responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4045

 

توغ (یا تُغ / تق / توق / طوغ / طوق ) ، میله ای که در قدیم بر سر آن منگوله ای از دم اسب می آویختند و برای تعیین مکان گرد آمدنِ سپاه از آن استفاده می کردند. واژة توغ از تغ ترکی جغتایی و آن نیز از اصل چینی تو به معنای درفش گرفته شده است (دورفر ، ج 2، ص 621). پادشاهان سلسلة هان (202 ق م ـ ح 220 میلادی ) تو را در مراسم تشییع جنازه پیشاپیش تابوت حرکت می دادند. در ترکی امروز آذربایجان توک به معنای «مو» است (پورداود، ص 302). تُخ / تُق به معنای پرچم نبرد به زبانهای پامیری ، پشتو، تبتی و تونگوزی نیز راه یافته است (دورفر، همانجا). کاشغری در دیوان لغات الترک (تألیف در 466) معانی مختلفی برای آن ذکر کرده است ، از جمله گرد وغباری که از سم اسبان برخیزد، کوس ، طبل ، بندآب ، درپوش ، درفش و عَلَم (ذیل واژه ).

توغ ابتدا میله ای بود که بر سر آن دم گاو نر آسیایی (گاو تبتی ، یاق / یاک ، قُطاس ) نصب می شد (دورفر، ج 2، ص 618؛ پورداود، ص 288ـ290؛ پاکالین ، ذیل " §"Tug ؛ شاد، ذیل واژه ) اما با انتقال این نشان از آسیای مرکزی و سرزمینهای مجاور تبت ــ که زیستگاه این نوع گاو بود ــ به نواحی غربیتر آسیا، دم اسب یا منگولة پشمی یا ابریشمی جای آن را گرفت (دهخدا؛ د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل واژه ). گاه پنجه یا گروهه ای زرین یا علامتی سه گوش یا هلال مانند بر سر آن نصب می شد (دهخدا؛ دورفر؛ پاکالین ، همانجاها؛ د. ازبکستان شوروی ، ج 11، ص 430).

حامل توغ را توغچی (استینگاس ؛ دهخدا، ذیل «توغچی ») یا توغ بگی ( د. اسلام ، چاپ اول ، ذیل واژه ) می گفتند. ترکیباتی از این کلمه مانند تومان توغ ، چارتوغ ( د. ازبکستان شوروی ، همانجا)، سَرتوغ (شاد، همانجا)، پاتوق و پاتوقدار در فارسی و ترکی معمول شده است (نیز رجوع کنید بهادامة مقاله ).

ظاهراً قدیمترین کاربرد توغ در چین بوده است که آن را در سمت چپ ارابة امپراتور قرار می دادند و شاید کاربرد ابریشم نارنجی در توغهای دورة اسلامی ، مانند توغ ایلک خانیان که «آل » نامیده می شد، از منشأ چینی آن باشد، زیرا نارنجی ، رنگ شاهان چین بوده است ( د. ا. ترک ، ج 2، ص 401ـ403 ؛ د. اسلام ، چاپ دوم ، همانجا). در بین هونها نیز توغ به مثابه نشان حاکمیت اهمیت بسیار داشته است ( د. ا. ترک ، همانجا).

پیشینة استفاده از توغ در میان ملتهای مسلمان به سده های نخست باز می گردد. طبری (ج 7، ص 116،123،127) از «طوقات الترک » سخن گفته که اسدبن عبداللّه هنگام تحرکات نظامی در منطقة علیای سیحون در 119 آن را همراه داشته است .

در روزگار مغولان کاربرد توغ کاملاً رواج یافت . توغ در آیین شَمَنی مظهر روح محافظ (سولده ) و اهتزاز آن به معنای لشکرکشی بود ( د. ا. ترک ، ج 2، ص 412). در جامع التواریخ رشیدالدین فضل اللّه (ج 1، ص 127) به توغ چنگیز که سفید و دارای نُه دنباله بوده ، اشاره شده است . بر اساس نگاره (مینیاتور)های ایرانی و چینی ، نُه دنباله زیر یکدیگر قرار می گرفته اند ( د. ا. ترک ، همانجا). در هنگام نبرد، توغ را توغچی به جناح راست و چپ لشکر منتقل می کرد (ولادیمیرتسوف ، ص 291، پانویس 6). توغِ رئیسِ نظامیِ مغولان ، سیاه (قرا توق ) بود (همانجا). در متون تاریخی دورة ایلخانیان بارها به توغ و کاربرد آن اشاره شده است (برای نمونه رجوع کنید به رشیدالدین فضل اللّه ، 1358، ص 57؛ نظام الدین شامی ، ج 1، ص 19، 30، 127، 132). برمت (ص 100) به نقاشیهایی از سدة هشتم که تصویر توغ در آن دیده می شود، اشاره کرده است . از رواج توغ در این دوره شواهدی نیز در دست است . واژة تُغلُق که به عنوان لقب غیاث الدین تُغلُق (حک : 720ـ 725)، بنیانگذار سلسلة تغلقیه (720ـ 815)، از سلاطین دهلی ، به کار رفته به معنای «مرد صاحب توغ » است ( د. اسلام ، چاپ دوم ، همانجا؛ قس تغلقیه * ). جهانگیر سلطان بابری (حک : 1014ـ1037) و جانشین او شاه جهان (حک : 1037ـ 1068)، به کسانی که منصب می دادند، «طوغ و نقاره و طومان » اعطا می کردند (جهانگیر، ص 9؛ کنبو، ج 1، ص 266).

رواج توغ در ایران در دورة صفوی نیز ادامه یافت (برای نمونه رجوع کنید بهاسکندرمنشی ، ج 1، ص 595)، گرچه پیشتر و در دورة ترکمانان داشتن توغ برای فرمانروایان آق قوینلو و قره قوینلو امری مسلّم بوده است (اوزون چارشیلی ، ص 40). در این دوره «توق و نقاره » همراه ملزوماتی از قبیل کمربند، شمشیر و جقه به نشانة رسیدن به منصب امیری به افراد اعطا می شد (روربورن ، ص 40).

در حکومت عثمانی ، توغ نشانی برای مراتب نظامی و دیوانی بود: توغِ میرلوا و سنجق بیگی یک دُم ، توغِ بیگلربیگی دو، وزیر سه ، وزیر اعظم پنج و توغ سلطان هفت یا نُه دم داشت و هنگامی که پاشایی از منصب خود بر کنار می شد، گاه از داشتن توغ نیز محروم می گردید (پاکالین ، همانجا). آغاز لشکرکشی نیز با برافراشتن تدریجی توغها در فضای کاخ سلطنتی در استانبول همراه بود. چنانچه وزیر اعظم فرماندهی لشکر را برعهده داشت ، پس از گذشت شش هفته از بر افراشتن توغها، یکی از توغهای واگذار شده به وی که به قوناق توغی (توغ ایستگاه ) معروف بود، در مواقع جنگ با اروپا، به اولین لشکرگاه در داوود پاشای استانبول و در مواقعِ جنگ با آسیاییها، به اسکودار منتقل می شد (همانجا؛ د. اسلام ، چاپ دوم ، ج 3، ص 191). سلطان محمود دوم (حک : 1223ـ 1225) همراه با دیگر نشانه های ینی چری ، توغ را نیز منسوخ کرد ( د. اسلام ، چاپ اول ، ذیل واژه ). نمونة توغهای عثمانی در موزة طوپقاپی استانبول و مجموعه آثار هنری وول در کراکو نگاهداری می شود. اتریشیها پس از پیروزی بر سپاه عثمانی در جنگ وین ، در شکل توغهای به غنیمت گرفته شدة عثمانی تغییراتی دادند که این اَشکال به نقاشیهای اروپایی راه یافت ( رجوع کنید بهبرمت ، ص 101، که به معرفی > هنر عثمانی در خدمت امپراتوری < اثر ژیگولسکی پرداخته است . فصلی از این اثر به توغهای عثمانی اختصاص دارد).

واحدهای سواره نظام تاتار در ارتش لهستان تادهه های نخست سدة بیستم ، توغ داشتند ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «لپکه »).

در ایران ، دست کم از دورة صفویه به بعد، استفاده از نوعی توغ در مراسم عزاداری بویژه در ایام محرّم معمول بوده است (برای نمونة توغهایی که بنا بر کتیبة روی آنها، وقف امام حسین بوده و تاریخشان به 1020، 1095 و 1113 برمی گردد رجوع کنید به معتمدی ، ج 1، ص 580 ـ583). سر این گونة توغ از ورق برنج یا مس و به شکل مَقطع طولی گلابی است که گاه حاشیة مشبک کاری ظریفی دارد. در برخی توغهای عزاداری ، سر توغ به صورت زبانه ای بلند امتداد می یابد ( رجوع کنید بهمعتمدی ، ج 1، ص 577، 595؛ ستوده ، ص 328، 330). این توغ را افراد معیّنی از ساکنان محله ها با آداب و آیینهای خاص در شهر به حرکت در می آوردند و حمل آن از امتیازات هر محله محسوب می شد (میرشکرایی ، ص 12). این توغها در گیلان و غرب مازندران ، عَلَم خوانده می شود و سر آن (سَرْ توغ ) که بر پایة چوبی نصب شده ، در روزهایی غیر از ایام محرّم در صندوقی نگاهداری می شود (ستوده ، ص 328).

احتمالاً ریشة کاربرد توغ به عنوان نمادی مذهبی ، به استفادة آن نزد صوفیان و فتیان می رسد. در فتوت نامة سلطانی از «توق » به عنوان یکی از علامتهای ویژة مداحان سخن به میان آمده و منشأ آن توقی دانسته شده که به زعم صاحب این کتاب آن را حسّان بن ثابت به عنوان نماد وفاداری خود به حضرت علی علیه السلام حمل می کرد (کاشفی ، ص 286، 288؛ نیز رجوع کنید بهآئین قلندری ، ص 209). توغ مداحان همانند توغ لشکریان ، نشان دهندة مکان مداحی ایشان بوده است (کاشفی ، ص 288).

کلمة پاتُق /پاتوق / پاتوغ در فارسی امروز به معنای قرارگاه و میعادگاه و محلی که کسی در اوقات معیّنی به آنجا می رود (نجفی ، ذیل «پاتق ») و معمولاً بخشی از وقت بیکاری خود را در آنجا می گذراند، از همین ریشه است (صدری افشار و دیگران ، ذیل «پاتوق »؛ ستوده ، ص 327) و پاتوقدار کسی است که در پاتوق سِمت پیشوایی دارد و در معنای محدودتر، کارگردان عزاداریهای ماه محرّم است که علم و کتل و ملزومات عزاداری را نگه می دارد و غالباً از معتمدان اهل محل است (نجفی ، ذیل «پاتق »). در تهران در دورة ناصری و مظفری ، هر کدام از محلات تعدادی پاتوغ (محل گرد آمدن ) داشتند که پاتوغداران آن از افراد سرشناس و ریش سفید محل بودند (برای اطلاع بیشتر از تعداد و اسامی آنها رجوع کنید بهستوده ، ص 329؛ آمار دارالخلافة تهران ، ص 359، 375، 386 و جاهای دیگر).


منابع :
(1) آمار دارالخلافة تهران : اسنادی از تاریخ اجتماعی تهران در عصر قاجار ، چاپ سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه ، تهران : نشر تاریخ ایران ، 1368 ش ؛
(2) آئین قلندری : مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری ، خاکساری ، فرقة عجم و سخنوری ، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری ، تهران : فراروان ، 1374ش ؛
(3) اسکندر منشی ؛
(4) اسماعیل حقی اوزون چارشیلی ، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقوینلو و آق قوینلو»، ترجمة وهاب ولی ، مجلة تحقیقات تاریخی ، ش 8 (بهار1372)؛
(5) ابراهیم پورداود، هرمزدنامه ، تهران 1331ش ؛
(6) جهانگیر، امپراتور هند، جهانگیرنامه ( یا ) توزک جهانگیری ، چاپ محمدهاشم ، تهران 1359ش ؛
(7) دهخدا؛
(8) رشیدالدین فضل اللّه ، جامع التواریخ ، چاپ محمد روشن و مصطفی موسوی ، تهران 1373ش ؛
(9) همو، کتاب تاریخ مبارک غازانی : داستان غازان خان ، چاپ کارل یان ، لندن 1358/1940؛
(10) کلاوس میشائل روربورن ، نظام ایالات در دورة صفویه ، ترجمة کیکاوس جهانداری ، تهران 1357ش ؛
(11) منوچهر ستوده ، «توغ و پاتوغ »، آینده ، سال 10، ش 4 و 5 (تیر و مرداد 1363)؛
(12) محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج : فرهنگ جامع فارسی ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1363ش ؛
(13) غلامحسین صدری افشار، نسرین حکمی و نسترن حکمی ، فرهنگ زبان فارسی امروز ، تهران 1369ش ؛
(14) طبری ؛
(15) محمودبن حسین کاشغری ، نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغات الترک ، ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبایی محمد دبیرسیاقی ، تهران 1375ش ؛
(16) حسین بن علی کاشفی ، فتوت نامة سلطانی ، چاپ محمدجعفر محجوب ، تهران 1350ش ؛
محمدصالح کنبو، عمل

(17) صالح ، الموسوم به شاه جهان نامه ، ترتیب و تحشیة غلام یزدانی ، چاپ وحید قریشی ، لاهور 1967ـ1972؛
(18) حسین معتمدی ، عزاداری سنتی شیعیان در بیوت علما و حوزه های علمیه و کشورهای جهان ، ج 1، قم 1378 ش ؛
(19) محمد میرشکرایی ، «محرّم و نشانه های نمادین »، کتاب ماه هنر ، سال 1، ش 7 (فروردین 1378)؛
(20) ابوالحسن نجفی ، فرهنگ فارسی عامیانه ، تهران 1378ش ؛
(21) نظام الدین شامی ، تاریخ فتوحات امیرتیمور کورکان معروف به ظفرنامه ، چاپ فلکس تاور، پراگ 1937ـ1956؛
(22) باریس یاکوولیویچ ولادیمیرتسوف ، نظام اجتماعی مغول ، ترجمة شیرین بیانی ، تهران 1365ش ؛


(23) Palmira Brummett, "[Review of] Ottoman art in theservice of empire ", International journal of Middle East studies , vol. 26, no.1 (Feb. 1994);
(24) G. Doerfer, Tدrkische und mongolische Elemente im Neupersischen , Wiesbaden 1963- 1975;
(25) EI 1 , s.v. "Tu ¦g ¢h ¢" (by Cl. Huart);
(26) EI 2 , s.vv. "H ¤arb. IV : Ottoman empire" (by V. J. Parry), "Lipk ¤a" (by Z. Abrahamowicz and J. Reychman), " Tug ¢h ¢" (by C. E. Bosworth);
(27) I A , s.v. "Bayrak" (by M. Fuad Kخprدlد);
(28) Mehmet Zeki Pakal ân, Osmanl  Tarih Deyimleri ve Terimleri Sخzlدg §د , Istanbul 1971-1972;
(29) F.Steingass, A Comprehensive Persian - English dictionary , London 1977;
(30) Uzbek Sa ¦vet Ensiklopediyasi , Tashkent 1971-1980.

/ افسانه منفرد /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4045
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست