ركنالدوله، علينقى ميرزا ، از شاهزادگان قاجار و نوۀ محمدشاه (حك: 1250ـ1264). از سال تولد و آغاز زندگى وى اطلاعى در دست نيست. علينقى ميرزا، پسر بزرگ محمدتقى ميرزا ركنالدوله، برادر كوچكتر ناصرالدين شاه بود. وى در 1309 به عينالملك ملقب شد (صديقالممالك، ص 259). علينقى ميرزا در زمان حيات پدرش معمولا نايبالحكومه ايالتى ميشد كه پدرش حاكم آنجا بود (فريد، ص 125). در 1311 كه محمدتقى ميرزا به حكومت فارس منصوب شد و علينقى ميرزا را نايبالحكومه خود در فارس كرد. در دورۀ حكومت او بيمارى مالاريا شيوع يافت و گرانى و كمبود سوخت سبب ناآراميهايى در شيراز شد (رجوع کنید به همان، ص 130). در 1314 علينقى ميرزا نايبالحكومۀ پدرش در خراسان شد (افضلالملك، ص 88؛ صديقالممالك، ص 331) و پس از مرگ وى در 1318 به ركنالدوله، لقب پدرش، ملقب شد (صديقالممالك، ص 331ـ374؛ افضلالملك، ص 88). در 1321 مظفرالدين شاه (حك: 1313:ـ1324)، ركنالدوله به حكومت خراسان منصوب كرد و با استبداد به ادارۀ امور پرداخت (مغيثالسلطنه، ص 63؛ رضازاده ملك، ص 30ـ31). در 1322، ركنالدوله به حكومت كرمان برگزيده شد. در زمان حكومت او، خط تلگراف انگليس به كرمان متصل شد و از كرمان به نصرتآباد شالكوت در سيستان و بلوچستان رسيد و نيز كميسيون تجارت انگلستان به كرمان رفت. اعضاى اين كميسيون از شهرستانهاى كرمان ديدار و نقشه تهيه كردند (احمدى كرمانى، ضميمه كاتب، ص 371). در همان سال (1322)، صندوقى براى وصول ماليات و حقوق دولتى در تمام ولايات داير شد. اميرالامرا، از اجزاى حكومت كرمان، جمعآورى ماليات همۀ شهرستانهاى كرمان را تقبل كرد و قرار شد ركنالدوله در اين كار دخالتى نكند. اميرالامرا از خوانين ابراهيميه (از نسل ابراهيمخان ظهيرالدوله، برادر نادرشاه افشار) بود. وى كه خود از طايفۀ شيخيه بود، چند نفر از خوانين ابراهيميه را براى جمعآورى ماليات به كار گمارد و خوانين وكيلى (اولاد وكيلالملك)، از جمله عدلالسلطنه سردار نصرت را كه هميشه در جمعآورى ماليات دخالت داشتند، كنار گذاشت. خوانين وكيلى كه دست خود را از ثروت كوتاه ديدند، شروع به تحريك مردم كردند. در اين بين، شيخ بحرينى شمشيرى هم به كرمان آمد. او خود را نمايندۀ حضرت حجت معرفى ميكرد. وى بالاى منبر از شيخيه بد ميگفت و عامۀ مردم را تحريك ميكرد. به همين سبب، شورش و بلوا در شهر صورت گرفت و مردم شعار دادند كه وزير و كلانتر شيخى نميخواهند (احمدى كرمانى، ضميمه كاتب، ص 377، 385، 388). ركنالدوله شيخ بحرينى را به راوَر تبعيد كرد اما به سبب خشم و آشوب مردم ناچار او را به كرمان برگرداند (ناظمالاسلام كرمانى، ج 1، ص 310). در ربيعالاول 1323، حاجميرزا محمدرضا كه چهارده سال از كرمان دور بود و در اصفهان و عتبات تحصيل ميكرد، به كرمان بازگشت. با بالا گرفتن اختلافات مذهبى بين شيعيان و فرقۀ شيخيه، خوانين وكيلى جلوى خانۀ حاج ميرزا محمدرضا تحصن كردند. پيشكار ركنالدوله كه بعد از انتصاب اميرالامرا معزول شده بود، نيز همراه ايشان بود. آنان تلگرافهاى بسيارى مبنى بر بيكفايتى ركنالدوله به تهران مخابره كردند (ناظمالاسلام كرمانى، ج 1، ص 311ـ312؛ احمدى كرمانى، ضميمه كاتب، ص 378ـ379). مظفرالدين شاه (حك : 1313ـ1324) در آن هنگام به اروپا سفر كرده بود لذا از جانب مظفرالدين شاه تلگراف تندى به ركنالدوله مخابره شد و از او خواسته شد كه به اغتشاش پايان دهد. همچنين اميرالامرا را كه باعث اوليه آشوب بود، بركنار كرد، ولى واگذارى امامت مسجد بازار شاه به آقا شيخ محمدصادق، از روحانيان متشرعه، به اين اختلافات دامن زد. در نتيجه، وليعهد ركنالدوله را از حكومت كرمان معزول و به جاى وى بار ديگر ظفرالسلطنه را مأمور آنجا كرد (ناظمالاسلام كرمانى، ج 1، ص 312ـ313؛ احمدى كرمانى، ضميمه كاتب، ص 431ـ433). به گفتۀ ناظمالاسلام كرمانى (رجوع کنید به ج 1، ص 315) ادامۀ رويدادهاى كرمان به تحريك ركنالدوله بود كه آرامش اوضاع اين شهر پس از وى، نشان بى كفايتى او بود.
بازگشت ركنالدوله به تهران مقارن مهاجرت اول علما (مهاجرت صغرى) به حرم حضرت عبدالعظيم بود. ركنالدوله نيز كه از مخالفان عينالدوله* (صدراعظم مظفرالدين شاه از 1322 تا 1324) بود، به مهاجران كمك مالى ميكرد (ناظمالاسلام كرمانى، ج 1، ص 345). در محرّم 1325، محمدعلى شاه حكومت خراسان را به ركنالدوله داد. نوكران حاج غلامرضاخان شاهسون آصفالدوله كه پيش از وى حاكم خراسان بود، شايع كردند كه ركنالدوله، براى دستيابى به حكومت خراسان دويست هزارتومان پيشكش كرده است. همچنين، يكى از نمايندگان مجلس شوراى ملى اعلام كرد كه ركنالدوله براى حكومت خراسان مبلغ هنگفتى پرداخته است (رجوع کنید به ناظمالاسلام كرمانى، ج 2، ص 105؛ معاصر، ج 1، ص 220). مشروطهطلبان با حكومت ركنالدوله مخالف بودند و او نيز مداخلات انجمنهاى تازه تأسيس را در حكومت برنميتابيد (مستشارالدوله، ص 158). به همين دليل، جمعى از مشروطهطلبان، از جمله ميرزامهدى عمادالمحدّثين، را بازداشت و به كلات تبعيد كرد كه موجب اعتراض مردم شد (ناظمالاسلام، ج 2، ص 226). در 1327، انجمن ايالتى، كميسيون جنگ و انجمنهاى ديگر در مشهد تأسيس شد. عدهاى از قزاقهاى روس نيز وارد مشهد شدند. در 6 جماديالآخره همان سال، آزاديخواهان و علماى مشهد مسلح شدند و به ارگ حمله و تيراندازى كردند. سربازان حكومت با شليك گلوله توپ مختصر خسارتى به شهر وارد كردند. سربازان روسيه نيز از اوضاع آشفته استفاده كردند و با شليك توپ خساراتى به بار آوردند. مردم به تهران تلگراف زدند و اطلاع دادند كه ركنالدوله دستور شليك به مردم را داده است و جمعى كشته شدهاند و خودش نيز به سفارت انگلستان پناه برده است. سرانجام، ركنالدوله با مردم مدارا كرد و با شرط اينكه سربازان روسى از خراسان خارج شوند، آرامش برقرار شد (همان، ج 2، ص 412، 472، 484؛ رابينو، ص 117ـ118). در اين ميان، روسيه براى اجراى قرارداد 1907 (بين روس و انگليس كه براساس آن ايران به سه منطقۀ نفوذ روسيه، انگلستان و منطقۀ بيطرف تقسيم شده بود) بهتدريج قواى خود را در خراسان افزايش داد و در 1329 قوچان را تصرف كرد. ركنالدوله در برابر توطئۀ آنها هيچ واكنشى نشان نداد و ادعا ميكرد كه نيروهاى وى توانايى لازم براى مقابله ندارند (رابينو، ص 119، 129؛ دولتآبادى، ص 88). افزون بر اين، يوسفخان قرايى، از جاسوسان روسيه، به همراه سيد محمد طالبالحق انجمنى تشكيل دادند و مردم را به طرفدارى محمدعلى شاه مخلوع تحريك كردند (رابينو، ص 121؛ كحالزاده، ص 174). سرانجام در 13 صفر 1330، دارو دستۀ طالبالحق و يوسفخان از مساجد شهر به مسجد گوهرشاد رفتند. متحصنين خواستار بازگشت شاه مخلوع و انحلال ادارات و ارگانهاى دولت مشروطه و تبعيد آزاديخواهان بودند و روز وفات امام رضا عليهالسلام، خطبه را به نام محمدعلى شاه خواندند (همانجا؛ دولتآبادى، ص 86ـ88). ركنالدوله به جاى هر اقدامى چند تن از دمكراتها از جمله بهار* ملكالشعرا، را از مشهد اخراج كرد (كحالزاده، ص 174). كنسول روس در مشهد به بستنشينان پيام داد كه از حرم مطهر خارج شوند، اما پنهانى آنان را تحريك به ادامۀ تحصن ميكرد (همانجا). ركنالدوله از حكومت مركزى اجازۀ استفاده از قواى نظامى خواست ولى به او اجازه صريح ندادند و پيام فرستادند كه به هر نحو ميتواند اوضاع را آرام كند. سربازان روسيه حرم امام رضا را محاصره كردند و از ركنالدوله خواستند كه ظرف شش ساعت به بحران پايان دهد. ركنالدوله شش روز مهلت خواست و بهرغم دستور حكومت مركزى به استفاده از نيروى نظامى، دست به كارى نزد و از مقام
خود استعفا داد (رابينو، ص 132ـ134؛ كحالزاده، ص 175). سرانجام روسها در10 ربيعالآخر 1330 با قواى نظامى و شليك توپ به مسجد گوهرشاد و حرم امام رضا حمله كردند (كحالزاده، ص 176؛ قس رابينو، ص 135). از وقايع بعدى زندگى ركنالدوله و همچنين از تاريخ فوت او اطلاعى در دست نيست، ولى ظاهرآ بعد از حادثه مشهد تا پايان عمر خانهنشين بود.
منابع : (1) شيخ يحيى احمدى كرمانى، فرماندهان كرمان «به همراه رساله كاتب»، چاپ محمد ابراهيم باستانى پاريزى، تهران 1370؛ (2) افضلالملك كرمانى، افضلالتواريخ، چاپ منصوره اتحاديه (نظام مافى) و سيروس لعدونديان، تهران، 1361؛ (3) سيدمحمدعلى دولتآبادى، خاطرات سيدمحمدعلى دولتآبادى، تهران، 1362؛ (4) رابينو، مشروطه گيلان و وقايع مشهد، چاپ محمد روشن؛ (5) رحيم رضازاده ملك، چكيده انقلاب «حيدرخان عمو اوغلى»، تهران 1352؛ (6) ميرزاابراهيم شيبانى «صديقالملك»، منتخبالتواريخ، تهران، 1360؛ (7) ميرزا محمدعليخان فريدالملك، خاطرات فريد، چاپ مسعود خريد، قراگوزلو، تهران 1354؛ (8) ميرزا ابوالقاسم كجالزاده، ديدهها، شنيدهها خاطرات، چاپ مرتضى كامران، تهران 1363؛ (9) صادق مستشارالدوله، يادداشتهاى تاريخى (خاطرات و اسناد)، چاپ ايرج افشار، تهران 1361؛ (10) حسن معاصر، تاريخ استقرار مشروطيت در ايران تهران، 1352؛ (11) يوسف مغيثالسلطنه، نامههاى يوسف مغيثالسلطنه چاپ معصومه مافى، تهران 1362؛ (12) ناظمالاسلام كرمانى، تاريخ بيدارى ايرانيان، چاپ علياكبر سعيدى سيرجانى، تهران 1362.