حجّارى ، هنر كندن نقش بر سنگ و صنعت بریدن آن براى كاربرد در معمارى و نیز هنر و صنعت ساختن اشیاى سنگى. حَجَر در عربى به معناى سنگ است (ابنمنظور، ذیل «حجر»). در فارسى، واژه سنگتراشى مترادف حجارى بهكار رفته (فرهنگ بزرگ سخن، ذیل واژه) و در اصطلاح هر نوع كار با سنگ را دربرمیگیرد. این مقاله تنها بهكاربرد سنگ در معمارى و ساختن ظروف سنگى میپردازد. در مورد ساختن مجسمههاى سنگى (رجوع کنید به مجسمهسازى*)، كندن خطوط و اشكال ظریف بر سنگهاى گرانبها (رجوع کنید به حكاكى*)، كندن نقش بر سنگ در ابعاد بزرگتر براى تزیین بنا و تهیه سنگ قبر (رجوع کنید به نقش برجسته*)، منبتكارى سنگى (رجوع کنید به پرچینكارى*) و سنگاب* ذیل مدخلهاى خاصشان بحث خواهد شد (نیز رجوع کنید به كتیبه*) و در اینجا، به اجمال به برخى نكات در این حوزهها اشاره خواهد شد.
سنگ از قدیمترین مواد در دسترس بشر است كه از دوره پارینه سنگى براى ساختن ابزارها و اسلحه و در بنّایى (رجوع کنید به بناء/ بنایى*) و معمارى* مورد استفاده قرار گرفت. نوع سنگ و مكانى كه سنگ از آن بهدست میآید، هنرمند یا كارگاهى كه حجارى را برعهده دارد و روند كار در ارزشگذارى حاصل كار مهم است (رجوع کنید به >فرهنگ هنر<، ج 29، ص 698ـ713؛ زمرشیدى، ص 94ـ97).
نخستین تجربه بشر در حجارى و سنگتراشى در ابزارسازى بوده است. به این ترتیب كه با ایجاد تراشهایى در سنگ خشنترین ابزارى را ساخت كه به ساطور ابزار و قلوه ابزار معروف است (امیرلو، ص 14). ملازمت حجارى با زندگى روزمره انسان در این دوران به حدى بود كه در تداول عامه، این نخستین دورههاى تمدن انسان ابزارساز را، بهسبب همین بهكارگیرى سنگ به عنوان مادّه اولیه تهیه دستافزار، «عصر حجر» نامیدهاند (براى نمونه یافتههاى غارهوتوى بهشهر رجوع کنید به حسنبیگى، ص 97؛ نمونه اشیاى سِیلك كاشان رجوع کنید به ایرانشهر، ج 2، ص 1861؛ و عاشیقلى هویوك در تركیه رجوع کنید به فیروزمندى، ج 1، ص 99ـ104).
ساختن ظروف سنگى در ایران از صنایع كهن این سرزمین است. در حدود هزاره سوم قبل از میلاد در بلوچستان، ظروفى سنگى ساخته میشد كه به سومر و دره سند صادر میگردید (رجوع کنید به وولف، ص130). با كاوشهاى 1350ش در تپه یحیى كرمان و سپس شهداد، معلوم گردید سنگ سبزى كه این اشیا از آن ساخته شده بود، از این نواحى به دست آمده است (گلاك و پنتون، ص 29؛ براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به جام*؛ جزموریان*). امروزه نیز از این سنگ براى ساخت اشیاى كوچك و گرانبها استفاده میشود (حسنبیگى، ص 102؛ گلاك و پنتون، ص 31). هماكنون مشهد و قم مراكز مهم حجارى هستند (حسنبیگى، همانجا). سنگ مورد استفاده هنرمندان قم مرمر است كه شاید ادامه سنّت ساخت ظروف مرمرى در بینالنهرین باشد (گلاك و پنتون، همانجا). سنگ بهكار رفته در ظروف سنگى مشهد نوعى سنگ سیاه (تركیبى از تالك و میكا) و به سنگ هركاره نیز مشهور است (رجوع کنید به حسنبیگى، همانجا؛ براى ساختمان شیمیایى آن رجوع کنید به قربانى، ص 12ـ13). معادن عمده این سنگ در حومه شهر مشهد، در منطقه زكریا، حوالى كوهسنگى و منطقه خلج قرار دارند (همان، ص 11، 14، 32ـ33). درباره پیدایش و رونق سنگتراشى در مشهد باورى وجود دارد كه براساس آن، ساختن ظروف سنگى به توصیه امام رضا علیهالسلام براى درمان و پیشگیرى از بیمارى تراخم اهالى صورت پذیرفته است (غلامى، ص 49). محصول عمده این حجاران دیگهاى بزرگ و كوچك، سرقلیان، هاون، حوضچههاى سنگى، شمعدان، سرمهدان، تبرزین، كاسه و بشقاب و قدح، گلدان، قلمدان و زیرسیگارى است (حسنبیگى، ص 103؛ عشقى و عطاران، ج 1، ص 235؛ غلامى، همانجا؛ نیز رجوع کنید به وولف، ص130ـ133). در آناطولى نیز ساخت دیگهاى سنگى معمول است (وولف، ص 130).
براى ساخت این اشیا ابتدا تختهسنگهاى به دست آمده از معادن را به سه تا چهار قسمت، بسته به تقاضاى كارگاه، میبُرند؛ سپس سنگها را كه در این مرحله «اَنْگاره» نامیده میشوند، با كلنگ تقریبآ به شكل ظرف موردنظر درمیآورند. در این مرحله، سنگ را «چالور»، «كلنگى» و «قلوه» مینامند. مراحل بعدى با دست یا روى چرخ مخصوص انجام میشود. در كار با دست، چالور را با میخ و میله درشتى تهى میكنند و براى پرداخت سطح بیرونى آن، نخست روى آن سوهان میكشند و سپس با سمباده پارچهاى آن را صیقل میدهند (وولف، ص 131؛ عشقى و عطاران، ج 1، ص 234؛ غلامى، ص 47). در كار با دستگاه سنگتراشى، كمانه آن را كه زهش به دور محورى چوبى قرار دارد و با قیر به سنگى متصل است، به حركت درمیآورند. سنگتراش با یك دست كمانه را جلو و عقب میبرد و با دست دیگر با افزار مخصوصى كه قلابى در انتها دارد، سنگ را میبرد. این دستگاه در اساس مانند مته آتشى ابتدایى و بسیار شبیه دستگاه خراطى اما نیرومندتر است. در سالهاى اخیر، دستگاههاى موتورى بهویژه در قم جاى دستگاه سنگتراشى سنّتى را گرفته است (براى جزئیات كار دستگاه رجوع کنید به گلاك و پنتون، ص 33؛ عشقى و عطاران، همانجا).
در مشهد ظرفها را روغن مالى و تقریباً سیاه میكنند. آنگاه با كندهكارى با قلمهاى حكاكى* (اسگرافیت) نقوشى مانند گل و بوته، خطوط هندسى، چهره، صحنه شكار و ابیات شاعران معروف را بر آن میكنند (همانجاها؛ براى انواع قلم و ابزارهاى سنگتراشى ساخت این نوع ظروف رجوع کنید به قربانى، ص 23). این نقشاندازى خود مراحل گوناگونى دارد كه عبارتاند از طرحاندازى، زمینهبردارى و سایهزدن (غلامى، ص 47).
یك نمونه نفیس دیگهاى خوراكپزى سنگى، ظرفى سهجداره است كه در موزه مردمشناسى كاخ گلستان نگاهدارى میشود. در آناطولى نیز ساخت دیگهاى سنگى معمول است (وولف، ص130).
حجارى از روشهاى متداول برش سنگ و به كارگیرى آن در مصالح بنا بوده است. اهرام ثلاثه مصر یكى از كهنترین آثار باستانى جهان از سنگ میباشد كه از نیمه دوم هزاره سوم قبل از میلاد برجاى مانده است (رجوع کنید به اهرام*). بناهاى سنگى دیگرى نظیر ستونهاى كاخ رامسس دوم، از آثار حدود 1260 قبل از میلاد و نیز تختجمشید* و كعبه زردشت در ایران از آثار معروف سنگى پیش از اسلام هستند كه از سنگهاى سخت طبیعى ساخته شدهاند.
در دوره اسلامى، در اسكلتسازى برخى بناها نیز از سنگ استفاده فراوان شده است. در بناهاى مساجد، مدارس، كاخها و قلعهها از سنگ براى پیسازى و ازارهسازى به صورت اتصالات منظم و ریشهاى تا ارتفاعى چشمگیر، استفاده شده و نیز در برخى بناها فضاى داخلى و خارجى با سنگهاى مقاوم مفروش شدهاند (زمرشیدى، ص90). در تزیینات معمارى نیز، نقوش حجارى یا نقوش كنده شده بر سنگ به جاى پیكرههاى انداموار به نقشمایههاى اسلیمى و گیاهى و نقوش تجریدى گرایش یافت (رضوانیان، ص 4) و با به كارگرفتن انواع خطوط غنیتر شد (رجوع کنید به سطور بعد).
از نخستین نمونههاى حجارى در دوره اسلامى میتوان به تزیینات كاخ المشَتّى* یا كاخ زمستانى در اردن از سده اول هجرى اشاره كرد كه یادآور روشهاى گوناگون برخاسته از سنّتهاى پیشین است. كتیبه عریضنماى بنا نقوشى ملهم از هنر رومى و بینالنهرینى دارد (رجوع کنید به جنسون، ص 192، تصویر 293؛ گرابار، ص120ـ130، تصویر69).
قصر اُخَیضِر* در همین دوره نیز نمونه دیگرى از كاربرد هنر حجارى در معمارى اولیه اسلامى است (رجوع کنید به كونل، ص 34). محراب مسجدجامع قرطبه، از سده سوم، نیز از درخشانترین نمونههاى معمارى اسلامى است (گرابار، تصویر55؛ كونل، ص 24؛ >«هنر اسلامى در حوزه مدیترانه»<، ص 22). در دوره عباسى نیز كندهكارى و حجارى روى مرمر رواج داشت (كونل، ص 38)، همچنین در مصر دوره فاطمى بهویژه كاربرد سنگ و تزیینات داخلى در مساجد و به خصوص مرمر در محراب چشمگیر است (رجوع کنید به همان، ص 132، 134). در سنگهایى كه براى نماى خارجى مساجد استفاده میشد نیز، حجارى متأثر از نمونههاى مغربى دیده میشود كه یكى از زیباترین آنها سردر مسجد اَقْمَر در قاهره از دوره فاطمیان است (رجوع کنید به همان، ص 47ـ48، 99، تصویرb 19). نقوش حجارى پركار این بنا عبارتاند از نوارى از كتیبه در بالا و زیرسطح بام، مقرنسكارى و قوسى با ردیفهاى افقى با حجارى خاص (رجوع کنید به> فرهنگ هنر<، ج 16، ص 174، تصویر 37). در همین دوره، استفاده از سنگ در ساخت بناهاى نظامى مانند استحكامات بدرالجمالى* و بناهاى مذهبى در تونس و مغرب معمول بود (رجوع کنید به بناء/ بنایى*).
كاربرد و علاقه به حجارى در عصر ممالیك (از اواسط سده هفتم تا اوایل سده دهم) نیز همچنان معمول بود، از جمله كندهكارى شیر بر سنگ مرمر در مسجدى از دوره بیبرس اول*، حجاریهاى دیوارهاى شهر قدیمى اسكندریه (عبدالعزیز و توركى، ص190، 194؛ كونل، ص 45، 130ـ131)، نماى مسجدجامع تیروزى (سده هشتم) در دمشق كه با سنگهاى رنگارنگ ساخته شده (بهنسى، ص 192) متعلّق به این دورهاند. استفاده از لاشه ـ سنگ در معمارى شمال افریقا و كاربرد سنگ تراشیده ــكه ادامه سنّت معمارى رومى و بیزانسى در سوریه بودــ تا سدههاى بعد ادامه داشت (رجوع کنید به بنا/ بنایى*). براى نمونه ورودى مسجد مهدى در تونس (رجوع کنید به >فرهنگ هنر<، ج 16، ص170، تصویر 34) یا گلدستههاى مسجدجامع «كتیبه» در مراكش از سنگ خام، گلدسته مسجد حَسّان در رباط از سنگ كندهكارى شده و مناره مسجد كبیر در تِلِمْسان* از سنگِ تراشیده است (بهنسى، ص200ـ202).
در آسیاى مركزى، شاید به سبب كمبود سنگ، حجارى در سطحى محدود در معمارى این سامان دیده میشود. از نمونههاى نادر در این منطقه، مرمر مكعب شكلى به نام تخت تیمور است كه در حفارى صحن مقبره او كشف گردیده و داراى نقوش اسلیمى ظریف حجارى شده است (رجوع کنید به هیل و گرابار، تصویر 34). به همین ترتیباند كنارههاى تابوت مرمرین در صحن مقبره خواجه عبداللّه انصارى در گازرگاه هرات یا حجاریهاى ظریف كاخى در غزنه (رجوع کنید به همان، تصاویر 141، 610ـ611).
در معمارى ایرانى، با وجود معادن غنى انواع سنگ در ایران، این مادّه عنصرى فرعى بوده است (گلاك و پنتون، ص30). با این همه، سنگ در احداث پیدیوارها و ستونها و بهندرت در بناى كاروانسراهاى كوهستانى بهكار میرفت. در مناطق كوهستانى در ایران، نوعى معمارى صخرهاى با كندن فضاهاى مسكونى یا یادمانى در دل كوه معمول بوده است؛ مثلا در فخریگاه/ فقرگاه در مهاباد از پیش از اسلام (پدرام، ص 95ـ97)، مسجدسنگى داراب (فسائى، ج 2، ص1310)، شهرسازى كندوان آذربایجان (رجوع کنید به صیامى، ص 52ـ55) و میمند كرمان (حاجى ابراهیم زرگر، ص 236).
گنبدعلى* از دوره آلبویه و گنبد جبلیه* از دوره سلجوقى از نمونههاى نادر معمارى سنگى در ایران است. از دوره صفوى، نمونههایى از حجارى معمارى ایران باقى مانده است، از جمله تزیینات سنگى كاخ هشت بهشت در اصفهان (رجوع کنید به بروگش، ج 2، ص 373). در این دوره، بیشتر پایه بناها داراى پوشش مرمرى است. همچنین تعبیه حوضهاى فوارهدار مرمرین رواج داشته است (رجوع کنید به كونل، ص 187). از دیگر كاربریهاى حجارى در این دوره، ساخت انواع سنگابها و منبر*هاى زیبا و نفیس بود. از سده دوازدهم و پس از دوره صفویان، حجاریهاى مسجد وكیل شایان ذكر است از جمله قطعه سنگ گندمى مستطیل شكلى با كتیبهاى به خط نستعلیق در دیوار روبهروى در ورودى یا سنگهاى تراشیده حوض میان حیاط و ستونهاى حجارى شده (پیچ) شبستان آن. در حمام وكیل نیز حجاریهاى هنرمندانه اطراف و حوض سربینه و ستونهاى سنگى جالب توجه است (رجوع کنید به حمام*؛ وكیل*، مجموعه).
در دوره قاجار، توجه دوبارهاى به حجارى بهویژه در ازارههاى مساجد و بناهاى باشكوه یادمانى شد، براى نمونه ازارههاى مسجد فیلسوف و مسجد سلطانى (امروزه امام خمینى) در تهران، حجاریهاى شاه عبدالعظیم* و نقش برجسته چشمهعلى* در رى.
از اوایل دوره پهلوى بهتدریج استفاده از سنگ در روبناى ساختمانها با نقش كم و ساده معمول شد. بناى كاخ مرمر نمونهاى از این استفاده از سنگ است (رجوع کنید به گلاك و پنتون، ص 31). در حال حاضر، معادن سنگهاى ساختمانى تزیینى در كرمان، همدان، خراسان، قم و كردستان از ثروتهاى ملى ایران محسوب میشوند كه بهرغم رشد چشمگیر بهرهبردارى از آنها، سهم ناچیزى در صادرات دارند. از 1363ش، براى استفاده بهینه از ذخایر سنگ، در روش استخراج سنّتى آن یعنى استفاده از باروت (روش انفجارى) دگرگونیهایى حاصل شد و روش مكانیزه (سیم برش الماسه) و سپس استفاده از ماشینآلات جدید برش ـ ساب جاى آن را گرفت و به كارگیرى روش انفجارى از 1372ش ممنوع اعلام گردید (عشقى و عطاران، ج 1، ص 238ـ239).
در آسیاى صغیر در دوره سلجوقیان و سپس عثمانى، كاربرد سنگ و حجارى در معمارى بهسبب در دسترس بودن بیشتر سنگ، بسیار معمولتر بود و سنگ از مصالح عمده معمارى بهشمار میرفت (رجوع کنید به >فرهنگ هنر<، ج 16، ص 186). براى نمونه در دوره سلجوقیان تحت تأثیر معمارى مسیحى، احداث برج مدور با پوشش سنگى رایج شد، مانند مقبره اَخْلاط (كونل، ص 74). حجاریهاى زیبا و ظریف و پركار مدرسه چفته منارهلى* (رجوع کنید به هیل و گرابار، تصاویر 329ـ335)، نقوش هندسى كنده شده بر ورودى مقبره ماماخاتون یا حجاریهاى مقبره مولانا (رجوع کنید به مولانا*، مجموعه) در قونیه از نمونههاى برجسته حجارى آسیاى صغیر در این دوره است (رجوع کنید به همان، تصاویر 346ـ347، 424؛ براى نمونههاى دیگر رجوع کنید به تصاویر 445ـ446، 450، 461، 482). در این منطقه علاوه بر نقوش هندسى و اسلیمى و خطوط كوفى، نقوش حیوانى نیز جزو نقوش حجارى بوده است آنها را در ستونهاى صحن مسجدكبیر در ملطیه یا حجاریهاى مدرسه اینچه منارلى در قونیه میتوان دید (رجوع کنید به همان، تصاویر 411ـ412؛ >فرهنگ هنر<، ج 16، ص 184، تصویر 42). استفاده از سنگهاى ساده در ابعاد بزرگ و گاه سنگمزارهاى قدیمى در نماى خارجى نیز معمول بود، براى نمونه در دیوارهاى كاروانسراى سعدالدین در قونیه (رجوع کنید به هیل و گرابار، تصاویر 430ـ431).
در معمارى هند دوره اسلامى نیز سنّتى بسیار غنى در زمینه حجارى وجود داشته است. دروازه علایى از بناهاى سده هفتم در دهلى است كه نقوش هندسى مانند ستارههاى ششپر توخالى، نوارهاى موازى كتیبهها و گلهاى نیلوفر با ظرافت و پركارى شگفتى بر آن كنده شده است، چنانكه بهندرت میتوان سطحى كوچك بدون نقش در آن یافت (رجوع کنید به جیرازبهوى ، ص 86، تصویر170). همچنین آرامگاه سكندرشاه (حك : 759ـ 792)، سلطان بنگال، در چامپانگر كه از قطعات بزرگ سنگى ساخته شده و ستونهاى آن از سنگ یكپارچه است. چهارستون سنگى، سردر را نگاهداشته كه با نقوش شاخ و برگ حجارى شدهاند (رجوع کنید به شكوهى، ص 58ـ66). بهكارگیرى ماسهسنگ قرمز با نقوش تزیینى كه از دوره هندوئیسم باقى مانده بود، در دوره اكبر شاه (حك 963:ـ1014) رونق دوباره یافت. براى نمونه قلعه آگرا (اكبرآباد) كه به قلعه سرخ* مشهور است (كخ، ص 54). نقطه اوج این هنر در بناى مرمرین تاجمحل* دیده میشود. مسجد مروارید كه آن نیز از بناهاى دوره شاهجهان (حك : 1037ـ1068) است، با سنگ قرمز در نماى بیرونى و مرمرسفید در داخل، مسجد كوچك تمامآ مرمرین در قصر اورنگزیب (حك : 1068ـ1118)، و سنگفرش شبستان مسجد بیبى در اورنگآباد (شكوهى، ص295ـ 296) نمونههاى دیگرى از حجارى در معمارى هندى است.
روشها و ابزارهاى حجارى در كاربردهاى گفته شده با اندك تفاوت در عملكرد و شكل، در همهجا شبیه هم است. در مرحله نخست، ابزارها و وسایلى براى استخراج سنگ در روش سنّتى انفجارى بهكار میرفته است كه عبارتاند از دیلم، میلگوشى براى سوراخ كردن سنگ به منظور باروتگذارى، پتك، چكش، كلنگ، پرگار، نردبان و فرغون (غلامى، ص 48). این مرحله سنگشكنى نام دارد. سنگشكنى با وجود سختى كار، از پیشههاى پیشپا افتاده محسوب میشده است (وولف، ص127) كه براى انجام دادن آن به ابزار بسیارى نیاز نیست. نخست با دیلم یك رشته سوراخ در سنگ ایجاد میكردهاند. سپس با ریختن باروت در این سوراخها و انفجار آنها سنگ را از كوه جدا مینموده و با پاك كردن سنگ از قطعات اضافى، آن را آماده كار میكردهاند (رجوع کنید به همانجا). مرحله بعد، سنگتراشیاست كه از كهنترین و قابل احترامترین پیشهها در ایران است. مهمترین ابزار كار در این مرحله عبارتاند از: قلم موج و قلم درز (براى كم كردن زوائد و بریدن سنگ)، قلم نَقّارى باریك (براى ایجاد خط و كارهاى ظریف)، قلم دندان تیشهاى (براى زدودن زوائد سطح سنگ)، قلم كشو (براى صیقلى كردن كف و زمینه نقوش كه همراه با خراشیدن است)، قلم حفره، انواع تیشه براى ایجاد سطوح زبر كه اصطلاحآ به آن یك تیشه یا دو تیشه كردن میگویند و نیز تیشه كمپرسى یا كلنگ سنگتراشى دودَم نیز براى ایجاد سطوح بسیار زبر (متقى، ص 203ـ204). در این مرحله، سطح سنگ را میتراشند تا به زبرى آن برسند. به این سطح «تیشه بسته» میگویند و در موارد ویژه، با رشتهاى سنگ سمباده آن را صیقل و پرداخت مجدد میكنند. سپس بر سطح صاف و براق به دست آمده با قلمهاى متعدد نقوش تزیینى میكَنَد (وولف، ص 128). در مرحله نهایى، سنگتراش علامت سنگتراشى خود را روى هر سنگى میگذارد. این علامت را او در زمان شاگردى انتخاب كرده و تا آخر عمر همان نشانه را بهكار میبرد (همانجا).
منابع : (1) ابنمنظور؛ (2) عنایتاللّه امیرلو، «نگاهى به فرهنگهاى كهن سنگى ایران»، مجله باستانشناسى و تاریخ، سال 1، ش 1 (پاییز و زمستان 1365)؛ (3) ایرانشهر، تهران: كمیسیون ملى یونسكو در ایران، 1342ـ1343ش؛ (4) هاینریش كارل بروگش، سفرى به دربار سلطان صاحبقران: 1861ـ 1859، ترجمه حسین كردبچه، تهران 1367ش؛ (5) عفیف بهنسى، الفنالاسلامى، دمشق 1986؛ (6) محمود پدرام، تمدن مهاباد: مجموعه آثار باستان از قلعه دِمدِم تا تخت سلیمان، تهران 1373ش؛ (7) هورست ولدمار جنسن، تاریخ هنر: پژوهشى در هنرهاى تجسّمى از سپیده دم تاریخ تا زمان حاضر، با همكارى دوراجین جنسن، ترجمه پرویز مرزبان، تهران 1379ش؛ (8) اكبر حاجیابراهیم زرگر، درآمدى برشناخت معمارى روستایى ایران، تهران 1384ش؛ (9) محمدرضا حسن بیگى، مرورى برصنایعدستى ایران، تهران 1365ش؛ (10) محمدحسن رضوانیان، «شاهكارهاى معمارى و سنگتراشى پیامهایى از عظمت گذشته، سنگ، ش 12 (زمستان 1372)؛ (11) حسین زمرشیدى، معمارى ایران: مصالحشناسى سنّتى، تهران 1377ش؛ (12) خانعلى صیامى، آذربایجان شرقى، مترجم و ویراستار امیرجلالالدین اعلم، تهران 1375ش؛ (13) ابوالفضل عشقى و علیرضا عطاران، طرح جامع كاربردى نمودن تولیدات صنایعدستى خراسان، ج 1، (مشهد) 1382ش؛ (14) لیلا غلامى، «سنگتراشى در مشهد»، دستها و نقشها، ش 3 (تابستان 1374)؛ (15) فرهنگ بزرگ سخن، به سرپرستى حسن انورى، تهران: سخن، 1381ش؛ (16) حسنبن حسن فسائى، فارسنامه ناصرى، چاپ منصور رستگار فسائى، تهران 1367ش؛ (17) بهمن فیروزمندى، باستانشناسى و هنر آسیاى صغیر، ج 1، تهران 1378ش؛ (18) احد قربانى، سنگ سیاه مشهد، تهران 1370ش؛ (19) ارنست كونل، هنر اسلامى، ترجمه هوشنگ طاهرى، تهران 1355ش؛ (20) جى گلاك و كارل نپتون، «سنگتراشى»، در سیرى در صنایعدستى ایران، ترجمه حمید عنایت و دیگران، تهران: بانك ملى ایران، (بیتا.)؛ (21) محمدكریم متقى، «شناخت سنگ در معمارى دوره صفوى ـ قاجار اصفهان»، در مجموعه مقالات سومین و چهارمین همایش حفاظت و مرمت اشیاء تاریخى ـ فرهنگى و تزئینات وابسته به معمارى، تهران: سازمان میراث فرهنگى كشور، اداره كل موزهها، 1383ش؛ (22) درك هیل و آلك گرابار، معمارى و تزئینات اسلامى، ترجمه مهرداد وحدتى دانشمند، تهران 1375ش؛
(23) Mohamed Abdel Aziz and Tarek Torky, "Alexandria: gateway to the West", in Mamluk art: the splendour and magic of the sultans, Vienna: Museum With No Frontiers, 2001; (24) The Dictionary of art, ed. Jane Turner, New York: Grove, 1998; (25) Oleg Grabar, The formation of Islamic art, New Haven 1973; (26) "Islamic art in the Mediterranean", [by] Jamila Binous et al., in Mamluk art, ibid; (27) R. A. Jairazbhoy, Islami architecture, Lahore 2000; (28) Ebba Koch, Mughal architecture: an outline of its history and development (1526-1853), Munich 1991; (29) Mehrdad Shokoohy, Muslim architecture of South India: the sultanate of MÈbar and the traditions of the maritime settlers on the Malabar and Coromandel coasts (Tamil Nadu, Kerala and Goa), London 2003; (30) Hans E. Wulff, The traditional crafts of Persia, Cambridge, Mass. 1976.