میثَم تمّار اَسَدی کوفی ، از اصحاب برجستۀ امام علی علیهالسلام.از جزئیات زندگی میثم اطلاعات روشنی در دست نیست. او و خاندانش در کوفه میزیستند و نسبت کوفی او از اینجاست (ابنحجر عسقلانی، ج 6، ص 317؛ نیز رجوع کنید به سمعانی، ج 6، ص 428).
در پارهای روایات (رجوع کنید به کشی، ص 83) از او با نسبت نهروانی یاد شده است (منسوب به شهر نهروان نزدیک بغداد، میان بغداد و واسط، رجوع کنید به یاقوت حموی، ذیل «نهروان»؛ سیوطی، ص 269) .
با وجود ریشۀ عربی نام میثم، و پدرش یحیی، او اصالتاً عجم و غیرعرب بود و چون بردۀ زنی از بنیاسد بود، به طریق ولاء به این قبیله انتساب یافت (کشی، ص 9؛ مفید، ج 1، ص 323؛ نجاشی، ص 14؛ طوسی، 1415، ص 81، 224). بعداً حضرت علی او را از آن زن خرید و آزاد کرد و چون نامش را پرسید، گفت سالم نام دارم. حضرت به او فرمود پیامبراکرم مرا آگاه کرده است که والدین عجمی¬ات تو را میثم نامیدهاند. میثم سوگند خورد و سخن خداوند و پیامبر و علی علیه¬السلام را تصدیق کرد. سپس امام از او خواست به نام گذشتهاش، که پیامبر هم او را آن گونه نامیده است، بازگردد. میثم پذیرفت و کنیهاش ابوسالم شد. کنیۀ دیگر او ابوصالح بود (کشی، ص 82؛ مفید، همانجا؛ طبرسی،ج 1،ص 341؛ قس شاذان قمی، ص 2 -3، که کنیۀ او را ابوجعفر ذکر کرده است).
میثم برای گذران زندگی در بازار کوفه خرمافروشی میکرد؛ ازاین رو، به او لقب تمّار دادهاند (رجوع کنید به ابنشهرآشوب، ج 2، ص 329). به روایتی نیز او در مکانی به نام دارالرزق خربزه میفروخت (کشی، ص 78).
میثم را از اصحاب سه امام نخست شیعیان، علی و حسن و حسین علیهمالسلام، برشمردهاند (طوسی، 1415، ص 81، 96، 105؛ خویی، ج 20، ص 103)، اما شهرت او بیشتر به سبب شاگردی حضرت علی بوده است (الاختصاص، ص 3). میثم بسیار دوستدار اهل بیت پیامبرعلیهمالسلام بود (کشی، ص 78). آنان نیز متقابلاً به او توجه خاصی داشتند. به گفتۀ امّسلمه، همسر پیامبر، پیامبر بارها از میثم به نیکی یاد کرده و دربارۀ وی به حضرت علی سفارش نموده بود (ابنحجر عسقلانی،همانجا). میثم مورد عنایت خاص امام علی بود و از آن حضرت، علوم بسیاری فرا گرفت (یعقوبی، ج 2، ص 213ـ 214). امام با او گفتگوهای بسیار داشت (شاذان قمی، ص 103). دانش بسیار و اسرار وصیت را به وی آموخت، او را از امور غیبی آگاه ساخت (ابنابیالحدید، ج 2، ص 291) و در زمرۀ گروهی از مؤمنان آزموده قرار داد که در درک و تحمل امر رسول خدا و سخنان اهل بیت علیهم¬السلام مقام والایی داشتند (عمادالدین طبری،ص 236ـ 237). از این مطالب معلوم میشود میثم از ظرفیت روحی بالایی برخوردار بوده است.
نمونههایی از علم غیب میثم و اطلاع او از حوادث آینده عبارت بود از: پیشگویی مرگ معاویه (رجوع کنید به کشی، ص 80)، خبر شهادت امام حسین برای زنی مکّی به نام جبله (ابنبابویه،ص 189ـ 190)، دستگیری خویش توسط سرکردۀ طایفۀ خود و شهادتش به دستور ابنزیاد (رجوع کنید به کشی، ص81 ـ 82؛ شریف رضی، ص 54ـ 55) و آزادی مختاربن ابیعُبَیْده ثقفی از زندان (مفید، ج 1، ص 324ـ 325؛ ابنابیالحدید، ج 2، ص 293) .
وجود این ویژگیها در میثم تمّار سبب شده¬است تا او را در شمار اصحاب جلیلالقدر (ابنندیم، ص 223؛ طوسی، 1417، ص 150) و حواریون و یاران برگزیدۀ امام علی (کشی، ص 9؛ الاختصاص، ص 3؛ آقابزرگ طهرانی، ج 2، ص 18، 164) به شمار آورند. چنان¬که دربرخی از گزارشها میثم تمّار را جزو شُرطۀ*الخَمیس یاد کردهاند. این گروه، دلیرمردانی بودند که با حضرت علی پیمان بسته بودند در جنگها تا پای جان، آن حضرت را یاری و همراهی کنند (برقی، 1342، ص 3ـ 4؛ قس الاختصاص، ص 2ـ 3).
سکوت منابع دربارۀ حضور میثم تمّار در جنگهای زمان حضرت علی( جَمل، صِفّین و نَهروان)، این موضوع را به ذهن متبادر میکند که آشنایی او با آن حضرت، احتمالاً در دوران پایانی حکومت امام بوده است، به خصوص که روایات تاریخی بر جای مانده از میثم، حاوی مطالبی از این دوران و پس از آن است. از آن جمله، روایت راجع به حملۀ یاران معاویه به نواحی هِیت و اَنبار و کشتن عدهای از زنان و کودکان در آنجا¬ست (رجوع کنید به خصیبی، ص 125؛ دیلمی، ص 272ـ 273).
معاویه هنگام سبّ حضرت علی و یارانش، از میثم نیز به بدی یاد میکرد و او را دشنام میداد (ابنطاووس، ص 51ـ 52). پس از امام علی، میثم در شمار اصحاب وفادار امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در آمد (طوسی، 1415، ص 96، 105). امام حسین به میثم توجه ویژهای داشت و از او به نیکویی یاد میکرد (کشی، ص 80). در سال 60، کمی پیش از قیام امام حسین و حادثۀ کربلا، میثم برای عمره رهسپار مکه شد وچون امام را نیافت، سراغ او را از امّسلمه گرفت و امّسلمه او را از احوال امام آگاه نمود. میثم که عازم بازگشت به کوفه بود، از امّسلمه خواست به امام سلام برساند و بگوید نزد خداوند با امام دیدار خواهد کرد (کشی، ص 80 ـ 81؛ مفید، ج 1، ص 324؛ ابنابیالحدید، ج 2، ص 292؛ ابنحجر عسقلانی، ج 6، ص 317).
امام علی میثم را از چگونگی شهادتش، قاتل وی و آویخته شدنش به درخت نخلی که آن را به او نشان داده بود، آگاه ساخته و به او بشارت داده بود که پاداش مقاومت او در برابر خواست عبیداللهابن زیاد (والی اموی در کوفه) آن است که در آخرت، کنار امام در درجهای شایسته خواهد بود. گفته شده است میثم کنار آن درخت نماز میخواند و با آن سخن میگفت (کشی، ص 83 ـ 84؛ مفید، ج 1، ص 323ـ 324؛ فتّال نیشابوری، ج 2، ص 288؛ ابنابیالحدید، ج 2، ص 291ـ 292). میثم خبر شهادتش را، که از زبان امام علی شنیده بود، برای دیگران نقل میکرد (رجوع کنید به کشی، ص 81 ـ 84) .از جمله، به روایتی، او و حبیب*بن مظاهر در میان جمعی خبر شهادت خود را بیان کردند ،اما حاضران ،آنان را تکذیب و تمسخرکردند (همو، ص 78).
دربارۀ دستگیری و قتل میثم دو روایت وجود دارد. به روایتی، ابنزیاد از طرف یزیدبن معاویه، خلیفۀ اموی (60ـ 64)، مأمور شد میثم را – که میدانست از دوستان و طرفداران جدّی حضرت علی است – به دار بیاویزد (مفید،ج 1، ص 324ـ 325). در پی آن، میثم پس از عمره، هنگامی که از مکه به سوی کوفه بازمیگشت، به دست مأموران ابنزیاد دستگیر شد. در زندان، میثم با مختار، که او نیز زندانی شده بود، برخورد کرد و خبر آزادی نزدیک او را پیشگویی کرد. ابنزیاد از عریفِ (سرکردۀ) قومِ میثم خواسته بود او را تحویل دهد، در غیر این صورت او را خواهد کشت. ابنزیاد ظاهراً وی را همراه صد سوار از سپاهش فرستاد و آنان میثم را در قادسیه (در پانزده فرسخی کوفه، رجوع کنید به یاقوت حموی، ذیل «قادسیه») دستگیر کردند و به کوفه بردند و سپس به دستور ابنزیاد به دار آویختند (خصیبی، ص 133؛ کشی، ص 82، 84؛ شریف رضی، ص 54ـ 55).
به روایت دیگر، میثم به درخواست عدهای از بازاریان، برای شکایت از رفتار عامل بازار کوفه، همراه آنان نزد ابنزیاد رفت تا از او بخواهد عامل را برکنار کند. میثم در آنجا سخنانی بلیغ ایراد کرد. عَمروبن حُرَیث، امیر کوفه از طرف عبیداللهابن زیاد، که عثمانی¬مسلک و دشمن اهل بیت بود و در آن مجلس حضور داشت، میثم را فردی دروغگو و دوستدار دروغگو خواند، اما میثم خود را راستگو و دوستدار راستگو (حضرت علی) معرفی کرد. ابنزیاد به میثم دستور داد از علی بیزاری جوید و از آن حضرت بد بگوید و به جای آن، دوستی خود را به عثمان اعلام کند و از او نیک بگوید. او میثم را تهدید کرد که اگر به این دستور عمل نکند، دستها و پاهایش را قطع می¬کند و او را به دار می¬کشد. میثم اگرچه میتوانست تقیه کند، اما شهادت را برگزید و گفت که امام علی او را آگاه کرده است که ابنزیاد چنین خواهد کرد و زبانش را خواهد برید. به دنبال آن، ابنزیاد که به پندار خود میخواست این خبر غیبی را دروغ جلوه دهد، دستور داد فقط دستها و پاهای میثم را قطع کنند و او را کنار خانۀ عَمروبن حُرَیث به دار بکشند. میثم در حالی که در خون میغلتید و لحظات جانکاهی را سپری میکرد، بالای چوبۀ دار با صدای بلند از مردم خواست برای شنیدن احادیث مکنون و شگفت حضرت علی نزد او جمع شوند. او دربارۀ فتنههای بنی¬اُمیّه و فضائل بنیهاشم سخنانی گفت. عمروبن حریث چون افشاگری میثم و ازدحام مردم را برگرد او دید، شتابزده نزد ابنزیاد رفت و ماجرا را به او اطلاع داد. ابنزیاد، از بیم رسوایی، دستور داد بر دهان میثم لجام نهند. گفته شده است او نخستین فردی بود که در اسلام بر دهانش لجام نهاده شد (کلینی،ج 2، ص 220؛ کشی، ص 84 ـ 87؛ شریف رضی، ص 55؛ مفید، ج 1، ص 304، 324ـ 325؛ فتال نیشابوری، ج 2، ص 288ـ 289).
به روایتی، عمروبن حریث – که نگران تمایل مردم به سخنان میثم و شورش آنان برضد حکومت بود – از ابنزیاد خواست دستور دهد زبان میثم را قطع کنند. ابنزیاد موافقت کرد و یکی از نگهبانان را برای این کار فرستاد و میثم با یادآوری این مطلب که ابنزیاد نتوانست سخن مولایش علی را در مورد بریدن زبان و دستها و پاهایش، تکذیب کند، لحظاتی پس از آنکه زبانش قطع شد، به شهادت رسید (کشی، ص 87).
به روایتی، میثم سه روز پس از به دار کشیده شدنش، با خنجری که به شکم یا خاصرهاش زدند، به¬سختی مجروح شد. او تکبیر گفت و در پایان آن روز، دهان و بینی¬اش خون¬ریزی کرد و به شهادت رسید (کشی،ص 78، 81؛ مفید، ج 1،ص 325؛ قس ابنابیالحدید، ج 2، ص 293ـ 294، که نوشته است یک روز پس از آنکه برضد بنیامیه و به نفع بنیهاشم سخن گفت و به دهانش لجام زدند، دهان و بینیاش خون¬ریزی نمود و روز سوم از زخم آن خنجر شهید شد). شهادت میثم تمّار در ذیحجۀ 60، ده روز پیش از ورود امام حسین به عراق، روی داد (مفید، همانجا؛ طبرسی، ج 1، ص 343). ابنزیاد از دفن او جلوگیری کرد، تا آنکه چند تن از خرمافروشان کوفه، شبانه، جسد وی را با چوبۀ دار ربودند و در قبری میان گودال آب در سرزمین قبیلۀ مراد به خاک سپردند (کشی، ص 83).
میثم آثار و تألیفاتی داشته¬است. یکی از آنها تفسیر بود که آن را از تعلیمات امیرالمؤمنین علی علیه¬السلام آموخته بود (آقابزرگ طهرانی، ج 4، ص 317). بنابر روایتی از میثم خطاب به عبداللهبن عباس، میثم تنزیل قرآن را نزد امام علی خوانده و امام تأویلش را به وی آموخته بود. از این رو، هنگامی که میثم به عمره رفت، به ابنعباس گفت هر مطلبی دربارۀ تفسیر قرآن میخواهد، از وی بپرسد. ابنعباس از این پیشنهاد استقبال کرد و کاغذ و دواتی خواست و آنچه را که میثم املا کرد، نوشت. چون میثم او را از شهادت خود به دستور ابنزیاد خبر داد، ابنعباس که گمان میکرد میثم این خبر را از روی کهانت به او داده است، به وی بیاعتماد شد و درصدد برآمد مطالبی را که از او نوشته بود، پاره کند. میثم او را از این کار بازداشت و از او خواست این تفسیر را حفظ کند و اگر آنچه وی از آن خبر داده است، به وقوع نپیوست، آن را از بین ببرد. ابنعباس پذیرفت و پس از مدتی همۀ اخباری که میثم از آینده داده بود، محقق شد (کشی،ص 81).
میثم ظاهراً کتابی نیز در حدیث داشته است که فرزندانش از آن روایاتی نقل کردهاند و پارهای از روایات آن در منابع موجود است (رجوع کنید به طوسی، 1414، ص 148؛ غفار، ص 28). برخی از این روایات دربارۀ این موضوعات است: حب و بغض نسبت به اهل بیت علیهمالسلام، برتری مسجد کوفه بر بیتالمقدس، بغض و کینۀ منافق و فاسق به علی وبغض علی نسبت به آنان، چهار بار اقرار به زنای محصنه و حدّ آن، و اینکه حضرت علی علیه¬السلام قاتل جوانی اعرابی را برای بازماندگان او معلوم کرد(برقی، 1330، ص 309ـ 310؛ ثقفی، ج 2، ص 413ـ 415؛ طوسی، 1414، ص 148، 246، 405ـ 406؛ شاذان قمی، ص 3ـ 5).
میثم حاضر جواب (رجوع کنید به مفید، ج 1، ص 324) و خطیبی توانا و شجاع بود. هنگامی که به نمایندگیِ معترضان بازار کوفه، در دربار ابنزیاد سخن گفت، ابنزیاد از منطق و سخنوری و فصاحت و بلاغت او در شگفت ماند (کشی، ص 86). خطابههای بلیغ او برضد حکومت امویان، وی را شخصیتی بارز در میان دشمنان این حکومت ساخت.
صالح، شُعَیب، عِمران و حمزه از جمله فرزندان میثم تمّار بودند که با ولایت و مصاحبت اهل بیت و روایت از آنان نشو و نما یافتند. فرزندان آنان نیز از اصحاب و راویان ائمۀ شیعه بودند (رجوع کنید به کشی، ص 80؛ طوسی، 1415،ص 118، 138، 149، 157، 160، 162، 224ـ 225؛ کلینی، ج 3، ص 132ـ 133، ج 7، ص 186ـ 187، 383، ج 8، ص 200 ؛ موحد ابطحی، ص 208ـ 212). از آن جمله علیبن اسماعیلبن شعیببن میثم از بزرگ¬ترین متکلمان شیعۀ امامیه و از نخستین مؤلفان کتابهای کلامی بود (رجوع کنید به ابنندیم، ص 223؛ طوسی، 1417، ص 150؛ ذهبی، حوادث 211ـ 220 هـ ، ص 316).
منابع: (1) آقابزرگ طهرانی؛ (2) عبدالحمید ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1378ـ 1382؛ (3) محمدبن علیابن بابویه، الامالی، قم 1417؛ (4) احمدابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت 1412/ 1992؛ (5) محمد ابن¬شهرآشوب، مناقب آلابیطالب، چاپ محمدحسین دانش آشتیانی و هاشم رسولی محلاتی، قم 1379ش؛ (6) عبدالکریم ابنطاووس؛ (7) فرحةالغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین، چاپ تحسین آلشبیب موسوی، قم 1419/ 1998؛ (8) ابنندیم؛ (9) الاختصاص، منسوب به محمدبن محمد مفید، چاپ علیاکبر غفاری، بیروت 1414/ 1993؛ (10) احمدبن محمد برقی، کتابالرجال، چاپ جلالالدین محدّث ارموی، تهران 1342ش؛ (11) همو، کتابالمحاسن، چاپ جلالالدین محدّث ارموی، تهران 1330ش؛ (12) ابراهیمبن محمد ثقفی، الغارات، چاپ جلالالدین محدّث ارموی، تهران 1355ش؛ (13) حسینبن حمدان خصیبی، الهدایةالکبری، بیروت 1411/ 1991؛ (14) خویی؛ (15) حسنبن محمد دیلمی، ارشادالقلوب، بیروت 1398/ 1978؛ (16) محمدبن احمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیاتالمشاهیر والاعلام، حوادث 211ـ 220 هـ، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت 1414/ 1993؛ (17) سمعانی؛ (18) عبدالرحمن سیوطی، لباللباب فی تحریرالانساب، بیروت، دارصادر، بیتا.؛ (19) شاذان قمی، الفضائل، نجف 1381/ 1962؛ (20) شریف رضی، خصائصالائمة علیهمالسلام، چاپ محمدهادی امینی، مشهد 1406؛ (21) فضلبن حسن طبرسی، اِعلام الوری باَعلام الهدی، قم 1417؛ (22) محمدبن حسن طوسی، الامالی، قم 1414؛ (23) همو، رجالالطوسی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم 1415؛ (24) همو، الفهرست، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم 1417؛ (25) عمادالدین طبری، بشارةالمصطفی لشیعةالمرتضی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم 1420؛ (26) عبدالرسول غفار، الکلینی و الکافی، قم 1416؛ (27) محمد فتال نیشابوری، روضةالواعظین، چاپ محمدمهدی خرسان، نجف 1386؛ (28) محمدبن عمر کشّی، اختیارمعرفةالرجال المعروف برجال الکشّی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد 1348ش؛ (29) کلینی؛ (30) محمدبن محمد مفید، الارشاد، قم 1413؛ (31) محمدعلی موحد ابطحی، تهذیبالمقال فی تنقیح کتابالرجال، قم 1417؛ (32) احمدبن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفی الشیعةالمشتهر ﺒرجال النجاشی، قم 1416؛ (33) یاقوت حموی؛ (34) یعقوبی، تاریخ.