حجّت(2) ، اصطلاحى در منطق و فلسفه و از مباحث منطق. حجت در لغت بهمعناى غلبه بر خصم است (ازهرى، ج3، ص390؛ ابنسیده، ج2، ص482). حجت را در منطق ازآنرو به این نام خواندهاند كه سبب غلبه بر خصم است و این نامگذارى از باب تسمیه سبببه اسم مسبباست (قطبالدینرازى، ص25؛ ملاعبداللّهبن حسین یزدى، ص 19؛ مظفر، ص 208). این اصطلاح، در المنطقیات فارابى (ج 3، ص 48، 52، 56ـ 58) و پیش از آن در ترجمه عربى منطق ارسطو (جدل، 105 الف 20، 158الف 31)، در بحث از مواضع جدل، بهكار رفته است.
ابنسینا در اشارات، آخرین اثر فلسفى خود، منطق را به دو بخشِ معرّف (رجوع کنید به تعریف*) و حجت تقسیم كرده است و از آن پس منطقدانانى همچون غزالى، فخررازى، ابنسهلان ساوى و دیگران، از وى پیروى كردند.
ابنسینا در اشارات (ج 1، ص 229) حجت را تركیب ثانى دانسته است كه از قضایا تركیب میشود و تركیب اول را براى قضایا دانسته است كه از مفردات، یا به عبارت دیگر از موضوع و محمول، تركیب میشوند. به گفته او در دانشنامه علائى (ص 59)، حجت نحوه رسیدن به «تصدیق مجهول» است. بنابر تعریف دیگر، حجت قولى است مؤلَّف از اقوال و قضایا، با هیئت و صورتى خاص كه بهوسیله آن قضیه مجهولى كشف میشود (ابنسهلان ساوى، 1337ش، ص 60؛ ابنسینا، 1403، ج 1، ص 229، شرح نصیرالدین طوسى؛ سهروردى، ص 46؛ قطبالدین شیرازى، بخش 1، ص 123).
ابنسهلان ساوى (1993، ص 139) و سهروردى (همانجا) حجت را مفید تصدیق دانستهاند و قطبالدین شیرازى (همانجا) آن را هم مفید تصدیق و هم مفید اقناع و تخییل دانسته است. حجت محوریترین و مهمترین مبحث منطق است و بسیارى از مباحثیكه پیشاز آن مطرح میشود، درواقع بهمنزله تمهید مقدمه براى طرح این بحث است (ابنسهلان ساوى، 1993، همانجا).
در باب علت طرح مبحث حجت و نیاز به آن و نیز براى رد برخى تشكیكها در این باره، گفتهاند كه حجت چیزى است كه به وسیلهآنمجهولات تصدیقیكسبمیشوندو آنچهاز طریقحجت كسب میشود، از جهتى معلوم و از جهتى مجهول است؛ پس، از آن حیث كه معلوماست با آن شروع به طلب میكنیم و از آن حیث كه مجهول است، آن را كسب میكنیم (رجوع کنید به ابنسینا، الشفاء، المنطق، ج2، فن4، ص546؛ جیلانى، ص374؛ نیز رجوع کنید به افلاطون، منون، 80؛ ارسطو، برهان، 71 الف ـ 71 ب؛ فكر/ تفكر*).
بحث حجت در آثار منطقى دوره اسلامى به دنبال تقسیم علم به تصور و تصدیق* و متناظر با مباحث تصدیق مطرح شده است (رجوع کنید به تعریف*). در عین حال، درباره حجت در مواضع گوناگونى از متون منطقى بحث شده است، از جمله تحت عنوان موضوع منطق، بدینبیان كه موضوع منطق، معرّف و حجت است (رجوع کنید به قطبالدین رازى، همانجا؛ غزالى، ص 36). همچنین در ابتداى بحث قیاس، كه مهمترین قسم حجت است (رجوع کنید به ابنسینا، 1403، ج 1، ص 25ـ26، 229، شرح نصیرالدین طوسى؛ فخررازى، ص241ـ242؛ ابنسهلان ساوى، 1337ش، ص 59 ـ 60؛ غزالى، ص 111). در ضمنِ تعریف منطق و نیز تحت عنوان غرض یا غایت منطق هم از حجت سخن گفتهاند (رجوع کنید به ابنسینا، 1403، ج1،ص23ـ26؛ همو، الشفاء، المنطق، ج1، فن1، ص18؛ ابنسهلان ساوى، 1337ش، ص 5؛ همو، 1993، ص 26ـ27).
اكثر منطقدانان، حجت را منحصر در سه قسم دانستهاند : قیاس*، استقراء*، تمثیل* (براى نمونه رجوع کنید به ابنسینا، 1383ش، ص 95؛ غزالى، همانجا؛ ابنسهلان ساوى، 1337ش، ص 4ـ5؛ فخررازى، ص 241ـ242؛ صدرالدین شیرازى، ص 6)؛ نتیجه قیاس، یقینى ولى نتیجه دو قسم دیگر، ظنى است و هدف از استدلال هم حصول علم یقینى یا ظنى است (بهمنیاربن مرزبان، ص 106؛ علامه حلّى، ص 193). دلیل انحصار حجت در این سه، آن است كه میان حجت و مطلوب باید مناسبتى برقرار باشد تا از یكى بتوان به دیگرى رسید. این مناسبت به سه طریق ممكن است: اول آنكه امر معلوم با امر مجهول مشابه و مساوى باشد و امر سومى هر دو را شامل شود و این تمثیل است؛ دوم آنكه امر معلوم مشمول امر مجهول و از جزئیات و مصادیق آن باشد و این استقراء است؛ و سوم، عكس قسم دوم است كه همان قیاس است (ابنسینا، 1403، ج 1، ص230، شرح نصیرالدین طوسى؛ شهابى، ص 240؛ براى اطلاع از اشكالاتى كه از این استدلال گرفته شده است و جواب آنها رجوع کنید به فخررازى، ص 242؛ شهرزورى، ج 1، ص 222ـ223؛ ابنتیمیه، ص 162ـ 163؛ جیلانى، ص 394ـ395).
بهگفته نصیرالدین طوسى (ص 253)، رسیدن از معلوم به مجهول یا از طریق استلزام است یا از راه اشتمال. استلزام، انتقال از ملزوم به لازم است مثل قیاسهاى استثنایى و اشتمال، انتقال از امرى به امر دیگر است كه میان هر دو به معناى اشتمال مناسبتى باشد، كه یا امر معلوم عام و مشتمل بر امر مجهول است مثل قیاسهاى اقترانى یا برعكس كه مجهول عام و مشتمل بر معلوم است و این قسم، استقراء است یا آنكه هیچكدام مشتمل بر دیگرى نیست و امر سومى شامل هر دوست و این قسم را تمثیل خوانند.
گروهى در ذكر اقسام حجت، تمثیل را ذیل استقراء مطرح كرده و آن را شبیه استقراء دانستهاند (براى نمونه رجوع کنید به ابنسینا، الشفاء، المنطق، ج 3، فن 6، ص 81؛ همو، 1328، ص10؛ غزالى، ص 36).
شهرزورى (ج 1، ص 365ـ369) پس از قیاس، از شش قسم دیگر از اقسام حجت نام برده است: استقراء، تمثیل، طرد و عكس، سَبْر و تقسیم، قیاس ضمیر، و قسمت؛ ولى توضیحاتى كه در مورد هریك از اینها آورده است نشان میدهد كه همه آنها، به شكلى، از اقسام قیاس، استقراء و تمثیلاند.
از میان اقسام حجت، قیاس از همه مهمتر است، زیرا مقصد نهایى و مطلوب اعلاى منطق است و از نظر استحكام نتایج استدلال، پس از قیاس، استقراء و بعد از آن تمثیل قرار دارد (ارسطو، جدل، 105الف 15ـ20؛ ابنسینا، 1383ش، ص 59؛ بهمنیاربن مرزبان، همانجا؛ ابنسهلان ساوى، 1337ش، ص 5؛ قطبالدین رازى، ص 138؛ صدرالدین شیرازى، ص 32).
در نسبت میان حجت و استدلال میتوان گفت كه اگر حجت را قول تألیفى بدانیم، استدلال مباشر (مثل عكس، عكس نقیض، انواع تقابل و نقض كه تنها یك مقدمه دارند) حجت محسوب نمیشود، ولى اگر حجت را اعم از قول تألیفى بدانیم، حجت و استدلال یكى میشوند (رجوع کنید به ابنسینا، 1403، ج 1، ص 12، شرح نصیرالدین طوسى، ص 15، 229؛ نصیرالدین طوسى، ص 233، 253؛ مظفر، ص 206).
منابع : (1) ابنتیمیه، كتابالرّدّ على المنطقیین، چاپ عبدالصمد شرفالدین كتبى، بمبئى 1368/ 1949؛ (2) ابنسهلان ساوى، البصائر النصیریة فى علمالمنطق، بهامشه تعلیقات و شرح محمد عبده، چاپ رفیق العجم، بیروت 1993؛ (3) همو، تبصره و دو رساله دیگر در منطق، چاپ محمدتقى دانشپژوه، تهران 1337ش؛ (4) ابنسیده، المحكموالمحیط الاعظم، چاپ عبدالحمید هنداوى، بیروت 1421/2000؛ (5) ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، معالشرح لنصیرالدین طوسى و شرح الشرح لقطبالدینرازى، تهران1403؛ 6- همو،دانشنامهعلائى، بخشمنطق، چاپ محمد مشكوة و محمد معین، همدان 1383ش؛ (7) همو، الشفاء، المنطق، ج 1، الفنالاول : المدخل، چاپ ابراهیم مدكور و دیگران، قاهره 1371/ 1952، چاپ افست قم 1405، ج 2، الفنالرابع: القیاس، چاپ ابراهیم مدكور و سعید زاید، قاهره 1383/1964، چاپ افست قم 1404، ج 3، الفنالسادس : الجدل، چاپ ابراهیم مدكور و احمد فؤاد أهوانى، قاهره 1385/1965، چاپ افست قم 1404؛ (8) همو، منطق المشرقیین، قاهره (1328/ 1910)، چاپ افست تهران (بیتا.)؛ (9) ارسطو، منطق ارسطو، چاپ عبدالرحمان بدوى، بیروت 1980؛ (10) محمدبن احمد ازهرى، تهذیباللغة، ج 3، چاپ عبدالحلیم نجار، قاهره (بیتا.)؛ (11) افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفى و رضا كاویانى، تهران 1380ش؛ (12) بهمنیاربن مرزبان، التحصیل، چاپ مرتضى مطهرى، تهران 1375 ش؛ (13) عبداللّه جیلانى، الرسالة المحیطة بتشكیكاتٍ فیالقواعد المنطقیة مع تحقیقاتها، در منطق و مباحث الفاظ: مجموعه متون و مقالات تحقیقى، چاپ مهدى محقق و توشى هیكو ایزوتسو، تهران: دانشگاه تهران، 1370ش؛ (14) یحییبن حبش سهروردى، منطقالتلویحات، چاپ علیاكبر فیاض، تهران 1334ش؛ (15) محمود شهابى، رهبر خرد، قسمت منطقیات، تهران 1340ش؛ (16) محمدبن محمود شهرزورى، رسائل الشجرة الالهیة فى علوم الحقائق الربانیة، چاپ نجفقلى حبیبى، رساله 2: فى ماهیة الشجرة و تفاصیل العلوم الآلیة المنطقیة، تهران 1383ـ1385ش؛ (17) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازى، التنقیح فى المنطق، چاپ غلامرضا یاسیپور، تهران 1378ش؛ (18) حسنبن یوسف علامه حلّى، الجوهر النّضید فى شرح منطقالتجرید، (قم) 1363ش؛ (19) محمدبن محمد غزالى، معیار العلم فى فنالمنطق، چاپ احمد شمسالدین، بیروت 1410/1990؛ (20) محمدبن محمد فارابى، المنطقیات للفارابى، چاپ محمدتقى دانشپژوه، قم 1408ـ1410؛ (21) محمدبن عمر فخررازى، منطق الملخص، چاپ احد فرامرز قراملكى و آدینه اصغرینژاد، تهران 1381ش؛ (22) محمدبن محمد قطبالدین رازى، تحریر القواعد المنطقیة : شرح الرسالة الشمسیة لنجمالدین عمربن على كاتبى قزوینى، و باسفله حاشیة لِعلیبن محمد جرجانى، قاهره (بیتا.)، چاپ افست قم 1363ش؛ (23) محمودبن مسعود قطبالدین شیرازى، درةالتاج، بخش 1، چاپ محمد مشكوة، تهران 1369ش؛ (24) محمدرضا مظفر، المنطق، قم 1378ش؛ (25) ملاعبداللّهبن حسین یزدى، الحاشیة على تهذیب المنطق للتفتازانى، قم: مؤسسةالنشر الاسلامى، (بیتا.)؛ (26) محمدبن محمد نصیرالدین طوسى، اساس الاقتباس، در عبداللّه انوار، تعلیقه براساسالاقتباس خواجهنصیر طوسى، ج1، تهران 1375ش.