حزب رستاخیز ، حزب دولتى و آخرین حزب سیاسى دوره پهلوى. این حزب احتمالا براى نجات نظام شاهنشاهى از بحران تأسیس شد، اما خود به بحران دامن زد و از عاملهاى سقوط حكومت شد. این حزب در اسفند 1353 تشكیل و در مهر 1357 منحل گردید. محمدرضا پهلوى (حك : 1320ـ 1357ش)، كه مؤسس این حزب بود، نخست نامهاى گوناگونى براى آن ذكر كرد، اما نام «حزب رستاخیز ملت ایران» تصویب شد كه پس از نخستین كنگره عمومى حزب (كنگره مؤسس، 10ـ11 اردیبهشت 1354) بهكار رفت (رجوع کنید به محمدرضا پهلوى، 1355شالف، ص 17ـ 18؛ همو، 1355ش ب، ج 9، ص 8249ـ 8250؛ شاهدى، ج 1، ص 234؛ نیز رجوع کنید به حزب رستاخیز ملى ایران، 1354ش).
علت و انگیزه تأسیس. بر پایه مدارك موجود نمیتوان به انگیزه محمدرضا پهلوى در تأسیس حزب رستاخیز پى برد. به احتمال زیاد، بیمارى مهلكش ــكه ظاهراً خود او در 1353ش بدان پیبرد (رجوع کنید به شوكراس، ص 230 به بعد) و دغدغه نظام و سلطنتى كه درباره آینده آن نگران بودــ نیرومندترین انگیزه بوده؛ البته وى درباره این انگیزه صحبتى نكرده است، اما چون تا پیش از 1353ش و در هیچ سندى از نظام تكحزبى سخنى نگفته و حتى در كتابش (رجوع کنید به 1340ش، ص 227 به بعد) از نظام چند حزبى و دو حزبى دفاع كرده بود، این ظن قوّت میگیرد كه در آن سال، اتفاق خاصى روى داده كه به این تصمیم مهم انجامیده است. اسداللّه علم، وزیر دربار، كه در آن سالها نزدیكترین محرم شاه بود، تا لحظه اعلان تصمیم شاه درباره تشكیل حزب واحد، از این ماجرا بیخبر بود (رجوع کنید به علم، ج 4، ص 456، 461)؛ حتى ساواك هم اطلاعى نداشت (میلانى، ص 367). ظاهرآ او گمان میكرد كه حزب واحد به درگیریهاى احزاب پایان میبخشد و دست وى را، به عنوان حاكم مطلق و خارج از نظارت، باز میگذارد (استمپل، ص 32ـ33).
به گزارش سفارت امریكا در تهران (19 تیر 1354)، تمایل محمدرضا پهلوى به اعمال نظارت بیشتر و محدود كردن قدرت نخستوزیر از جمله انگیزههاى تشكیل حزب رستاخیز بود (الموتى، ج 12، ص 352ـ353؛ نیز رجوع کنید به علم، ج 4، ص480، 485). او به نیروى ملى یكپارچهاى نیاز داشت كه به آن اتكا كند و در مدتى كوتاه هدفهاى خود را به تحقق برساند. احتمالاً شمارى از جوانان تحصیلكرده در امریكا كه از آراى ساموئل هانتینگتون، متفكر سیاسى امریكایى، تأثیر گرفته بودند و گمان میكردند حزب دولتىِ منضبط در كشورهاى در حال توسعه عامل ثَبات است و میتواند مردم را بسیج كند، شاه را تشویق كردند كه براى به تحقق رسانیدن هدفهاى «انقلاب شاه و ملت»، حزبى تمامیتگرا تأسیس كند تا كاستیهاى دو حزب موجود (ایران نوین، مردم) را برطرف سازد و زمینه را براى مشاركت دادن كل جامعه در روند توسعه فراهم آورد (آبراهامیان، ص 441؛ امجد، 1384ش، ص 231؛ همبلى، ص 289).
عدهاى نیز گفتهاند كه در تصمیمگیرى محمدرضا پهلوى این عوامل مؤثر بوده است: چپگرایانِ در خدمت حاكمیت، كه به اقتباس از الگوى احزاب یكپارچه كمونیستى متمایل بودند؛ الهام از حزب بعث* و اینكه شاه درصدد بود بدون نام بردن از سوسیالیسم، نظامى سوسیالیستى با محتواى ایدئولوژىِ شاهنشاهى ایجاد كند؛ و ترغیب انورسادات، رئیسجمهورى مصر، به ایجاد حزب واحد (رجوع کنید به امجد، 1384ش، ص230ـ 231؛ آبراهامیان، همانجا؛ لاشائى، ص 280).
تأسیس حزب. به گفته مجیدى، وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه وقت (ص 53ـ57)، شاه نخستین بار، زمانى كه در سویس بهسر میبرد، قصد خود را درباره ایجاد نظام تكحزبى به زبان آورد و به وى دستور داد كه این موضوع را به هویدا، نخستوزیر، ابلاغ كند تا او زمینه را براى تشكیل این حزب فراهم آورد. در 11 اسفند 1353، محمدرضا پهلوى در مصاحبهاى مطبوعاتى ادغام همه احزاب سیاسى كشور و تشكیل حزبى بهنام «رستاخیز ایران» یا «رستاخیز ملى» را اعلام داشت (گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهى پهلوى، ج 3، ص 2970؛ محمدرضا پهلوى، 1355ش الف، ص 110، 117). حزبهاى ایران نوین، مردم، پانایرانیست و ایرانیان، كه تنها حزبهاى موجود و مجاز بودند، در پى سخنان وى بیدرنگ انحلال خودرا اعلام كردند و به حزب واحد پیوستند. فراكسیونهاى پارلمانى احزاب هم انحلال خود را اعلام داشتند و عضو حزب جدید شدند (الموتى، ج 12، ص 352، 356). به رغم این، مخالفت با تشكیل حزب رستاخیز، بهویژه در میان روحانیان برجسته و سیاسى و نیروهاى مذهبىِ مخالف دولت، گسترده بود (هیرو، ص 64). هیچیك از مراجع تقلید و روحانیان سرشناس، حزب رستاخیز را تأیید نكردند (رجوع کنید به «حزب رستاخیز ملت ایران»، سند ش 17، ص 16؛ ساواك و روحانیت، ج 1، دفتر1، ص 125 به بعد). آیتاللّه خمینى، كه در آن زمان در نجف در تبعید بهسر میبرد، در پاسخ به استفتاى جمعى از مسلمانان، ده روز پس از اعلام تشكیل حزب (21 اسفند 1353)، به صراحت شركت در حزب را به دلیل مخالفت آن «با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران» حرام «و كمك به ظلم و استیصال مسلمین» دانست (امام خمینى، ج 1، ص 358). درواقع از همان آغاز، كشمكش میان حزب رستاخیز و نیروهاى مذهبى آغاز شد و رویدادهاى بعدى (رجوع کنید به ادامه مقاله) نشان داد كه این سازشناپذیرى ریشههایى عمیق دارد.
جمعى مأمور تدوین مرامنامه و اساسنامه حزب شدند و متن تهیه شده در نخستین كنگره حزب (تهران، 10 و 11 اردیبهشت 1354) مطرح شد. این كنگره (معروف به كنگره مؤسس) با شركت چند هزار تن (شركتكنندگان تا 500 ،4تن هم ذكر شدهاند) برگزار گردید و شركتكنندگان، كه به دقت گزینش شده بودند، به اتفاق، با تأسیس حزب رستاخیز ملت ایران موافقت و امیرعباس هویدا، نخستوزیر، را در مقام دبیركل این حزب تأیید كردند. پس از پایان كنگره، برگزارى انتخابات دوره بیست و چهارم مجلس شوراى ملى در آیندهاى نزدیك اعلام شد (صدیق، ج 4، ص170ـ171، 174؛ «حزب رستاخیز ملت ایران»، سند ش 18، ص 71). عمّال حكومت تقریباً همه مردم را در سراسر كشور، با تهدید و ارعاب، به نامنویسى در این حزب واداشتند. در دوایر دولتى و وابسته به دولت، عضویت در این حزب علناً اجبارى بود (نجاتى، ج 1، ص 496). شعبهها و دفترهاى حزب در سراسر كشور تأسیس و تشكیل واحدهاى حزبى آغاز گردید (آبراهامیان، ص 442) و به این ترتیب، در مدت كوتاهى چنین وانمود شد كه حزبى فراگیر، میلیونى، با عضویت و شركت همه آحاد ملت، در راه تحقق آرمانهاى انقلاب شاه و مردم و با هدف دست یافتن به «تمدن بزرگ» ایجاد شده است (به ویژه رجوع کنید به پیام شاه به كنگره دوم حزب، رستاخیز، سال 2، ش 453، 6 آبان 1355، ص 2؛ نیز رجوع کنید به محمدرضا پهلوى، 1355ش الف، ص110ـ113).
ساختار و تشكیلات. حزب بر پایه سه اصل تشكیل شد : نظام شاهنشاهى، قانون اساسى، و انقلاب شاه و ملت. صیانت از این اصول اصلیترین و مبرمترین وظیفه حزب قلمداد گردید (حزب رستاخیز ملى ایران، ص 8ـ10؛ محمدرضا پهلوى، 1355ش الف، ص 111؛ همو، 1355ش ب، ج 9، ص 8283).
اركان حزب عبارت بودند از: كنگره، كمیته ملى، شوراى مركزى و دبیركل. بنابر مادّه دوم اساسنامه حزب، كنگره بالاترین ركن حزب بود و میبایست هر دو سال یك بار با شركت نمایندگان شوراهاى حزب، نمایندگان دو مجلس سنا و شوراى ملى و كمیته ملى تشكیل میشد (حزب رستاخیز ملى ایران، ص20). كنگره حزب سه بار برگزار شد: 10 و 11 اردیبهشت 1354 (كنگره مؤسس)؛ 5 و 6 آبان 1355 (معروف به كنگره بزرگ)؛ 14 دى 1356 (كنگره فوقالعاده، به مناسبت آغاز خیزشهاى سیاسى بر ضد حكومت؛ شاهدى، ج 1، ص 263ـ 264). شتاب رویدادهاى سیاسى اجازه نداد كه براى انحلال حزب نیز كنگره تشكیل شود (رجوع کنید به ادامه مقاله).
پس از تأسیس حزب، كمیته ملى، شوراى مركزى و كانونهاى حزبى در سراسر كشور تشكیل گردید. محمدرضا پهلوى در پیام خود به كنگره دوم (آبان 1355)، خبر داد كه پنجاههزار كانون حزبى در سراسر كشور تشكیل شده است و 5ر5 میلیون مرد و زن به عضویت آن درآمدهاند (رستاخیز، همانجا؛ محمدرضا پهلوى، 1355ش الف، ص110)، كه البته این ارقام در مقایسه با بزرگترین و باسابقهترین حزبهاى جهان، مبالغهآمیز و ساختگى بود. در حزب رستاخیز هیچ كس حق عضویت نمیپرداخت و بودجه حزب از درآمدهاى عمومى تأمین میشد و جزو بودجه سالیانه كشور بود (الموتى، ج 12، ص 369؛ همایون، ویژگیهاى رستاخیز و سیاستها و سازمان آن، ص 22).
دفتر سیاسى در واقع مركز اندیشه، تحلیل و تصمیمگیریهاى اساسى حزب بود و بحران و مشكلات اصلى كشور در بحثهاى داخلى و تصمیمهاى نهایى آن متبلور است. سى تن از شخصیتهاى با نفوذ سیاسى، چون امیرعباس هویدا، جمشید آموزگار، هوشنگ انصارى، هوشنگ نهاوندى، مهرداد پهلبد، رضا قطبى، محمد باهرى و داریوش همایون، عضو دفتر سیاسى بودند. تركیب این دفتر، بعدها، به سبب رویدادهاى سیاسى و جابهجایى در قدرت و مسئولیتها تغییر كرد (الموتى، ج 12، ص 363ـ364).
حزب رستاخیز از دو جناح تشكیل میشد: پیشرو (كه با نام پیشرو و مترقى یا پیشرو و ترقیخواه هم از آن یاد شده است) بهرهبرى جمشید آموزگار و سازنده بهرهبرى هوشنگ انصارى (مجیدى، ص60؛ گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهى پهلوى، ج 3، ص 3022؛ سفرى، ج 3، ص 494). ظاهرآ قرار بود كه نمایندگان دو جناح داراى دو طرز فكر مختلف، اما وفادار به اصول سهگانه حزب و معتقد به اجراى اساسنامه و مرامنامه باشند و درواقع گرایشهاى مختلف سیاسى حزبهاى پیشین وفادار به نظام، در این دو جناح متمركز شود. رهبران جناحها را خود شاه تعیین كرد. جناح سومى نیز در خرداد 1357، به رهبرى هوشنگ نهاوندى، پدید آمد (اطلاعات، ش 15643، 1 تیر 1357، ص 32). این جناح از نقد عملكردهاى حزب رستاخیز شكل گرفت و اعضاى آن به بررسى مسائل ایران میپرداختند كه به گفته نهاوندى (ص 78ـ79) به پیشنهاد خود شاه تشكیل شده بود و غالبآ «اپوزسیون اعلیحضرت» خوانده میشد.
دبیركل حزب، كه با نظر محمدرضا پهلوى انتخاب میشد، چند بار عوض شد. امیرعباس هویدا از آغاز تأسیس حزب تا كنگره دوم (5 و 6 آبان 1356)، جمشید آموزگار از همین تاریخ تا 17 مرداد 1356، محمد معتضد باهرى تا دى 1357، و جمشید آموزگار از این تاریخ تا 6 شهریور 1357 دبیر كل حزب بودند و جواد سعید، آخرین دبیركل، زمانى به این سمت رسید كه حزب جز انحلال راه دیگرى پیشرو نداشت («حزب رستاخیز ملت ایران»، سند ش 18، ص 71؛ الموتى، ج 12، ص 393). تفكیك نخستوزیرى و دبیركلى حزب مشكلاتى به بار آورد و ازاینرو، آموزگار به دستور شاه و براى بار دوم دبیركل شد (رجوع کنید به الموتى، همانجا).
نشریات حزب رستاخیز عبارت بودند از: روزنامه رستاخیز، ترجمان اصلى حزب، به سردبیرى مهدى سمسار، كه از 13 اردیبهشت 1354 تا اوایل آذر 1357 انتشار یافت؛ رستاخیز جوان؛ رستاخیز روستا؛ رستاخیز كارگران؛ رستاخیز هوایى (براى ایرانیان و فارسیزبانان خارج از كشور)؛ تلاش، كه ابتدا زیرنظر هویدا منتشر میشد و در شهریور 1354 به جمع نشریههاى رستاخیز پیوست؛ مبانى فلسفى رستاخیز، كه ماهانه بهچاپ میرسید؛ و اندیشههاى رستاخیز، كه نشریه نظرى حزب بود و دفتر سیاسى حزب به آن توجه ویژهاى داشت، اما بیش از چند شماره منتشر نشد («حزب رستاخیز ملت ایران»، سند ش 18، ص 63).
فعالیتها و مخالفتها. حزب رستاخیز پس از تأسیس شعبهها و دفترها و تشكیل واحدهاى حزبى (هر واحد سیاسى بین 50 تا 175 عضو داشت) در سراسر كشور (استمپل، ص 34) و انتشار نشریات ــ بهویژه روزنامه رستاخیز ــ عملاً وارد صحنه سیاسى شد و كوشید در همه نهادها و عرصهها رخنه كند. برگزارى انتخابات مجلس و شركت دادن مردم در آن، به قصد برگزیدن نمایندگان حزب رستاخیز و تشكیل مجلسى یكدست و یك صدا با دولت، بزرگترین اقدام حزب در آغاز كار بود (رجوع کنید به آبراهامیان، ص 442)؛ اما حزب رستاخیز نمیتوانست عملكرد مردمى داشته باشد، زیرا ماهیتاً تمامیتخواه و اقتدارگرا بود. برخى به اجبار و اكراه و جمعى نیز از سر فرصتطلبى به حزب پیوسته بودند و از همان آغاز، دستهبندیهاى درونى و رقابتهاى جناحى در آن شكل گرفته بود (رجوع کنید به میلانى، ص 371)؛ ازاینرو، حزب به عرصههایى كشیده میشد كه به ظاهر براى مقابله با مشكلات بود، اما در عمل و در نهایت بر شدت مشكلات میافزود. مثلاً حزب از همان آغاز درصدد برآمد قدرت بازاریان سنّتى را از بین ببرد. شعبههایى در بازار تأسیس كرد و كوشید رابطه میان بازار و روحانیت را قطع كند و به منابع مالى روحانیت، دست یابد (امجد، 1989، ص 99ـ100).
روشنفكران، روزنامهنگاران و قشرهاى دیگر نیز از حزب آزار دیدند (همبلى، ص290). حزب، با همكارىِ ساواك، كسانى را كه در وفاداریشان به نظام تردید داشت، از وزارتخانهها و شركت نفت و رادیو و تلویزیون تصفیه كرد و وسایل تسلط بیشتر دولت بر رسانهها، مطبوعات، نویسندگان، شاعران، فیلمسازان و هنرمندان را فراهم ساخت (امجد، 1989، ص 99). تحكیم سیطره دولت بر تشكلهاى اجتماعى، از جمله اقدامات حزب براى تثبیت دولت، نهادینه كردن نظام سلطنتى و تضمین آینده نظام بود (رجوع کنید به آبراهامیان، همانجا)، در حالى كه زندگىِ مردم روز به روز سختتر، قیمتها افزونتر و كمبود كالاها و خدمات محسوستر میشد. پس از مدتى، مردم رو در روى حزب قرار گرفتند، نارضاییها به خشم عمومى فزاینده بدل شد و شمار مخالفان حكومت نیز افزایش یافت. به گفته داریوش همایون، از رهبران اصلى حزب رستاخیز، چون حكومت با تأسیس حزب رستاخیز همه چیز را یكپارچه كرد و شاه، مظهر و رهبر و رأس این یكپارچگى قلمداد شد، پس طبعاً خود او بهترین آماج انتقادها و حملات بود (رجوع کنید به دیروز و فردا، ص 18؛ نیز رجوع کنید به لنچافسكى، ص 453؛ هویدا، ص 102ـ103؛ براى دخالتهاى حزب رستاخیز در امور مذهبى رجوع کنید به آبراهامیان، ص 444ـ445) و به این ترتیب كلِ حكومت در معرض تهدید قرار گرفت.
سقوط و انحلال. عملیات نمایشى حزب، بسیج عدهاى همراه با تبلیغات بسیار گسترده رسانهاى و بهراهاندازى تظاهرات، هیچ نتیجهاى نبخشید و با نخستین اعتراض مردم به حكومت، حزب رستاخیز به عنوان یكى از مظاهر اصلى نظام، در سراسر كشور هدف حمله قرار گرفت. از 17 دى 1356 ــ كه فردى با نام مستعار احمد رشیدیمطلق در روزنامه اطلاعات مقالهاى چاپ كرد كه از آن با تعبیر «جرقه انقلاب» یاد میشود (رجوع کنید به انقلاب اسلامى ایران*)ــ دفترهاى حزب رستاخیز، در كنار نهادها و مظاهر حكومتى، آماج حمله قرار گرفتند (رجوع کنید به روزشمار انقلاب اسلامى، ج 2، ص 444ـ445). حزب در واكنش به اعتراضها، در همان ماه، تظاهرات سازمانیافتهاى به سود نظام در چند شهر ترتیب داد («حزب رستاخیز ملت ایران»، سند ش 18، ص 64). مردم تبریز در واقعه برگزارى چهلمین روز حوادث قم، ساختمان حزب رستاخیز را آتش زدند (عاقلى، ج 2، ص 339). از آغاز 1357ش، با برگزارى مراسم شبهاى هفتم و چهلم، حملات به شعبههاى حزب شدت گرفت (رجوع کنید به اطلاعات، ش 15571، 9 فروردین 1357، ص 1؛ انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواك، كتاب 4، ص 55، 153، 187). اظهار ناخرسندى شاه در اواخر اردیبهشت از عملكرد حزب رستاخیز، كه حتى آن را «مسخره» خواند، تأثیر منفى گستردهاى داشت (رجوع کنید به «حزب رستاخیز ملت ایران»، سند ش 6، ص170، 221). در 28 خرداد 1357، نمایندگان پانایرانیست مجلس كه عضو حزب رستاخیز بودند، از این حزب خارج شدند و تشكیلات پانایرانیسم را بهراه انداختند (رجوع کنید به اطلاعات، ش 15640، 29 خرداد 1357، ص 4، ش 15641، 30 خرداد 1357، ص 32). این عمل، نخستین نشانه پایان گسترش صورى این حزب بود. در 28 مرداد 1357، حزب رستاخیز در تظاهراتى سازمانیافته از كودتاى نظامى 28 مرداد 1332 دفاع كرد (همان، ش 15690، 28 مرداد 1357، ص 4). این تظاهرات آخرین اجتماعى بود كه حزب برگزار كرد. آزمون، وزیر مشاور در امور اجرایى نخستوزیر، در شهریور اعلام كرد كه حزب رستاخیز دیگر نمیتواند حزب فراگیر باشد و رابطه دولت با آن چون سایر احزاب خواهد بود و دولت او با آن ارتباطى ندارد (ص 10). سران حزب میكوشیدند كه حزب را در برابر بحرانهاى سیاسى سرپا نگه دارند، اما در اوایل شهریور كه كمك مالى دولت به حزب قطع شد دیگر قادر به ادامه فعالیت نبود (اطلاعات، ش 15699، 8 شهریور 1357، ص4). جواد سعید، آخرین دبیركل حزب رستاخیز، در مهر 1357 استعفا كرد و دلیل استعفاى خود را اضمحلال حزب دانست. وى همچنین گفت كه روزنامه رستاخیز از آن پس به صورت مستقل فعالیت خواهد كرد (روزشمار انقلاب اسلامى، ج 6، ص 107). از اوایل مهر به بعد، ظاهرآ مدركى دالّ بر برگزارى جلسههاى حزبى به دست نیامده است.
حزب رستاخیز ملت ایران نه تنها به هیچیك از هدفهاى نخستین خود دست نیافت، بلكه به زیان خود و نظامى عمل كرد كه به دفاع از آن برخاسته بود. شاه در طراحى این حزب اشتباه بزرگى كرد (محمدرضا پهلوى، 1376ش، ص 305ـ306؛ آموزگار، ص560). در عمل، هیچگاه روابط میان دولت، حزب و مجلس بهروشنى تعریف نشد. حزب استقلال عمل و ابتكار نداشت و در بحرانها نتوانست از پس هیچ مشكلى برآید. حمایتهاى مردمى را نیز به دست نیاورد (استمپل، ص 36ـ37). حتى گفته شده است كه خود شاه و رهبران حزب تعریف روشنى از آن نداشتند (همان، ص 33ـ34). به گفته آموزگار (همانجا) حزب از نظر معنا و مفهوم، معیوب؛ از نظر ماهیت، نخبهگرا؛ از نظر سیاسى، نابهنگام؛ و از نظر فكرى، مبتذل است و درباره اینكه آیا اساسآ رستاخیز را میتوان حزب نامید یا نه، بین صاحبنظران سیاسى توافقنظر نبوده است (براى بحثى نظرى در این باره رجوع کنید به نظامى، ص 8 به بعد).
منابع : (1) علاوه بر اسناد مذكور در متن موجود در مركز اسناد انقلاب اسلامى؛ (2) منوچهر آزمون، «فعالیت احزاب آزاد خواهد شد»، رستاخیز، سال 4، ش 1000، 6 شهریور 1357؛ (3) جهانگیر آموزگار، فراز و فرود دودمان پهلوى، ترجمه اردشیر لطفعلیان، تهران 1375ش؛ (4) مصطفى الموتى، ایران در عصر پهلوى، لندن 1369ـ1373ش؛ (5) امام خمینى، صحیفه نور، ج 1، تهران 1370ش؛ (6) محمد امجد، بررسى مقایسهاى توسعهى اقتصادى در ایران و كرهى جنوبى (1341ـ 1357)، تهران 1384ش؛ (7) انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواك، كتاب 4، تهران : وزارت اطلاعات، مركز بررسى اسناد تاریخى، 1378ش؛ (8) حزب رستاخیز ملى ایران، مرامنامه و اساسنامه حزب رستاخیز ملى ایران، (تهران ?1354ش)؛ (9) روزشمار انقلاب اسلامى، تهران: سازمان تبلیغات اسلامى، ج 2، 1377ش، ج 6، 1378ش؛ (10) ساواك و روحانیت، ج 1، دفتر1، تهران: سازمان تبلیغات اسلامى، 1371ش؛ (11) محمدعلى سفرى، قلم و سیاست، تهران 1371ـ 1380ش؛ (12) مظفر شاهدى، حزب رستاخیز: اشتباه بزرگ، تهران 1382ش؛ (13) عیسى صدیق، یادگار عمر، تهران 1338ـ1356ش؛ (14) باقر عاقلى، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامى، تهران 1369ـ1370ش؛ (15) امیر اسداللّه علم، یادداشتهاى علم، تهران 1380ش؛ (16) گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهى پهلوى: فهرست روزبروز وقایع سیاسى، نظامى، اقتصادى و اجتماعى ایران از 3 اسفند 2479 تا 30 اسفند 2535، (تهران 1355ش)؛ (17) كورش لاشائى، نگاهى از درون به جنبش چپ ایران، (گفتگو كننده): حمید شوكت، تهران 1381ش؛ (18) عبدالمجید مجیدى، خاطرات عبدالمجید مجیدى: وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه (1351ـ 1356)، ویراستار حبیب لاجوردى، تهران 1381ش؛ (19) محمدرضا پهلوى، شاه مخلوع ایران، پاسخ به تاریخ، ترجمه حسین ابوترابیان، (تهران) 1376ش؛ (20) همو، رهنمودهاى فرماندهى براى حزب رستاخیز ملت ایران، تهران (1355ش الف)؛ (21) همو، مأموریت براى وطنم، تهران 1340ش؛ (22) همو، مجموعه تألیفات، نطقها، پیامها،مصاحبهها و بیاناتاعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوى آریامهر شاهنشاه ایران، ج 9، تهران [?1355ش ب[؛ (23) عباس میلانى، معماى هویدا، تهران 1380ش؛ (24) غلامرضا نجاتى، تاریخ سیاسى بیست و پنج ساله ایران: از كودتا تا انقلاب، تهران 1371ش؛ (25) محمد اسعد نظامى، «تحلیلى تئوریك در آرمانشناسى حزب رستاخیز ملت ایران»، اندیشههاى رستاخیز، سال 1، ش 1 (مرداد 1355)؛ (26) هوشنگ نهاوندى، آخرین روزها: پایان سلطنت و درگذشت شاه، ترجمه بهروز صوراسرافیل و مریم سیحون، لوسآنجلس 1383ش؛ (27) داریوش همایون، دیروز و فردا: سه گفتار درباره ایران انقلابى، ایالات متحده امریكا 1981؛ (28) همو، ویژگیهاى رستاخیز و سیاستها و سازمان آن: 9 آذر 2535 ـ 6 تیر 2536، (بیجا، بیتا.)؛
(29) Ervand Abrahamian , Iran between two revolutions, Princeton, N. J. 1983; (30) Mohammed Amjad, Iran: from royal dictatorship to theocracy, New York 1989; (31) Gavin R. G. Hambly, "The Pahlavi autocracy: Muhammad Riza Shah, 1941-1979", in The Cambridge history of Iran, vol.7, ed. Peter Avery, Gavin Hambly, and Charles Melville, Cambridge 1991; (32) Dilip Hiro, Iran under the Ayatollahs, London 1987; (33) Fereydoun Hoveyda, The fall of the Shah, tr. Roger Liddell, New York 1980; (34) George Lenczowski, "Political process and institutions in Iran: the second Pahlavi kingship", in Iran under the Pahlavis, ed. George Lenczowski, Stanford, Calif.: Hoover Institution Press, 1978; (35) William Shawcross, The Shah's last ride: the fate of an ally, New York 1988; (36) John D. Stempel, Inside the Iranian revolution, Bloomington, Ind. 1981.