حمّاد بن عثمان ، حمّاد بن عثمان، محدّث و فقيه شيعه در قرن دوم. او را در شمار اصحاب سه امام شيعه، امام صادق، امام كاظم و امام رضا ذكر كردهاند (رجوع کنید به برقى، ص 21، 48، 53؛ كشى، ص 375؛ طوسى، 1415، ص 186، 334، 354). بنابراين، او حداقل حدود پانزده تا بيست سال پيش از وفات امام صادق (148) بهدنيا آمده است.
حماد ملقب به ناب (كشّى، ص 372؛ طوسى، 1415، ص 334، قس ص 186؛ همو، 1420، ص :306 ذوالناب) و اهل كوفه (طوسى، 1415، ص 186، 334) بود. ظاهرآ قبيله او با يكى از قبايل كوفى، به نام غنى (رجوع کنید به جوهرى، ذيل «غنى»؛ سمعانى، ج 4، ص 302)، پيوند ولاء داشتند و به همين سبب او را«مولى غنى» خواندهاند (رجوع کنید به كشّى، همانجا؛ طوسى، 1415، ص 186). شهرت پدرش، عثمان، به رُواسى (رجوع کنید به كشّى، همانجا) نيز مؤيد اين رأى است، زيرا بنىرواس خاندانى سرشناس در كوفه بودند (رجوع کنید به سمعانى، ج 3، ص 97؛ مامقانى، ج 11، ص 171، ج 24، ص 75). برخى، حماد را «مولى أَزْد» خواندهاند (رجوع کنید به برقى، ص 21؛ طوسى، 1415، ص 334)، كه از پيوند ولاء قبيله او در يمن با قبيله ازد (رجوع کنید به جوهرى، ذيل «ازد»؛ خويى، ج 6، ص 215) حكايت دارد (قس شوشترى، ج 3، ص 651، كه غنوى و ازدى را غيرقابل جمع مىداند).
كشّى (ص 375)، لقب حمادبن عثمان را ناب (نيز رجوع کنید به برقى، همانجا؛ طوسى، 1420، ص 156) و نام جدّش را زياد آورده است، حال آنكه نجاشى (ص 143) از حمادبن عثمانبن عمرو سخن گفته است. در عين حال، وفات هر دو، سال 190 در كوفه ذكر شده است (كشّى، نجاشى؛ طوسى، همانجاها). همچنين نجاشى (همانجا) نام برادر حمادبن عثمان را عبداللّه نوشته و كشّى (همانجا) از جعفر و حسين به عنوان برادران حماد ياد كرده است. ظاهر عبارات علامه حلّى (ص 125) و ابنداوود حلّى (ستون 131ـ132) نيز تغاير آن دو را مىرساند، چه اين دو نام را مستقلا آورده و به يكى بودن آن اشارهاى نكردهاند. طُرَيحى (ص 107) و كاظمى (ص 197)، نيز حمادبن عثمان را نام مشترك ميان دو نفر بهشمار آورده و وجه تمايز آن دو را در راويان از آن دو دانستهاند. همچنين بهبهانى (ص 157) با استناد به اختلاف در لقب، نسبت، نام جد و نام برادران اين دو، تصريح به مغايرت و تعدد كرده است. در مقابل، محمدتقى مجلسى (ج 14، ص 48)، كلباسى (ج 3، ص 239ـ240)، مامقانى (ج 24، ص 80)، خويى (ج 6، ص 213) و شوشترى (ج 3، ص 648) اين دو نام را از آنِ يك فرد دانستهاند.
باتوجه به اينكه حماد بن عثمان ناب از راويان مشهور بوده و در زمره اصحاب اجماع شمرده شده و نجاشى رجال خود را پس از كتابهاى كشّى و شيخطوسى نگاشته و از كتابهاى پيشين بهرهمند بوده، بسيار بعيد است كه نجاشى نام چنين شخصى را از قلم انداخته باشد و در عين حال شخص ديگرى را با نام مشابه ــكه در كتب رجالى پيشين نامى از او برده نشده، اما تصادفآ نام پدر، طبقه رجالى، سال و محل وفاتش با او همسان است ــ در رجال خود آورده باشد (رجوع کنید به كلباسى، ج 3، ص 235ـ 240؛ شوشترى، ج 3، ص 648ـ651؛ خويى، ج 6، ص 213ـ 215). ازاينرو، در مجموع مىتوان اطمينان يافت كه حمادبن عثمان فزارى در رجال نجاشى، همان حماد ناب است. به گفته نجاشى (همانجا) وى ساكن «عرزَم» بوده است. ظاهرآ شهرت وى به فزارى (رجوع کنید به همانجا) به سبب انتساب وى به قبيله عرزم ــ شاخهاى از فزاره ساكن در كوفه ــ بوده است (رجوع کنید به سمعانى، ج 4، ص 178؛ مامقانى، ج 9، ص 212) و از آنجا كه غنى و فزاره دو تيره از قبيله عطفاناند، احتمال اتحاد حماد ناب و حمادبن عثمان تقويت مىشود (رجوع کنید به خويى، ج 6، ص 214؛ قس كلباسى، ج 3، ص 229 كه عرزم را تصحيف عرازه دانسته و فزارى را به عرازى تصحيح كرده است). اما بر فرض تعدد، بر صحت روايات منقول از حمادبن عثمان خدشهاى وارد نمىشود، زيرا هر دو ثقهاند (رجوع کنید به شوشترى، ج 3، ص 651؛ خويى، ج 6، ص 215؛ براى بحث مبسوط درباره ثمره بحث از اتحاد و تعدد رجوع کنید به كلباسى، ج 3، ص 241ـ242).
حماد از راويانى است كه تمامى دانشمندان علم رجال، از متقدمان (براى نمونه رجوع کنید به كشّى، ص 372؛ طوسى، 1420، ص 156) و متأخران (ابنداوود حلّى، ستون 132؛ علامه حلّى، ص 56؛ شوشترى؛ خويى، همانجاها)، بر وثاقتش اتفاقنظر دارند و او را با صفاتى چون ثقه، فاضل و جليلالقدر و خيّر ستودهاند. همچنين برادرانش، جعفر و حسين، از فضلا و موثقان برجسته كوفه و از اصحاب امام صادق عليهالسلام (كشّى؛ نجاشى، همانجاها؛ طوسى، 1415، ص 175، 182؛ براى تحقيق تفصيلى درباره اين سه برادر رجوع کنید به الاصول الستة عَشَر، مقدمه محمودى، ص 75ـ83) و هر دو صاحب كتاب بودند (رجوع کنید به طوسى، 1420، ص 113، 147؛ نجاشى، همانجاها؛ نيز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج 2، ص 147). كتاب حسينبن عثمان به روايت تلَّعكبرى در دست است (رجوع کنید به الاصول السّتة عشر، ص 317ـ326).
كشّى (ص 375) حماد را در زمره شش راوى فقيه از اصحاب امام صادق عليهالسلام شمرده است كه شيعه بر صحت روايات، تصديق منقولات و اعتراف به فقاهت آنها اجماع و اتفاقنظر دارند. اين عده دانشمندترين افراد در طبقه جوانتر شاگردان امام صادق عليهالسلام بودهاند و با دو گروه شش نفره ديگر، مجموعآ به عنوان اصحاب اجماع* شناخته مىشوند.
شمار احاديث نقل شده از حمادبن عثمان در منابع حديثى شيعه حدود دوهزار حديث است (مدرسى طباطبائى، ج 1، ص 239). خويى (ج 6، ص 216)، ذيل عنوان حمادبن عثمان، تعداد روايات او در كتب اربعه را 734 مورد شمرده كه ظاهرآ بايد بخشى از روايات منقول از حماد را، كه ميان وى و حمادبن عيسى مشترك است (قس طريحى، ص63ـ64؛ كاظمى، ص48ـ 51، كه حماد را نام مشترك ميان چند نفر دانستهاند)، بدان افزود (رجوع کنید به خويى، ج 6، ص 189ـ198). به نظر شوشترى (ج 3، ص 652) وجه تمايز اين دو حماد، مروىٌعنه آنهاست، زيرا حمادبن عثمان از حلبى روايت نقل كرده است و حمادبن عيسى از حريز. بررسى محتواى روايات حمادبن عثمان نشان مىدهد كه وى بيشتر به ثبت و نقل احاديث احكام اهتمام داشته است و در اين زمينه از راويان پر حديث بهشمار مىآيد و البته روايات متعددى نيز در صفات امام و احوال امامان دارد (رجوع کنید به اردبيلى، ج 1، ص 271ـ273). حمادبن عثمان روايات بسيارى، بىواسطه از امام صادق عليهالسلام، نقل كرده است. همچنينِ از قريب به صد راوى و بيش از همه از عبيداللّهبن على حلبى* حديث شنيده است كه غالب ايشان از اصحاب امام صادق عليهالسلام هستند. همچنانكه افزون بر چهل راوى و بيش از ديگران، محمدبن ابىعمير، حسنبن على وشاء، حسنبن علىبن فضال و محمدبن وليد خزاز از وى حديث شنيدهاند (رجوع کنید به خويى، ج 6، ص 216ـ218؛ براى فهرست كامل روايات منقول از وى رجوع کنید به همان، ج 6، ص 374ـ422؛ خاتمى، ج 8، ص 452ـ 454، 456ـ457، 459).
وى كتابى داشته (طوسى، 1415، ص 334؛ همو، 1420، ص 156؛ نجاشى، همانجا) كه منبع نقل روايات از اوست. به نظر مىرسد اين كتاب تا عهد ابنطاووس موجود بوده، زيرا ابنطاووس در دو كتاب خود (براى نمونه رجوع کنید به الملاحم و الفتن، ص 119ـ120؛ همو، قبس من كتاب غياث سلطان الورى، ص 6، 9) از آن نقل كرده است (نيز رجوع کنید به كولبرگ، 1992، ص 223). ابنطاووس (الملاحم و الفتن، ص 119) از اين اثر با عنوان اصل ياد كرده است، ولى احتمال دارد كتاب وى اصل به معناى مصطلح نباشد (رجوع کنید به كولبرگ، 1987، ص 148).
منابع: (1) آقابزرگ طهرانى؛ (2) ابنداوود حلّى، كتابالرجال، تهران 1383ش؛ (3) ابنطاووس، قبس من كتاب غياث سلطانالورى، قم: مدرسة الامام المهدى (ع)، (بىتا.)؛ (4) همو، الملاحم و الفتن فى ظهور الغائب المنتظر عجلاللّه فرجه، قم 1398/ 1978؛ (5) محمدبن على اردبيلى، جامعالرواة و ازاحة الاشتباهات عنالطرق و الاسناد، بيروت 1403/1983؛ (6) الاصول الستة عشر من الاصول الاولية: مجموعة من كتب الرواية الاولية فى عصر الائمة المعصومين عليهالسلام، چاپ ضياءالدين محمودى، قم 1381ش؛ (7) احمدبن محمد برقى، كتابالرجال، در ابنداوود حلّى، همان منبع؛ (8) محمدباقربن محمداكمل بهبهانى، تعليقة وحيدالبهبهانى على منهجالمقال، (بىجا: بىنا، بىتا.)؛ (9) اسماعيلبن حماد جوهرى، الصحاح : تاجاللغة و صحاحالعربية، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بيروت (بىتا.)، چاپ افست تهران 1368ش؛ (10) محسن خاتمى، فهارس بحارالانوار، بيروت 1412/1992؛ (11) خويى؛ (12) سمعانى؛ (13) شوشترى؛ (14) فخرالدينبن محمد طريحى، جامعالمقال فيما يتعلق باحوال الحديث و الرجال، چاپ محمدكاظم طريحى، تهران ?( 1374)؛ (15) محمدبن حسن طوسى، رجالالطوسى، چاپ جواد قيومى اصفهانى، قم 1415؛ (16) همو، فهرست كتبالشيعة و اصولهم و اسماء المصنفين و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزيز طباطبائى، قم 1420؛ (17) حسنبن يوسف علامه حلّى، خلاصة الاقوال فى معرفة الرجال، چاپ جواد قيومى اصفهانى، (قم) 1417؛ (18) محمدامينبن محمدعلى كاظمى، هداية المحدثين الى طريقة المحمدين، چاپ مهدى رجايى، قم 1405؛ (19) محمدبن عمر كشّى، اختيار معرفةالرجال، (تلخيص) محمدبن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد 1348ش؛ (20) محمدبن محمدابراهيم كلباسى، الرسائلالرجالية، چاپ محمدحسين درايتى، قم 1380ـ1381ش؛ (21) عبداللّه مامقانى، تنقيح المقال فى علم الرجال، چاپ محيىالدين مامقانى، قم 1423ـ؛ (22) محمدتقىبن مقصودعلى مجلسى، روضةالمتقين فى شرح مَن لايَحضُرُه الفقيه، چاپ حسين موسوى كرمانى و علىپناه اشتهاردى، قم 1406ـ1413؛ (23) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشيعة المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبيرى زنجانى، قم 1407؛
(24) Etan Kohlberg, A medieval Muslim scholar at work: Ibn Tawus and his library, Leiden 1992; (25) idem, "Al-usul al-arbaumia", Jerusalem studies in Arabic and Islam, no.10 (1987); (26) Hossein Modarressi Tabatabai, Tradition and survival: a bibliographical Survey of early Shiite literature, vol.1, Oxford 2003.