و ترقى را مهيا و به آن اهتمام ورزيد كه اينجا مى توان به تشويق و توصيه به فراگيرى علوم مختلف ، تكريم دانشمندان ، گفت و گو با فرهنگ و تمدن هاى ديگر و دعوت از دانشمندان آنان ، پرهيز از جنگ هاى داخلى با مراعات اصل مدارا و همزيستى با پيروان اديان ديگر و تشكيل ارتش منظم اشاره كرد كه توضيح بعضى از آنها در بحث ويژگى هاى اسلام گذشت.
در اينجا به بعضى مظاهر و عرصه هاى نمود تمدن اسلامى اشاره مى شود:
نحو: علم نحو نخستين بار توسط حضرت على (عليه السلام) وضع شد وابوالأسود دوئلى (69ق) با اقتباس از آن حضرت به تشريح و تدوين آن همت گمارد. (تاريخ تمدن اسلام ، ص 478).
امور نظامى: با تشكيل حكومت دينى توسط پيامبر ، ارتش با رعايت اصول و متد نظامى ، از قبيل تشكيل رده هاى مختلف فرماندهى ، پياده نظام ، سواره نظام ، استتار ، استفاده از دبابه (نوعى تانك چوبى) و منجنيق (با تعليم سلمان فارسى) در خدمت حكومت اسلامى قرار گرفت (همان ، ص 146)و باروت توسط مسلمانان اختراع شد (همان ، ص 150).
طب: در مورد بهداشت جسمانى و طب سفارش هايى از سوى پيامبر و امامان نقل و در مجموعه هايى به نام طب النبى و طب الرضا تدوين شده است كه با قطع نظر از اصالت سندى همه روايات آن ، نشان دهنده اوج اصول طبى در جامعه اسلامى است. در همين زمينه طب سنتى رشد و نمو يافت كه اينجا مى توان به ابن طبرى ، نويسنده كتاب فردوس الحكمه ، حنين بن اسحاق اولين پديد آورنده رساله اى در چشم پزشكى به نام الشعر و مقالات فى العين ، بختيشوع بن جبرائيل نويسنده نصائح البرهان فى الأدوية المركبة وغيره اشاره كرد. محمد بن زكرياى رازى موسوعه چند جلدى در علم پزشكى به نام الحاوى را تدوين كرد كه سه جلد آن به آبله ، حصبه و پاره اى تركيبات داروها اختصاص داشت. ديگر كتاب وى طب المنصورى بود كه هر دو در قرن سيزدهم و پانزدهم ميلادى به لاتين ترجمه شد. كتاب قانون ابن سينا يكى ديگر از گرانسنگ ترين آثار طبى دوره تمدن اسلامى است كه در موضوع خود ابتكاراتى داشته است و به زبان هاى لاتين ، فرانسوى ، آلمانى و عبرى ترجمه و تا قرن هفدهم ميلادى از كتب درسى دانشگاه هاى اروپا به شمار مى رفت (تاريخ طب اسلامى ; تاريخ تمدن ، ج1 ، ص 434 و 435).
فلسفه و منطق: استدلال عقلى و فلسفى در نصوص دينى به وفور يافت مى شود ، اما آشنايى مسلمانان با اصطلاحات خاص فلسفه و منطق با ترجمه كتب فلسفى و منطقى به عربى آغاز شد كه دوره شتاب آن به تأسيس بيت الحكمه در سال (215ق) توسط مأمون ، خليفه عباسى برمى گردد. نكته قابل تأمل اين كه مسلمانان صرفاً به ترجمه و بسط فلسفه روم و يونان بسنده نكردند ، بلكه با رويكرد فلسفى و اسلامى به تصحيح و نقد و تكامل آن پرداختند ; مثلاً در فلسفه افلاطون و ارسطو به جاى يك خدا ، خدايان با اوصاف مختلف مطرح بود ، فلاسفه اسلامى به تصحيح آن با اثبات وحدت خدا و صفات كمالى آن دست زدند. مسائل و موضوعاتى كه در فلسفه اسلامى مطرح است ، از نظر كميت و كيفيت قابل مقايسه با فلسفه يونان و روم نيست. فلاسفه نامى بزرگى مانند كندى (260ق) ، فارابى (339ق) ، ابن سينا (428ق) ، ابن ماجه (533ق) ، ابن طفيل (581ق) ابن رشد (595ق) ، شيخ اشراق (585ق) ، ميرداماد (1041ق) و صدرالمتألهين (1050ق) در بستر فرهنگ اسلامى ظهور يافتند كه موجب بالندگى فلسفه اسلامى شدند. فلسفه اسلامى تا سده يازدهم در دو شاخه اشراق (طرفداران افلاطون)و مشاء (طرفداران ارسطو) به سير تكاملى خود ادامه مى داد ، تا اين كه در قرن يازدهم صدرالمتألهين (م1050ق) با افزودن اصولى بر آن دو ، تلفيقى از آن دو را به نام حكمت متعاليه ارائه داد.
صنعت: تمدن و پيشرفت اسلام در امر صنايع نيز چشمگير بود ، كه به برخى از آنها اشاره مى شود: 1. مسلمانان در اثر ارتباط با چين ، راز توليد كاغذ را آموختند و موفق شدند در سال (184ق) كارگاه كاغذسازى را در بغداد راه اندازى كنند. اين صنعت در سال (287ق) در مصر و ديگر مراكز گسترش يافت. مسلمانان به كيفيت كاغذ نيز افزودند كه در پرتو كاغذ ، پوست از رده خارج شد ; 2. صنعت شيشه گرى نيز شكوفا شد. سوريه مركز آن و وارث صنعت عصر فنيقى بود. شيشه ها با شفافيت بسيار و نازكى فوق العاده و رنگارنگ توليد و عرضه مى شد ; 3. كاشى ، ظرف هاى فلزى ، بشقاب هاى شيشه اى و بلور يكى ديگر از صنايع تمدن اسلامى بود ; 4. در صنعت منسوجات و پارچه توليدات مسلمانان در كشورهاى مسيحى كالايى نفيس به شمار مى رفت كه در انواع مختلف مثل كتانى ، پشمى ، زربافت و روتختى عرضه مى شد ; 5. هنر جواهر كارى مانند الماس ، زمرد ، ياقوت سرخ و كبود ومرواريد و هنر سنگ هاى گرانبها و تزيينى مانند: عقيق ، فيروزه و مرمر از ديگر صنايع با شكوه دوره تمدن اسلامى است (تاريخ تمدن ، ج1 ، ص 433 ; اسلام و تمدن اسلامى ، ج1 ، ص 22 ; تاريخ علم ، ص94ـ 101 ; سرگذشت علم ، ص168ـ 175).

منابع
(1) احتكار و گرانفروشى ، آذرى قمى ، احمد ، مؤسسه مطبوعاتى دارالعلم ، قم ، 1373ش ؛
(2) اخلاق ناصرى ، محقق طوسى ، خواجه نصيرالدين ، انتشارات خوارزمى ، تهران ، 1373 ؛
(3) اسلام و انسان معاصر ، علاّمه طباطبائى ، محمدحسين ، رسالت ، 1379ق ؛
(4) اسلام و تمدن اسلامى ، ميكل ، آندره ، حسن فروغى ، سمت تهران ، 1381 ؛
(5) الالهيات ، سبحانى ، جعفر ، المركز العالمى للدراسات الاسلاميه ، قم ، 1413هـ ؛
(6) امام خمينى و انديشه حكومت اسلامى ، موسوى خمينى ، سيد روح اللّه ، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى ، تهران ، 1378 ؛
(7) بحارالانوار ، مجلسى ، محمد باقر ، مؤسسه الوفاء ، بيروت ، 1403هـ ؛
(8) بحوث فى الملل والنحل ، سبحانى ، جعفر ، مؤسسه امام صادق(عليه السلام) ، قم ، 1372 ؛
(9) تاريخ تمدن ، لوكاس ، هنرى ، عبدالحسين آذرنگ ، انتشارات سخن ، تهران ، 1382 ؛
(10) تاريخ تمدن اسلامى ، زيدان ، جرجى ، علم جواهر كلام ، اميركبير ، 1382 ؛
(11) تاريخ طب اسلامى ، براون ، ادوارد ، مسعود رجب نيا ، انتشارات علمى و فرهنگى ، تهران ، 1383 ؛
(12) تاريخ علم ، دامپى ير ، مترجم ، عبدالحسين آذرنگ ، انتشارات سمت ، تهران ، 1372 ؛
(13) تفسير البرهان ، بحرانى ، سيد هاشم (م/1112ق) ، تصحيح: سيد هاشم محلاتى ، دارالتفسير اسماعيليان ، قم ، 1380ق ؛
(14) الذخيرة فى علم الكلام ، سيد مرتضى ، انتشارات اسلامى ، قم ، 1411هـ ؛
(15) ساختار كلان نظام اقتصاد اسلامى ، ميرمعزى ، سيد حسين ، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى ، تهران ، 1381 ؛
(16) سرگذشت علم ، سارتن ، جورج ، احمد بيرشك ، انتشارات علمى و فرهنگى ، تهران ، 1376 ؛
(17) سكولاريسم در اسلام و مسيحيت ، قدردان قراملكى ، محمدحسن ، بوستان كتاب ، 1380ش ؛
(18) صحيفه نور ، وزارت ارشاد ، تهران ، 1365 ؛
(19) عوائد الايام ، نراقى ، ملااحمد ، مكتبه بصيرتى ، قم ، 1408هـ ؛
(20) فلسفه اخلاق ، مطهرى ، مرتضى ، انتشارات صدرا ؛
(21) قواعد المرام فى علم الكلام ، بحرانى ، ابن ميثم ، كتابخانه آيت اللّه مرعشى ، قم ، 1406هـ ؛
(22) الكافى ، كلينى ، دارالكتب الاسلاميه ، تهران ، 1365 ؛
(23) كتاب البيع ، مؤسسة النشر الاسلامى ، قم ، 1373 ؛
(24) كشف المراد ، طوسى ، خواجه نصيرالدين ، انتشارات اسلامى ، قم ، 1422هـ ؛
(25) كنزالعمال ، متقى هندى ، مؤسسة الرسالة ، بيروت ، 1405ق ؛
(26) ماهيت و ساختار اقتصاد اسلامى ، يوسى ، احمدعلى ، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى ، تهران ، 1379 ؛
(27) مطارح الأنظار ، انصارى ، شيخ مرتضى ، قم ؛
(28) المفردات فى غريب القرآن ، الراغب الاصفهانى ، ابوالقاسم الحسين بن محمد ، مكتبة المرتضوية ، تهران ؛
(29) مكاتيب الرسول ، ميانجى ، على احمدى ، دارالحديث ، قم ، 1998م ؛
(30) الميزان ،... ،مؤسسة النشر الاسلامى ، قم ، 1417 ؛
(31) نهج البلاغه ، سيد رضى ، مترجم فيض الاسلام ؛
(32) وسائل الشيعه ، حر عاملى ، المكتبة الاسلاميه ، تهران ، 1401هـ .؛
محمدحسن قدردان قراملكى
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 41
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست