عبداللّه بن نجم بن شاس ، فقيه مالكى مصرى در قرن ششم و هفتم، معروف به ابنشاس و مكنّا به ابومحمد. لقبش جلالالدين يا جلال يا جمالالدين بود و او را جُذامى و سعدى نيز ناميدهاند (منذرى، ج 2، ص 468ـ469؛ ابنخلّكان، ج 3، ص 61؛ ذهبى، 1406، ج 22، ص 98؛ ابنعماد، ج 5، ص 69). در پارهاى منابع (براى نمونه رجوع کنید به بغدادى، ج 1، ستون 459؛ زركلى، ج 4، ص 142) وى را خَلّال ناميدهاند كه ظاهرآ ناشى از تصحيف است. در برخى منابع (براى نمونه رجوع کنید به سيوطى، ج 1، ص 454؛ مخلوف، ص 165؛ حاجى خليفه، ج 1، ستون 613، قس همو، ج 2، ستون 1452) نام اسلافِ او به گونهاى ديگر ذكر شده و به همين سبب، زركلى (رجوع کنید به ج 4، ص 124، 142) شرح حال او را به اشتباه در دو جا آورده است.
از تاريخ و محل تولد ابنشاس اطلاعى در دست نيست. وى از خاندانى بلندپايه بود كه اعضاى آن از فرماندهان نظامى و سياسى بودند (منذرى، ج 2، ص 469؛ ذهبى، 1406، ج 22، ص 99)، چنانكه به نوشتۀ ابنفرحون (ج 1، ص 444)، يكى از اجداد او، فرمانده صد هزار پيشقراول بوده است.
ابنشاس در مصر، فقه مالكى را نزد كسانى چون يعقوببن يوسف مالكى (فقيه مالكى، متوفى 595) آموخت و از ابومحمد عبداللّهبن بَرّى (محدّث و نحوى شافعى، متوفى 582) حديث شنيد (منذرى، همانجا). پس از اتمام تحصيلات، به افتا و تدريس در مدرسۀ مالكيه (جنب مسجدجامع عتيق در فسطاط مصر) پرداخت و شاگردان زيادى داشت (منذرى، همانجا؛ نويرى، ج 29، ص 100؛ ذهبى، همان، ص 98). عبدالعظيم مُنذِرى (محدّث و فقيه شافعى، متوفى 656؛ منذرى، ج 2، ص 469) از ابنشاس حديث نقل كرد و از شاگردان اوست.
ابنشاس در اواخر عمر، مراسم حج را به جا آورد و از آن پس تا هنگام مرگ از فتوا دادن خوددارى كرد (منذرى، همانجا؛ يافعى، ج 4، ص 28). وى در 616 براى پس گرفتن دِمياط (بندر مهم تجارى مصر) از صليبيان، در جهاد بر ضد آنان شركت كرد و در همان سال در دمياط درگذشت، يا در جنگ كشته شد (نويرى؛ منذرى، همانجاها؛ ابنعماد، ج 5، ص 69؛ قس سيوطى، ج 1، ص 454؛ مخلوف، ص 165 كه سال وفات او را 610 دانستهاند؛ نيز رجوع کنید به ابنشاس، مقدمه ابواجفان، ص 23ـ24). شرححالنگاران، علم، ورع و تدين او را ستودهاند (رجوع کنید به منذرى، ج 2، ص 469؛ ابنخلّكان، ج 3، ص 61؛ يافعى، ج 4، ص 28). به نوشتۀ ابنخلدون (ج 1، ص 450) وى از مهمترين مروجان مذهب مالكى در مصر بوده است.
اثر مهم ابنشاس، الجَواهِرُ الثَمينَة فى مَذْهَبِ عالِمِ المدينة، از مشهورترين متون فقهى مالكيان است (ابنخلّكان، همانجا؛ حاجيخليفه، ج 1، ستون 613). ابنشاس به گفتۀ خويش در مقدمه كتاب (ص 3ـ4)، با مشاهدۀ رويگردانى مردم از مذهب مالكى، به سبب دشوارى فهمِ متون آن كه ناشى از فقدان ترتيب و دستهبندى مناسب و تكرار موضوعات در منابع فقهى اين مذهب بوده است، بر آن شد تا اثرى نوين در فقهِ مالكى تأليف كند. رويكرد وى در اين كتاب، پرهيز از تكرار مطالب، رعايت كردن ترتيب و چينش مناسب، فصلبندى موضوعات، جامع بودن كتاب در عين اختصار، و روان بودن و آسانى و دقيق بودن تعابير بوده است (ابنشاس، مقدمۀ ابواجفان، ص 38ـ40، 42). به تصريح ابنشاس در مقدمه (ص 4)، وى در شيوۀ بيان مطالب و ترتيب مباحث از الوَجيز، اثر مهم غزالى (متوفى 505) در فقه شافعى، الهام گرفته است.
الجواهرالثمينة همۀ مباحث (اصطلاحآ كتب) فقهى را دربردارد. ابنشاس اين كتاب را به روش غير استدلالى تأليف كرده و تنها در پارهاى موارد به بيان ادلۀ احكام پرداخته است. مؤلف با تكيه بر آراى مالكبن اَنَس (رئيس مذهب مالكيه، متوفى 179)، اقوال مختلف فقهاى مالكى را در يك مسئله مطرح كرده و سپس با بيان علت اختلاف نظر آنان و نتيجۀ اين اختلافها، به نقد نظريهها و بيان نظر مقبول خود پرداخته و گاه به مناسبت به آراى مذاهب ديگر نيز اشاره كرده است (ابنشاس، مقدمۀ ابواجفان، ص 36ـ40). وى هنگام بيان بسيارى از فروع و مسائل، قاعدۀ فقهى مربوط به آنها را نيز آورده است (همان، ص 37).
ابنشاس در نگارش اين كتاب، علاوه بر المُوَطأ و المدونةالكبرى مالك بن انس، از كتابهاى ديگرى در فقه مالكى مانند المنتقى اثر ابووليد باجى (متوفى 474)، المقدمات محمدبن احمد ابنرشد (متوفى 520)، احكامالقرآن ابنعربى اشبيلى مالكى (متوفى 543) و التَّفريع ابنجلّاب (متوفى 378) بهره برده است و نظريات فقيهانى چون ابووليد باجى (متوفى 474)، محمدبن وليد طُرطُوشى (متوفى 520)، محمدبن على مازَرى (متوفى 536) و يوسفبن عبدالبرّ (متوفى 463) را مورد توجه قرار داده است (ابنشاس، مقدمه ابواجفان، ص 41ـ42، 58ـ59). تأليف كتاب قبل از 581 به پايان رسيد (همان، ص 31).
برخى از فقهاى مالكى از سبك نگارش الجواهرالثمينة و اختصار آن انتقاد كرده (رجوع کنید به ابنشاس، مقدمۀ ابواجفان، ص 31ـ33) و برخى ديگر اثرپذيرى ابنشاس از الوجيز را سبب راهيافتن پارهاى از مسائل فقه شافعى به فقه مالكى دانستهاند (رجوع کنید به همان، ص 43ـ45)، اما از ديدگاه بيشتر آنان، الجواهرالثمينة كتابى جامع و كامل است و از مهمترين متون فقهى مالكى به شمار ميرود (رجوع کنید به منذرى، ج 2، ص 469؛ ابنخلّكان، ج 3، ص 61؛ ذهبى، 1406، ج 22، ص 98). اين كتاب، از متون درسى فقه مالكى بوده است و عالمان بسيارى آن را حفظ و تدريس ميكردهاند (رجوع کنید به ابنفرحون، ج 2، ص 280؛ ابنشاس، مقدمۀ ابواجفان، ص 52ـ54).
در منابع فقهى مالكى به كتاب ابنشاس بسيار استناد شده است (براى نمونه رجوع کنید به شوكانى، ج 5، ص 53، ج 6، ص 228؛ حطاب رعينى، ج 1، ص 113، 115، 117، 451، 505، ج 2، ص 65، ج 3، ص 119، ج 4، ص 88، ج 5، ص 536؛ دسوقى، ج 4، ص 283، 334)، اما در آثار كتابشناختى از شرح يا حاشيهاى بر آن نامبرده نشده است؛ برخى دليل آن را بينيازى كتاب از توضيح و تفسير، به سبب كاربرد تعابير روشن و نثر روانِ آن، دانستهاند (براى نمونه رجوع کنید به ابنشاس، مقدمه ابواجفان، ص 45). عدهاى نيز گفتهاند كه المختصر ابنحاجب (فقيه مالكى، متوفى 646) در واقع تلخيص كتاب ابنشاس است (رجوع کنید به عسقلانى، ج 1، ص 205؛ نعيمى دمشقى، ج 2، ص 4)، اما ابنحاجب خود اين را نپذيرفته است (رجوع کنید به ابنشاس، مقدمه ابواجفان، ص 46ـ48).
نسخهاى خطى از الجواهرالثمينة، به شماره 15651، در كتابخانۀ ازهريه مصر موجود است (فهرس الكتب الموجود بالمكتبة الازهرية، ج 2، ص 315؛ براى ديگر نسخ خطى رجوع کنید به ابنشاس، مقدمۀ ابواجفان، ص 55ـ58). اين كتاب را «مجمعالفقهالاسلامى» جدّه، با نام عِقدُالجواهرُالثمينة فى مذهب عالِمِالمدينة، در 1415 در سه جلد چاپ كرده است.
به گفتۀ منذرى (ج 2، ص 469)، ابنشاس آثار ديگرى نيز داشته است. برخى (براى نمونه رجوع کنید به حاجيخليفه، ج 2، ستون 1452؛ بغدادى، ج 1، ستون 459؛ كحّاله، ج 6، ص 158) كتاب كرامات الاولياء را به او نسبت دادهاند.
نوۀ ابنشاس، حسينبن عبدالرحيم ملقب به تقيالدين و مكنّا به ابوعلى نيز از فقيهان مشهور مالكى بود. وى در 609 به دنيا آمد، از كسانى چون ابنجُمَّيزى (فقيه شافعى، متوفى 649) و جعفربن على همدانى (متوفى 636) حديث شنيد و قطبالدين حلبى (متوفى 735) از او حديث نقل كرده است (عسقلانى، ج 1، ص 205؛ ابنفرات، ج 8، ص 41؛ قس ذهبى، 1421، ج 51، ص 215 كه نام او را حسينبن عبدالرحمان دانسته است). حسينبن عبدالرحيم در مدرسه عادل (معروف به مدرسه ابنشاس) و مدرسه منصوريه در مصر به تدريس فقه اشتغال داشت (عسقلانى، همانجا؛ مقريزى، ج 4، ص 195؛ نيز رجوع کنید به ابنفرات، ج 8، ص 27ـ28). تقيالدين چند بار به قضاوت مصر گماشته شد و قاضيالقضاة مالكيان مصر بود، وى در 685 درگذشت (ذهبى؛ عسقلانى، همانجاها؛ سيوطى، ج 2، ص 188).
منابع : (1) ابنخلكان، وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان، چاپ احسان عباسى، بيروت؛ (2) ابن عماد، شذرات الذهب فى خبر من ذهب، 1299/1979؛ (3) ابن فرحون، الديباحالمذهب فى معرفة اعيان علماء المذهب، چاپ محمدالاحمدى ابوالنور، قاهره، 1393/1974؛ (4) محمدبن احمدبن عثمان ذهبى، سيراعلام النبلاء، چاپ بشار عواد، بيروت، 1406/1986؛ (5) همو، تاريخالاسلام و وفيات مشاهيرالاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، بيروت، 1421/2000؛ (6) عبدالعظيم منذرى، التكملة لوفيات النقلة، چاپ بشار عواد، 1408/1998؛ (7) احمدبن عبدالوهاب نويرى، نهاية الارب فى فنونالادب، چاپ محمد ضياءالدين ريس، 1992؛ (8) جلالالدين عبدالرحمان سيوطى، حسنالمحاضرة فى تاريخ مصر و القاهره، چاپ محمدابوالفضل ابراهيم، داراحياء الكتبالعربيه، ج 2، 1968/1387؛ (9) احمدبن اعلى مقريزى، كتابالمواعظ و الاعتبار بذكرالخطط و الاثار المعروف بالخطط المقريزيه، قاهره، بيتا.؛ (10) احمدبن عليبن حجر عسقلانى، رفعالامر عن قضاةالمصر، چاپ حامد عبدالمجيد و محمدمهدى ابوسنّته و محمداسماعيل صاوى، بيجا، بيتا. ؛ 11- عبدالقادربن محمد نعيمى دمشقى، الدار من فى تاريخالمدارس، چاپ جعفرالحسنى، قاهره، 1988؛ (12) عمررضا كحاله، معجمالمولفين، بيروت، داراحياء التراث العربى؛ (13) زركلى ؛ (14) محمد مخلوف، شجرةالنور الزكية فى طبقات المالكية، بيروت، افست؛ (15) ناصرالدين محمد بن فرات، تاريخ ابنالفرات، چاپ قسطنطين زرين، بيروت، 1936؛ (16) سلسله فهارسالمكتابات الخطية الادرة (11)، فهرسالكتب الموجوده بالمكتبة الازهريه، ج 2، 1365/1946؛ (17) حاجيخليفه، كشفالظنون؛ (18) اسماعيل پاشا بغدادى، هديةالعارفين اسماءالمولفين و آثار المصنفين، بيروت، داراحياء التراثالعربى، 2 جلد؛ (19) عبداللّه بن نجم بن شاس، عقدالجواهر الثمينه فى مذهب عالم المدينه، چاپ محمد ابوالاجفان و عبدالحفيظ منصور، دارالغرب الاسلامى،جده 1415/ 1995؛ (20) خطاب رعينى، مواهبالجليل، چاپ زكريا عميرات، بيروت، 1416، 8 جلدى؛ (21) محمدبن عرفه دسوقى، حاشيةالدسوقى، داراحياء الكتبالعربيه، 4 جلدى؛ (22) محمدبن على شوكانى، نيل الاوكار من احاديث سيدالاخبار، بيروت؛ (23) عبداللّهبن اسعد يافعى، مرآةالجنان و عبرةاليقظان، چاپ خليلالمنصور، بيروت، 1417/1997؛ (24) ابنخلدون، تاريخ ابنخلدون، بيروت، داراحياء التراثالعربى، 8 جلد؛ (25) حاجى خليفه.