چِتْرال (چیترال) ، بخش و مركز بخش در شهرستان مالاكَنْد، در ایالت سرحدی «شمالغربی» پاكستان.
بخش چترال، در شمالغربی شهرستان مالاكند، در درهای به همین نام و در منطقه كوهستانی و برفگیر رشتهكوههای هندوكش، قراقروم و هیمالیا قرار دارد (< فرهنگ جغرافیایی سلطنتی هند >، ج10، ص 301).
رودهای ریچگول، مُستوج و چترال، با جهت عمومی شمالی ـ جنوبی، اراضی میانی بخش؛ رودهای باروقلپ، یارخون و لاسپور، اراضی شمالی و شمالشرقی و مشرق بخش، و رودهای آركاری و لوتخو اراضی غربی بخش را آبیاری میكنند. بهسبب شیب عمومی شمالی ـ جنوبی بخش چترال، اراضی جنوبی نیز از زهكشی رودهای مذكور سیراب میشوند (رجوع کنید به < اطلس جهان تایمز >، نقشه 31؛ < نقشه راهنمای ایالت سرحد شمالغربی >).
در قرن سیزدهم و چهاردهم اهالی بخش، به جز تعدادی از اهالی شهر كلاش و اطراف آن، مسلمان بودند (یزدانی،1372 ش، ج 1، ص 304). امروزه كلاش 22 مسجد و سه مركز تجمع دینی و تعداد شایان توجهی مسلمان دارد (رجوع کنید به سردارعلی و جواد رحمان، ص 158).
مردم چترال به زبان چترالی سخن میگویند كه یكی از گستردهترین و كهنترین زبانهای آریایی است و واژههای فارسی، تركی، عربی، هندی، پامیری، سنسكریت و پشتو دارد (همان، ص 79؛ فیضی، ص 41؛ < فرهنگ جغرافیایی سلطنتی هند >، ج10، ص 303). تعدادی از كوچنشینان طوایف نورستانی، كوهستانی و گُجُر در این بخش زندگی میكنند ( د. ایرانیكا، ذیل «افغانستان.4»).
این بخش چهارراه ارتباطی و محل داد و ستد داخلی و خارجی با كشورهای همجوار است. راههای آن بیشتر تنگها و گذرگاههاست، از جمله تنگ دوراه، كه در مرز چترال و افغانستان قرار دارد و به سوی بدخشان *است ولی به سبب برفگیر بودن، تنها سه ماه در سال از آن استفاده میشود. این راه از دوران باستان جزو راههای كاروانروی مهم میان چترال و آسیای مركزی بوده است. تنگ باروغِل از دره یارخون عبور میكند و چین و روسیه را به چترال میپیوندد. تا همین اواخر كاروانهای كاشغر و ختن از آنجا میگذشتند. تنگ شَنْدور، چترال را به گِلگت، و تنگ لواری چترال را به دیر مرتبط میسازد( د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه؛ < اطلس جهان تایمز >، همانجا).
برخی از آثار تاریخی بخش چترال عبارتاند از: قلعه قدیمی شهر دروش، زیارتگاه گیسو و بركه دروش، قلعه قدیمی قصبه شاگرام، قصبه قدیمی بونی، زیارتگاههای سورلاسپور، كروئی گولوغ، و سنوغر در مستوج (فیضی، ص 58، 62، 116، 118ـ120، 123).
شهر چترال، مركز بخش چترال، در 205 كیلومتری شمالغربی شهر پیشاور *، در ارتفاع 475 ، 1 متری واقع است. اطراف شهر كوهستانی است و شهر در دره چترال قرار دارد. كوه بیرموقلشت (ارتفاع 158 ، 4 متر) در شمال آن واقع شده است و رود چترال با جهت شمالی ـ جنوبی از شهر میگذرد. اكثر اهالی شهر مسلماناند (یزدانی، 1372 ش، ج 1، ص 304).
از آثار تاریخی شهر، قلعه چترال، شاهیمسجد، زیارتگاههای صوفی صاحب سَنْگُور، ژانگ بازار، پیرشاه ناصرخسرو و بازار چترال است (رجوع کنید به فیضی، ص 54، 114ـ 115، 117، 121، 123ـ124).
پیشینه. نام چترال در منابع بلورستان، دردستان، كَهُوسِتان، مُفْلِستان، قاشقار، گوگوك، چهترار و چترار نیز ضبط شده است (رجوع کنید به محمدنادرخان، ص 111، 163؛ فیضی، ص 11).
اهالی آنجا هنوز خود را قاشقاری میخوانند كه از نام كاشغرخُرد گرفته شده است، كه در دوره تیموریان (حك : 771ـ931) در مسیر جاده ابریشم واقع بود (فیضی، همانجا). به روایتی دیگر، قاشقار تركیبی از قاش (به معنای دیو) + غار است ( د. اسلام، همانجا).
در قرن اول میلادی چینیها بر چترال حكومت میكردند و چترالیها به آنها خراج میدادند (فیضی، ص 14).
در 720/ 1320 اولین حكمران مسلمان، شاهنادر رئیس، از افراد قبیله بدخشان و بنیانگذار سلسله رئیسیه، چترال را تصرف كرد. او و فرزندانش نزدیك به سیصد سال بر چترال حكومت كردند (همان، ص 18). در حدود اوایل قرن دهم، شاه قادر رئیس، كه به مدت چهل سال به بدخشان تبعید شده بود، به چترال حمله كرد و حاكم آنجا شد. پس از مرگ شاه قادر، نواده دختریاش محمدرضا (پسر میرزاایوب از نوادگان بابر) رسماً حاكم چترال شد ولی چندی بعد برادرزادگانش او را بهقتل رساندند. در 993/ 1585،محترم شاه اول، یكی از پسران محمدبیگ (برادر محمدرضا)، حكومت را بدون درگیری از خاندان رئیسیه گرفت. محمودبن ناصر رئیسیه در 1024/ 1615 به چترال حمله كرد و محترم شاه را شكست داد و از چترال بیرون راند. در 1030/1620 محترم شاه پس از كشتن محمود به چترال بازگشت، اما به دست مردم به قتل رسید. پس از وی سنگین علی دوم، پسر محترم شاه اول، نتوانست قلمرو پدر را به دست آورد و به افغانستان كه جزو امپراتوری مغولان هند بود رفت. سپس فرزندان سنگین علی دوم بر چترال، گلگت، یاسین و مستوج تسلط یافتند. در حدود 1297/ 1880 امانالملك به حكومت چترال، مستوج، یاسین و غِزر رسید و بر تمام منطقه حكومت كرد ( د. اسلام ، همانجا؛ فیضی، ص 22؛ < فرهنگ جغرافیایی سلطنتی هند >، ج 10، ص 301).
پس از مرگ وی در 1310/ 1892، بین شاهزادگان اختلاف افتاد. ابتدا پسر دوم وی، افضلالملك، بر تخت نشست ولی طولی نكشید كه عمویش، شیرافضل، قلعه چترال را تصرف كرد و او را به قتل رساند ( < فرهنگ جغرافیایی سلطنتی هند >، ج 10، ص 302). نیروهای انگلیسی و بومی چترال را از 8 رمضان 1312/ 3 مارس 1895 تا اول ذیقعده/ 26 آوریل همان سال، محاصره كردند و شیرافضل به اسارت انگلیسیها در آمد (عاجزالدین، ص 159؛ < فرهنگ جغرافیایی سلطنتی هند >؛ د. اسلام، همانجاها). كارگزاران انگلیسی، شجاعالملك، پسر چهارده ساله امانالملك، را بر تخت نشاندند و به او لقب اعلیحضرت دادند. او در چترال مسجد جامعی بنا كرد كه گفتهاند از گلگت تا پیشاور زیباترین و بزرگترین ساختمان بهشمار میآید. مردم او را معمار چترال جدید میخواندند (فیضی، ص 23ـ25؛ < فرهنگ جغرافیایی سلطنتی هند >، همانجا). پس از درگذشت او، پسرانش ناصرالملك و سپس مظفرالملك حاكم شدند. در زمان حكومت مظفرالملك، با تجزیه هند و پاكستان، در 1326 ش/1947 چترال به پاكستان پیوست. بعد از او سیفالرحمان به حكومت رسید كه پس از شش سال سلطنت، در سانحه هوایی كشته شد. سیفالملك ناصر در 1347 ش، تحت سرپرستی شاهزاده اسدالرحمان، بر تخت نشست (فیضی، ص 23؛ < فرهنگ جغرافیایی سلطنتی هند >، همانجا).
در اواخر قرن سیزدهم/ نوزدهم، انگلیسیها در چترال سفارتخانه افتتاح كردند و رفتوآمد سیاحان انگلیسی رواج یافت. در پی درگیریهای دولت افغانستان و هند، بریتانیا در 1303/ 1885 هیئت لاكهارت و چند سال بعد هیئت دیوراند را به چترال فرستاد تا خط مرزی را، كه چترال را نیز در بر میگرفت، مشخص كنند. این خط مرزی از مرز پامیر بدخشان تا كوه ملك سیاه در جنوبغربی افغانستان مشخص و به خط دیوراند مشهور شد (یزدانی، 1370 ش، ص 155؛ < فرهنگ جغرافیایی سلطنتی هند >؛ فیضی، همانجاها؛ آریانا، ج 5، ص 474).
منابع: (1) آریانا دائره المعارف، كابل: انجمن دائرهالمعارف افغانستان، 1328ـ 1348 ش؛ (2) عنایتاللّه فیضی، چترال، اسلامآباد: لوك ورثه اشاعت گهر، [بیتا.(؛ (3) محمد نادرخان، راهنمای قطغن و بدخشان، تهذیب برهانالدین وشككی، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1367 ش؛ (4) حسینعلی یزدانی، پژوهشی در تاریخ هزارهها، )مشهد]1372 ش؛ 5- همو، صحنههای خونینی از تاریخ تشیع در افغانستان: از 1250ـ 1320 ق، مشهد 1370 ش؛
(6) F. S. Aijazuddin, Historical images of Pakistan, Lahour 1992; (7) EIr, s.v. "Afghanistan. IV: ethnography" (by L. Dupree ; 8- (EI2, s.v. "Chitral" (by A. S. Bazmee Ansari); (9) Guide map of North-West Frontier Province, scale 1:1,000,000: Lahore: Ferozsons, 1995; (10) The Imperial gazetteer of India, vol. 10, Oxford: Clarendon Press, 1908 , repr. New Delhi: Today & Tomorrow's Printers & Publishers, [n.d.]; (11) Shaheen Sardar Ali and Javad Rahman, Indigenous peoples and ethnic minorities of Pakistan constitutional and legal perspectives , Richmond, Surrey 2001; (12) The Times atlas of the world , London: Times Books, 1992.
/ فرزانه ساسانپور /
زبانهای چِترال. امیرنشین پیشین چترال، به خصوص ناحیه جنوبی آن، یكی از چند زبانهترین مناطق هندوكش است. در آن ناحیه به یازده زبان متمایز تكلم میشود كه بعضی از آنها از چند گویش تشكیل شدهاند.از 1359 ش/ 1980، با سرازیر شدن پناهندگانی از حوزههای زبانی گوناگون افغانستان، موقعیت منطقه پیچیدهتر شده است. هر چند، چندین نسل در چترال فقط این چهار زبان را به كار میبردند: خور، كلشه، پهلوره و گورـ بتی، كه همه جزء گروه هند و آریایی شمالغربی (دَردی) هستند (رجوع کنید به دردی*، زبانها). تحقیق میدانی گئورگ مورگنستیرنه، اساس نمودار زبانشناختی كنونی است.
خور. مهمترین زبان دردی است كه در چترال به آن تكلم میشود و بیگانگان اغلب به آن چترالی میگویند (نامهای دیگر آن در منابع قدیمتر: ارنیه و قاشقاری). بدون اینكه تنوع چندانی در گویشهای این زبان باشد، صد هزار تن (بیش از 90% جمعیت) به آن صحبت میكنند، از جمله خاندان حاكم پیشین این منطقه. پیش از تحقیقات مورگنستیرنه در 1303 ش/1924 در باره این زبان، كه كهنترین زبان دردی است، اطلاعات اندكی راجع به آن وجود داشت(اندرسن و كریستیانسن، ص [210]؛ فوسمان، ج 1، ص 23). بیشتر متونی كه او و لوریمر جمع كرده بودند، هنوز منتشر نشده است (در باره كیوی، گونهای از خور كه در وَخانِ شوروی متداول بود رجوع کنید به بودروس، زیر چاپ). مشكل عمده نخستین لغتنامه (اوبریان، 1896)، خط آن است كه برای نمایش تفاوتهای واجی كافی نیست. تلاش دیگری كه اخیراً صورت گرفته است نیز همین مشكل را دارد (اسلون، 1981). بدین ترتیب، هر دوی آنها ارزش زبانشناختی چندانی ندارند. از 1335/1917، كوششهای فراوانی برای نگارش و انتشار زبان خور به خط عربی/ فارسی با زیر و زبَر مخصوص صورت گرفته است (بودروس، 1982).
كلشه (كلاشه). از نظر تاریخی كاملاً با خور مرتبط است. در درههای فرعی غربی (رومبور، بومبورت، بیریر، جینجیرت، اورتسون)، در امتداد رودخانه چترال سفلا، سه تا چهار هزار تن به این زبان صحبت میكنند. بین گویشهای شمالی و جنوبی این زبان تفاوتهایی وجود دارد. در 1308 ش/ 1929، مورگنستیرنه در خلال تحقیقات میدانی خویش، متون مربوط به مذهب بتپرستی كلشه زبانها، متعلقبه دوره پیش از اسلام، را جمعآوری كرد و در 1352 ش / 1973 تعدادی از یادداشتهای پراكنده قدیمی و باقی اطلاعات موجود از این زبان را به همراه این متون منتشر ساخت. [در 1367 ش/ 1988] النا بشیر اطلاعات جدیدی در باره این زبان، به ویژه در نحو، گرد آورد. كلشه وامواژههای فراوانی از خور دارد و از نظر نحوی و ساختار كلی نیز به آن شبیه است.
پهلوره (پلوله، پلله، دنگریكو بات). این زبان فقط بین هشتصد تا هزار نفر، در تعدادی از درههای فرعی شرقی رودخانه چترالِ سفلا، رایج است. مورگنستیرنه آن را شعبهای كهن از شینه (زبانی كه در گلگت و درههای علیای سند متداول است) فرض میكرد. در 1320 ش/ 1941، او تنها شرح موجود را، بر اساس مطالعه گویشورهای روستاهای اشرت، پُوریگَل و بیوری، فراهم كرد. اطلاعاتی كه ریچارد استرند در 1364 ش/1985 جمعآوری كرده، هنوز [= 1371 ش/ 1992] منتشر نشده است.
گورـ بتی (نریساتی، نَرْساتی). زبان مردم حوالی اَرْنَدُو (هَرَنُو، اَرْنَوَی) در چترال جنوبی و چند روستا در بخش افغانی مرز است. گویشهای مرتبط با آن نیز در بخشهایی از دره پِچ در افغانستان رایجاند. تقریباً همه اطلاعات دست یافتنی این زبان در رساله مورگنستیرنه (1329 ش/1950) موجود است، كه شامل چند گزارش پراكنده پیشین نیز هست.
دَمِلی (دامه ـ باشه). شاید زبان هفتاد خانوار در دره دَمِل (دامِن)، در كرانه چپ رودخانه چترال یا كُنَر، باشد (مورگنستیرنه، 1942). وضع زبانشناختی آن هنوز روشن نیست. ظاهراً واژگان این زبان شامل شمار فراوانی كلمات گونهای كافری (نورستانی) است كه خصوصیات دردی دارند.
زبانهای ایرانی. در دوره نسبتاً اخیر، چهار زبان ایرانی نیز به چترال راه یافته است. وَخی، كه در یرخُونِ علیا رایج است؛ پشتو؛ فارسی مَدَگْلَشْتی، كه در دره شیشی رواج دارد (لوریمر، 1922)؛ و یدغه، كه حدود سیصد خانوار در چند روستا در لُوتْكُوهِ علیا به این زبان صحبت میكنند. یدغه بیشك گویشی از مُنْجی (مُنْجانی) است كه در افغانستان متداول است، اما تاریخ مهاجرت این گروه از منجان قطعی نیست (گریونبرگ، 1972). با این همه، این گویش واژههای بسیاری از زبان خور وام گرفته است. در 1317 ش/ 1938 مورگنستیرنه شرحی عالی و گزارشی از تحقیقات پراكنده پیشین را منتشر كرد.
گوجَری. گوجری هندی در بسیاری از مناطق كوچك ناحیه دردی زبان رایج است، اما تقریباً هیچ اطلاعی از روابط گویشی چوپانهای گوجر چترال در دست نیست.
زبانهای رسمی. زبان فارسی در امیرنشین پیشین چترال زبان رسمی و اداری بود و آثار تاریخی محلی نیز به این زبان نوشته میشد. امروزه، اردو به جای فارسی، زبان رسمی شده است.
منابع:
(13) Elena Bashir, Topics in Kalasha syntax: an areal and typological perspective, Ph.D. diss., The University of Michigan, Ann Arbor 1988; (14) G. Buddruss, Khowar Texte in arabischer Schrift , Wiesbaden 1982; (15) idem, "Kommentar zu einem Kivi-Vokabular aus dem sowjetischen Pamir", Studia Iranica (forthcoming); (16) Rolf Theil Endresen and Knut Kristiansen, "Khowar studies", in Monumentum Georg Morgenstierne , vol.1, Acta Iranica 21, Leiden 1981; (17) G. Fussman, Atlas linguistique des parlers dardes et kafrs,Paris 1972; (18) A.L. Gryunberg, Mundzhanski yazyk. Teksty, slovar', grammaticheskiocherk, Leningrad 1972; (19) D. L. R. Lorimer, The phonology of the Bakhtiari, Badakhshani , and Madaglashti dialects of modern Persian, with vocabularies , London 1922; (20) G. Morgenstierne, Indo- Iranian frontier languages IV. The Kalasha language, texts and translations, vocabulary and grammar , Oslo 1973; (21) idem, "Languages of Nuristan and surrounding region" , in K. Jettmar and L. Edelberg, eds., Cultures of the Hindukusch , Wiesbaden 1974, 1-10; (22) idem, "Notes on Dameli, a Kafir-Dardic language of Chitral" , NTS , 12 (1942), 115-198; (23) idem, Notes on Gawar-Bati , Oslo 1950; (24) idem, Notes on Phalura, an unknown Dardic language of Chitral, Oslo 1941; (25) idem, Report on a linguistic mission to north-western India,Oslo 1932; (26) idem, "Yidgha-Munji", in Indo-Iranian frontier languages, II: Iranian Pamir- languages , Oslo 1938, 3-282, repr. Oslo 1973; (27) D. J. T. O'Brien, ed., Grammar and vocabulary of the Khowar dialect,2nd ed., Lahore 1896; (28) M. I. Sloan, Khowar- English dictionary , Peshawar 1981.