حَرّه ، واقعه، قیام مردم مدینه به سركردگى عبداللّه فرزند حَنظَلةبن ابیعامر* (غسیلالملائكه) بر ضد حكومت یزید در سال 63. به سنگستان سیاهرنگ، حرّه میگفتند (رجوع کنید به خلیلبن احمد؛ یاقوت حموى، ذیل «حرّة») و چون این قیام در سنگستانى در مشرق مدینه به نام حرّه واقم (منسوب به مردى از عمالیق؛ یاقوت حموى، ذیل «حرّة واقم») یا حرّه زُهره (منسوب به بنیزهره از اقوام یهود؛ سهیلى، ج 6، ص 255) برپا شد، به این نام معروف گردید. در بیشتر منابع، تاریخ واقعه حرّه روز دوم ذیحجه یا دو سه روز مانده به آخر ذیحجه 63 نوشته شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابنقتیبه، الامامة والسیاسة، ج 1، ص 185؛ بلاذرى، ج 4، قسم 2، ص 41؛ طبرى، ج 5، ص 494)، لذا روایاتى كه آن را در سال 62 دانستهاند (رجوع کنید به بلاذرى، ج 4، قسم 2، ص 42؛ یعقوبى، ج 2، ص 251)، نادرست مینمایند.
اگرچه ارتكاب معاصى متعدد از سوى یزید، از جمله قتل امام حسین علیهالسلام، در برانگیختن مردم بیتأثیر نبود (رجوع کنید به مسعودى، مروج، ج 3، ص 267)، اما ریشه قیام به این بازمیگردد كه پس از قیام عبداللّهبن زبیر، كه مردم را به خلع یزید و جهاد با او فراخواند، مردم مدینه دعوت وى را پذیرفتند و با عبداللّهبن مطیع، نماینده وى، بیعت و بدینگونه یزید را از خلافت خلع كردند. در پى آن، یزید از عثمانبن محمدبن ابیسفیان، والى خود در مدینه كه فردى بیتجربه بود، خواست تا جمعى از بزرگان شهر را نزد او به شام بفرستد تا سخن ایشان را بشنود و از آنان دلجویى كند (رجوع کنید به بلاذرى، ج 4، قسم 2، ص 30ـ31؛ طبرى، ج 5، ص 479؛ ابوالفرج اصفهانى، ج 1، ص 23). برخى گزارشها نیز گویاى این است كه چون فرستاده خلیفه، براى بردن صَوافى (اموال و اشیاى برگزیده براى خلیفه) به مدینه آمد، گروهى از مردم مانع وى شدند و میان آنان و عثمانبن محمد مشاجرهاى روى داد كه به شورش مردم انجامید (رجوع کنید به ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 176؛ یعقوبى، ج 2، ص 250). افزون بر این، آن گروه از بزرگان شهر كه عثمانبن محمد نزد یزید فرستاد، بهرغم نوازشهاى یزید، پس از بازگشت به مدینه، عیاشیها و هرزهدراییهاى خلیفه را براى مردم شرح دادند. با شنیدن این اخبار، مردم شوریدند و عبداللّهبن حنظله را به سركردگى برگزیدند (خلیفةبن خیاط، قسم 1، ص 289؛ بلاذرى، ج 4، قسم 2، ص 31؛ طبرى، ج 5، ص480). عبداللّه در سخنرانیاى در میان مردم ناراضى، علت قیام خود را ترس از نزول عذاب الهى به سبب معاصى یزید ذكر كرد (ابنسعد، ج 5، ص 66)؛ ازاینرو، مردم یزید را خلع و با عبداللّهبن زبیر بیعت نمودند (ابناثیر،1970ـ1973، ج 3، ص 219). آنگاه به اذن ابنزبیر، عثمانبن محمد را از امارت عزل كردند و بر امویان شوریدند و آنان را، كه حدود هزار مرد بودند و در منزل مروانبن حَكَم گرد آمده بودند، محاصره كردند (طبرى، ج 5، ص 482؛ مسعودى، مروج، همانجا). به گفته ابناعثم كوفى (ج 5، ص 156ـ157، 292ـ293)، ابنزبیر عبداللّهبن حنظله را به عنوان والى مدینه برگزید. این روایت و برخى روایات پیشگفته نشان میدهند كه تا چه اندازه افكار و گرایشهاى زُبیرى بر این قیام و رهبر یا رهبران آن حاكم بوده است.
چون تلاش عبداللّهبن جعفر كه یزید از او خواسته بود مردم را به اطاعت دعوت كند و نیز نامه تهدیدآمیز یزید و وساطت نعمانبن بشیر در فرونشاندن قیام مدینه مؤثر نیفتاد (ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 177ـ178؛ طبرى، ج 5، ص 481)، یزید تصمیم گرفت براى سركوب مردم مدینه لشكرى تجهیز كند. بعد از امتناع عبیداللّهبن زیاد از پذیرش فرماندهى لشكر، وى مسلمبن عُقبه مُرّى را مأمور این كار كرد (ابناثیر، 1399ـ1402، ج 4، ص 111ـ112). شمار لشكریان او را بین 000، 5 تا 000، 27 تن نوشتهاند (رجوع کنید به یعقوبى، ج 2، ص 250ـ251؛ طبرى، ج 5، ص 483؛ ذهبى، حوادث و وفیات 61ـ80ه ، ص 25).
وقتى خبر حركت سپاه یزید به مردم مدینه رسید، آنان گرداگرد مدینه خندق كندند و پناه گرفتند. بنیامیه نیز در ازاى اجازه خروج از شهر، سوگند خوردند كه از اوضاع شهر چیزى به سپاه یزید نگویند و با آنان به شهر باز نگردند، اما عبدالملكبن مروان با توصیه پدرش به همراهى مسلمبن عقبه نقشه حمله به شهر را طراحى كردند. مسلم با گذر از حرّه، در مشرق مدینه پیاده شد و به مردم مدینه سه روز مهلت داد (ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 178ـ180؛ طبرى، ج 5، ص 485ـ487). آنگاه، پس از دور زدن خندق، از پشت سر و با كمك طایفه بنیحارثه، كه با وعدههاى مالى فریفته شدند، وارد شهر شد (ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 179، 181؛ دینورى، ص 265) و چندان جنایت كرد كه به مجرم و مسرف معروف شد (ابنحبیب، ص 390؛ مسعودى، مروج، ج 3، ص 267؛ ابناثیر، 1970ـ1973، همانجا).
مسلمبن عقبه، به دستور یزید، سه روز جان و مال مردم را بر سپاهیانش حلال كرد (ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 179؛ بلاذرى، ج 4، قسم 2، ص 37؛ طبرى، ج 5، ص 484). ابنكثیر (ج 4، جزء8، ص220) و سیوطى (ص 209) غارت و جنایات سپاهیان او را مصیبتى سهمگین و وصفناپذیر خواندهاند و مسعودى (تنبیه، ص 306) آن را فجیعترین حادثه، پس از شهادت امام حسین علیهالسلام، دانسته است. سپاهیان مسلمبن عقبه در آن سه روز، از ارتكاب هیچ عمل شنیعى، همچون تجاوز به نوامیس، بیرون كشیدن جنین از شكم زنان و كشتن نوزادان (ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 184؛ ابنجوزى، ج 6، ص 15؛ مقدسى، ج 6، ص 14) و توهین به صحابه بزرگ پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، از جمله جابربن عبداللّه انصارىِ نابینا و ابوسعید خُدرى (سهیلى، ج 6 ص 253ـ254)، فروگذار نكردند.
شمار كشتگان واقعه حرّه را بیش از 000،4 (مقدسى، همانجا) و به قولى 700، 11یا 700، 10تن (رجوع کنید به ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 184ـ185؛ مسعودى، تنبیه، ص 305؛ سمهودى، ج 1، ص 126؛ قس بلاذرى، ج 4، قسم 2، ص 42) برآورد كردهاند. از این میان، هفتصد تن از حاملان قرآن (ذهبى، حوادث و وفیات 61ـ80ه ، ص30؛ سمهودى، همانجا) و هشتاد صحابى رسول خدا به قتل رسیدند، بهنحوى كه كسى از اهل بدر باقى نماند (ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 185). عبداللّهبن حنظله و فرزندانش نیز كشته شدند (خلیفة بن خیاط، قسم 1، ص 291؛ ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 181ـ182؛ براى اسامى كشتهشدگان انصار و مهاجران رجوع کنید به خلیفةبن خیاط، قسم 1، ص 293ـ314).
مسلم پس از این جنایات، مردم شهر را جمع كرد و از آنان براى یزید بیعت گرفت، مبنى بر اینكه آنان و پدرانشان بنده یزید بودهاند (ابنحبیب، ص 391؛ بلاذرى، ج 4، قسم 2، ص 38ـ39؛ یعقوبى، ج 2، ص250ـ251؛ مسعودى، مروج، ج 3، ص 267) و به تعبیر دیگر، فَىء (غنیمت جنگى) یزید هستند (دینورى، همانجا) و هركسى را كه از این فرمان سر باز میزد، گردن میزدند (طبرى، ج 5، ص 491ـ493؛ سمهودى، همانجا). از آن بیعت فقط علیبن عبداللّهبن عباس (با وساطت خویشانش كه در سپاه یزید بودند) و امام سجاد علیهالسلام معاف شدند (ابنحبیب، همانجا؛ مسعودى، مروج، ج 3، ص 268؛ همو، تنبیه، همانجا). امام سجاد علیهالسلام در این قیام با مردم مدینه همراه نشد (دینورى، ص 266؛ طبرى، ج 5، ص 484ـ485؛ مسعودى، تنبیه، همانجا)؛ افزون بر آنكه این قیام ــچنان كه گفته شدــ با اذن و حمایت عبداللّهبن زبیر صورت گرفت، آگاهى امام به ضعف و عده كم اهالى مدینه در مقابله با سپاهیان بسیار شام كه از خشونت و قساوت دریغ نداشتند و همچنین تصمیم آن حضرت به دور ماندن از اتهامات دولت اموى ــكه به قولى، تنها هدف حمله مسلمبن عقبه به مدینه بودــ و حفظ آن عده اندك از پیروان خویش و حفظ كرامت حرم پیامبر، از دلایل احتمالى بیطرفى امام در این واقعه بود (حسینیجلالى، ص 61ـ62، 68ـ70). از اینرو، خاندانش از این جنایت آسیبى ندیدند و خانهاش نیز پناهگاه امنى براى بسیارى از زنان و كودكان، حتى اهل و عیال مروانبن حكم، گردید و آن حضرت كسان مروان را با زن و فرزند خود به ینْبُع فرستاد. پس از پایان ماجرا، امام سجاد با همراهى مروان و فرزندش، عبدالملك، نزد مسلم رفت. گویا یزید از قبل مسلم را به رعایت حال امام سفارش كرده بود؛ از اینرو، مسلم ایشان را گرامى داشت، چهارپایى زین كرد و به ایشان داد كه حضرت آن را بازگرداند (طبرى، ج 5، ص 484ـ485، 493؛ مفید، ج 2، ص 151ـ153؛ براى روایات گوناگون درباره نحوه رفتار مسلم با امام سجاد علیهالسلام و گفتگوى آنان رجوع کنید به شهیدى، ص 84ـ86). برخى علت خوشرفتارى غیرمنتظره مسلم را با امام سجاد، ناشى از دعایى میدانند كه حضرت میخواند و ناخواسته هیبت و ترس در دل مسلم میانداخت (رجوع کنید به مسعودى، مروج، ج 3، ص 269؛ مفید، همانجا). برخى صحابه شورشیان را همراهى نكردند، از جمله عبداللّهبن عمر، ابوسعید خُدرى و جابربن عبداللّه انصارى (رجوع کنید به سهیلى، ج 6، ص 253ـ254).
ابنقتیبه (الامامة و السیاسة، ج 1، ص 185؛ كتاب عیونالاخبار، ج 1، جزء1، ص 1)، پس از مقایسه شكست زودهنگام و شگفتانگیز مردم مدینه در واقعه حرّه با مقاومت عبداللّهبن زبیر و یاران اندكش در برابر همین سپاه، علت اصلى آن شكست را انتخاب دو امیر ذكر كرده است، اما در منابع درباره اختلاف سران قیام مدینه سخنى نیست.
از قول مسلمبن عقبه آوردهاند كه پس از اقرار به توحید، بهترین عمل خود را كشتن اهل حرّه میدانست (رجوع کنید به بلاذرى، ج 4، قسم 2، ص40؛ طبرى، ج 5، ص 497؛ ابناعثم كوفى، ج 5، ص 163). مورخان مسلمان برآناند كه سركوب وحشیانه مردم مدینه در واقعه حرّه، به انتقام خون امویان و كشتههاى بدر و تقاصّ قتل عثمان از مردم مدینه، بهویژه انصار، صورت گرفته است (براى نمونه رجوع کنید به ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ج1، ص179؛ دینورى، ص 267؛ بلاذرى، ج 4، قسم 2، ص40ـ 42؛ ابوالفرج اصفهانى، ج 1، ص 26؛ نیز رجوع کنید به جعفریان، ص160ـ 161، 505).
منابع : (1) ابناثیر، اسدالغابة فى معرفة الصحابة، چاپ محمد ابراهیم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره 1970ـ1973؛ (2) همو، الكامل فیالتاریخ، بیروت 1385ـ1386/ 1965ـ1966، چاپ افست 1399ـ1402/ 1979ـ 1982؛ (3) ابناعثم كوفى، كتابالفتوح، چاپ على شیرى، بیروت 1411/1991؛ (4) ابنجوزى، المنتظم فى تاریخالملوك و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ (5) ابنحبیب، كتاب المُنَمَّق فى اخبار قریش، چاپ خورشید احمد فارق، حیدرآباد، دكن 1384/1964؛ (6) ابنسعد (بیروت)؛ (7) ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، المعروف بتاریخالخلفاء، چاپ طه محمد زینى، (قاهره 1387/ 1967)، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (8) همو، كتاب عیون الاخبار، بیروت: دارالكتابالعربى، (بیتا.)؛ (9) ابنكثیر، البدایة و النهایة، ج 4، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت (1405/ 1985)؛ (10) ابوالفرج اصفهانى؛ (11) احمدبن یحیى بلاذرى، انسابالاشراف، ج 4، قسم 2، چاپ ماكس شلوسینگر، اورشلیم 1938، چاپ افست بغداد (بیتا.)؛ (12) رسول جعفریان، تاریخ خلفا: از رحلت پیامبر تا زوال امویان (11ـ132ه )، تهران 1374ش؛ (13) محمدرضا حسینیجلالى، جهادالامام السجاد، (قم) 1418؛ (14) خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط، روایة بقیبن خالد (مَخلَد)، چاپ سهیل زكار، دمشق 1967ـ1968؛ (15) خلیلبن احمد، كتابالعین، چاپ مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم 1405؛ (16) احمدبن داوود دینورى، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960، چاپ افست قم 1368ش؛ (17) محمدبن احمد ذهبى، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفیات 61ـ80ه ، بیروت 1410/1990؛ (18) علیبن عبداللّه سمهودى، وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفى، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت 1404/ 1984؛ (19) عبدالرحمانبن عبداللّه سهیلى، الروض الانف فى شرح السیرة النبویة لابنهشام، چاپ عبدالرحمان وكیل، قاهره 1387ـ1390/ 1967ـ1970، چاپ افست 1410/1990؛ (20) عبدالرحمانبن ابیبكر سیوطى، تاریخالخلفاء، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، قم 1370ش؛ (21) جعفر شهیدى، زندگانى علیبن الحسین (ع)، تهران 1365ش؛ (22) طبرى، تاریخ (بیروت)؛ (23) مسعودى، تنبیه؛ (24) همو، مروج (بیروت)؛ (25) محمدبن محمدمفید، الارشاد فى معرفة حججاللّه علیالعباد، قم 1413؛ (26) مطهربن طاهر مقدسى، كتابالبدء و التاریخ، چاپ كلمان هوار، پاریس 1899ـ1919، چاپ افست تهران 1962؛ (27) یاقوت حموى؛ (28) یعقوبى، تاریخ.