responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7182

خلخال ، خلخال، شهرستان، شهر و ولايت و شهرى تاريخى در استان اردبيل.

1) شهرستان خلخال. در جنوب استان اردبيل واقع است و از شمال به شهرستان كوثر (نام سابق آن بخش سَنْجَبِد)، از شمال‌شرقى و مشرق به شهرستانهاى طوالش، رضوانشهر، ماسال و فومن در استان گيلان، از جنوب به شهرستانهاى طارم ]عليا[ و زنجان در استان زنجان، و از مغرب به شهرستان ميانه در استان آذربايجان شرقى محدود مى‌شود و مشتمل است بر بخشهاى مركزى، خُورِش رُستم و شاهرود و هشت دهستان (خانندبيل‌شرقى، خانندبيل‌غربى، سنجبد شرقى، خورش رستم جنوبى، خورش رستم شمالى، پَلَنْگا، شال و شاهرود). علاوه بر شهر خلخال (رجوع کنید به ادامه مقاله)، هَشْتْجين، مركز بخش خورش رستم، و كُلُور، مركز بخش شاهرود، از شهرهاى قديمى آن هستند (رجوع کنید به ايران. وزارت كشور. معاونت سياسى، 1385ش، ذيل «استان اردبيل»). نواحى شاهرود، شال، خان ندبيل و سنجبد و برخى آباديهاى آن مانند گيلوان و خمس و درود قديمى‌اند (رجوع کنید به حمداللّه مستوفى، ص 81ـ82؛ نيز رجوع کنید به ادامه مقاله). برخى از مهم‌ترين كوههاى آن عبارت‌اند از: آقْداغ (بلندترين قله ح 303 ،3متر)؛ داشْبلاغ (بلندترين قله ح 195 ،3متر)؛ عَجَم‌داغ (بلندترين قله ح 010 ،3متر)؛ شيراگلى‌داغ (بلندترين قله ح 870 ،2متر) و دِلْمادِه‌داغ (بلندترين قله ح 785 ،2متر) كه مرز طبيعى استانهاى گيلان و اردبيل‌اند؛ پَلَنْگا (بلندترين قله ح 640 ،2متر)؛ سفيد (بلندترين قله ح 300 ،2متر)، كه راه ماسوله به كلور از دامنه شرقى و شمالى آن مى‌گذرد؛ و آزْنو/ ازنو (بلندترين قله ح 135 ،2متر) كه راه كيوى ـ خلخال از جنوب آن مى‌گذرد (رجوع کنید بهجعفرى، ج 1، ص 46، 49، 137، 243، 255، 319، 369، 378).

برخى ريزابه‌هاى قزل‌اوزن (رجوع کنید به سفيدرود*) از جمله رود دائمى شاهرود به همراه ريزابه دائمى‌اش گيلوان، رود فصلى آرپاچاى با ريزابه‌هايش، مانند هِروآباد و رود دائمى زال و رود فصلى كَنْدَرچُو در شهرستان خلخال جريان دارند (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 93ـ94، 246ـ247، 290، 404، 426، 435، 477).

خلخال از مرطوب‌ترين و پرباران‌ترين مناطق ايران، پس از سواحل درياى خزر و وسعت جنگلهاى آن 000 ،105هكتار است (رجوع کنید به آسايش، ص 81؛ خاماچى، ص 323).

گندم، جو، بنشن، پنبه و نباتات علوفه‌اى از محصولات زراعى آنجاست (فرهنگ جغرافيائى آباديها، ج 15، ص210). كشت پنبه از زمانهاى دور در آنجا رواج داشته است (خاماچى، ص 326)، اما باغدارى از جمله پرورش درختان سيب، گلابى، انار، بادام، گردو، انجير، هلو، آلو، گيلاس و زردآلو از مشاغل عمده اهاى شهرستان است (فرهنگ جغرافيائى آباديها، همانجا). وجود چراگاههاى غنى، دامدارى خلخال را نيز رونق بخشيده است و ساليانه پشم، پوست، روغن و لبنيات فراوان از خلخال به شهرهاى مختلف از جمله تهران صادر مى‌گردد (رجوع کنید به حاج‌على رزم‌آرا، ص 106؛ خاماچى، ص 325ـ326). ايل شاهسون* (ايل‌سون)، از ايلات قديمى خلخال (طهماسبى، ص60؛ نيز رجوع کنید به ادامه مقاله)، امروزه در دهستان خورش رستم جنوبى ييلاق و قشلاق و در دهستانهاى خانندبيل شرقى و خانندبيل غربى و شال قشلاق دارند. طايفه مستقل شاطرانلو،از طوايف ايل شقاقى، در دهستانهاى خانندبيل شرقى و خانندبيل غربى و سنجبدشرقى ييلاق و قشلاق دارند (رجوع کنید به مركز آمار ايران، 1378ش، ص 32ـ33؛ نيز رجوع کنید به حاج على رزم‌آرا، ص 110ـ111).

از صنايع‌دستى آن بافت شال، گليم و جاجيم است كه صادر مى‌شود. صنايع چوبى و منبت‌كارى نيز در خلخال رواج دارد (خاماچى، ص 326ـ327؛ فرهنگ جغرافيائى آباديها، همانجا). حسين آسايش (ص 310) به ورنى‌بافى (نوعى گليم ريزباف فرش‌نما) در آنجا اشاره كرده است. آب و هواى خنك در تابستانها و وجود آبهاى گرم معدنى (گرم‌خانه، خوش‌نامه و كيوى) ساليانه افراد بسيارى را از نواحى اطراف به‌ويژه گيلان، به‌خود جلب مى‌كند (رجوع کنید به حاج‌على رزم‌آرا، ص 107؛ آسايش، ص 332؛ نيز رجوع کنید به جنيدى، ج 1، ص 268ـ271؛ خاماچى، ص 327).

جمعيت شهرستان خلخال در سرشمارى 1385ش، 315 ،92تن بوده كه از اين تعداد حدود 5ر45% شهرنشين و بقيه روستايى يا غيرساكن‌اند (رجوع کنید به مركز آمار ايران، 1385ش، ذيل «استان اردبيل»). بيشتر مردم خلخال به تركى و ساكنان برخى آباديهاى آن مانند شال و گيلوان به تاتى سخن مى‌گويند (رجوع کنید به خاماچى، ص 325).

در 1316ش، بخش خلخال، با نام هروآباد، جزو شهرستان اردبيل از استان سوم بود (رجوع کنید به ايران. قوانين و احكام، ص 85). خلخال در مرداد 1322 شهرستان شد (رجوع کنید به ايران. وزارت كشور. معاونت سياسى، 1382ش، ذيل «استان اردبيل»). در تقسيمات كشورى 1355ش شهرستان خلخال با پنج بخش (حومه، شاهرود، كاغذكنان، سنجبد و خورش رستم) و پنج دهستان و دو شهر (خلخال و كيوى) ضبط شده است (رجوع کنید به ايران. وزارت كشور، ذيل «استان آذربايجان شرقى»). با تشكيل استان اردبيل در 1372ش، شهرستان خلخال تابع اين استان و بخش كاغذكنان از آن جدا شد (رجوع کنید به ايران. وزارت كشور. معاونت سياسى و اجتماعى، ذيل «استان آذربايجان شرقى» و «استان اردبيل»). شهرهاى هشتجين و كلور نيز در مهر همان سال در شهرستان خلخال تشكيل شدند (رجوع کنید به ايران. وزارت كشور. معاونت سياسى، 1382ش، همانجا).

آثار تاريخى شهرستان خلخال عبارت‌اند از: قبرستانى از دوره اشكانى و زيارتگاه شيخ‌شفى‌الدين، در آبادى كاوان؛ قبرى معروف به «كلان سنگى» كه قدمت آن به دوره اشكانى مى‌رسد، در مسير راه خلخال به اردبيل؛ قبور قديمى و دو بقعه امامزاده عبداللّه و امامزاده هاشم، در آبادى اَسْكِسْتان؛ قبور قديمى و دو امامزاده به نامهاى پيرزمان و سيدابراهيم و دو مسجد قديمى در آبادى خَمِس؛ مقبره سيددانيال، مدفن يكى از مشايخ دوره صفويه، در آبادى خانقاهِ سادات (رجوع کنید به ترابى طباطبائى، ج 2، ص 505ـ507، 518ـ519؛ فرهنگ جغرافيائى آباديها، ج 15، ص 196، 417)؛ پل قديمى پردليس/ پردلس بر روى قزل‌اوزن كه از تاريخ بنا و بانى آن اطلاعى در دست نيست (حاج‌على رزم‌آرا، ص 104).

2) شهر خلخال، مركز شهرستان خلخال. در ارتفاع 1750 مترى، در 73 كيلومترى جنوب‌شرقى شهر اردبيل و در مسير راه اردبيل به اسالم (در استان گيلان) قرار دارد. شهر در دامنه غربى كوههاى تالش گسترده شده است (جعفرى، ج 3، ص 473). كوهستان آق‌داغ (با قله معروف پلنگان كه از روى آن كل ناحيه خلخال ديده مى‌شود) در جنوب؛ كوههاى عجم‌داغى/ عجم‌داغ، كرداغى و بَغروداغ در شمال‌شرقى؛ و ازنو در جنوب‌شرقى شهر خلخال امتداد يافته‌اند (رجوع کنید به خاماچى، ص 321؛ فرهنگ جغرافيائى آباديها، ج 15، ص 209). رود هِرو/ هِروآباد/ خلخال در سه كيلومترى شمال‌غربى اين شهر جريان دارد (جعفرى، ج 2، ص 477).

آب و هواى خلخال معتدل مايل به سرد، گرم‌ترين دماى آن ْ6ر34 در مرداد، سردترين آن ْ5ر31- در بهمن، و ميانگين بارش سالانه آن 8ر313 ميليمتر است (رجوع کنید به سازمان هواشناسى كشور، ص 187).

جمعيت آن در سرشمارى 1385ش،521 ،38تن بوده است (رجوع کنید به مركز آمار ايران، 1385ش، همانجا). خلخال در 1326ش شهر شد (رجوع کنید به ايران. وزارت كشور. معاونت سياسى، 1382ش، همانجا).

راههاى ارتباطى خلخال و ناحيه آن، به‌سبب وجود كوههاى حصارى‌شكل بسيار صعب‌العبور است. مهم‌ترين گردنه خلخال، گردنه ناو، در مسير جاده خلخال به هشتپر و اسالم واقع شده و از داخل جنگلهاى تالش به جاده رشت ـ آستارا متصل مى‌شود (خاماچى، همانجا؛ نيز رجوع کنید به نقشه كامل ايران امروز).

اگرچه در شهر خلخال آثار مفرغى متعلق به هزاره اول قبل از ميلاد يافت شده است (رجوع کنید به ترابى طباطبائى، ج 2، ص 504)، خود شهر قدمت چندانى ندارد. نام آن در منابع به صورتهاى هرو، هرآباد، هروآباد، هرآب و قصبه هم ديده شده است (رجوع کنید به ناصر دفتر روائى، ص 31؛ طهماسبى، ص 89؛ حاج‌على رزم‌آرا، ص 108؛ آسايش، ص 342).

ژوبر در اوايل قرن دوازدهم/ هجدهم در وصف شهر خلخال به جاده‌اى بسيار كهن كه با فاصله كمى از شهر قرار داشته، اشاره كرده است (ص 154). در 1236/1821 فريزر (ج 2، ص 502) خلخال را ستوده و آن را بيشتر از سنخ شهر دانسته است تا روستا. در 1326 اولين مدرسه آن به نام ناصرى احداث شد كه در زمان اقامت ميرزاكوچك‌خان در خلخال (1335)، به مدرسه اتحاد اسلام تغيير نام داد (ناصر دفتر روائى، ص 21ـ22، 42).

شهر خلخال به سبب برخى حوادث تاريخى در معرض ويرانى قرار گرفت، از جمله ورود قواى عثمانى در 1336، به بهانه متحد ساختن ايلات و عشاير خلخال با افراد ميرزاكوچك‌خان براى بيرون كردن انگليسيها از منطقه، و حمله هوايى روسيه به خلخال در 3 شهريور 1320 (همان، ص 41ـ42، 77ـ80، 91؛ حسنوف، ص هشت، 60ـ64؛ ايران در اشغال متفقين، ص 11؛ نيز رجوع کنید بهطهماسبى، ص 65). نزديك به دو دهه پس از اين وقايع قسمت مهم شهر كماكان ويران بود (رجوع کنید به ناصر دفتر روائى، ص 109؛ حسينعلى رزم‌آرا، ج 4، ص 194).

3) ولايت و شهر تاريخى خلخال، ولايت خلخال به‌طور عمده جزو آذربايجان و گاهى گيلان بود (رجوع کنید بهادامه مقاله). واژه خلخال به معناى حلقه‌اى زينتى است كه زنان در پا مى‌اندازند (رجوع کنید بهياقوت حموى؛ برهان، ذيل «خلخال»).

نام ولايت خلخال از سده هفتم به بعد در منابع ديده شده است؛ اما ضبط «خلخال» قديمى است و به شهرى مهم در ناحيه اوتى، بر ساحل راست رود كر/كورا، در جمهورى آذربايجان اطلاق مى‌شد، كه در سده‌هاى دوم و سوم ميلادى پايتخت زمستانى پادشاه ارمنستان بود (رجوع کنید بهماركوارت، ص 118).

ياقوت حموى (همانجا) ولايت خلخال را كوره و شهرى در آذربايجان، متصل به گيلان، در ميان كوهها معرفى كرده و نوشته است كه بيشتر آباديها و مزارع آن بر كوههاى بلند قرار دارد. در اين زمان اسالم گيلان جزو ولايت خلخال بود (رجوع کنید به كاشانى، ص60). ياقوت حموى (همانجا) به قلعه‌هاى مستحكم اين ولايت نيز اشاره كرده، از جمله قلعه فيروزآباد در يك فرسخى از شهر خلخال (رجوع کنید به همان، ذيل «فيروزاباذ») كه حاكم‌نشين كوره خلخال بوده است (رجوع کنید به حمداللّه مستوفى، ص81). امروزه شهر فيروزآباد در 54 كيلومترى خلخال قرار دارد (رجوع کنید به اطلس راههاى ايران، ص 16ـ17). حمداللّه مستوفى (ص 81ـ82) مكان فيروزآباد را بر سرِ گريوه (گردنه) بردليز دانسته كه حكامش را اقاجريان مى‌گفتند و پس از ويرانى (كه علت آن معلوم نيست)، شهر خلخال حاكم‌نشين ناحيه خلخال شد. خلخال شهرى متوسط بود (حمداللّه مستوفى، ص 81) و تا اردبيل دو روز و تا قزوين هفت روز فاصله داشت (ياقوت حموى، ذيل «خلخال»)؛ لسترنج (ص170) مكان آن را در حدود 58 كيلومترى جنوب شهر اردبيل ذكر كرده است. خلخال در قرن هشتم يكى از دو شهر تومانِ اردبيل به‌شمار مى‌رفت، اما به اندازه ديهْ و ويران بود. علت ويران شدن آن معلوم نيست (رجوع کنید به حمداللّه مستوفى، ص 81ـ82). شال‌رود/ شاهرود از ديگر نواحى تابعه خلخال، يكى از قلاع خلخال بود و ركن‌الدين خورشاه، داعى اسماعيليه الموت (متوفى 654)، در اولين روزهاى حكومتش آن را تسخير كرد (رجوع کنید بهجوينى، ج 3، ص 259ـ260). مؤلف ناشناخته حدودالعالم (ص150) شال، شهر قديمى شاهرود، را جزو ناحيه گيلان ضبط كرده است. در سده هشتم، حمداللّه مستوفى (ص 82) شاهرود را ولايتى مستقل از خلخال با ديه‌هايى مانند شال، كلور، حمص (ظاهرآ خمس)، درود و كيلوان/ گيلوان، كه همگى امروزه جزو بخش شاهرودِ خلخال هستند، آورده است. مستوفى (ص 81) همچنين در وصف شهر خلخال به وجود صد موضع (آبادى) و چهار ناحيه خامده‌بيل (ظاهرآ خانندبيل‌كنونى)، سجسرود (ظاهرآ سنجبد كنونى)، انجيلاباد/ زنجلاباد/ زرنجلاباد (؟) و ميسجين (ظاهرآ هشتجين) اشاره كرده است.

در 706 خلخال يكى از چهار معبر حمله نافرجام مغولها به گيلان بود (رجوع کنید به كاشانى، ص 67ـ68؛ رابينو، ص 395). حمداللّه مستوفى (رجوع کنید به ص 82)، اوضاع طبيعى ناحيه خلخال، از جمله چشمه‌هاى آب بسيار سرد و آب گرم و شكارگاههاى فراوان آن، را به تفصيل شرح داده است. در سده نهم مرعشى (ص 335) درباره النگهاى (علفزار، چراگاه) خوب و آبهاى روان و راههاى صعب‌العبور آن، مطالبى آورده است.

در دوره صفوى از خلخال به عنوان ولايت ياد شده و به سبب قرار داشتن در مسير تبريز و اردبيل، دارالسلطنه قزوين ناميده شده و غالبآ در كنار نام طارم* آمده است (رجوع کنید به اسكندرمنشى، ج 1، ص 74، 227، 333، 335، 353ـ354، ج 2، ص 826، 933؛ فومنى، ص 237). خلخاليها در اين دوره به شاهان صفوى، به‌ويژه شاه‌اسماعيل اول صفوى (حك : 905ـ930)، در نبردهايشان در گيلان يارى مى‌رساندند (رجوع کنید به لاهيجى، ص 187؛ فومنى، ص 41).

شاه‌عباس اول در حدود 1002 ناحيه خلخال را كه تا آن زمان جزو آذربايجان بود، از توابع ولايت كسكر، در گيلان قرار داد (رجوع کنید بهاسكندرمنشى، ج 1، ص 451). از وقايع مهم اين دوره كاهش زياد جمعيت آن به سبب شيوع بيماريهاى وبا و طاعون بود (رجوع کنید به همان، ج 3، ص 1021). در 1140، زينلْ نامى، كه بعدها خود را اسماعيل‌ميرزا، فرزند سلطان‌حسين، ناميد، ناحيه خلخال را اشغال كرد (استرآبادى، ص 24ـ25).

در 1145 پس از حمله تيمورپاشا، حاكم وان، به تبريز، لطفعلى‌بيگ، نايب تبريز، با سپاهيانش به خلخال رفت؛ خلخال در اين دوره حكم انبار غله را در منطقه داشت به‌طورى كه در 1154 (به همراه اردبيل و تبريز) سيورسات لشكريان را براى جنگ با فرقه لكزيه برعهده گرفت (همان، ص 369ـ370). فريزر در 1236/1821 منطقه وسيع خلخال را بسيار مرتفع و كوهستانى، داراى مزارع وسيع ديم و دامدارى ذكر كرده و از توليد فراوان كره و پشم آنجا سخن گفته است (رجوع کنید به ج 2، ص 503، 505).

در زلزله 1314/1896 بيشتر آباديهاى خلخال ويران شد (رجوع کنید به امبرسز و ملويل، ص 67).

در سالهاى 1324ـ1330/ 1902ـ1906 بسيارى از اهالى خلخال براى كار به گيلان مى‌رفتند. در اين زمانها از آبادى پونل، از توابع شهرستان طوالش گيلان، دو راه به سوى خلخال مى‌رفت، يكى راه تابستانى آردِه و ديگرى راه زمستانى سينْدِه (رجوع کنید به رابينو، ص 28ـ29، 32، 108).

در جريان نهضت جنگل* خلخاليها از جمله ايلات و عشاير شاهسون و فولادلوها از متحدان ميرزاكوچك‌خان بودند (رجوع کنید به ناصر دفتر روائى، ص 24ـ25، 33ـ40؛ طهماسبى، ص 64). پس از هجوم بولشويكها*ى روسيه به رشت و انزلى و درگيرى با قزاقان ايرانى، ميرزاكوچك كه تحت تعقيب قواى دولتى بود، به خلخال رفت و در گيلوانِ خلخال به شهادت رسيد (ناصر دفتر روائى، ص 138).

برخى از بزرگان خلخال عبارت‌اند از: حسين‌بن حسن خلخالى*، عالم كلام و تفسير سده يازدهم؛ ادهم خلخالى، با تخلص عزلتى، واعظ قرشى، شاعر سده يازدهم (نورانى، ص 79)؛ ملامحمدصالح خلخالى*، شارح قصيده ميرفندرسكى در قرن دوازدهم؛ محمدباقر خلخالى، شاعر و عارف و فاضل دوره ناصرى، صاحب مثنوى ثعلبيه*؛ سيدعبدالرحيم خلخالى*، روزنامه‌نگار و سياستمدار صدرمشروطه سده چهاردهم.


منابع :
(1)حسين آسايش، آذربايجان ديروز و امروز: بررسى پيشرفتهاى اقتصادى و اجتماعى آذربايجان شرقى در عصر پهلوى، تبريز 1355ش؛
(2) محمدمهدى‌بن محمدنصير استرآبادى، جهانگشاى نادرى، چاپ عبداللّه انوار، تهران 1341ش؛
(3) اسكندرمنشى؛
(4) اطلس راههاى ايران، تهران: گيتاشناسى، 1385ش؛
(5) ايران در اشغال متفقين: مجموعه اسناد و مدارك 24ـ 1318، به كوشش صفاءالدين تبرّائيان، تهران: رسا، 1371ش؛
(6) ايران. قوانين و احكام، مجموعه قوانين سال 1316، تهران: روزنامه رسمى كشور شاهنشاهى ايران، [1316ش]؛
(7) ايران. وزارت كشور، تقسيمات كشور شاهنشاهى ايران، تهران 1355ش؛
(8) ايران. وزارت كشور. معاونت سياسى. دفتر تقسيمات كشورى، عناصر و واحدهاى تقسيمات كشورى: آذر 1385، ]تهران 1385ش[؛
(9) همو، نشريه تاريخ تأسيس عناصر تقسيماتى به همراه شماره مصوبات آن، تهران 1382ش؛
(10) ايران. وزارت كشور. معاونت سياسى و اجتماعى. دفتر تقسيمات كشورى، سازمان تقسيمات كشورى جمهورى اسلامى ايران، تهران 1374ش؛
(11) محمدحسين‌بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمدمعين، تهران 1361ش؛
(12) جمال ترابى طباطبائى، آثار وابنيه تاريخى شهرستانهاى اردبيل، ارسباران، خلخال، سراب، مشكين‌شهر، مغان، در آثار باستانى آذربايجان، ج 2، تهران: انجمن آثار ملى، 1355ش؛
(13) عباس جعفرى، گيتاشناسى ايران، تهران 1368ـ1379ش؛
(14) محمدجواد جوينى، چشمه‌هاى معدنى ايران، ج 1، تبريز 1348ش؛
(15) جوينى؛
(16) حدودالعالم؛
(17) جميل حسنوف، فراز و فرود فرقه دموكرات آذربايجان به روايت اسناد محرمانه آرشيوهاى اتحاد جماهير شوروى، ترجمه منصور همامى، تهران 1383ش؛
(18) حمداللّه مستوفى، نزهة‌القلوب؛
(19) بهروز خاماچى، فرهنگ جغرافياى آذربايجان شرقى، تهران 1370ش؛
(20) حاج‌على رزم‌آرا، جغرافياى نظامى ايران: آذربايجان خاورى، تهران 1320ش؛
(21) حسينعلى رزم‌آرا؛
(22) پير ژوبر، مسافرت در ارمنستان و ايران، ترجمه عليقلى اعتماد مقدم، تهران 1347ش؛
(23) سازمان هواشناسى كشور، سالنامه آمارى هواشناسى: 76ـ 1375، تهران 1378ش؛
(24) عبداللّه طهماسبى، يادداشت‌هايى از آشوب‌هاى عشايرى و سياسى آذربايجان، ]تهران[ 1386ش؛
(25) فرهنگ جغرافيائى آباديهاى كشور جمهورى اسلامى ايران، ج :15 بندرانزلى، تهران: سازمان جغرافيائى نيروهاى مسلح، 1377ش؛
(26) عبدالفتاح فومنى، تاريخ گيلان: در وقايع سالهاى 923ـ1038 هجرى قمرى، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1349ش؛
(27) عبداللّه‌بن محمد كاشانى، تاريخ اولجايتو، چاپ مهين همبلى، تهران 1348ش؛
(28) على‌بن شمس‌الدين لاهيجى، تاريخ خانى: شامل حوادث چهل ساله گيلان از 880ـ920 قمرى، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1352ش؛
(29) ظهيرالدين‌بن نصيرالدين مرعشى، تاريخ گيلان و ديلمستان، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1347ش؛
(30) مركز آمار ايران، سرشمارى اجتماعى ـ اقتصادى عشاير كوچنده :1377 جمعيت عشايرى دهستانها، كل كشور، تهران 1378ش؛
(31) همو، سرشمارى عموى نفوس و مسكن 1385؛
(32) نتايج تفصيلى كل كشور، 1385ش.

Retrieved Feb.21, 2010, from http://www.sci.org.ir/ portal/faces/public/census85/census85.natayej/census85.rawdata;

ابراهيم ناصر دفتر روائى، خاطرات و اسناد ناصر دفتر روائى: انقلاب مشروطيت، نهضت جنگل، دوره ناامنى خلخال، به كوشش ايرج افشار و بهزاد رزاقى، تهران 1363ش؛
(33) نقشه كامل ايران امروز، مقياس 000،060،1:1، تهران: گيتاشناسى، 1386ش؛
(34) عبداللّهنورانى، «مشرق‌التوحيد ادهم خلخالى»، تحقيقات اسلامى، سال 9، ش 1 و 2 (1373ش)؛
(35) ياقوت حموى؛
(36) Nicholas Nicholas Ambraseys and Charles Peter Melville, A history of Persian earthquakes, Cambridge 1982.
(37) James Baillie Fraser, A winter's journey (Tatar):from Constantinople to Tehran,London 1838, repr.NewYork 1973.
(38) Guy Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate, Cambridge 1930.
(39) Joseph Marquart, ,Eransahr nach der Geographie des Ps. Moses Xorenac`i,Berlin 1901.
(40) Hyacinth Louis Rabino, Les provinces caspiennes de la Perse: Le Guilan, Paris 1917.
/ معصومه بادنج /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7182
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست