خازم بن خُزَيمة بن عبداللّه ، كنيهاش ابوخزيمه، سردار عرب و والى عباسيان در زمان سفاح و منصور. از وى با نسبتهاى نَهْشَلى (ابنقتيبه، ص 417) و تميمى (يعقوبى، ج 2، ص 354) ياد شده است. مادرش كنيزى امّوَلَد بود (ابنقتيبه، همانجا).
وى را نبايد با خازمبن خزيمه بصرى كه از محدّثان قرن دوم بود و در بخارا سكونت داشت (رجوع کنید به ابنحجر عسقلانى، ج 3، ص 312ـ313)، اشتباه كرد. سال تولد خازمبن خزيمه در هيچيك از منابع نيامده است و گمان ميرود كه وى در دهۀ آخر سدۀ اول يا دهۀ اول سدۀ دوم متولد شده باشد.
خازمبن خزيمه از بزرگان عرب بنيتميم در خراسان بود (رجوع کنید به ابناثير، ج 5، ص 361). وى در زمان ابومسلم خراسانى و در دستگاه عباسى مسئوليتهاى مختلف نظامى و حكومتى بهدست آورد كه نشان از لياقت و موفقيت پيدرپى وى در مأموريتهاى مختلف دارد. بارها خليفه يا حاكمان ارشدش خازم را براى سركوب مدعيان و شورشهاى مناطق مختلف، به فرماندهى كل يا قسمتى از سپاه منصوب كردند.
اولين اشارۀ منابع تاريخى به نام خازم، به اواخر دورۀ امويان در خراسان باز ميگردد كه وى با چند تن ديگر از داعيان عباسى پيكر مصلوب يحييبن زيد (متوفى 125) را بهخاك سپردند (رجوع کنید به بلاذرى، 1397، ص 263). خازم در اين دوره، همراه گروهى از همقبيلهايهاى خود از بنيتميم، در مرورود سكنا داشت و از هواخواهان بنيعباس بود. در آغاز دعوت عباسيان در خراسان، خازم از نقيبان عليالبدل (نُظَراءالنُقَباء) بود (رجوع کنید به اخبارالدولة العباسية، ص 219، 220). با قدرت گرفتن نهضت ابومسلم خراسانى بر ضد امويان، خازم از سرداران وى گرديد (رجوع کنید به ابناثير، ج 5، ص 386). چون خازم خواست بر ضد حاكم اموى در مرورود قيام كند، به گنجْ رستاق رفت و در آنجا اردو زد. وى به يارى لشكرى كه ابومسلم براى او فرستاد، در ذيقعدۀ 129 مرورود را گرفت، حاكم اموى شهر را كشت و خبر اين پيروزى را براى ابومسلم فرستاد (ابناثير، ج 5، ص 361). در سال 131 پس از مرگ نصربن سيّار، والى اموى خراسان، خازم از طرف حسنبن قَحْطَبه، سردار عباسى، به سمنان فرستاده شد و اين شهر را تصرف كرد. در همين سال در مأموريتى ديگر، خازم از سوى حسنبن قحطبه به حُلوان رفت و اين شهر را گرفت و حاكم اموى آنجا متوارى شد (ابناثير، ج 5، ص 396، 400).
با بهقدرت رسيدن عباسيان و انتخاب ابوالعباس سفاح (حك : 132ـ136) بهعنوان نخستين خليفۀ عباسى خازمبن خزيمه از عاملان و واليان وى گرديد (مسعودى، ج 5، ص 211). در سال 132 كه حسنبن قحطبه، ابنهُبَيره (والى اموى عراقين) را در واسط محاصره كرد، خازم فرمانده دست راست سپاه حسن بود كه ابنهبيره را متوارى نمود. پس از آن، در مأموريت ديگرى از طرف سفاح، خازم و هيثمبن شعبه، بيتالمال و خزاين ابنهبيره را ضبط كردند و او را كشتند (طبرى، ج 7، ص 451، 455ـ456؛ ابناثير، ج 5، ص 438، 441ـ442). خازم در 134، شورش بَسّامبن ابراهيم را در مداين سركوب كرد. بهرغم خدمات و مأموريتهاى متعدد خازم، سفاح تصميم به قتل وى گرفت اما با پادرميانى برخى از درباريان و يادآورى خدمات او، از اين امر صرفنظر كرد. پس از آن سفاح، خازم را با لشكرى به جنگ با خوارج در عمان و جزيره ابنكاوان فرستاد، كه در 134 در عمليات موفقيتآميزى، شيبانبن عبدالعزيز يَشْكُرى (سركردۀ خوارج صُفريّه ابنكاوان) و جلندى (سركردۀ خوارج اباضيه عمان) را با يارانشان بهقتل رساند (رجوع کنید به طبرى، ج 7، ص 461ـ463؛ ابناثير، ج 5، ص450ـ452).
خازمبن خزيمه در زمان خلافت منصور (136ـ158) نيز از امرا و كارگزاران معتمد خليفه بود كه از سمتى به سمت ديگر مأمور ميشد (يعقوبى، ج 2، ص 384). در 137، خازم به عنوان فرمانده دستچپ سپاه خليفه منصور، به سركردگى ابومسلم، براى فرو نشاندن شورش عبداللّهبن على عباسى، عموى منصور، عازم نصيبَين گرديد (رجوع کنید به طبرى، ج 7، ص 477؛ ابناثير، ج 5، ص 466). در 138 منصور، خازم را به نبرد با مُلَبَّدبن حَرْمله خارجى ــكه در ناحيۀ موصل عليه خليفه خروج كرده بودــ فرستاد و او به يارى لشكرى از مروروديان، ملبّد را شكست داد و كشت (بلاذرى، 1998ـ2000، ج 3، ص 283، ج 11، ص 164؛ ابناثير، ج 5، ص 484ـ486). خازم در سركوب شورش راونديه در 141 يا 142 خليفه را يارى رساند (رجوع کنید به دينورى، ص 384؛ طبرى، ج 7، ص 506ـ507؛ ابناثير، ج 5، ص 502). در 141، چون عبدالجباربن عبدالرحمان، والى خراسان، عصيان نمود، منصور پسرش مهدى را به سوى او روانه كرد. مهدى نيز خازم را به جنگ با عبدالجبار مأمور كرد و خود تا نيشابور رفت. مردم مرورود با عبدالجبار جنگيدند و وى را اسير كردند. خازم نيز او و خانوادهاش را نزد منصور فرستاد (رجوع کنید به طبرى، ج 7، ص 508ـ509؛ ابناثير، ج 5، ص 505ـ506). در همين سال (141)، بهدنبال شورش مردم طبرستان به فرماندهى اسپهبد خورشيد، مهدى به دستور منصور به رى رفت و از آنجا خازمبن خزيمه را به همراه برخى سرداران ديگر، همچون ابوالخصيب و روحبن حاتم، مأمور سركوبى طغيان آنها ساخت. جنگ به درازا كشيد و سرانجام در 142، خازم موفق به فتح طبرستان و سركوب مردم آنجا گرديد (رجوع کنید به يعقوبى، ج 2، ص372؛ فسوى، ج 1، ص 11؛ ابناثير، ج 5، ص 506ـ507، 509ـ510؛ مادلونگ، ج 4، ص200). به نظر ميرسد كه خازمبن خزيمه در 144، همراه مهدى عباسى از خراسان به عراق بازگشته باشد رجوع کنید به ابناثير، ج 5، ص 513).
خدمات شايستۀ خازم در دستگاه خلافت عباسى، بهخصوص در دورۀ خلافت منصور، سبب شد كه خليفه هنگام رفتن به سفر حج در 144، با اعتماد كامل، علاوه بر فرماندهى سپاه، رياست آذوقه و خواروبار را نيز به او بسپارد (ابناثير، همانجا؛ قس ابنكثير، ج10، ص 83، كه نيز از مقام خازم به عنوان حاكم حيره و فرماندهى سپاه اين شهر سخن گفته است). از مهمترين مأموريتهاى خازم در زمان منصور فرماندهى سپاه عباسيان، براى سركوبى شورش استادسيس در خراسان در 147 يا 150 بود. خازم بسيارى از ياران و طرفداران استادسيس را كشت يا اسير نمود و وى را به نزد منصور فرستاد (رجوع کنید به فَسَوى، ج 1، ص 18ـ19؛ يعقوبى، ج 2، ص380؛ طبرى، ج 8، ص 29ـ32؛ صديقى، ص 194ـ202).
خازمبن خزيمه پس از سه دهه فعاليتهاى بسيار به نفع عباسيان، سرانجام در زمان خلافت منصور در بغداد درگذشت (ابنقتيبه، ص 417؛ بلاذرى، 2000، ج 11، ص 164). فسوى مرگ او را در 153 نوشته و گفته است كه منصور بر وى نماز گزارد (ج 1، ص 21). عكسالعمل خليفه پس از مرگ خازمبن خزيمه، نشاندهندۀ رضايت او از اين سردار عباسى است. خازم امير و سردارى دلير، و مهمترين نقش وى اين بود كه بهعنوان يكى از سرداران عباسيان، موجب تحول و انتقال يك دولت (اموى) به دولتى ديگر (عباسى) شد (ابناثير، مقدمه مترجم، ج 9، ص 7). بلعمى خازم را يكى از «ثقات لشكر» در زمان منصور عباسى ذكر كرده است (ج 2، ص 1104). مسعودى (ج 5، ص 211) نيز خازم را از سردارانى برشمرده است كه همچون خليفۀ سفاح، در خونريزى شتاب ميورزيد. در تواريخ محلى مازندران، خازمبن خزيمه مردى خودخواه و متعصب در مذهب و نژاد ذكر شده است كه بسيارى از خاندانهاى بزرگ و سران را كه از مسلمان شدن امتناع ميكردند، برانداخت (برزگر، ص 119). خانوادۀ خازم در رديف مأموران و كارمندان مهم دستگاه خلافت عباسيان بودند. نام چند تن از پسران خازم در منابع ذكر شده است (رجوع کنید به ابنكلبى، ص 209؛ بلاذرى، 2000، ج 11، ص 164) و در اخبار تاريخى قرن دوم از برخى از آنها ياد شده كه خزيمةبن خازم* (متوفى 203) از همۀ آنها مشهورتر است. عبداللّه، پسر ديگر خازم، در 167 سالار نگهبانان در دستگاه ادارى ـ نظامى عباسيان بود و سپس صاحب مناصبى همچون اميرى ولايت طبرستان و رويان در 180 در دورۀ هارونالرشيد، مشاور خصوصى امين در سالهاى اوليه خلافت وى و فرمانده سپاه او هنگام شورش برخى از سردارانش در 195 گرديد. عبداللّهبن خازم در درگيريهاى مأمون و امين در سال 197، نزد خليفه امين متهم به تحريك كردن سفلگان عليه او گرديد تا جايى كه با فشار اين اتهامات، از بغداد به مداين گريخت (طبرى، ج 8، ص 164، 266، 399، 412، 467).
منابع : (1) ابناثير؛ (2) ابنحجر عسقلانى، لسانالميزان، چاپ عبدالفتاح ابوغدّه، بيروت، 1423 / 2002 ، ابنقتيبه، المعارف، چاپ ثروت عكاشه، قاهره، 1960؛ (3) ابنكثير، البداية و النهايه، چاپ احمد ابوملحم و ديگران (على نجيب عَطَوى، فؤاد سيّد، مهدى ناصرالدين و على عبدالساتر)، بيروت، 1407 /1987 ؛ (4) اخبارالدولة العباسية و فيه اخبارالعباس و ولده، چاپ عبدالعزيز دورى و عبدالجبار مطلّبى، بيروت، 1971؛ (5) اردشير برزگر، تاريخ طبرستان، ج 2، پس از اسلام، چاپ محمد شكريفومشى، تهران، 1380ش؛ (6) احمدبن يحيى بلاذرى، انسابالاشراف، چاپ محمدباقر محمودى، بيروت، 1397 ؛ (7) همان، چاپ محمود فردوسالعظم، دمشق، 1998ـ2000 ؛ (8) محمد بلعمى، تاريخنامه طبرى، چاپ محمد روشن، تهران، 1366ش؛ (9) عمروبن بحرجاحظ، البيان و التبيين، چاپ عبدالسلام محمدهارون، بيروت، دارالجليل؛ (10) ابوحنيفه دينورى، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره، 1379 /1959 (مقدمه)؛ (11) غلامحسين صديقى، جنبشهاى دينى ايرانى در قرنهاى دوم و سوم هجرى، تهران، 1375ش؛ (12) طبرى، تاريخ (بيروت)؛ (13) يعقوببن سفيان فَسَوى، المعرفة و التاريخ، چاپ خليل منصور، بيروت، 1419 /1999 ؛ (14) مسعودى، مروج (بيروت)؛ (15) يعقوبى، تاريخ؛
(16) W. Madelung, "The Minor Dynasties of Northern Iran" in The Cambridge History of Iran, vol.4, ed. by R.N. Frye, Cambridge, 1975.